در باره ی رمان هامون اینجا نظر بدید👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16260113888630
ناشناس رمان هامون👆🏻😍
#رمانریحانه
#پارت ۲۹
مامان:مامان کوثر گفت یک فرم با مشخصات کامل از پسرش می فرسته برامون
بزار ببینم.
مادرم گوشی رو برداشت.
مامان:بله فرستاده.....
بزارید بخونم براتون:
اسم:محمد حسین.
نام خانوادگی:طاعتی.
سن:۲۰سال.
قد:۱۸۳.
شغل:درحال پذیرش در سپاه.
بابا:گفتی چند سالشه؟
مامان:۲۰سال.
بابا:بچه ست....
مامان:کجاش بچه ست؟۲۰سالشه.
بابام هیچی نگفت.
مامان:پیام دادن نظرتون چیه؟
ریحانه مامان بگیم بیان.؟
–آره دیگه، من که نظرم رو گفتم....
مامان:بابات هم که راضی شد خوب چند شنبه بیان؟
–دوشنبه مدرسه ها تعطیل میشه چهارشنبه بیان البته اگه شما می تونید...
مامان:ما مشکل نداریم پس میگم چهارشنبه بیان.
–ممنون.
مامان:راستی ریحانه نمی خوای خرید کنی؟
–خرید چی؟
مامان:پوشاک ....
–نه همچی دارم.کمدم داره می ترکه.
مامان:از بس همه لباس هارو نگه می داری ،اونایی که بدرد نمی خوره رو بریز بره تا کمدت خالی بشه..
–چشم ولی من الان نیاز ندارم به لباس...
مامان:چرا،دوسه تا مانتو می خوای....
فردا بریم خرید کنیم.
–باشه.
یک دفعه محمد هادی از اتاقش خارج شد.
محمد هادی:خواستگار! قراره خواستگار بیاد؟؟؟؟؟
مامان:سلام،بله .
ادامه دارد......
کپی؟آزاد💖
@ipqtfgu
سُلالہ..!
#رمانریحانه #پارت ۲۹ مامان:مامان کوثر گفت یک فرم با مشخصات کامل از پسرش می فرسته برامون بزار ببین
دوستان امروز پارت ها کم بود که افرادی که عقب هستن برسن