دریای مواج زندگی...
این همه آن چیزی است که در برابر ماست. هراس غرق و هوس کشف، گامی به پیش و پایی به پس.
غم از دست دادن، دوری، تنهایی و ادراکناشدگی. دربرابر شادی تجربههای تازه، دستیابی به اهداف، دوستان همدل و... . اینها موجهایی است که ما را بالا و پایین میبرند.
گاه موجی که بر آن سواریم ما را میفریبد که دریا چیزی جز این نیست. اما نباید ایستاد؛ زیرا موجها، سلسلهای از رخدادهای پیاپیاند که به نقطه ویژهای میانجامند.
برای رسیدن به پایان، باید راه را پیمود و رخدادها را زیست؛ زیرا پایان، برآیند پیمودههاست. برای یافتن باید پیمود و برای پیمودن باید یافت.
همه پایان را خواهیم یافت، اما آنگونه که راه را پیمودهایم. پایان، برای هریک از ما، راهی ویژه آماده کرده است.
و تو ای دل عزیزم!
این نکته ژرف را چه زود یافتی؟ چرا اینقدر زود پیر شدی؟ چه زود آهنگ رفتن کردهای؟ از یافتن این نکته بیمار شدهای و تیماری نداری. بهراستی چه کسی میتواند این درد عمیق کهنه را درمان کند؟
هیچکس جز خود پایان. دوای رفتن، رسیدن است و داروی گذار، قرار. پس ای پایان عزیز! مرا در آغوش گیر و بیش از این به پیمودن محکومم مکن.
بر در دروازه دل مینشینم و دستهای تمنا را به آسمان آرزوها میگشایم، منتظر لحظهای که باشکوه میآیی و رنج پیمودن را در آرامش رسیدن میشویی:
ای لقای تو جواب هر سوال
مشکل از تو حل شود، بی قیل و قال
#ر_س
#در_آغوش_پایان
@sooyesama