eitaa logo
سید سلمان علوی
326 دنبال‌کننده
383 عکس
245 ویدیو
11 فایل
ارتباط با من: @ss_alavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 سرانجام گمرک هم رابطه کوکاکولا در ایران با کمپانی جهانی کوکاکولا را تایید کرد! 🔸طبق بخشنامه‌ای، صادرات انواع نوشابه‌های تولیدی شرکت که شامل انواع برندهای ، ، ، و ممنوع شده است. 🔹دلیل این ممنوعیت قرارداد رسمی خوشگوار با کمپانی کوکاکولا ذکر شده است. 🔸نکتۀ عجیب این است که با وجود تأیید رسمی قرارداد فیمابین خوشگوار و طرف آمریکایی، این دستورالعمل توسّط گمرک و ناظر به صادرات محصولات فوق است و نسبت به ادامۀ تولید و توزیع این محصولات در کشور هیچ رأیی صادر نشده است! 🔹به نظر می‌رسد با توجّه به این تأیید رسمی، و معطوف به استفتائات رهبری و مراجع عظام حفظهم‌الله، حجّت بر مسئولین جمهوری اسلامی و همچنین بر تمامی امّت مسلمان تمام شده است. ✍️ پی‌نوشت: در ابتدای دی‌ماه ۱۴۰۲ اسناد حمایت مالی کوکاکولا از رژیم صهیونیستی و همچنین اسناد داد و ستد شرکت خوشگوار با کمپانی کوکاکولا در همین کانال منتشر شده بود. 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ظلمت صریح با تو سخن گفت، پس تو هم با شـب به اســـتـعـاره و ایـمـا ســـخـن مـگو ✍️حسین منزوی 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حالا یک بار دیگر صلابتش را ببینید: 🔷لحظه‌ای که شهید اسماعیل هنیه، خبر شهادت فرزندان و نوه‌هایش را شنید! 🔸رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس در جریان بازدید از مجروحان غزه در بیمارستانی در دوحه، خبر شهادت فرزندان و نوه‌هایش را دریافت کرد. 🆔 @ss_alavi_ir
سید سلمان علوی
🎥حالا یک بار دیگر صلابتش را ببینید: 🔷لحظه‌ای که شهید اسماعیل هنیه، خبر شهادت فرزندان و نوه‌هایش را
و حالا عبدالسلام، پسر شهید هنیة: به شهادت پدرم افتخار می‌کنم. خون او رنگین‌تر از اطفال فلسطینی نیست. 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 تصویری بی‌نظیر از حضرت آقا 🔸درحاشیۀ نماز بر پیکر شهید 🆔 @ss_alavi_ir
مربوط به دیروز👇
🗓۱ صفر؛ سالروز ورود اسیران کربلا به شام 🔹قال الراوي: ...فلما قربوا من دمشق، دَنَت أمُ كلثوم مِن شمر و كان مِن جملتهِم، فقالت له: «لي إليكَ حاجةٌ»! فقال (لعنه‌الله): «ما حاجتك؟» قالت: «إذا دخلتَ بنا البلد، فاحمِلنا في دربٍ قليلِ النظارة، و تقدّم إليهم أن يُخرِجوا هذه الرؤوس مِن بين المحامل، و ينحونا عنها، فقد خزينا من كثرة النظر إلينا و نحن في هذه الحال!» فأمر في جواب سؤالها أن يُجعل الرؤوس على الرماح في أوساط المحامل ــ بغيا منه وكفراً ــ و سلك بهم بين النظارة على تلك الصفة، حتى أتى بهم باب دمشق، فوقفوا على درج باب المسجد الجامع حيث يُقام السبي.(۱) 🔸چون کاروان اسرا نزدیک شام شد، امّ کلثوم شمر را خواست و فرمود: مطلبی با تو دارم. گفت: چیست؟ فرمود: «ما را از دروازه­ای وارد کنید که مردمان کمتری در رفت و آمد باشند و کمتر به تماشای ما برخیزند و سرهای بریدۀ شهیدان ما را جلوتر از ما حرکت بدهید که مردم با تماشای آن سرهای نورانی به تماشای ما نپردازند؛ این همه نگاه مردم به ما خوارمان کرد!» ولی شمر برخلاف خواستۀ دختر امیرالمؤمنین علیهماالسلام، فرمان داد سرهای بریده را به نیزه کنند و لابه ­لای کجاوه‌ها نگاه دارند و با همین حال به باب دمشق (دروازه ساعات که بیشترین جمعیت را همیشه در کنار خودش داشت) رسیدند. سپس ایشان را بر در مسجد جامع نگاه داشتند، در مکانی که اسیران کفار را نگاه می‌داشتند! 🔹...أن سهل بن سعد قال: «خرجتُ إلى بيت المقدس حتى توسّطت الشام. فإذا أنا بمدينة مطردة الأنهار كثيرة الأشجار قد علقوا الستور والحجب والديباج و هم فرحون مستبشرون و عندهم نساء يلعبن بالدفوف والطبول؛ فقلتُ في نفسي: لا نرى لأهل الشام عيداً لا نعرفه نحن! فرأيت قوماً يتحدثون، فقلت: يا قوم! لكم بالشّام عيدٌ لا نعرفه نحن؟! قالوا: يا شيخ! نراك أعرابيا! فقلت: أنا سهل بن سعد، قد رأيتُ محمّداً صلى‌الله‌عليه‌واله؛ قالوا: يا سهل ما أعجبك السّماء لا تمطر دما والأرض لا تنخسف بأهلها؟! قلت: وَ لِمَ ذاك؟! قالوا: هذا رأس الحسين عليه‌السلام عترة محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله، يهدى من أرض العراق! فقلت: وا عجباه! يهدى رأس الحسين و الناس يفرحون؟! قلت مِن أيّ باب يدخل؟ فأشاروا إلى بابٍ يقال له باب ساعات. ...فبينا أنا كذلك حتّى رأيت الرّايات يتلو بعضها بعضا؛ فإذا نحن بفارسٍ بيده لواءٌ منزوع السّنان، عليه رأسُ مَن أشبه الناس وجهاً برسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله؛ فإذا أنا مِن ورائهِ رأيتُ نسوةٌ على جمالٌپٍ بغير وطاءٍ، فدَنوتُ مِن أولاهُم فقلتُ: يا جارية من أنتِ؟ فقالت: أنا سكينة بنت الحسين! فقلتُ لها: ألك حاجةٌ إليّ؟ فأنا سهلُ بن سعد، ممّن رأى جدّك و سمعتُ حديثَه. قالت: «يا سعد! قل لِصاحبِ هذا الرأس أن يقدّم الرأس أمامنا حتّى يشتغِل الناس بالنّظر إليه و لا ينظروا إلى حرم رسول الله صلى‌الله‌عليه‌واله». قال سهل: فدنوتُ من صاحب الرأس، فقلت له: هل لك أن تقضي حاجتي و تأخذ منّي أربعمائة دينار؟ قال: ما هي؟ قلت: تقدّم الرأس أمام الحرم ففعل ذلك، فدفعتُ إليه ما وعدته. (۲) 🔸سهل ساعدی می­گوید: من به خاطر کاری به بیت المقدس سفر کردم، از آنجا به شام آمدم، دیدم شهر را آذین بسته‌­اند، به در و دیوار پارچه­‌های رنگی آویخته‌­اند، زنان خواننده به خوانندگی و نوازندگی دف و طبل مشغولند، خیلی تعجب کردم، این شادی و خوشحالی برای چیست؟ از جماعتی که مشغول گفتگو بودند پرسیدم: امروز روز عید است که من از چنین روزی خبر ندارم؟ گفتند: مگر بادیه نشین هستی [که بی خبری]؟ گفتم: من سهل ساعدی از صحابی پیامبرم. گفتند: ای سهل! تعجب نمی­کنی که آسمان خون نمی­بارد و زمین اهلش را فرو نمی­برد؟ گفتم: برای چه؟ گفتند: این سر بریدۀ حسین است که آن را از عراق آورده‌اند! گفتم: شگفتا! سر بریدۀ ابی عبدالله را آورده‌اند و مردم شادی می­کنند؟! پرسیدم: از کدام دروازه اشاره کردند به دروازه‌ای که به آن ساعات می‌گفتند. آمدم کنار دروازۀ ساعات، پرچم‌هایی دیدم که پی در پی می‌آمدند! هنگام، سواری را دیدم که علم پرچمی را در دست داشت و بر آن سری بود که شبیه‌ترینِ مردم به پیامبر بود. از پس آن سوار بانوانی را بر شتران بی­ جهاز دیدم! جلو رفتم و به آنکه پیش‌تر بود گفتم: دختر کیستی؟ فرمود: من سکینه‌ام، دختر حسین! گفتم: من سهل ساعدی‌ام، از صحابۀ جدّتان، اگر فرمانی دارید بفرمایید. فرمود: «ای سهل! بگو این سر بریده را دورتر از ما حمل کنند تا مردم به تماشای آن بپردازند و به حرم رسول خدا چشم ندوزند!» رفتم به کسی که سر نزد او بود گفتم: این چهل دینار زر سرخ را از من بگیر و این سر بریده را از اهل بیت فاصله بده. او نیز پذیرفت. 📚منابع: ۱ـ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷. ۲ـ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۶۸. 🏴ألَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ 🏴وسَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓۲ صفر؛ سالروز شهادت جناب علیه‌السلام 🔻شخصیت زید ــ فرزند امام سجاد علیه‌السلام ــ به دلیل شدّت انس با قرآن، ملقّب به «حلیف القرآن» بود و به عنوان یک محدّث روایاتی را از پدرش امام سجاد، برادرش امام باقر و برادرزاده‌اش امام صادق علیهم‌السلام روایت کرده است. علاوه بر برخی از محدّثین شیعه و تعدادی از بزرگان اهل‌سنّت مانند ترمذی، نسائی، ابو داوود، ابن ماجه و احمد بن حنبل، امام صادق علیه‌السلام نیز از ایشان نقل روایت کرده است. 🔻قیام و شهادت زید پیش از قیام، ده ماه مخفیانه مردم را به قیام دعوت کرد و در این مدت پنجاه هزار نفر از کوفیان با او بیعت کردند. فرماندار کوفه که از قیام زید باخبر شده بود مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و با بستن درها، عملا آنان را زندانی کرد تا نتوانند به سپاه زید بپیوندند. از این رو فقط حدود ۳۰۰ نفر اطراف او را گرفته بودند. پس از دو روز درگیری میان سپاه اندک زید و سپاه اموی، تیری به پیشانی زید اصابت کرد و در اثر آن به شهادت رسید. یارانش برای مصون ماندن جنازه زید از تعرض دشمن، آن را شبانه و مخفیانه دفن کردند، اما دشمن از آن آگاه شد، جنازه را بیرون کشیده، سر ایشان را از بدن جدا کرده، به شام نزد هشام بن عبدالملک فرستادند و بدنش را به دار آویختند. بدن زید تا زمان مرگ هشام بر‌ دار ماند و پس از آن به امر ولید بن یزید، جنازه را از‌ دار پایین آوردند و سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند. 🔻دیدگاه‌ها درباره شخصیت و قیام زید بن علی علیه‌السلام روایات مختلفی هست: 👈 برخی از روایات زید بن علی را شخصیتی ارجمند، و قیام او را در راستای اهداف و رضایت اهل‌بیت علیهم‌السلام معرّفی کرده و شهادت او و یارانش را فوزی بزرگ به شمار می‌آورد. در برخی از نقل‌ها ایشان علاوه بر امامان گذشته، به وجود هفت امام پس از حضرت باقر علیه‌السلام معتقد بود. 👈روایاتی که بظاهر موهم قدح است، ولی پس از تأمل و دقت نمی‌توان آن را به صورت قطعی، بیانگر مذمت دانست.