eitaa logo
به سوی سماء
959 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
485 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
امام سجاد ع به زینب کبری س، فرمود: «يا عمة أنت بحمد الله عالمة غير مُعَلَّمة، و فَهِمة غير مُفَهَّمة؛ عمه جان، شما به لطف خدا بی‌تعلیم دانایید، و بی‌تفهیم فهیم هستید!» پیامبران و امامان ع، سخن لغو، تملق و... ندارد. آنها تنها متن واقعیت را بیان می‌دارند. «و ما ینطق عن الهوی». بنابراین زینب س دارای علم لدنی الهی است، که نوعی عصمت علمی به دست می‌دهد. و نزد اهل معرفت روشن است که عصمت علمی، پس از عصمت عملی، و متفرع بر اوست: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» انفال/۲۹ باید توجه داشت که عصمت علمی و عملی، درجاتی دارد که نهایت آن، در پیامبر خاتم ص و حضرات ائمه ع متبلور است. @sooyesama
عمان سامانی یکی از معدود شاعرانی است که افزون بر مصیبت، به جنبه بهجت واقعه عاشورا ناظر است. او، حوادث شب عاشورا و خلوت امام حسین ع با اصحاب خالصش را چنین توصیف می‌کند: هر که بیرونی بد از مجلس گریخت رشتهٔ الفت ز همراهان گسیخت دور شد از شکّـرستانش مگس وز گلستان مرادش، خار و خس خلوت از اغیار شد پرداخته وز رقیبان، خانه خالی ساخته پیر می‌خواران ، به صدر اندر نشست احتیاط خانه کرد و در ببست محرمان راز خود را خواند پیش جمله را بنشاند، پیرامون خویش با لب خود گوششان انباز کرد در ز صندوق حقیقت، باز کرد جمله را کرد از شراب عشق، مست یادشان آورد آن عهد الست گفت شاباش این دل آزادتان باده خوردستید، بادا یادتان یادتان باد ای به دلتان شور می آن اشارت‌های ساقی پی ز پی اینک از هر گوشه‌ای جم غفیر مر شما را می‌زند ساقی صفیر کاین خمار آن باده را بد در قفا هان و هان آن وعده را باید وفا گوشه‌ی چشمی نماید گاه گاه سوی مستان می‌کند، خوش خوش نگاه... @sooyesama
برخی توهم می‌کنند برای لقاءالله باید محسوسات و علوم را کنار گذاشت. خیر، حس و علم در جای خود محترم است. اما باید توجه داشت که این‌ها جزئی از مسیر هستند، نه غایت و مقصود نهایی. به دیگر بیان: محسوسات و علوم، ظهورات خداوندند، و اگر به همین نحو ادراک شوند آینه لقاء خدا هستند. اما اگر اموری مستقل و بریده از خداوند لحاظ شوند، حجاب‌های ملاقات خداوند هستند. چنانکه عکس و صورتِ آینه، اگر نمایش دهنده شخص روبرو باشد سبب دیدن شخص و قرب به اوست. اما اگر به عنوان شیئی مستقل و شخصی دیگر لحاظ گردد مانع ادراک شخص و حجاب دیدار او خواهند بود. @sooyesama
به سوی سماء
برخی توهم می‌کنند برای لقاءالله باید محسوسات و علوم را کنار گذاشت. خیر، حس و علم در جای خود محترم
تبیین: قرآن کریم پیرامون قیامت می‌فرماید: «یوم تبدل الارض غیر الارض؛ روزی که زمین به غیر زمین تبدیل می‌گردد» یعنی همین مخلوقات و ماسوی الله (= أرض)، چهره دیگری پیدا می‌کند. اکنون که در دنیا هستیم مخلوقات را بدون خدا، ادراک می‌کنیم و سپس به دنبال خدا می‌گردیم. گویی صور منعکس در آینه را اشخاص جداگانه‌ای پنداشته‌ایم و شخص حقیقی را در بین شخص‌های پنداری گم کرده‌ایم. اما در قیامت (پس از دمیده شدن صور مرگ و حیات) مخلوقات را ظهورات حق می‌یابیم. در