eitaa logo
نَحنُ عُشاق الرِضا
100 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
138 فایل
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب دل آرام علی (ع)🧸 سلام به دختر خانم های محجبه✌️ امروز اومدم کانال دلنوشته های یک دهه نودی🤌💗 رو بهتون معرفی کنم😏 خب این کانال پر از رمان هست🤯 نام رمان های تمام شده: آزادی همیشه در معرکه رمان در حال پارت گزاری: تلخ و شیرین خب بریم تیکه ای از رمان تلخ و شیرین رو بخونیم :🤫 بعد باشگاه بعد حموم داشتم موهام رو خشک میکردم که دیدم یکی داره در میزنه محمد: میتونم بیام تو _بفرما محمد آروم میاد تو و سلام می‌کنه و روی تختم میشینه _به به بلاخره بزرگوار به ما هم سری زد امرتون 😐 محمد آروم گفت: امر خیره _وات فاز 😂 محمد: شما که ترشیدی برای دوست تون _خفه محمد صداش رو صاف می‌کنه و میگه: ستاره خانم قصد ازدواج دارن🤭 با حرفش سشوار از دستم افتاد و بی اراده گفتم: رفیق صمیمیم ستاره رو میگی😱 محمد: اگه مارو نکشی بله🙂 تنها حرفی که زدم این بود: برو بیرون صدام رو بردم بالاتر برووووو بیروننن محمد هم ناراحت شد و رفت بیرون رو تختم ولو شدم بی اراده تو ذهنم اومد: ولی دیگه زن داداشم رفیق جون جونیمه ها 😂✌️ اومدم بیرون و مامان مریم گفت: خب شماره خونه ستاره جون رو نمیدین خنده ریزی کردم و گفتم وا مگه خودت نداری مامان لبخندی زد و گفت: راست میگیا تو با ستاره از ۷ سالگی دوستی منم با مامانش دوستم😂✌️ خندیدم و باهم شام خوردیم خب ادامش رو میخوای میخوای کلش رو بخونی ؟ بفرما اینم لینک 🥺 https://eitaa.com/joinchat/929366253Cd956440d62 عضو شدی یه سرباز امام زمان رو خوشحال کنی🥺
بسم رب دل آرام علی (ع)🧸 سلام به دختر خانم های محجبه✌️ امروز اومدم کانال دلنوشته های یک دهه نودی🤌💗 رو بهتون معرفی کنم😏 خب این کانال پر از رمان هست🤯 نام رمان های تمام شده: آزادی همیشه در معرکه رمان در حال پارت گزاری: تلخ و شیرین خب بریم تیکه ای از رمان تلخ و شیرین رو بخونیم :🤫 بعد باشگاه بعد حموم داشتم موهام رو خشک میکردم که دیدم یکی داره در میزنه محمد: میتونم بیام تو _بفرما محمد آروم میاد تو و سلام می‌کنه و روی تختم میشینه _به به بلاخره بزرگوار به ما هم سری زد امرتون 😐 محمد آروم گفت: امر خیره _وات فاز 😂 محمد: شما که ترشیدی برای دوست تون _خفه محمد صداش رو صاف می‌کنه و میگه: ستاره خانم قصد ازدواج دارن🤭 با حرفش سشوار از دستم افتاد و بی اراده گفتم: رفیق صمیمیم ستاره رو میگی😱 محمد: اگه مارو نکشی بله🙂 تنها حرفی که زدم این بود: برو بیرون صدام رو بردم بالاتر برووووو بیروننن محمد هم ناراحت شد و رفت بیرون رو تختم ولو شدم بی اراده تو ذهنم اومد: ولی دیگه زن داداشم رفیق جون جونیمه ها 😂✌️ اومدم بیرون و مامان مریم گفت: خب شماره خونه ستاره جون رو نمیدین خنده ریزی کردم و گفتم وا مگه خودت نداری مامان لبخندی زد و گفت: راست میگیا تو با ستاره از ۷ سالگی دوستی منم با مامانش دوستم😂✌️ خندیدم و باهم شام خوردیم خب ادامش رو میخوای میخوای کلش رو بخونی ؟ بفرما اینم لینک 🥺 https://eitaa.com/joinchat/929366253Cd956440d62 عضو شدی یه سرباز امام زمان رو خوشحال کنی🥺
بسم رب دل آرام علی (ع)🧸 سلام به دختر خانم های محجبه✌️ امروز اومدم کانال دلنوشته های یک دهه نودی🤌💗 رو بهتون معرفی کنم😏 خب این کانال پر از رمان هست🤯 نام رمان های تمام شده: آزادی همیشه در معرکه رمان در حال پارت گزاری: تلخ و شیرین خب بریم تیکه ای از رمان تلخ و شیرین رو بخونیم :🤫 بعد باشگاه بعد حموم داشتم موهام رو خشک میکردم که دیدم یکی داره در میزنه محمد: میتونم بیام تو _بفرما محمد آروم میاد تو و سلام می‌کنه و روی تختم میشینه _به به بلاخره بزرگوار به ما هم سری زد امرتون 😐 محمد آروم گفت: امر خیره _وات فاز 😂 محمد: شما که ترشیدی برای دوست تون _خفه محمد