از این گونه روایات وجود نوعی اختلاف نظر میان زید با امام باقر و امام صادق علیهماالسلام استفاده می‌شود. 👈روایاتی که آشکارا زید را به ادعای امامت برای خود متهم می‌کند و چنین می‌نماید که قیام او به اجازه ائمه علیهم‌السلام نبوده، بلکه علیرغم نهی آنان و با نفی امامت ایشان صورت گرفته است! لیکن بیشتر صاحب‌نظران بر این باورند که روایات قدح از باب تقیّه بوده است؛ بنابر این نظر نهی امام باقر و امام صادق علیهماالسلام از قیام زید، به جهت دلسوزی و شفقت و ارشادی بوده است. 🔻دو روایت ۱ـ طبق روایتی از ابوحمزه ثمالی، امام سجاد علیه‌السلام ــ زمانی که زید هنوز کودک بود ــ کشته شدن و جزییاتش را پیشگویی کرده و گریسته است. ۲ـ برادر امام رضا ــ زید بن موسی بن جعفر علیهم‌السلام ــ در عصر خلافت مأمون در بصره خروج کرد و خانه‌های بنی العباس را آتش زد، او را دستگیر کردند و نزد مأمون فرستادند، مأمون گفت: «او را به حرمت برادری‌اش با علی بن موسی (علیه‌السلام) می‌بخشم» و سپس به امام رضا علیه‌السلام گفت: «اگر برادر شما خروج کرد و چنین و چنان کرد، قبل از او زید بن علی نیز قیام نمود و کشته شد و اگر به خاطر شما نبود او را می‌کشتم، زیرا عملی که مرتکب شده است، کوچک نیست». حضرت رضا علیه‌السلام در پاسخ مأمون فرمود: «برادر مرا با زید بن علی قیاس مکن! زیرا زید بن علی از دانشمندان خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود، برای خدا غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا در راه خدا کشته شد. پدرم از پدر خویش جعفر بن محمد (علیهماالسلام) نقل کرد که می‌فرمود: خداوند عمویم زید را مورد رحمت قرار دهد، زیرا او در طلب خشنودی و رضای آل محمد (صلوات‌الله‌علیهم) بود و اگر در قیام خود پیروز می‌شد به آن چه دعوت کرده بود وفا می کرد...» مأمون پرسید: «مگر زید بن علی از جمله کسانی نیست که بدون حق ادعای امامت کرده است؟» حضرت رضا علیه‌السلام فرمود: «خیر! زید ادعای امامت نداشت و به چیزی دعوت نمی‌کرد که صلاحیت آن را دارا نباشد، او دارای تقوا بود و می‌گفت: من شما را به آن چه مورد رضای خاندان رسالت است فرا می‌خوانم». 🔻زیدیه پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام برخی از علویان، اندیشۀ قیام مسلحانه را به عنوان یکی از شروط امامت قلمداد کردند. با شکل‌گیری این تفکر سیاسی در دوره امام سجاد علیه‌السلام، سنگ بنای زیدیه نهاده شد. زیدیان با اعتقاد به اندیشۀ قیام به سیف، پس از امام علی علیه‌السلام، حسنین علیهمالسلام و حسن مثنّی، زید بن علی را امام پنجم خود می‎‌دانند. 📚برای دیدن منابع این متن به ویکی‌شیعه و مقالۀ امام باقر (ع) و قیام زید بن علی (ع) مراجعه کنید. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۸ آگوست؛ سالروز خودکشی نرون؛ امپراطور سفاک روم 🔹كلاديوس سزار ــ معروف به نرون ــ در ۳۱ ژانويه و یا ۱۵ دسامبر سال ۳۷ میلادی به‌دنيا آمد. 