عرفانهای کاذب ۱
رودخانههای کهن از سطح زمین پایینترند؛ زیرا در طول زمان بستر رود را میشویند و به عمق آن میافزایند.
سطح آب این رودخانهها فاصله زیادی با خشکی دارد و ورود بدانها و استخراج آب، مخاطرات فراوانی میطلبد که گاه به غرق و هلاک افراد منجر میشود.
صحرا نشینان برای پرهیز از این مخاطرات، در مکانهای مناسب راهروهایی پلکانی میسازند که با شیب ملایم به آب نزدیک میشود.
در زبان عربی این راهروهای پلکانی، «شریعة» نامیده میشوند.
شریعةها، راههایی امن برای دسترسی به آب و استمرار حیاتند.
چنانکه شرایع الهی، راههای امن، مرتب و منسجماند که با شیبی ملایم، انسان را به حقیقت راهنمایی میکنند.
حقیقت چنان عمیق و مواج است که نمیتوان با هر روشی بدان نزدیک شد. باید از روزنه شریعت وارد حقیقت شد. تا از خطر غرق، در امان ماند.
براین اساس، هیچ روش سلوکی و عرفانی، نمیتواند و نباید خلاف شریعت، عمل نماید.
متاسفانه امروز شاهد رواج عرفانهای کاذب هستیم که نقطه مشترک آنها بیاعتنایی و حتی مقابله با شرایع الهی است.
#ر_س
@sooyesama
به سوی سماء
عرفانهای کاذب ۱ رودخانههای کهن از سطح زمین پایینترند؛ زیرا در طول زمان بستر رود را میشویند و به
تکمله
در واقعه عاشورا سپاه امام حسین ع با تشنگی روبرو شدند.
سبب این بود که شریعه فرات توسط لشکر دشمن احاطه شده بود و فرات چند شریعه محدود داشت
والا نقاط دیگر رود فرات محافظان کمی داشت، اما به علت اختلاف سطح اب و خشکی (که به چند متر میرسید) برداشتن اب از نقاط دیگر ناممکن یا دشوار بود.
لذا در تاریخ آمده است که شریعه فرات بسته شده بود و حضرت عباس ع در همانجا به شهادت رسید
#ر_س
@sooyesama
ما قاصد هستیم. مقصدی داریم. انبیا هم قاصدند. آمدند به ما خبر دادند و ما را راه انداختند.
اما مقصد کجاست؟ مقصد در ذات خود شماست. همان چراغ و همان نور. قشنگ با آنها تماس بگیر! در جایی خلوت.
چه انیسی از آن بهتر! چه مونسی از آن بهتر! اگر کسی میخواهد عشقبازی هم بکند؛ با آن بکند، با ذات خود.
آنجا بنشین ببین با تو چه می کند. جایی خلوت، سر نماز مینشینی او شما را در بغل میگیرد، بلکه شما او را بغل میگیری. آن نور میآید و شما او را در بغل میگیری. آن گاه انسان خودش را رها میکند تا هر جا که میخواهد ببرد. جایش خوب است.
یک عزیز، یک دوست، وقتی آدم را در بغل بگیرد چه میشود؟! او را می گیرد و میسازد و عوض میکند، دو مرتبه سرجایش میگذارد. یک دقیقه خلوت کردیم عوض شدیم، سبک شدیم، راحت شدیم. ان شاء الله شما هم مییابید.
#میرزا_اسماعیل_دولابی
@sooyesama
زهی روزی ده خلقان، علی بن ابی طالب
زهی فرمان ده خلقان، علی بن ابی طالب
نهان از فهم و دور از عقل و برتر از خیال ما
که گفتن وصف او نتوان، علی بن ابی طالب
قدیم المنّ و الاحسان، عظیم الشأن و البرهان
قسیم الخُلد و النیران، علی بن ابی طالب
زهی از وصفها بیرون، زهی سلطان کاف و نون
هوالحنان هو المنان، علی بن ابی طالب
هو الاول، هوالآخر، هوالظاهر، هو الباطن
ولیّ حضرت بیچون، علی بن ابی طالب
شهادت او، طهارت او، نماز و روزه و حج او
جهات جمله را میدان، علی بن ابی طالب
وجود باء بسم الله، درِ توحید یزدان است
رحیم مطلق رحمان، علی بن ابی طالب
اگر چشم خرد داری ببین از صورت معنی
به وجه چهرهی خوبان، علی بن ابی طالب
فرستاده است با تورات، با انجیل، با فرقان
به هر مرسل همی پنهان، علی بن ابی طالب
#مولوی
(قاضی نورالله شوشتری، «مجالس المومنین»، بخش مربوط به مولوی).
@sooyesama
به سوی سماء
نزاع عقل و عشق ۵ گذشت که عقل خالص (رها از وهم) و شهود ناب (عاری از دسترش شیطان) نه تنها تضاد و تنا
نزاع عقل و عشق ۶
گذشت که عقل (و علم حصولی زاییده از آن) مقدمه و زمینه پیدایش قلب (و شهود مترتب بر آن) میباشد. بنابراین عقل لازم، اما ناکافی است. و آدمی با شکوفایی قلب، به کمال نهایی خود میرسد.