نتیجه همین زمین و آسمان و... را با چهره‌ای جدید و بِکر ادراک می‌کنیم. گویی صورت آینه را (که تا قبل، شخص دیگری می‌پنداشتیم) در جایگاه حقیقی خودش (عکس؛ ظهور؛ فقیر و...) نشانده‌ایم. در واقع بین شخص و عکس او، نوعی توحید و یگانگی بر قرار کرده‌ایم. زیرا می‌گوییم: این عکس اوست، نه شخصی دیگر. بنابراین، توحید فعل ماست؛ البته فعلی جوانحی و درونی که نگرش ما به عالم را دگرگون می‌سازد. این دگرگونی، قیامتی به پا خواهد کرد و تمام داشته‌های ما را دگرگون خواهد ساخت. اساساً قیامت، همین قیام حقیقت و محو وهم است؛ چنان‌که امام علی ع فرمود: «الحقیقة محو الموهوم...». @sooyesama
به سوی سماء
تبیین: قرآن کریم پیرامون قیامت می‌فرماید: «یوم تبدل الارض غیر الارض؛ روزی که زمین به غیر زمین تبد
صدرالمتالهین در پایان جلد دوم اسفار، بحث بلندی پیرامون بازگشت علیت به تشأن دارد. وی معتقد است: تعقل معلول (مخلوق) بدون علت (حق تعالی) محال است؛ زیرا معلولیت (فقر وجودی) نحوه وجود معلول است و از او جدا نمی‌گردد. بنابراین عقل نمی‌تواند به حقیقت معلول توجه کند مگر اینکه فیض و اعطاء علت را در معلول، ادراک نماید. می‌توان نتیجه گرفت: بیشتر مردم که معلول را بدون حضور علت در او، ادراک می‌کنند، امری موهوم و ساخته ذهن را یافته‌اند، نه حقیقت معلول را. لذا «اکثرهم لا یعقلون» بیشتر مردم از روزنه وهم، به عالم می‌نگرند و حقیقت با محو این موهومات، رخ می‌نماید. الحقیقة محو الموهوم... @sooyesama
غير از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند: «ادبني ربي» و مستقيم تحت تربيت حق تعالي قرار داشتند، بقیه هر كسي در مسير توحيد قرار گرفته تحت تعليم و تربيتي شخصی بوده است. حتي در سلسله انبياء، حضرت موسي (عليه السلام) با حضرت شعيب (عليه السلام) ارتباط پيدا كردند. حتي ائمه اطهار و امیرالمؤمنین (عليهم السلام) در دامن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تربيت و بزرگ شدند... سایر ائمه همین طور به ترتيب تحت تربیت امام قبلی بودند. اين اراده حق تعالي بوده است. خلاف آن شايد خيلي به ندرت پيدا شود؛ اما روال عادي قضيه اين است كه اگر بنا باشد انسان راهي پيدا كند، این کار قواعدي دارد؛ از جمله وجود مربی و استاد. @sooyesama
شعر زیبای «خدا» پيش از اين‌ها فکر مي‌کردم خدا خانه‌اي دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه‌ها خشتي از الماس، خشتي از طلا پايه‌هاي برجش از عاج و بلور بر سر تختي نشسته با غرور ماه، برف کوچکي از تاج او هر ستاره، پولکي از تاج او اطلس پيراهن او، آسمان نقش روي دامن او، کهکشان رعدو برق شب، طنين خنده‌اش سيل و طوفان، نعره توفنده‌اش دکمهٔ پيراهن او، آفتاب برق تيغ خنجر او ماهتاب هيچ‌کس از جاي او آگاه نيست هيچ‌کس را در حضورش راه نيست بيش از اين‌ها خاطرم دلگير بود از خدا در ذهنم اين تصوير بود آن خدا بي‌رحم بود و خشمگين خانه‌اش در آسمان، دور از زمين بود، اما در ميان ما نبود مهربان و ساده و زيبا نبود در دل او دوستی جايي نداشت مهرباني هيچ معنايي نداشت هرچه مي‌پرسيدم از خود، از خدا از زمين، از آسمان، از ابرها زود مي‌گفتند: اين کار خداست پرس وجو از کار او کاري خطاست