کیک شلیل
نکته🔻
میتونید بجای شلیل از هلو یا زردالو استفاده کنید فقط نرم وابکی نباشه که موقع پخت اب بیندازه.
مواد لازم🔻
تخم مرغ ...سه عدد
شکر....180گرم یا یک لیوان
روغن مایع....60میلی لیتر یا یک چهارم لیوان
شیر...هم دمای محیط 220میلی لیتر یا یک لیوان یک بند انگشت سرخالی
آرد...300گرم یا دولیوان +یک چهارم لیوان
بیکینگ پودر....یک قاشق غذاخوری
نمک...نوک قاشق چایخوری
شلیل یا هلو یا زردالو به مقدار لازم
طرز تهیه🔻
تخم مرغ و وانیل و شکر را پنج دقیقه با همزن برنید تا کرمی وحجم دار بشه بعد روغن وشیر وارد الک شده ونمک را یکجا اضافه وبا دور کند همزن مخلوط کنید مخلوط بشه کافیه زیادی هم نزنید دراخر بیکینگ پودررا اضافه وبا لیسک مخلوط کنید قالب بقطر 22سانتی را با روغن جامد یا کره چرب کنید اگر قالبتون نچسب نیست حتما ارد پاشی کنید واضافه ارد را کاملا بگیرید مایه کیک راتوی قالب بریزید وشلیل خلالی شده را روی مایه کیک بچینید میتونید یک ردیف تا دوردیف بچینید ودرفر ازقبل گرم شده با دمای 180درجه بندت تقریبی 50تا 55دقیقه اطراف کیک طلایی بشه تست کنید پخته بود چند دقیقه روی کیک را گریل کنید تا طلایی بشه کیک که سرد شد اطرافشو ازاد کنید وبرگردونید در صورت تمایل پودرقند روی کیک بریزید.
@barbaleshohada
#کیک_کشمشی
مواد لازم
آرد ۲ لیوان
شکر ۱ لیوان
تخم مرغ ۳ عدد
ماست ۳/۴ لیوان
روغن ۲/۳ لیوان
وانیل۱/۴ ق چ
بکینگ پودر ۲ ق چ
گلاب ۱ ق غ به دلخواه
کشمش و گردو به میزان دلخواه
طرز تهیه
آرد و بکینگ پودر رو ۳ بارالک کنید
تخم مرغ، وانیل و شکر رو با دور تند هم بزنید تا کرمی و حجیم بشه حتماً بین کار کاسه رو دورگیری کنید تا همه مواد خوب هم بخوره تا بعد از پخت کیک بوی زهم نگیره
ماست، روغن و گلاب رو اضافه کنید و در حد مخلوط شدن هم بزنید
مخلوط آرد و بکینگ پودر رو طی ۲ مرحله اضافه کنید و با دور کند در حد مخلوط شدن هم بزنید
قالب دلخواه رو با روغن جدا کننده چرب کنید
من از قالب میان تهی به قطر ۲۷ سانت استفاده کردم
۱/۳ از مایه کیک رو داخل قالب بریزید
کشمش و گردو رو با مقداری آرد مخلوط کنید و به باقیمونده مایه کیک اضافه کنید و دورانی هم بزنید تا مخلوط بشه
مایه کشمشی رو هم داخل قلب بریزید
قالب رو در فر گرم شده با دمای ۱۸۰ درجه حدود ۵۰ دقیقه بزارید تا کیک بپزه
با خلال دندون چو کنید اگه تمیز بیرون اومد یعنی کیک آماده ست
از فر در بیارید، ۱۰ دقیقه صبر کنید تا از حرارت بیفته و بعد از قالب خارج کنید
کشمش رو از قبل بشورید و روی پارچه پهن کنید تا خشک بشه چون اگه از کشمش خیس استفاده کنید بخاطر سنگین بودنش ته نشین میشه
#روغن_جدا_کننده
روغن نیمه جامد ۵۰ گرم(میتونید بجای روغن نیمه جامد از کره همدمای محیط استفاده کنید)
روغن مایع ۵۰ گرم
آرد ۵۰ گرم
طرز تهیه
همه مواد رو با هم مخلوط کنید با چنگال با همزن مخلوط کنید تا یکدست بشه
داخل شیشه در دار بریزید و تو کابینت یا یخچال نگه دارید. ماندگاری طولانی داره و برای چرب کردن قالب میتونید ازش استفاده کنید
اگه از کره استفاده کردید بهتره روغن جدا کننده رو تو یخچال بزارید
@barbaleshohada
وداع با محرم🏴
ازدست ما راضی شدی یا نه؟
اربـ❤️اب جانم
از مجنونـ❤️ت راضی شدی یا نه؟
▪️سی روز میخواندیم
▪️سی شب گریه میکردیم...😭
▪️هم پای تو...✋🏻😔
▪️هم پای #زینب گریه میکردیم...😭
روضه به روضه گشتن مارا خودت دیدی...!😢
+رفقا امشبو قدر بدونید✨
انشاءالله همین جمع سال دیگه اربعین کربلا...💔😭
بنده حقیر رو هم دعا کنید...✋🏻🖤
#خداحافظ_ماه_محرم🖤
#ماه_ارباب💔
❤خدایا شکرت ❤:
خداحافظ محرم🕯🏴
مُحَرَّم مٰاه حُسَيْن خُدٰا نِگَهْدٰارَت
نمیدانم دوباره تو را خواهم دید
یا نه ؟!...
