ما ارتش زیبیه محترمیم ✌️🏻😌 #پروفایل @barbaleshohada

بله💪🏻 #پروفایل @barbaleshohada

نوحه ترکی لای لای گوزومون نوری . غرق محنیم لای لای ای قمچی لر التیندا . دلدن دوشنیم لای لای دردیمون درمانی لای لای رقیه گوزلرون قربانی لای لای رقیه ♪♪♪ سن بیل باباوین جانی من بیکسی اغلاتما قلبون کیمی من یاندیم بختیم کیمی سن یاتما دوندی قانا گوز یاشیم گوزدن بی بی وی اتما ای اصغره گیزلینده لای لای دیینیم لای لای دردیمون درمانی لای لای رقیه گوزلرون قربانی لای لای رقیه ♪♪♪ دشمن بو باشا خاطر یولدا سنه داش وردی بعضیسی وروب محکم بعضیسی یواش وردی گلدون دله تا دلبر گلدی سنه باش وردی مهمانی گلن وقته الدن گئدنیم لای لای دردیمون درمانی لای لای رقیه گوزلرون قربانی لای لای رقیه ♪♪♪ نسگلدی انام جانی جسمون ارادا قالسون عمه ن گئجه نین وقتی هانسی قاپونی چالسون قبرون بالا کیم قازسون خلعت بالا کیم السون قالسون قره اگنونده یوخ اغ کفنیم لای لای دردیمون درمانی لای لای رقیه گوزلرون قربانی لای لای رقیه ♪♪♪ مظلوم بابان اول گون که اصلی وطنه گئتدی ئوپدی سنی تل اوسته تاپشوردی منه گئتدی بیلمم گوزلیم وئردی نه قولی سنه گئتدی گلدی یاسیوا یولدان یورقون گلنیم لای لای دردیمون درمانی لای لای رقیه گوزلرون قربانی لای لای رقیه ♪♪♪ ای طرفه گولوم منده سنسیز سارالوب سولام توزلی تئله باخدوقجا یانام باشیمی یولام نیلک گوزلیم نیلک غساله ن ئوزوم اولام دورسان دئمه غربتده یوخ قبر کنیم لای لای دردیمون درمانی لای لای رقیه گوزلرون قربانی لای لای رقیه ♪♪♪ اَجَم ها دستا بالا 🙌☺️ #نشر ╔═❀•✦•❀══════╗ @barbaleshohada   ╚══════❀•✦•❀═╝

#مینیاتوری دلبره،خیلی @barbaleshohada💖

#تم زیبا ،صورتی،گل گلی 😍 ساخت خودمونه 😌✌️🏻 @barbaleshohada

http://unknownchat.b6b.ir/4522 ناشناس جدید کانال😍

علیک♥️ بهترم🙂 بله میشه😊 تهران

بلی🙂 خیر

قربونت برم 😊😍

آخه جیگرم من اصلا وقت نمی کنم. بعد ناشناس میرم تایپ میکنم

اسم بدید😊 به بازنده ها هم جایزه میدم😍

#رمان‌ریحانه #پارت ۶۰ نشستیم. مامان:خوب شهاب جان چطور بود؟ –عالی......همه چیز عالی پیش رفت ،حالا برای گرفتن جواب باید کی زنگ بزنیم؟ مامان:حدود یک هفته دیگه زنگ می زنم..... شهاب:به نظرتون نظرش چیه؟ مامان:من واقعا نمی دونم،ولی ما فعلا باید به فکر جواب دادن به خواستگار دختر خودمون باشیم.... محمد هادی:محمد حسین به نظرم عالیه... شهاب: محمد حسین پسر خوبیه. مامان :منم با حرف شما موافقم بچه ها ولی نظر ما خیلی مهم نیست، نظر ریحانه و پدرش هست که مهمه..... بابا یهو گفت:نظر من منفیه..... شکه شدم ،انگار یه پارچ آب یخ ریختن روم..... بدنم یخ شده بود. مادرم ساکت بود،هیچ حرفی نمی زد. بقیه هم هیچی نمی گفتن ،سکوت خونه رو گرفته بود‌. بعد چند دقیقه مادرم بلند شد و گفت:من میرم شام درست کنم. محمد هادی هم تلویزیون رو روشن کرد و روی مبل دراز کشید. داداش شهاب بدون هیچ حرفی رفت توی اتاقش ،بعد بابا بلند شد و رفت.... منم همینطور توی شک بودم ......... یکم بعد از جام بلند شدم و رفتم توی اتاقم. روی تخت نشستم. انگار غم دنیا ریخته توی دلم..... باورم نمی شد، انگار واقعا به محمد حسین علاقه داشتم، دلم می خواست باهاش ازدواج کنم..... اشک هام سرازیر شد.... اصلا باورم نمی شد داشتم برای محمد حسین گریه می کردم.... یعنی هیچ راهی نبود! اصلا فکرم کار نمی کرد، فقط گریه می کردم.... ولی نمی دونم چطوری توی اون شک اون فکر به ذهنم اومد...! از روی تخت بلند شدم اشک هام رو پاک کردم.... آروم از اتاقم رفتم بیرون. اتاق پدرم بعد از اتاق محمد هادی و داداش شهاب اون سمت سالن طبقه بالا بود. ادامه دارد........ @barbaleshohada

چی کم داشتی واسه حججی شدن؟ 💔 #حرفای_نگفتنی✿

چرا اسم نمیدین؟؟؟ 😔😔😔

پروفایل چادری

اسامی: 💚یا زینب💚 💙بنت الزهرا💙 💛نیلوفر💛

تو دستش چیه؟؟ موبایل قرآن گل هیچی دو فرصت