eitaa logo
°•سرباز قاسم سڵیـ♡ـمانے•°
194 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
3هزار ویدیو
162 فایل
╔═════════⚘﷽⚘═════════╗ حاج قاسم سلیمانی: اگر به دست من باشد، تمام لشکرها را برای جنگ با دشمن بسیج خواهم کرد، اما عشق به خدا را فراموش نمی‌کنم. ❀°•شہید قاسم سڵیـ♡ـمانے•° ❀پناهگاهے براے عاشقان سردار #جهت تبادل: @Z_mir17 کپی حلالت ╚═════════⚘﷽⚘═════════╝
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 🍃توی راه خونه؛ دختری رو دیدیم که حجاب مناسبی نداشت و داشت دوچرخه سواری می‌کرد روح الله نگاهش نمی کرد. اما گفت: این دختر حتماً خانواده داره با این حجابی که اومده بیرون حتماً اذیتش می کنن باید تا وقتی که می رسه خونش مراقبش باشیم یکم بعد که دختر متوجه شد داریم پشت سرش میایم بدون اینکه اصلا متوجه دلیلش بشه شروع کرد به فحاشی و بعد اینکه روح الله از ماشین پیاده شد تا حرف بزنه بهش سیلی زد! با سر و صدایی که راه انداخته بود کم کم آدم ها جمع شدن و به جای اینکه از روح الله طرفداری کنن از اون دختر طرفداری می کردن اما با همه توهین هایی که کردن روح الله سعی کرد با متانت و آرومی از اعتقاداتش دفاع بکنه... ✍راوی:همسر شهید
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 | 🔻 کربلا این جاست...• 🔅 شهید علی اصغر خنکدار موقه وداع، شهید بلباسی را سخت در آغوش کشید و رها نمی‌کرد. با این‌ که همه بچه‌ی ها مشغول خداحافظی بودند اما وداع آن‌دو از همه تماشایی تر بود. عملیات که می‌خواست آغاز شود. اصغر چهره‌ای متفکرانه به خود گرفته بود. وقتی قایق ما به سمت فاو حرکت کرد با این که آب خروشان اروند آن را به تلاطم واداشته بود اما اصغر ناگهان از جا برخواست و شروع کرد به صحبت. در آن تاریکی او حرف هایی زد که مو بر تنمان سیخ شد. می‌گفت: [ بچه ها من کربلا را می‌بینم... آقا اباعبدالله را می‌بینم...] از حرف هایش بهت زده بودیم. جملاتش را که ادا کرد، تیری آمد و درست نشست روی پیشانیش. آرام زانو زد و افتاد توی بغلم. خشکم زده بود. دست انداختم تو موهایش. سرش را بالا گرفتم و به صورتش خیره شدم. چهره اش مثل قرص ماه می درخشید. خون موهایش را خضاب کرده بود. 🎙راوی سید حبیب الله حسینی
🌹 کمر درد شدیدی داشت. بعد از فیزیوتراپی و درمان، رفت بیت‌الزهرا. میهمان‌ها که می‌آمدند، مدت زیادی سر پا می‌ایستاد. جلوی پای میهمان‌ها تمام قد می‌ایستاد و به همه خوش آمد میگفت‌.😊 گفتم: با وضعیتی که شما دارید، صلاح نیست اینقدر سر پا بایستید و جلوی هر کسی که وارد میشود، از روی صندلی بلند شوید... گفت: همه‌ کسانی که می‌آیند اینجا، میهمان مادر هستند. 😍❤️ مگر میشود برای میهمان مادر از جایم بلند نشوم؟!🍀 یک پسربچه‌ی چهار ساله وارد شد؛ جلوی پای او هم بلند شد، ایستاد و خوش آمد گفت.😳 گفتم: حاج آقا، این بچه که متوجه احترام شما نمیشود. ایستادن جلوی او که ضرورت ندارد. گفت: اگر این بچه احترام من را ببیند، همیشه به اینجا می‌آید و روضه‌خوان مادرم خواهد شد.😭😭 🌸 شادی روح شهدا صلوات 🌸