آدمی مجموعهای از نقاط به هم چسبیده نیست؛ یعنی وهم، عقل و قلب سه چیز جداگانه در وجود آدمی نیستند تا سخن از نزاع آنها مطرح گردد. بلکه آدمی چون خطی ممتد است که به لحاظهای گوناگون، مقاطع گوناگونی میپذیرد.
دقیقا همان نسبتی که بین وهم و عقل هست (که یک قوهاند در فراز و فرود)، بین عقل و قلب نیز برقرار است؛ یعنی شکوفه قلب، از شاخسار عقل میروید. به عبارت دیگر: مشاهدات قلبی، اشتداد و امتدادِ ادراکات مفهومی عقل است.
عقل با استدلال، گِرِه و عقدی بین موضوع و محمول برقرار میکند (مثلا با استدلال ثابت مینماید «خدا موجود است»). اگر انسان این مفهوم حصولی (علم) را پیشوای اعمال خود قرار دهد و مطابق این حقیقت (که عقل یافته است) عمل نماید، به تدریج گره دومی برقرار میشود که آن پیوند محتوای قضیهٔ «خدا موجود است» با حقیقت وجودی آدمی است. و این نقطه تولد قلب خواهد بود. بنابراین علم و عمل جوهرند و انسان ساز.
بدین ترتیب هر حقیقتی از حقایق نظام هستی که توسط عقل، و در قالب مفاهیم حصولی، به دست آید، و مطابق آن عمل گردد، به مرور این حقیقت به باور قلبی تبدیل خواهد شد. و پس از زمانی به علم شهودی نیز (افزون بر حصولی) ادراک میگردد.
البته ادراک شهودی حقیقت، تاثیر شگرفی بر نهاد آدمی خواهد گذاشت و تمام قوای وجودی انسان را مجذوب آن حقیقت خواهد نمود. بدین ترتیب اعمال بیشتری مطابق آن حقیقت انجام خواهد شد و در نتیجه مشاهدات بیشتر و عمیقتری رخ خواهد داد.و همین طور ادامه خواهد یافت:
«کان قندم، نیستان شکرم
هم زمن میروید و هم میخورم»
در واقع این چرخه، معاشقه آدمی با حقیقت است. و تا جائی ادامه خواهد یافت که حقیقت، تمام شرار وجودی آدمی را احاطه نموده و او را فانی مینماید.
به هر ترتیب، آدمْ پدیدهٔ واحدِ ممتدی است از فرشِ بدن، تا عرشِ عقل، بلکه فوق عرشِ قلب. اینها نقاط به هم پیوسته نیستند، بلکه مراحلی از امتدادی واحدند. و نزاع یک شیء با خویش، بیمعناست. مگر اینکه توقفی رخ دهد و بعضی مراحل با بعضی دیگر درگیر شوند.
بر این اساس، طعنه عرفا به عقل و فلسفه، به معنای بطلان و نادرستی عقل و فلسفه نیست. بلکه طعنه به توقف در فلسفه است. عطار نیشابوری چه عالی فرمود:
عقل اندر حق شناسی کامل است
لیک کامل تر از او جان و دل است
و لسان غیب، چه زیبا سرود:
بشوی اوراق اگر هم درس مایی
که درس عشق در دفتر نیاید
سخن از بطلان و سوزاندن درس و دفتر نیست. سخن از شستشوی علم حصولی با علم شهودی است. یعنی طهارت بیشتر و تکمیل.
این بیت حافظ شاید اشارهای به داستان آشنایی مولوی با شمس و تحول درونیاش باشد. شمس کتابهای گران قیمت مولوی (که استاد مسلم علوم دینی بود) را به آب افکند و بیرون آورد. تا مولوی دریابد دفتر علم حصولی باید در چشمه علم شهودی تطهیر و ترقی یابد. گرچه هر علمی نور و طاهر است. اما این طهارت، چیز دیگری است.
اکنون میتوان دریافت که افعال خداوند و اولیای او، عاشقانه اما قابل استدلال است. میدانیم که حق تعالی، عالَم را بر پایه علم حکیمانه خویش آفرید. اما این بدان معنا نیست که ابتدا فکر کرد و بر اساس استدلالهای منطقی، بهترین کیفیت خلقت را دریافت، سپس عالم را بر اساس آن آفرید.
حقیقت این است که فیض خدا مانند رود جاری شد و عالم را پوشش داد. عشق الهی پیش از هر تفکری به سوی بهترین و زیباترین گزینه روانه میشود و حقایق الهیه در بهترین قالبهای جبروتی، ملکوتی و مادی جای میگیرد.
خداوند با شهود خویش (شهد الله انه لا اله الا هو) سیل عشق را به راه انداخت و این سیل به هر سویی که روانه شد، زیبایی آفرید.