هرچه مي‌پرسي، جوابش آتش است آب اگر خوردي، عذابش آتش است تا ببندي چشم، کورت مي‌کند تا شدي نزديک، دورت مي‌کند کج گشودي دست، سنگت مي‌کند کج نهادي پاي، لنگت مي‌کند با همين قصه، دلم مشغول بود خواب‌هايم خواب ديو و غول بود خواب مي‌ديدم که غرق آتشم در دهان اژدهاي سرکشم در دهان اژدهايی خشمگين بر سرم باران گرز آتشين محو مي‌شد نعره‌هايم، بي‌صدا در طنين خندهٔ خشم خدا نيت من، در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا هر چه مي‌کردم، همه از ترس بود مثل از بر کردن يک درس بود مثل تمرين حساب و هندسه مثل تنبيه مدير مدرسه تلخ، مثل خنده‌اي بي‌حوصله سخت، مثل حل صدها مسئله مثل تکليف رياضي سخت بود مثل صرف فعل ماضي سخت بود تا که يک شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد يک سفر در ميان راه، در يک روستا خانه‌اي ديدیم، خوب و آشنا زود پرسيدم: پدر، اينجا کجاست؟ گفت: اينجا خانهٔ خوب خداست گفت: اينجا مي‌شود يک لحظه ماند گوشه‌اي خلوت، نمازی ساده خواند با وضويي، دست و رويي تازه کرد با دل خود، گفتگويي تازه کرد گفتمش، پس آن خداي خشمگين خانه‌اش اينجاست؟ اينجا، در زمين؟ گفت: آري، خانه‌اي او بي‌رياست فرش‌هايش از گليم و بورياست مهربان و ساده و بي‌کينه است مثل نوري در دل آيينه است عادت او نيست خشم و دشمني نام او نور و نشانش روشني خشم نامي از نشاني‌هاي اوست حالتي از مهرباني‌هاي اوست قهر او از آشتي، شيرين‌تر است مثل قهر مهربان مادر است هيچکس با دشمن خود، قهر نيست قهر او هم، پس نشان دوستي ست تازه فهميدم خدايم، اين خداست این خدای مهربان و آشناست آن خداي پيش از اين را باد برد نام او را هم دلم از ياد برد آن خدا مثل خيال و خواب بود چون حبابي، نقش روي آب بود مي‌توانم بعد از اين، با اين خدا دوست باشم، دوست، پاک و بي‌ريا مي‌توان دربارهٔ گل حرف زد صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد چکه چکه مثل باران راز گفت با دو قطره، صد هزاران راز گفت مي‌توان با او صميمي حرف زد مثل یاران قديمي حرف زد مي‌توان تصنيفي از پرواز خواند با الفباي سکوت آواز خواند مي‌توان مثل علف‌ها حرف زد با زباني بي‌الفبا حرف زد مي‌توان دربارهٔ هر چيز گفت مي‌توان شعري خيال‌انگيز گفت مثل این شعر روان و آشنا: پیش از این‌ها فکر می‌کردم خدا... @sooyesama
چندی پیش، در یکی از کانال‌های دوسدار عرفان با عبارتی مواجه شدم. که بنابر تکلیف نکاتی عرض می‌شود. ابتدا عین عبارت مذکور نقل می‌گردد: «ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ نمیگوید، ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺍﺳﺖ، ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻧﺞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﯿﻦ میشود ﻭ اﺯ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻭ ﮔﯿﺎﻩ ﺭﺍ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ، ﻣﺤﺘﺮﻡ میدارد‌، " ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ " ﺍﺯ ﻫﺮ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ!!» نکات: ۱- مقصد آدمی صدق، مهربانی، انصاف و... نیست. گرچه اینها لازمند اما مقصد نهایی نیستند. مقصد نهایی