eitaa logo
به سوی سماء
959 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
487 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
️پیامبر خاتم، تجلی اعظم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: الدُّنْيَا مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ مَنْ فِيهَا، مَلْعُونٌ مَنْ طَلَبَهَا وَ أَحَبَّهَا وَ نَصَبَ لَهَا؛ دنيا ملعون است. و هرکه در اوست ملعون است. و ملعون است هر كه به آن عشق بورزد و طالب آن باشد و آن را هدف نهائى خود قرار دهد. (بحار الأنوار، ج74، ص: 105). نکته ۱: چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن نِیْ طلا و نقره و فرزند و زن نکته۲: ملعون یعنی دور شده از رحمت خداوند @sooyesama
در قيامت به قاري قرآن مي‌گويند: «إقرأ وارق؛ بخوان و بالا برو» به هر مرتبه و مرحله قرآن كه رسيدي توقف نكن... قرآن بحر غير متناهي است. #علامه_حسنزاده_آملی @sooyesama
صفر، ماهی است که خاتم الانبیاء ص در آن رحلت می‌کند. ظرفی از زمان که جایگاه فقدان نبوت است. لذا نَحس و بلاخیز است. هر جایگاهی که فاقد روح نبوت باشد، نحس و بلاخیز است. البته زمان و مکان، به خودی خود، نه نحس‌اند و نه سعد. اما اتفاقاتی که در آنها روی می‌دهد بدان‌ها رنگ می‌دهد و سبب نحسی یا سعدی آن‌دو می‌گردد. مانند روز عاشورا و مکان کربلا که نقش ویژه‌ای در تربیت نفوس دارد. ماه صفر نیز جایگاه رحلت خاتم الانبیاء ص، است. و هرجا که روح نبوت نباشد نحس خواهد بود. اما ربیع‌الاول (که جایگاه میلاد نبی است) سعد و موجب رشد آدمی است. اینکه پیامبر ص فرمود: «هرکه مرا به خروج صفر بشارت دهد، او را به بهشت بشارت می‌دهم». مراد این است که هرکس از اقامت در صفر (فقدان روح نبوت) خارج شود، وارد بهشت شده است. حرام و مکروه، «صفر» اند؛ یعنی فاقد روح نبوت هستند، و واجب و مستحب، «ربیع» اند؛ یعنی واجد روح نبوت هستند. @sooyesama
عارفی سرشناس به نانوایی رفت و چون لباس درستی نداشت، نانوا به او نان نداد. مردی به نانوا گفت این مرد را می‌شناسی؟ او فلان عارف بود. نانوا گفت: من از علاقه‌مندان اویم. نانوا در پی‌اش دوید و گفت: می‌خواهم شاگرد شما باشم، عارف قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می‌دهم، عارف قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عارف گفت: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی. @sooyesama
چرا خُلقِ حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم ، «عظیم» است؟ چون در محدوده ماده نیست. انسان در محدوده ماده کوچک می‌شود، و سینه‌ انسان تنگ می‌شود، فکرش کوچک شده و دیدش محدود می‌گردد. چنين انساني نمي­تواند به «خُلقِ عظیم» برسد خداوند خطاب به رسول اكرم (صلی‌‌الله علیه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم» این عظمت خُلق او از عظمت «عبودیت» اوست، شعبه‌ای از چشمه عبودیت و بندگی اوست. @sooyesama
پروردگارا «صَفر» رفت و «ربیع» آمد یعنی از ظرف زمانی «رحلت نبی» گذشتیم و به جایگاه زمانی «تولد نبوت» رسیدیم، که بهشت حقیقیِ آدمی است. بار إلها آیا شود که جان ما، همچون ربیع، جایگاهِ تولد و تکوین نبوت گردد. خدایا ما را از این جهنم رهایی بخش، و بدان بهشت متنعم فرما. الهی... هیهات! ماهکذا الظنُ بک و لا أخبِرنا بِفَضلک عنک... عامِلنا بفضلک و لا تُعامِلنا بعدلک @sooyesama
👆👆👆 استفتاء از رهبرانقلاب درباره عمل خرافی كوبيدن درِ مساجد و... در پایان ماه صفر @sooyesama
