eitaa logo
/ کوچه بن بست.../
349 دنبال‌کننده
495 عکس
132 ویدیو
0 فایل
شبها چقدر قدم زدن میچسبد... آدمی بعد از مرگ در عالم اعمال خود زندگی میکند #شهید_آووینی کانال اشعار سروش وطن پور👤 انتقادی بیشنهادی👇 @s_shab22
مشاهده در ایتا
دانلود
شب افتادی به حوض کوچک ای ماه بلند من... پلنگی دیده ام به حوض ماهی میزند خود را
رسوایی عشق به رسوایی عشق از روسیاهی میزند خودرا که شب به روز با افکار واهی میزند خودرا شب افتادی به حوض کوچک ای ماه بلند من پلنگی دیده ام به حوض ماهی میزند خودرا تویی آن یوسف چاهی که بیرون رفته مدت هاست دلی به جای کفتر های چاهی میزند خودرا به فکرت با غزل با شعر گاهی میزنم خودرا که این دیوانه به زنجیر گاهی میزند خودرا خودت را خوورد کن !عاشق شوی زیباست !زیباتر!!! که کوهی به مقام پست کاهی میزند خودرا ۱۴۰۱/۱۰/۲۰
ما «زنده به عشقیم» و هم آغوش جنون چشمان سیه زبان خاموش جنون... دیوانه شده جنون ز دیوانگی ام تا نام تورا بردم در گوش جنون
چرخ زدم  چه ناگاه ، نور شدم  چه آسان روح من از مدینه ست ، خاك  من ازخراسان کیست برابر من ؟ آن  سوی  مشعر من کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان سنگ بزن كه در من آينه اي برويد سنگ بزن كه در من شور گرفته  شيطان نذر دلم كن امشب  سلسله الذهب را چيست به غير زنجير سلسله هاي عرفان دف بزنيد امشب ، با دل من بچرخيد عقل بگو بچرخد ، عشق بگو بچرخان اين تب ليله القدر يا تب عيد اضحي ست اين شب عيد فطر است يا شب عيد قربان علیرصا قزوه
هدایت شده از سروش‌وطن‌پور
چه مضمون غریبی
مولا علی«ع»
ای غنچه شعر بگو که لب وا کنی بس است مارا ز دور اگر که تماشا کنی...بس است اینقدر ابروان چو شمشیر را نباف... از کار خلق یک گره هم وا کنی بس است آتش گرفته ایم تو داری که میروی هی هیزم آوری به سر نعش ما بس است از آه قلب های شکسته کمی بترس!!! وقتش رسیده با دل من تا کنی.... بس است این قاصدک پریش پر شاپرک شده مارا پریش و غرق هوا ها کنی بس است آن غنچه ام که درد نسیمی دلش شکست ای غنچه شعر بگو که لب وا کنی بس استــــ... ۱۴۰۱/۱۱/۳
دگر شعری خریداری ندارد کسی با شاعران کاری ندارد همه در بند جیب و پول هستند همه معلوم ها مجهول هستند تو معلوم منی مجهول تو من تویی جیب من اما پول تو من... به منظور بقای عشق گویم برای خود برای عشق گویم همه باهم بیایید و بیایید ز رمز حرف من پرده گشایید به رمز شعر میگویم به تاویل مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
/ کوچه بن بست.../
رسوایی عشق به رسوایی عشق از روسیاهی میزند خودرا که شب به روز با افکار واهی میزند خودرا شب افتادی ب
به فکرت با غزل با شعر گاهی میزنم خودرا که این دیوانه به زنجیر گاهی میزند خود را...
ما...زیر ستاره...شب و شبگردی ها جامیم و خوریم سنگ بی دردی ها دنیا باما همیشه دارد سر جنگ هستیم شهید جنگ نامردی ها