eitaa logo
به سوی سماء
944 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
502 ویدیو
39 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
«مباهله» دو حقیقت را آشکار نمود که دومی، مهم‌تر (اما مظلوم‌تر) از اولی است: ۱. حقانیت اسلام برای مسیحیان ۲. اتحاد روحی علی (ع) و پیامبر (ص)، برای مسلمین @sooyesama
همیشه جای تو خالی است. اما گاهی که تنها می‌شوم، جای خالیت پیدا می‌شود. در باغچه دلم، یک صندلی به احترام تو خالی است. حتی در پاییز که برگهای وجودم به پایت فرو می‌ریزد. ای خدای بهار #ر_س @sooyesama
با تو می‌گوید نهان، فصل خزان روز پایان خواهد آمد، ناگهان از بلندای درخت آیی به زیر خرد می‌گردی زیر پای عابران #ر_س @sooyesama
گاهی بعضی صفات زشت در وجود انسان است، که نمی‌تواند آن صفات زشت و بد را از خود دور کند. نمی‌تواند خودش را از آن زشتی شستشو دهد. عاجز می‌شود آن وقت است که باید عجزش را محضر خدای متعال عرضه بدارد و بگوید خدایا عــاجــزم ،تلاش کردم نتوانستم درمان کنم...‌ یا طبیب من لا طبیب له خود به دادم برس ای طبـــیـــب @sooyesama
پادشاهی بود مهمان نواز. شبی مهمان‌های بسیاری بر او وارد شدند که قصر با تمام تالارهای آن، گنجایش این خیل مهمان‌ها را نداشت. پادشاه، مشاوران خود را جمع کرد و گفت: همه بخش‌های قصر پر شده و تنها طویله باقی مانده است که مناسب پذیرایی نیست. آیا کسی هست که در لحظه‌ای کوتاه همه آلودگی‌های آنجا را پاک نماید. همه سکوت کردند و سر به زیر افکندند و زیر لب می‌گفتند: چیزی که در طول سال‌ها آلوده شده است چگونه در لحظه‌ای پاک خواهد شد؟! جوانی از انتهای سالن گفت: من می‌توانم! همه تعجب کرده و برخی لبخند می‌زدند. جوان گفت: من می‌توانم رودخانه نیستی را درون طویله بگیرم و آنجا را با تمام آلودگی‌هایش نابود گردانم. سپس رودخانه هستی را در آن جاری سازم تا در اوج پاکی، پدید آید. الهی! «من» را بردار، «خود» را بگذار! «یا من یحیی و یمیت، و هو حی لا یموت» @sooyesama
شب قدر شبی است که سلطان وجود با تمام قوا، مهمان بنده خود می‌شود. و چون جان بنده تنگ و آلوده است، لیاقت چنین میزبانی‌ای را ندارد. از این روی، قوای وجودی حق تعالی (ملائکه) پیش از سلطان سَر می‌رسند و با شأن «عزرائیل»ای خویش در او می‌دمند تا «الموت» او را محو نماید؛ «فنفخ فی الصور، فصعق من فی السموات و الارض». (زمر/۶۸) سپس با شأن «روح»ای خویش در او می‌دمند تا «الحیات» در او پدیدار شود؛ «ثم نفخ فیه اخری، فاذا هم قیام ینظرون» (زمر/۶۸)، «تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر». اکنون سینه او فراخ و پاکیزه است. پس سلطان وجود تشریف خواهد آورد. و قوای وجودی سلطان محو و ساجد این ملاقات می‌شوند؛ «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی، فقعوا له ساجدین». بدین ترتیب حق متعال با إماته و إحیای قلب عبد، او را پاک و گسترده می‌سازد تا لایق میزبانی خداوند گردد؛ «قلب المومن عرش الرحمن»، «انا عند المنکسرة قلوبهم». قلب منکسر، دلی است که