اما اگر وزیدی و از سر کوی من گذشتی
سلامم را به اربابم برسان
و اگر این آخرین محرمم باشد
بگو همیشه برایت مشکی به تن میکرد
و دوست داشت نامش با نام تو عجین شود
گر چه جوانی میکرد اما از اعماق وجودش
تو را از ته دل دوست داشت و اردتمند شما بود
با چای روضه، صفا میکرد
و سرش درد میکرد برای نوکری
محرم جان تو را به خدا میسپارم و دلم
شور میزند برای صَفری که از "سَفَر" میرسد
خداحافظ ماه محرم
خداحافظ تاسوعای عباس
خداحافظ عاشورای حسین
خداحافظ ای گریههای محرم
خداحافظ ای مجلسای پر از غم
خداحافظ ای شور و حال و بکا
خداحافظ ای پرچمهای سیاه
خداحافظ ای ماه پر شور و شین
خداحافظ ای خیمههای حسین
خداحافظ ای سرزمین بلا
خداحافظ ای نینوای کربلا
خداحافظ ای یاس ام البنین
خداحافظ ای مشک روی زمین
خداحافظ ای هجلهگاه خیمهگاه
خداحافظ ای گودی قتلگاه
خداحافظ ای دیدههای پر آب
خداحافظ ای شیرخوار رباب
خـداحـافـظ محرم
#محرم
یامهدی(عج):
خدا حافظ ماه محرم خدا حافظ ماه ارباب خدا
حافظ ماه گریه خدا حافظ ماه خون کم نوکری
کردم ببخش آقا جان خدایا تا سال دیگه ما را به
محرم برسان🤲🏻🤲🏻😭😭
باورت میشه محرم گذشت ⁉️
اما چه زود گذشت 😔💔
#حسین_جانم
ادمین #اسما
╔═❀•✦•❀══════╗
@barbaleshohada
╚══════❀•✦•❀═╝
#رمانریحانه
#پارت ۶۳
(چند ماه بعد)
آشنایی من و محمد حسین تموم شده بود و قرار عقد رو هم گذاشته بودیم،جواب نسیم هم به داداش شهاب مثبت بود...داداش شهاب هم خیلی خوشحال بود.
نزدیک مدرسه مون یه فروشگاه بزرگ پوشاک بود می خواستم برم اونجا و یکم خرید کنم.
یک مانتو آبی پر رنگ با شلوار لی پوشیدم یک روسری آبی کم رنگ سرم کردم و چادرم رو پوشیدم....
کیفم رو برداشتم و رفتم پایین.
مامان رفته بود خرید و بابا و داداش شهاب و محمد هادی هم سر کار بودن.
نگاهی کردم به ساعت دیواری ساعت ۱۰:۳۰بود.
از خونه زدم بیرون .چون کسی دیگه توی خونه نبود کله قفل ها رو زدم!
با یک تاکسی خودم رو رسوندم به فروشگاه.
سهراب لاته و بقیه جمع بودن جلوی در فروشگاه.
–وای!
سرم رو آروم انداختم پایین و رفتم داخل فروشگاه ،سهراب لاته برگشت و نگاه کرد.
ترسیدم! گفتم الان میاد پیشم.
ولی نیومد...
هزار بار خداروشکر کردم.
رفتم و خرید کردم و بعد دوباره سرم و انداختم پایین و اومدم بیرون.
می خواستم پیاده برگردم.
این بار خداروشکر کردم که سهراب من رو ندید.
خوشحال راه افتادم.
توی راه یک بستنی فروشی بود.
نشستم و یه بستنی خریدم تا بخورم.
همین که نشستم سهراب لاته جلوم سبز شد.
قلبم ریخت.
سهراب:سلام.
–سلام بفرمایید!
سهراب:خوبید؟
–ممنون،امرتون؟
سهراب:منو میشناسید؟
–ببخشید میشه حرف تون رو بزنید؟
سهراب:محمد هادی داداش شما بود؟
–بله،یادمه کتکش زدید!
سهراب:توی مسائلی که نباید دخالت کنه کرده بود!
–مسئول ادب کردنش شمایید اون وقت؟
سهراب:من هرکسی که مانع رسیدنم به شما بشه رو میزنم!