صداش رو صاف می‌کنه و میگه: ستاره خانم قصد ازدواج دارن🤭 با حرفش سشوار از دستم افتاد و بی اراده گفتم: رفیق صمیمیم ستاره رو میگی😱 محمد: اگه مارو نکشی بله🙂 تنها حرفی که زدم این بود: برو بیرون صدام رو بردم بالاتر برووووو بیروننن محمد هم ناراحت شد و رفت بیرون رو تختم ولو شدم بی اراده تو ذهنم اومد: ولی دیگه زن داداشم رفیق جون جونیمه ها 😂✌️ اومدم بیرون و مامان مریم گفت: خب شماره خونه ستاره جون رو نمیدین خنده ریزی کردم و گفتم وا مگه خودت نداری مامان لبخندی زد و گفت: راست میگیا تو با ستاره از ۷ سالگی دوستی منم با مامانش دوستم😂✌️ خندیدم و باهم شام خوردیم خب ادامش رو میخوای میخوای کلش رو بخونی ؟ بفرما اینم لینک 🥺 https://eitaa.com/joinchat/929366253Cd956440d62 عضو شدی یه سرباز امام زمان رو خوشحال کنی🥺
بسم رب دل آرام علی (ع)🧸 سلام به دختر خانم های محجبه✌️ امروز اومدم کانال دلنوشته های یک دهه نودی🤌💗 رو بهتون معرفی کنم😏 خب این کانال پر از رمان هست🤯 نام رمان های تمام شده: آزادی همیشه در معرکه رمان در حال پارت گزاری: تلخ و شیرین خب بریم تیکه ای از رمان تلخ و شیرین رو بخونیم :🤫 بعد باشگاه بعد حموم داشتم موهام رو خشک میکردم که دیدم یکی داره در میزنه محمد: میتونم بیام تو _بفرما محمد آروم میاد تو و سلام می‌کنه و روی تختم میشینه _به به بلاخره بزرگوار به ما هم سری زد امرتون 😐 محمد آروم گفت: امر خیره _وات فاز 😂 محمد: شما که ترشیدی برای دوست تون _خفه محمد صداش رو صاف می‌کنه و میگه: ستاره خانم قصد ازدواج دارن🤭 با حرفش سشوار از دستم افتاد و بی اراده گفتم: رفیق صمیمیم ستاره رو میگی😱 محمد: اگه مارو نکشی بله🙂 تنها حرفی که زدم این بود: برو بیرون صدام رو بردم بالاتر برووووو بیروننن محمد هم ناراحت شد و رفت بیرون رو تختم ولو شدم بی اراده تو ذهنم اومد: ولی دیگه زن داداشم رفیق جون جونیمه ها 😂✌️ اومدم بیرون و مامان مریم گفت: خب شماره خونه ستاره جون رو نمیدین خنده ریزی کردم و گفتم وا مگه خودت نداری مامان لبخندی زد و گفت: راست میگیا تو با ستاره از ۷ سالگی دوستی منم با مامانش دوستم😂✌️ خندیدم و باهم شام خوردیم خب ادامش رو میخوای میخوای کلش رو بخونی ؟ بفرما اینم لینک 🥺 https://eitaa.com/joinchat/929366253Cd956440d62 عضو شدی یه سرباز امام زمان رو خوشحال کنی🥺
بسم رب دل آرام علی (ع)🧸 سلام به دختر خانم های محجبه✌️ امروز اومدم کانال دلنوشته های یک دهه نودی🤌💗 رو بهتون معرفی کنم😏 خب این کانال پر از رمان هست🤯 نام رمان های تمام شده: آزادی همیشه در معرکه رمان در حال پارت گزاری: تلخ و شیرین خب بریم تیکه ای از رمان تلخ و شیرین رو بخونیم :🤫 بعد باشگاه بعد حموم داشتم موهام رو خشک میکردم که دیدم یکی داره در میزنه محمد: میتونم بیام تو _بفرما محمد آروم میاد تو و سلام می‌کنه و روی تختم میشینه _به به بلاخره بزرگوار به ما هم سری زد امرتون 😐 محمد آروم گفت: امر خیره _وات فاز 😂 محمد: شما که ترشیدی برای دوست تون _خفه محمد صداش رو صاف می‌کنه و میگه: ستاره خانم قصد ازدواج دارن🤭 با حرفش سشوار از دستم افتاد و بی اراده گفتم: رفیق صمیمیم ستاره رو میگی😱 محمد: اگه مارو نکشی بله🙂 تنها حرفی که زدم این بود: برو بیرون صدام رو بردم بالاتر برووووو بیروننن محمد هم ناراحت شد و رفت بیرون رو تختم ولو شدم بی اراده تو ذهنم اومد: ولی دیگه زن داداشم رفیق جون جونیمه ها 😂✌️ اومدم بیرون و مامان مریم گفت: خب شماره خونه ستاره جون رو نمیدین خنده ریزی کردم و گفتم وا مگه خودت نداری مامان لبخندی زد و گفت: راست میگیا تو با ستاره از ۷ سالگی دوستی منم با مامانش دوستم😂✌️ خندیدم و باهم شام خوردیم خب ادامش رو میخوای میخوای کلش رو بخونی ؟ بفرما اینم لینک 🥺 https://eitaa.com/joinchat/929366253Cd956440d62 عضو شدی یه سرباز امام زمان رو خوشحال کنی🥺