معرفت و لقاء حق مطلق است، که از آن با «توحید علمی و عینی» یاد می‌شود. ۲- هرگز از هر راهی نمی‌توان به حق مطلق (ختم توحید) رسید. اگر اینگونه بود سالکان طریق یوگا و بودا، به توحید ختمی رسیده بودند. اما سخنان و اندیشه ایشان چنین وصولی را منعکس نمی‌کند. حتی پیامبران پیشین ص نیز چنین توفیقی نداشتند و تنها پیامبر خاتم ص، بدین مقصد دست یافت. لذا تنها راه رسیدن به مقصد نهایی شریعت محمدی است. خلاصه اینکه داعیان طریق یوگا، بودا و... در تبیین هدف نهایی، و روش رسیدن بدان، دچار لغزش هستند. البته ایشان سخنان حقی نیز دارند اما این حقایق با برخی سخنان نادرست آلوده شده و تشخیص آن دشوار می‌نماید. سخن و اندیشه ایشان ممزوجی از حق و باطل است. و افراد، مجذوب حقایق آنها می‌شوند و ناخودآگاه از اعوجاج آنها رنگ می‌گیرند. و درختی که از ابتدا کج رشد نماید، استوار نمودن آن، دشوار خواهد بود. نکات فوق در فرضی است که داعیان مذکور با صدق نیت، ناخودآگاه لغزیده‌اند. اما گاهی فرقه‌هایی انحرافی در این مسیر سبز می‌شوند که کاملا آگاهانه و شیطنت‌آمیز در پی راهزنی از بندگان خدا هستند. که این داستان تلخ و جداگانه‌ای دارد. @sooyesama
حکیمی به راهی می‌رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن، بی‌وقفه شروع به بد و بیراه گفتن کرد! بعد از مدتی که زن آرام شد، حکیم کلاهش را برداشت و محترمانه عذر خواهی کرد، و در پایان گفت: بنده ... هستم! زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: چرا زودتر خود را معرفی نکردید؟! حکیم گفت: شما سخت مشغول معرفی خود بودید و من صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود سپس خود را معرفی کردم. @sooyesama
«بسم الله الرحمن الرحیم» همان کیمیایی است که به هر چه برخورد کند، آنرا طلا می‌سازد. اگر افعال، اخلاق و عقائد ما مَظاهِر (نمایش دهنده) اسمای حسنای الهی باشند، کیمیای «اسم»، مِس وجود ما را طلا می‌سازد. @sooyesama
ادب الهی که خداوند سبحان، انبیا و اولیای خویش را به آن مؤدب نموده، همان هیئت زیبای اعمال دینی است که از غرض و غایت دین حکایت میکند و آن غرض همان عبودیت و بندگی است. البته این عبودیت در ادیان حق از حیث مراتب کمال فرق میکند و چون هدف اسلام، سر و سامان دادن به جمیع جهات زندگی انسان است، از این جهت سر تا پای زندگی را دارای ادب نموده است و برای هر عملی از اعمال زندگی، هیئت زیبایی را ترسیم نموده که از غایت حیات حکایت میکند؛ ابتدا اعتقاد او را در این زمینه تقویت نموده، سپس مجاری زندگی او را در مسیر عبودیت قرار داده است. پس ادب الهی و یا ادب نبوت همانا عمل را بر هیئت توحید انجام دادن است. (المیزان/ ج۶) @sooyesama
أمر خدا که آمد «من» انسان را بر می‌دارد. من، پرتو شیطان در ماست، که به صورت آتش متمثل می‌شود. هر عبادتی بخشی از این آتش را خاموش می‌کند. آدمی هنگامی‌که در قالب «أمر» قرار می‌گیرد، نمایش‌دهنده اراده الهی است؛ یعنی اراده الهی او را تدبیر می‌کند. اگر انسان به درستی در قالب شریعت محمدی ص قرار گیرد «من» او محو گشته و اسماء خداوند در او نمودار می‌شود. این، سرآغاز ظهور «بسم الله الرحمن الرحیم» در آدمی است. @sooyesama