انانیت (برش و حدّ) خویش را شکسته و از قالب بشری رسته است. (البته شکستگی ظاهری خود موید این مطلب والاست). شب قدر، شب (جایگاه وجودی)ای است که چنین تجلی را می‌پذیرد. و جانی که شب قدر را ادراک نماید همواره در سلام و سلامت است تا صبح قیامت؛ «سلام هی حتی مطلع الفجر» بلکه او، خود قیامت است؛ چه اینکه صور مرگ و حیات را متحمل شده است. زو قیامت را همی پرسیده‌اند کی قیامت تا قیامت راه چند @sooyesama
خدايا تو را شكر مي‌كنم كه اشك را آفريدي، كه عصاره حيات انسان است. آنگاه كه در آتش عشق مي‌سوزم، يا در شدت درد مي‌گدازم، يا در شوق زيبايي و ذوق عرفاني آب مي‌شوم. و سر و پاي وجودم روح مي‌شود، لطف مي‌شود، عشق مي‌شود، سوز مي‌شود، و عصارهٔ وجود بصورت اشك، آب مي‌شود. و به عنوان زيباترين محصول حيات، كه وجهي به عشـق و ذوق دارد، و وجهي ديگر به غم و درد، بر دامان وجود فرو مي‌چكد. @sooyesama
خدايا تو را شكر مي‌كنم كه اشك را آفريدي، كه عصاره حيات انسان است. #شهید_مصطفی_چمران @sooyesama
گفتم الهی گلبرگ‌های دلم را باز کن تا آنچه در سِرّ وجودم نهاده‌ای بیابم فرمود توان پرپر شدن داری؟ گفتم پناه بر تو کنارم باش، رهایم مکن! فرمود آخرین چیزی که از تو خواهم گرفت، همین تقاضاست #ر_س @sooyesama
پیر و جوان (اسرار حج) ۱ جوان: این سخن چقدر کودکانه است که کعبه، خانه خداست. خدا که بدن ندارد تا خانه بخواهد. پیر: بله خدا بدن ندارد، اما بشر بدن دارد. و بدن قبله‌ای می‌خواهد تا با چرخش به سوی او، خدا را یاد کند. جوان: کعبه، خانه‌ای است که ابراهیم از گل و خاک ساخت. بت پرستان هم همین‌کار را می‌کردند؛ یعنی از گل و خاک چیزهایی می‌‌ساختند و به آن سجده می‌کردند. این دو، چه تفاوتی دارد؟ پیر: بت پرستان آن سنگ و خاک را خدا می‌دانند نه خانه خدا. جوان: بت پرستان، بت‌ها را نماینده و واسطه خداوند می‌دانند. نه خود خدا. پیر: آنها بت‌ها را در تاثیرگذاری مستقل می‌دانند. اما پیروان توحید برای واسطه‌ها استقلالی قائل نیستند و آنها را تحت تدبیر الهی می‌دانند. جوان: بنابراین اگر بت پرستان بت‌ها را مستقل ندانند و بدانها سجده کنند مشکل حل خواهد شد؟ چنانکه موحدین به کعبه سجده می‌کنند. پیر: هر سازه‌ای انعکاس اندیشه سازنده است. و سجده به آن سازه، در واقع، سجده به اندیشه‌ای است که سبب ساختن آن سازه شده است. کعبه خانه‌ای است که ابرهیم خلیل الله ع، به دستور خدا و برای انعکاس خدا ساخته است. اما بت‌ها، بر اساس اندیشه‌هایی مشرکانه ساخته شده‌اند. افزون بر اینکه امر الهی منشأ ساختن آنها نیست، بلکه گرایش‌های مادی، قومی، و... منشأ ساختن آنهاست. جوان: گیرم که کعبه انعکاس توحید باشد و سجده بر آن، سجده به اندیشه توحیدی این سازه است. اما چه ضرورتی دارد که از سرزمین‌های دور به سمت آن می‌روند. آیا بهتر نیست که هزینه این سفر را به نیازمندان دهند و از همان منزل خویش، به کعبه سجده کنند؟! پیر: نخست اینکه موحدین به کعبه سجده نمی‌کنند، بلکه به خدا سجده می‌کنند. حقیقت سجده یعنی کرنش و پذیرش که امری روحی و درونی است. اما این امر درونی اگر بخواهد در بدن به نمایش در آید، سجده می‌شود، که ناگزیر به سویی خواهد بود. از بین مکان‌های موجود، کعبه شایستگی بیشتری دارد. پس سجده برای خدا و به سوی کعبه است. جوان: پرسش دوم من بی‌پاسخ ماند. پرسیدم که چه نیازی به انجام مناسک حج است؟ آیا بهتر نیست که این هزینه هنگفت را به فقرا دهیم و از همان خانه خویش، به کعبه رو کنیم؟! آیا این عبادت بهتر نیست؟! پیر: آیا خداوند به این نکاتی که شما فرمودید آگاه است؟ ظاهرا علم خدا بیش از من و شماست. پس حتما ضرورتی هست که أمر به حج، فرموده است. جوان: شما هرگاه که پاسخی ندارید به علم خدا متوسل می‌شوید. اگر چیزی را نمی‌دانید بهتر است به جهل خود اعتراف کنید. نه اینکه با توسل به علم و قدرت الهی، راه فراری برای خود باز کنید. پیر: بله شما درست می‌گویید. بنده به همه اسرار الهی آگاهی ندارم. اما عدم آگاهی من دلیل بر آن نیست که اوامر الهی (مثل حج) فلسفه و پشتوانه‌ای ندارد. سالها پیش الکترونهای درون اتم، کشف نشده بود. اما وجود داشت. جهل انسانهای آنروز، دلیل بر نبودن الکترون نیست. جوان: شاید مناسک حج، نیز اسراری داشته باشد که ما از آن بی‌خبریم. اما چطور به چیزی که از آن بی‌خبریم عمل کنیم و هزینه و رنج سفر حج را به جان بخریم. پیر: ما از این اسرار بی‌خبر نیستیم. وقتی‌که خدا را با علم، رحمت و قدرت بی‌نهایتش پذیرفتیم، می‌دانیم که هر امری از اوامر او بر اساس علم و حکمت بی‌نهایتش صادر شده است. دستکم به اندازه یک طبیب، به خداوند اعتماد داشته باشیم و بپذیریم که احکامش دارای اسرار و فوایدی است. جوان: بله، اما اگر برخی از این اسرار را بدانیم، راحت‌تر آنها را می‌پذیریم. پیر: بله، اما در این صورت، شما علم خود را بندگی کرده‌اید، نه حکم الهی را. در واقع شما می‌گویید: تا ندانم عمل نمی‌کنم. ولو خدا بگوید. جوان: آیا این، همان عقیده باطل مسیحیان نیست، که می‌گوید: عقل را کنار بگذار و ایمان بیاور. آیا ایمان به امر مجهول، معقول است؟! پیر: این سخن درباره اصول اعتقادی دین (چنانکه کشیشان ارتودوکس معتقدند) غلط است. اما درباره فروع عملی دین، معقول است؛ زیرا شما با عقل، خدا و علم بی‌نهایتش را ثابت کرده‌اید و اکنون می‌توانید به دستورات او اعتماد کنید. جوان: به هر صورت، دانستن بهتر از ندانستن است. پیر: بله حتما همین‌گونه است. اما چنانکه گفته شد، عمل به فروع دینی (مانند حج) متوقف و مشروط به دانستن تمام اسرار و فواید آن نیست. جوان: بله، می‌پذیرم. اما برخی از اسرار حج را بفرمایید که ایمانمان شدیدتر گردد. پیر: بله، نکاتی را عرض خواهم کرد... @sooyesama
از سر کوی تو برخواست نسیمی، سحری به شقایق نفسی داد و به شعله شرری آری از دشت چو بگذشت، بسی لاله شکفت تا به دریا زد و شد حملهٔ موج دگری #ر_س @sooyesama
صدای ناله‌ات که از محراب بر می‌خواست، دل پولادین ما نیز می‌شکست و چشم بی‌فروغمان نمناک می‌شد دیدنت سراسر ذکر بود و تو خود، مجموعه اذکار تو نیز رفتی تا ما بدانیم تنها خداست که می‌ماند. @sooyesama