🔸مادر نرون ــ «آگریپینای کوچک» ــ زنی زیبا، زیرک، جاه طلب و البته بی رحم بود. آگریپینا بعد از مرگ همسرش، به عموی خود ــ امپراتور «کلودیوس» ــ نزدیک شد و با اغواگری کلودیوس را به قتل همسرش ــ «مسالینا» ــ واداشت و خود با او ازدواج کرده، به عنوان امپراتریس (ملکه روم) تاج‌گذاری کرد. آگریپینا با نفوذ بر کلودیوس و افسران و ارتش روم، پسر کوچکش نرون را به عقد دختر کلودیوس یعنی «اکتاویا» درآورد و با اینکه کلودیوس خود دارای پسر بود، اما نرون را به عنوان ولیعهد معرّفی کرد. آگریبینا دستور داد به نام نرون سکّه بزنند. پس از مدّتی همسرش کلودیوس را با قارچی سمّی مسموم کرد و به این ترتیب نرون ۱۶ساله جانشین پدرخواندۀ قدرتمند خود شد و امپراتوری خود را آغاز کرد. 🔹در ۳ سال نخست، آگریپینا قدرت اصلی روم بود و نرون نقشی در ادارۀ امور نداشت. ملکۀ مادر با کمک سیاستمداران عاقلی چون «سِنِکا» و «بوروس» کشور را اداره می‌کرد. مورخان معتقدند این ۳ سال یکی از باشکوه‌ترین دوران‌های حکومت روم بوده است. در این مدت، مجازات اعدام لغو شد، مالیات‌‌ها کاهش یافت، به برده‌ها توجه شد، به امور قضایی و اقتصادی رسیدگی شد، تجارت رونق یافت، ارتش سامان یافت، هنر رونق یافت، مسابقات ارابه‌رانی و کشتی برگزار شد و نبرد گلادیاتورها لغو گردید. این اتفاقات باعث شد، نرون به شهرتی فراگیر برسد. 🔸نرون که شدبداً زیر سلطه و محدودیت مادر بود، در ۲۰سالگی با زنی به نام «پوپایا سابینا» آشنا شد. زنی زیبا که به اندازه آگریپینا زیرک بود. با خدعۀ سابینا، نرون تلاش کرد آگریپینا را از دور خارج کند. آگریپینا ۳ بار مسموم شد، اما هر بار جان سالم به در برد. یک بار هم سعی کردند او را در دریاچه غرق کنند اما او شناکنان خود را به ساحل رساند. نرون که این تلاش‌ها را بی نتیجه دید علناً دستور قتل مادرش را صادر کرد و سربازانش با شمشیر آگریپینا را به قتل رساندند. به این ترتیب، نرون به قدرت اول روم تبدیل شد. سپس از همسرش اکتاویا جدا شد و با سابینا ازدواج کرد. 🔹نرون که بعد از قتل آگریپینا دچار جنون شده بود و ترس و عذاب وجدان او را رها نمی‌کرد، به شراب و موسیقی پناه برد تا نجات یابد، اما همزمان ترس شدیدی از مرگ، شورش سربازان و مردم داشت. به همین دلیل، شروع به کشتن اطرافیانش کرد. او می‌کشت و می‌کشت تا کشته نشود. سر همسر سابقش را برید، و شروع به قتل و قلع و قمع سناتورها، افسران ارتش و گارد ویژۀ امپراتوری کرد. حتی استاد دانشمندش بوروس را کشت و سنکا را نیز تبعید کرد. 🔸نرون که علاقۀ زیادی به هنر داشت. روزی در یکی از تئاترهای رم شخصا نمایشی را اجرا و بازی کرد. مردم به خشم آمدند که نرون جایگاه امپراتوری را خوار و خفیف کرده است. اعتراض مردم و آشوب در تئاتر باعث شد نرون از مردم رم نیز متنفر شود و دامنۀ خشونت و قتلعام را گسترش دهد. در این زمان بود که شهر رم آتش گرفت و دو سوم آن سوخت (سيزدهم ژوئيه ۶۴م). در شهر شایعه شد که نرون شخصا شهر را سوزانده و در وصف شهر سوخته ترانه‌ای خوانده و سازی زده است. برخی نیز بر این باور بودند که خدایان علیه امپراتور به خشم آمده و شهر را به عذاب دچار کرده‌اند. امّا نرون تقصیر را به گردن مسیحیان انداخت و دستور داد يك‏صد هزار مسيحی را در آتش بسوزانند یا به صلیب بکشند. با گسترش اعتراض‌ها و قیام‌های مردمی، دامنۀ قتلعام‌های بی‌رحمانۀ نرون هم افزایش یافت. 