–بله؟
ادامه دارد.....
#رمانریحانه
#پارت ۶۴
سهراب:من اصلا اهل مقدمه چینی نیستم بزارید رک حرفم رو بزنم!
–بفرمایید.
سهراب:من خیلی به شما علاقه منم،می خوام باهاتون ازدواج کنم.....
–واقعا که!آقا سهراب بزارید یه چیزی رو بهتون بگم ...من دارم با یه آقایی ازدواج میکنم، اگر هم نمی کردم مطمئنا زن شما نمی شدم....حالا هم برید رد کارتون!
سهراب اخم هاش رفت توی هم و گفت:من به شما علاقه دارم....این مدرک کیه؟
–آقا احترام خودت رو نگه دار!شما علاقه داری من که علاقه ندارم.
سهراب بلند تر گفت:این مردک کیه؟؟؟؟؟
از جام بلند شدم گفتم:آقای محمد حسین طاعتی!
بعد هم رفتم....
سهراب پشدم بلند داد زد:ازش متنفرم،از اولش هم ازش متنفر بودم.
بهش توجهی نکردم.
سهراب:باشه جواب نده!ولی منتطر یه انتقام سخت باش،هم خودت هم محمد حسین جونت.
اعصابم رو خورد کرده بود....
توی همین لحظه گوشیم زنگ خورد.
جواب دادم.داداش شهاب بود.
–سلام.
+سلام.
–چیه؟ چیزی شده؟
+ریحانه!
–جانم؟
+محمد هادی!
–محمد هادی؟محمد هادی چی؟
+....
–چی شده داداش؟؟؟؟؟
+محمد هادی....
–داداش بگو چی شده؟؟؟
+محمد هادی تصادف کرده.....
–یا امام رضا!
اشک هام جاری شد....
–آخه چطور؟ اون که با شما بود.
+زودتر رفت خونه دوستش توی راه تصادف کرده....
–کدوم بیمارستانه؟
+بیمارستان امام علی (ع)
–باشه....باشه.....الان میام.
گوشی رو قط کردم.
سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم.
توی راه فقط گریه کردم.
وقتی رسیدیم بیمارستان سریع رفتم داخل.
داداش شهاب روی صندلی نشسته بود.
–داداش.....
شهاب:سلام!
ادامه دارد......
#رمانریحانه
#پارت ۶۵
–چی شده؟محمد هادی کجاست؟
شهاب: داشته از خیابون رد میشده با یه ماشین تصادف کرده...
–وای!یا امام حسین.کجاست؟
شهاب:بردنش اتاق عمل...
–وای.....وای....وای....
–بابا کجاست به مامان گفتید؟
شهاب:بابا رفته خونه پیشه مامان تا آروم آروم به مامان بگه.....
تا محمد هادی از اتاق عمل خارج بشه فقط و فقط گریه میکردم.
آقای دکتر که از اتاق عمل بیرون اومد.
دویدم جلو.
–چی شد آقای دکتر؟
دکتر:خوشبختانه تونستن این عمل رو پشته سر بزارن.
–الحمدلله، خداروشکر!
نشستم روی صندلی که دوباره گوشیم زنگ خورد.
مامان بود.
–جانم مامان جان؟
مامان گریه میکرد.
+ریحانه مامان راسته محمد هادی تصادف کرده؟؟؟
منم اشک هام جاری شد.
–آره مامان.
+محمد هادی........
منم گریه میکردم.
+تو بیمارستانی الان؟
–آره مامان.
+چی شده؟ حالش بده؟
–الان از اتاق عمل اومد بیرون.
+ما الان میایم.
–باشه.
قط کردم.
داداش شهاب از در بیمارستان اومد داخل،توی دست هاش ساندویچ بود.
شهاب:بیا ،ناهار نخوردی!اینو بخور.
–میل ندارم.
شهاب:بخور.
ازش گرفتم و شروع به خوردن کردم.
چند دقیقه بعد مامان و بابا اومدن.
مامان گریه میکرد .
ادامه دارد.....
رـفـیقخــوبزندگیاربــــاب......
امـامحسـینبچـگیـــمارباب......
امیدآخر منیارباب.....
سایـــهروسرمنیارباب......
کپــی ؟ : آزاده حتما کپـی کنین ما هم خوشحال میشویم بجز آزاده واجب هم هست ✓
ادمین #اسما
#محرم
#اربعین
#امام_حسین
#نشر
╔═❀•✦•❀══════╗
@barbaleshohada
╚══════❀•✦•❀═╝
دلانہ✨
دلم تنگه برای زیارتنامه خوندن گوشهی صحن جمهوری🍃
کربلا که امکانش نیست،مشهد هم توفیقش...
خدایا!
امتحانه یا بلا؟!
کمک کن سربلند بشیم🤲🏼...
#دلانه
#امامرضاجانم
@barbaleshohada