برای تبین مسائل علمی، سه روش عمده وجود دارد: ۱- ابتدا دیدگاه غلط بیان شده، سپس نواقص آن تبیین شده، و در پایان دیدگاه درست مطرح می‌شود. ۲- ابتدا دیدگاه صحیح تبیین گشته، و سپس دیدگاه‌های نادرست و نقد آنها، اشاره می‌شود. فایده روش نخست این است که ذهن مخاطب پله پله اوج می‌گیرد و در نهایت با تلقی دیدگاه صحیح، به حقیقت أمر، دست می‌یابد. در واقع نفی باطل، مقدمه‌ای برای دریافت حقیقت می‌شود، چنانکه کریمه «لا اله الا الله» مشیر بدین معناست. اما ارائه باطل، پیش از تبیین حقیقت، سبب بدگمانی ذهن به حقایق می‌گردد؛ زیرا ذهن با اولین مطلبی که دریافت می‌کند انس گرفته و بدان متلوّن می‌گردد. و اگر این مطلب باطل باشد، تا انتها شبهه و گمان آن (ولو در لایه‌های پنهان ذهن) باقی می‌ماند. بهتر است که حقیقت، نخستین چیزی باشد که ذهن شاگرد با آن مواجه می‌شود (روش دوم). اما ذهن در ابتدای راه آمادگی کاملی برای این دریافت ندارد. و اساسا مبارزه با باطل و نفی آن، ذهن را برای پذیرش حقیقت آماده خواهد نمود. بنابراین، روش‌های بالا هریک دارای نواقص و کمالاتی است. لذا ضرورت روش سومی روشن می‌گردد که جامع کمالات و نافی نواقص آنها باشد. ۳- ابتدا دیدگاه حق به نحو اجمال ارائه می‌شود تا ذهن شاگرد در اولین مواجهه، آنرا دریابد. سپس تبیین تفصیلی قول حق، در قالب نفی باطل‌ها خواهد بود. یعنی ارائه و نقد دیدگاه‌های باطل، خود، تبیین تفصیلی حقیقت خواهد بود. چنان‌که کریمه «الله لا اله الا هو...» بدان اشاره دارد. در واقع تبیین اجمالی حقیقت، چون بذری است که در همان اولین برخورد به جان شاگرد القاء می‌شود. و سپس با نقد و بررسی دیدگاه‌های باطل، آن بذر، با عبور از ظلمات، رشد نموده و به ثمر می‌نشیند. که تبیین تفصیلی آن حقیقت علمی است. آنچه گفته شد پیرامون علم و سیر علمی است. اما در سیر عملی نیز همین روش‌های سه گانه وجود خواهد داشت. «الله، لا اله الا هو، الحی القیوم» @sooyesama
خدایا شکایت می‌کنم به تو، از خویشتن؛ که به زشتی دستور می‌دهد. و به نادرستی مبادرت می‌ورزد. و به سرپیچی از تو میل فراوان دارد... شکایت می‌برم به تو از دشمنی که گمراهم می‌کند و شیطانی که فریبم می‌دهد. و سینه‌ام را با وسوسه‌هایش پر نموده... از تو می‌خواهم به شیوایی حِکمتت، و به نفوذ مشیّتت، مرا جز به جودت متعرّض مفرما، و آماج فتنه‌هایم مگردان، بر دشمنانم پیروز گردان، و عیوبم بپوشان. از بلایا نگاهدار، و از گناهان باز دار. به مهر ویژه‌ات ای مهربانترین مهربانان (مناجات الشاکین) @sooyesama
‍ از مرحوم ملا حسينقلی همداني مي‌‏پرسند فلان عالم (که اهل سلوک هم بوده) را چگونه يافتيد؟ ایشان در ضمن تعريف از ایشان می فرمایند: آقا راه خدا را بايد از روی قاعده رفت. شما اگر بخواهيد خطاطی را ياد بگيريد، شصت سال‏ هم که خودتان كار كنيد آخرش وقتي كه به استاد خط نشان بدهید خطاطی شما ناقصی زيادی دارد؛ بايد روی چهار چوب خاصی حركت كرد. @sooyesama
در تفسیر «روح البیان» آمده است که: شخصی از زهاد، معروف بود که اسم اعظم دارد. مریدی به اصرار زیاد، تقاضای تعلیم اسم اعظم را نمود. چون اصرارش بسیار شد، استاد برای تفهیم او فرمود: «فردا اول آفتاب به در دروازه‌ی شهر برو و آن چه را که مشاهده کردی برایم نقل کن»؛ مرید ، صبح به در دروازه‌ی شهر رفت و قدری توقف نمود. دید پیرمردی ضعیف با پشته‌ی هیزمی بر دوش، از بیرون شهر وارد و منتظر مشتری شد. ناگاه یکی از مأموران سلطان برای خرید هیزم حاضر شد و با پیرمرد درگیر شد و با چوبی بر سر و صورت او زد که خون جاری شد، پس هیزم را به زور برداشت و پولی هم به پیرمرد نداد! مريد با ناراحتی نزد استاد رفت و جریان را نقل کرد. استاد پرسید: «اگر تو اسم اعظم داشتی، در آن وقت چه کار کردی؟» گفت: «فوراً  اسم اعظم را می‌خواندم و مأمور را هلاک می‌کردم!» فرمود: «آن پیرمرد استاد من است! که اسم اعظم دارد، اما با وجود آن قدرت، ظلم را متحمل شده و بر او حتی نفرین ننمود!» (كشكول المطالب؛ دفتر اول) @sooyesama
عنایتی که حق تعالی به علامه حسن زاده آملی دارد و کرامات و مقاماتی که به ایشان داده است (تاجایی که بنده می‌دانم ) به این دلیل است که ایشان مرتکب حرام نشده‌اند. @sooyesama