🔹این اتفاقات سناتورها و افسران را به فکر کودتا انداخت، کودتاهایی که همه شکست خوردند. نرون شروع به کشتار نزدیکان خود کرد، مجلس سنا را لغو کرد، سناتورها را به قتل رساند و حتی معلم قدیمی خود یعنی سنکای فیلسوف را در زندان به قتل رساند. همچنین دستور داد که لوکانوس ــ بزرگترین شاعر روم در آن زمان ــ که از بستگان سنکا بود کشته شود و او نیز از طریق بریدن ورید خودکشی کرد. آخرين شورش بزرگ عليه نرون توسط ارتش روم صورت پذيرفت. «گالبا» ــ فرماندار هیسپانیا و از بزرگترین فرماندهان جنگی روم ــ علیه امپراتور جوان دست به شورش زد. این قیام که به نام «شورش ویندکس» مشهور است شکست خورد، اما گالبا بیرون رم اردو زد. همزمان، افسران رده بالای ارتش و سناتورها در داخل رم علیه نرون قیام کرده و گالبا را به عنوان امپراتور خود برگزیدند. 🔸نرون که فاصله خود را با مرگ کم می‌دید، در لباسی مبدل از کاخ خود گریخت و در یونان از ترس شكنجه شدن توسط مخالفان، در ۸ اوت (و به نقلی در تاریخ ۹ یا ۱۱ ژوئن) سال ۶۸ میلادی، درحالی‌كه ۳۱ سال بيش‌تر نداشت، با بریدن گلویش به زندگی خود پایان داد. او قبل از مرگش گفته بود: «افسوس که با مرگ من جهان هنرمند بزرگی را از دست می‌دهد.»! 🆔 @ss_alavi_ir
سکه‌ای که از نرون و کلودیوس در سال ۵۰ میلادی به دستور کلودیوس و اگریپینا ضرب شد و نشان دهندۀ منزلت بالای او به عنوان وارث امپراتوری روم است. 🆔 @ss_alavi_ir
سید سلمان علوی
#مناسبت_روز 🗓۸ آگوست؛ سالروز خودکشی نرون؛ امپراطور سفاک روم 🔹كلاديوس سزار ــ معروف به نرون ــ در ۳۱
🔷 ماجرای نرون را بخوانید! افسانه نیست، واقعیت است، طاغوت است. نرون تنها یک صفحه از قصه‌های هزار سالۀ دنیای بی ولیّ است. 🔸ترسناک است؟! ترسناک‌تر این است که بدانیم بی نور امام، ما نیز هرکدام یک نرونیم. به همان اندازه که در رفتار، باورها و حتی در خیال خودمان از محیط ولایت امام خارج می‌شویم، در محیط طاغوتیم! 🔹به یاد بیاوریم جملات استاد مرحوم را ــ اعلی‌الله‌مقامه ــ که می‌گفت: «ما همه فرعونیم، مصرهایمان کوچک و بزرگ می شود. هر کسی در محدوده خود فرعون است و انا ربکم الاعلی دارد». 🔸حضرت صادق علیه‌السلام فرمود: دنیا که برای شما ترجیح دارد، محیط ولایت ائمه جور و دشمنان ماست و آخرت محیط ولایت ما! (الکافی، ج۱، ص۴۱۸) و همو فرمود: «حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِکُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِی الدُّنْیَا». شیرینی ایمان بر قلب‌هایتان حرام است، مگر اینکه نسبت به دنیا بی رغبت شوید! (الکافی، ج۲، ص۱۲۸). 🆔 @ss_alavi_ir
