هیچی برام لذت بخش تر ازاین نیست که صدای اذان بیاد و طرف بی تفاوت باشه :)
#نامه از شیطان
برفرض امشب سوره جمعه رو خوندی و کفاره بین دو جمعه ات شد خوب بعدش که چی ://
#نامه از شیطان
عمرا اگه بذارم با گره گشایی از کار یک مومن در راه خدا برای خودت نُه هزار سال عبادت شبانه روزی ذخیره کنی
و یا اگر هم بتونی کاری میکنم بعدش ریا کنی و پاداشتو از بین ببری :)
#نامه از شیطان
↻هـر شـب یڪ آیہ
●°وَأَسِرُّواقَوْلَكُمْ أَوِاجْهَرُوا بِهِ ۖ إِنَّهُ عَلِيمٌبِذَاتِ الصُّدُورِ°●
گفتارتان را پنھان ڪنید یا آشڪار ، براۍ خدا تفاوت
نمۍڪند؛ زیرا او بۍگمان بہ اسرار و نیات باطن ها آگاھ است ...🍁
سورھ مُلڪ / آیھ۳۱
-
اگر سپاه نبود اکنون داعش همسایہ مدیترانه اۍ اروپا بود !
سپاه قدس کلِ دنیا را از شر گروهک تروریستیِ داعش نجات داد ..
10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬عاقبت بخیری کار سختی نیست!
خدا یه فرمول داده در قرآن،
همین یک فرمول رو بگیری و بری حلّه !
#استادشجاعی
#روایت_مادرانه
❇️ داخل که می شوی مادر شهید برمی خیزد و پس از روبوسی می گوید بفرمایید میهمان حسن هستید.🍀
✅ روایت اول: تربیت در دوران بارداری
🔹 از نحوه تربیت فرزندانش که می پرسم می گوید در دوران بارداری برای همه فرزندانم سعی کردم واجبات و مستحبات را انجام دهم و ازگناه دوری کنم؛ وقتی هم به دنیا آمدند لالایی شان قرآن و نوحه بود؛ برای همین هم علاقمند شده بودند و یک عکس کودکی حسن هست که ضبط در دست دارد و سینه می زند.
✅روایت دوم: مادر و حسن و دانشگاه! 📋
🔹 یک لحظه از خودم جدایش نمی کردم
سال ۸۰ که به دنیا آمد من ۲۹ ساله بودم و دانشگاه رشته مامایی قبول شدم؛ دلم نیومد از خودم جدایش کنم؛ از ۱۰ روزگی به همه کلاس ها می بردمش.
🔹 یک روز حسن صدایی کرد یکی از اساتیدم که خیلی جدی بود فکر کرد دانشجویی گربه آورده، گچ را به تخته زد و داشت با ناراحتی از کلاس خارج می شد که من حسن را از زیرچادر درآوردم گفتم ببخشید صدای پسر من بود؛ همین که حسن رو دید خندید؛ تا اون روز هیچ کس خنده اش رو ندیده بود.😊
🔹 شش ماهگی می نشست روی پای من یک روز همین استاد گفت: همه بازیگوشی می کنید فقط این بچه توجه می کنه و از همه شما هم باهوش تر هست.😌
✅ روایت سوم: جامعة الزهرا (س) و ننه حسن
🔹 بعد از دانشگاه، جامعه الزهرا قبول شدم؛ باز با خودم می بردمش؛ دوستان حوزه و دانشگاه، من رو به نام «ننه حسن» می شناختند.
🔹 چون همسرم روحانی و بیشتر روزهای سال تبلیغ بود، من با وجود کار و تحصیل، کارهای خانه و تربیت و نظارت بر بچه ها رو هم برعهده داشتم.
✅ روایت چهارم: مدرسه 📚
🔹 خصوصیت اخلاقی معلمان فرزندانم برایم مهم بود؛ برای مدرسه آن ها تحقیق کردم؛ مدرسه اش خوب بود و معلم کلاس سوم ابتدایی حسن به نام آقای «ستوده» اعتماد به نفس را به بچه ها آموزش داد و در تشکیل شخصیت فرزندم نقش مهمی داشت.
🔹 از مقطع ابتدایی در بسیج دانش آموزی عضو شد؛ سپس به مسجد نزدیک مدرسه شان می رفت و با هیات آشنا شد.
ادامه دارد....
#عند_ربهم_یرزقون
#روایت_مادرانه
#شهید_حسن_مختارزاده