اکنون که ما با عقل استدلالی خود به عالَم مینگریم، همه چیز را زیبا، متقن و محکم مییابیم. اما باید توجه کنیم که حق تعالی خالق عقل است نه دربند آن. حتی عقل نیز جلوهای از جلوات عشق الهی است.
علم شهودی حق به خویش، انرژی بیکران عشق را آزاد نمود و عالم پدیدار شد. علم، اگر بخواهد در قالب صورت درآید، به شکل آب متمثل خواهد شد، لذا «و جعلنا من الماء کل شیء حی».
در پایان تذکر این نکته ضروری است که عشق، مستی و جنون دوگونه است:
۱- جنونِ مادون عقل: که مخالف حکم عقل، استدلال ستیز، و شیطنت وهم است.
۲- جنون ما فوق عقل: که موافق عقل، استدلال پذیر و امری قلبی و الهی است.
لذا هر رفتاری که به عشق و جنون منسوب شود، اما قابل استدلال نباشد، نادرست و شیطانی است.
اما رفتاریکه قابل استدلال است، ولی از روی استدلال انتخاب نشده، بلکه کشش عشق الهی بدان هدایت نموده، درست و الهی است.
پایان
#ر_س
@sooyesama
«و لعمري أن من لميرزق فهم ما في تمهيد القواعد و شرح القیصری علي فصوصالحكم و مصباح الأنس و الإشارات و الشفاء و الأسفار و الفتوحات المكيّة لميرزق فهم التفسير الأنفسي من الآيات القرآنية و الجوامع الروائية كما أن من لميتعلم الكتب الفقهية فما له من نصيب منهما إلاّ من رزق القدسية علي وجه آخر بلا تعليم و تعلّم متعارفين و ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيم»ِ.
و به جانم قسم همانا کسی که فهم آنچه که در تمهید القواعد و شرح قیصری بر فصوص الحکم و مصباح الانس و اشارات و شفا و اسفار و فتوحات مکیه است روزی او نشده است، فهم تفسیر انفسی از آیات قرآنیه و جوامع رواییه روزی او نمیگردد، همچنان که کسی که کتابهای فقهی را تعلیم نگرفته پس از آیات قرآنی و جوامع روایی بهره ای ندارد مگر کسی که ارزاق قدسیه و پاک را بر وجه دیگری بدون تعلیم و تعلم متعارف بدست آورد که:«این دهش خداست، به هر که خواهد، دهدش، و خدا خداوند دهش بزرگ است».
#علامه_حسن_زاده_آملی
مفاتیح الاسرار لسلاک الاسفار (تعلیقات بر اسفار صدرالمتألهین) جلد دوم
@sooyesama
مناجات با حقیقتی به نام علی:
علی ع، حقیقتی است ممسوس در ذات الهی، که جز خدا و نبی، کسی به کنه او نرسیده است. چنین حقیقتی چگونه توصیف شود؟!
او که جان پیامبر خاتم ص است. و پیامبر ص او را به خطاب «إنک تسمع ما أسمع و تری ما أری» مشرف ساخت.
او که ضربهاش در یوم خندق، برتر از عبادات جن و انس است.
آنکه جبرائیل به هواداریاش رجز میخواند: «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار».
و خضر ع، اسم اعظم درونش را بر او آشکار میکند و او را به ترانه «یا هو یا من لا هو الا هو» مترنم میسازد.
قلهای که سیل معرفت از آن سرازیر میشود و عقاب عقل به اوج بلندایش نمیرسد.
در شگفتم که چگونه درویش تنهای خرابات، نیز با تو مانوس است و مردم کوچه و بازار تو را شوخ و بذله گو مییابند.
آه ای علی!
چه دوری و چه نزدیک!
ای کوه بلند و ای رود سر به زیر!
ای در بطن همه بواطن حاضر، و ای در روی همه ظواهر، ظاهر!
ای که اسمت به بلندای مقامت گواهی داده است، افتادگان را دریاب!
با نام تو بلند میشویم و به بلندای آسمان عروج میکنیم. با جرعهای از کوثر حقایقت تا ابد مست میشویم. و در امواج خروشان معارفت غرق میشویم. و باز تو ادامه داری و ما پایان یافتهایم!
ای ظهور بیانتها:
«در ما بتاب و بر انداز این حجاب
ای نور بیکرانهٔ بیانتها، علی»
چقدر مفتخرم که با نام والایات مزین شدهام. پدرم از کودکی میگفت که ما شیعه تو ایم. اگر شیعه تو انبیا و اولیا هستند، پس پدرم چه دروغ زیبایی میگفت. شاید این زیباترین دروغ عالم است.
دروغی که سرانجام روزی به واقعیت خواهد پیوست. حتی اگر آن روز آخرین روز زندگیام باشد. و من تنها به امید آن روز زندهام، یا مرتضی علی!
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف اله باش
دستت نمیرسد که بچینی گلی ز شاخ
آری به پای گلبن ایشان گیاه باش
#ر_س
@sooyesama