🔹تهمینه ایرانی! آقای گزارشگر تکواندو! نامتان را نمی‌دانم ولی صدایتان را تا مدت‌ها فراموش نمی‌کنم، چون هنگام گزارش مسابقۀ دختر عزیزمان هر بار که او را تهمینۀ ایرانی خطاب کردید، من دندان بر دندان فشردم و ضعف اعصاب گرفتم! اول این که تهمینه ایرانی نبود، دختر شاه سمنگان بود، شهری مرزی در توران‌زمین. دوم هم این که او هیچ کار مهمی انجام نداد، یک شب رفت بالای سر رستم و شد مادر سهراب! همین! والله همین! بالله همین! ✍️مجتبی حاجیلو 🆔 @ss_alavi_ir
🔷تهمینه در شاهنامه ــ از اهالی توران و دختر شاه سمنگان ــ همسر رستم و مادر سهراب است. داستان آشنایی رستم با تهمینه اینگونه است که: رستم در پی شکار به مرز سمنگان رسید، گوری را صید کرده، کباب کرد و خورد. سپس رخش را در بیشه‌زار رها کرد و به خواب رفت. سواران ترک در آن شکارگاه رخش را بی‌صاحب یافته آن را با خود به سمنگان بردند. رستم که از خواب برخاست به اطراف نظر افکند، رخش را ندید، به ناچار از جای بلند شد، زین را کول کرده پی اسب را گرفته به شهر سمنگان رسید: چو نزدیک شهر سمنگان رسید خبر زو به شاه و بزرگان رسید اهالی سمنگان ورود رستم دستان را به شاه سمنگان خبر می‌دهند، مرزبان سمنگان به محض آگهی با چند تن از بزرگان به استقبال رستم آمده او را با احترام به ارگ دعوت و به افتخار او بزم شایسته‌ای برپا کردند. رستم از گم شدن رخش اظهار نگرانی می‌کند، شاه سمنگان و اعیان آن جا به رستم اطمینان می‌دهند رخش پیدا خواهد شد. رستم شاد گردیده، تا پاسی از شب به می‌گساری پرداخت، سپس در بستری که برایش آماده شده بود به خواب رفت، ولی در امتداد شب مهمان ناخوانده بر او وارد می‌شود: یکی بنده شمعی معنبر به دست خرامان بیامد به بالین مست پس پرده اندر یکی ماهروی چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی دو ابروکمان و دو گیسو کمند به بالا به کردار سرو بلند روانش خرد بود و تن جانِ پاک تو گفتی که بهره ندارد ز خاک رستم از خواب بیدار شد و خیره به تهمینه نگریست و نام و سبب مراجعه او را در آن موقع نا به هنگام پرسید. چنین داد پاسخ که تهمینه ام تو گویی که از غم به دو نیمه‌ام یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم و گفت: از تو افسانه‌ها شنیده‌ام که هیچ ترسی از شیر و نهنگ و پلنگ نداری! شب تیره تنها به مرز توران آمدی و از تفحص در آن مرز هیچ هراسی در دل نداری، گوری را به تنهایی بریان کرده می‌خوری، چون اینگونه آوازه تو را شنیدم به پیشت آمده‌ام. رستم نام یزدان را به زبان آورد و تهمینه آهسته پهلوی او نشست و از مستوری خود گفت: کس از پرده بیرون ندیده مرا نه هرگز کس آوا شنیدی مرا رستم که زیبایی و فرهیختگی تهمینه را دید، دل به او داد و گفت باید موبدی حاضر گشته تا از شاه بخواهد تو را به عقد من درآورد. تهمینه از پیشنهاد او بسیار شاد شد و گفت: چون وصف پهلوانی تو را شنیدم ندیده عاشق تو گشته‌ام و بدان که من عقلم را فدای عشق تو کرده‌ام و از خدای جهان آرزو دارم از تو فرزندی به من عطا فرماید که مانند تو باشد. از این گذشته من آمده‌ام که خبر یافتن رخش را نیز به تو بدهم. رستم همان شب او را به عقد خویش درآورد. نـُه ماه پس از آن شب وصل، سهراب یل چشم به جهان گشود. شاه سمنگان از این وصلت بسیار شادمان شد و بزرگان و اکابر سمنگان همه به رستم تبریک گفتند و جشن بزرگی به افتخار عروس و داماد برپا کردند. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۱۹ مرداد؛ سالروز درگذشت شاعر معاصر، هوشنگ ابتهاج متخلص به «سایه» است. 🔻متن تسلیتی که آن روز در خبرگزاری حوزه منتشر کردم: إنّا للّه و إنّا الیه راجعون ابتهاج رفت؛ رفت و فقط نه ما را داغ‌دار کرد، بل امروز تاریخ و زبان و شعر در سوگ مردی نشست که ادبیاتش کهن بود و کهنه نبود؛ آبشار تغزّل بود از قله‌های پرشکوه بالادست تا نهرهای جاری امروزی. در سال‌های تزاحم نفسگیر سنّت و مدرنیته، غزل را با کرامت از دستان حافظ گرفت و در قبایی نو به ما سپرد. مردی که در سرای عاشقانه‌هایش سایه‌ی هفتادسال تلخ و شیرین وطن بود، بی آنکه شعر را از پیرهن لطافت به درآرد و رخت سیاست بپوشاند. شاعرِ توشه‌دارِ هفتاد سال تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی ایران، هر آنچه که دید، نه از وطن قهر نکرد و نه از مردمش، و هرگز سر به ستیز با این دو برنداشت ـ نه به قلم، نه به قدم ـ که ایرانی بود و امیدوار بود و انسان بود. منتقدان سرگرم اینکه غزلش بهتر بود یا نیمایی‌اش، بی‌خبران درگیر آنکه شعرش عاشقانه بود یا عارفانه، حاشیه‌نگاران در پی اینکه توده‌ای بود یا مرثیه‌سرای حسین بن علی علیه السلام؛ آن‌سان که پس از حافظ و مولانا ـ به ویژه در دوران معاصر ـ کمتر مسلک و مذهب کسی چون سایه مجال جدل‌هاست. هر کس از سایه، سایه‌ای می‌دید، بسا که هنوز ـ همچون گذشته ـ ندانستند و نمی‌دانند، ابتهاج، لبخند لطیف دردمند و امیدواری بود بر هر آنچه که بر «انسان» گذشته است؛ از گالیا تا ارغوان، از کربلا تا لبنان، از هرچه نوشت، زخم بود و امید بود و انسان بود. راه ادبش پر رهرو باد! ✍️سید سلمان علوی ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️ السَّلامُ عَلَیکِ یا صَغیرَةَ رُکنِ الهُدَی 📚 ۱۶ کتاب رایگان دربارۀ حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها ۱. الرقیة المُرتقی 👈 دانلود ۲. فاطمه سه ساله 👈 دانلود ۳. رقیه بنت الحسین 👈 دانلود ۴. غم‌نامه حضرت رقیه 👈 دانلود ۵. ستاره درخشان شام 👈 دانلود ۶. زیارتنامه حضرت رقیه 👈 دانلود ۷. السیدة رقیة بنت الإمام 👈 دانلود ۸. دانستنیهای حضرت رقیه 👈 دانلود ۹. مصیبت‌نامه حضرت رقیه👈 دانلود ۱۰. کتابشناسی حضرت رقیه 👈 دانلود ۱۱. بانک جامع حضرت رقیه 👈 دانلود ۱۲. اسیر عشق، سفیر دمشق 👈 دانلود ۱۳. السیدة رقیة بنت الحسین 👈 دانلود ۱۴. هویت تاریخی حضرت رقیه 👈 دانلود ۱۵. پژوهشی پیرامون حضرت رقیه 👈 دانلود ۱۶. پنجاه سند در اثبات حضرت رقیه 👈 دانلود ♻️ در ثواب نشر این فهرست سهیم باشیم ا•┈┈••••✾•▪️•✾•••┈┈•ا 🆔 @ss_alavi_ir
🔷۱۵ نماینده؛ ۱۲ مدال! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🔸تبریک به مدال‌آوران و جامعۀ ورزشی ایران 🔸درود بر مدیران فدراسیون تکواندو و کشتی 🔸درود بر وزیر ورزش و انتصاب‌های شایسته‌سالارانه در دولت 🆔 @ss_alavi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا