ساختن واژهی «فردا» بزرگترین
اشتباه انسان بود!
تا زمانیکه کودک بیسوادی بودیم و
و با این واژه آشنایی نداشتیم، خوب زندگی میکردیم..
تمامی احساساتمان، غم وشادیمان
و هر چه داشتیم را همین امروز خرج میکردیم، انگار ارزشامروز را بخوبی میفهمیدیم...
اما از وقتی «فردا» را یاد گرفتیم،
همه چیز را گذاشتیم برای آن!
از داشتههای امروز لذت نبردیم و گذاشتیمشان برای روز مبادا.
شاید باید اینگونه «فردا» را معنی
کنیم: «فردا» روزیست که داشتههای امروزت را نداری؛
پس امروز را زندگی کنید.
🌸 تکنیک های کنترل #خشم در نوجوانان
✳️رفتار شما مدلی ایده آل برای فرزندتان باشد
✨شما درباره ی خشم میتوانید بیش از حرف زدن تنها با رفتارتان به او آموزشهای مفید را ارائه نمایید. اگر شما فریاد بزنید، ناسزا بگویید، چیزهای اطرافتان را بشکنید، انتظار نداشته باشید که نوجوانتان موفق به کنترل خشم خود شود. نقش یک مدل مناسب برای مقابله با احساس #خشم در او باشید. به #فرزند خود نشان دهید که چگونه درباره ی احساس خشم خود صحبت کند و چگونه این #احساسات را به طور مناسب ابراز نماید.
✍ به عنوان مثال می گویید: “من واقعا عصبانی هستم چون از شما خواسته بودم که اتاق خود را تمیز کنید اما نکرده اید”، و یا “من می خواهم چند دقیقه صبر کنم و بعد درباره ی موضوع بحثمان با هم صحبت خواهیم کرد.”☺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 ریشهی مشکلات زن و شوهر
🔴 #آیت_الله_حائری
🌺🍀💐🌷🍀🌺
"مواظب خودت باش"
معنی این جمله این نیست که از خودت مواظبت کن!
معنیش این است که هیچکس به اندازه خودت نمیتونه بهت صدمه بزنه!
تحقیقات نشان داده که بیشترین عامل بیماری ها، سختی ها، مشکلات و ناکامی های انسان ها خود آنها هستند...
اگر دوست دارید بعد از سالها زندگی زمانی که برمیگردید و به منظره گذشته خود نگاه میکنید، تصویری زیبا و خاطراتی پر از خرسندی ببینید اینها را به هم پیوند بزنید:
تصمیم را با تحقیق
هوس را با عقل
عصبانیت را با صبر
انتقام را با فراموشی
عبادت را با بی توقعی
خدمت به خلق را با گمنامی
و در آخر قلبت را با خدا پیوند بزن.
مواظب خودت باش.
خیلی مواظب خودت باش ...
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم.
او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد.
غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم.
اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد !!
من طلاق میخواستم.
به آرامی موضوع را مطرح کردم.
به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد،
فقط به نرمی پرسید، چرا ؟؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم.
این باعث شد عصبانی شود.
ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید و به من گفت تو مرد نیستی !
آنشب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم.
او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است.
اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم !!
من دیگر دوستش نداشتم،
فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود همسرم میتواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانهام را بردارد.
نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد.
زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود.
از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم،
چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم.
آخر سر بلند بلند جلوی من گریه را سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم.
برای من گریه او نوعی رهایی بود.
فکر طلاق که هفتهها بود ذهن مرا به خود مشغول کرده بود،
الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد.
شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه ام خسته بودم.
وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود.
به او توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود:
هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک فرصت یک ماهه قبل از طلاق خواسته بود.
او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم.
دلایل او ساده بود:
وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود !!!
برای من قابل قبول بود.
اما یک چیز دیگر هم خواسته بود.
او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم.
از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم.
فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل تحملتر باشد،
درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم.
بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است.
و بعد با خنده و استهزا گفت:
هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد !!!
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم.
وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم.
پسرم به پشتم زد و گفت :
اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم.
حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم.
کمی ناراحت بودم.
او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کارش برود.
منهم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم.
به سینه من تکیه داد.
میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم.
فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام !
فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست.
چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود.
یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام !؟
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است.
این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود.
در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است.
چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم.
هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد.
این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند.
چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد.
آه کشید و گفت:
همه لباسهایم گشاد شدهاند.
یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است،
به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد.
بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است.
ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت:
بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرو
ن بیاوری !!
برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود !!
همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت.
صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم.
بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم.
دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود.
منهم او را محکم در آغوش داشتم.
درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد.
در روز آخر وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم.
پسرم به مدرسه رفته بود.
محکم بغلش کردم و گفتم:
واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت راکم دارد.
سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم.
میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد !!
از پلهها بالا رفتم.
معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، من دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او با تعجب نگاهی به من انداخت،،
دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟
دستش را از روی صورتم کشیدم وگفتم:
متاسفم.
من نمیخواهم همسرم را طلاق بدهم،
زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم.
حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم.
معشوقهام شوکه شده بود ،
احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است.
سیلی محکمی به گوشم زد و بعد در را کوبید و زد زیر گریه !!
از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم.
سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم:
تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیرون میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلهای در دستم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی داخل شدم
دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است !!!
او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم !!
او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست مرا از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند.
حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
همین جزئیات ریز زندگی، مهمترین چیزها در روابط ما هستند.
خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست.
اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد،
اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
*سعی کنید با همسرتان دوست باشید و او را درک کنید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.*
💞گفتگو با همسر (مخصوصا آقایونی که کمبود حرف دارند😊)
♦️ اگر در یک سفر بطور اتفاقی با فرد ناشناس امّا متبحّر در فنّ خاص مثل مخترع تیزهوش، رزمیکار حرفهای یا پزشک متخصّص، ملاقات چند دقیقهای داشته باشیم مهمترین بهانه برای برقراری رابطه و گفتگو با او پرسیدن چند سوال از رشتهی او و یا مشورت گرفتن از او برای کسب تجربه از دانش اوست.
♦️از لحاظ روانشناسی سوال کردن به قصد یادگیری، مشورت گرفتن و طلب کمک فکری از دیگران، نقش بزرگی در ایجاد صمیمیّت بین دو نفر دارد.
♦️ زن یا مردی که از سردی رابطه با همسر رنج میبرد باید بداند یکی از تکنیکهای بسیار مهم برای ایجاد رابطه گرم با همسر مشورتگرفتن از او و سوالهایی با قصد یادگیری است.
♦️ سوالها و مشورت گرفتن باید پیرامون تبحّر همسر و یا کارهای مخصوص زن یا مرد باشد. بطور مثال مرد از زن درباره آشپزی، خیاطی، ریزهکاریهای خانهداری و امور مربوط به تخصّص خانمها و زن از مرد پیرامون برخی کارهای مخصوص مردان مثل رانندگی، تجارت و کارهای بیرون منزل سوال کرده و گفتگوی مشورتی داشته باشد.
♦️ از همسر خود یادگیری و مشورت متواضعانه داشته باشید و خوشحالی و تشکّر خود را بابت راهنمایی او ابراز کنید تا دلهایتان به یکدیگر نزدیکتر شود.
#خانواده
بر اساس تحقیقات جان گاتمن:
📈31% از مشکلات زوجین قابل حل، و 69% از مشکلات غیرقابل حل هستند که یا باید این تفاوتها را پذیرفت و یا با گفتگو به تفاهم نسبی رسید.
💝زوج های خوشبخت چه کار می کنند؟
جان گاتمن میگوید که میتوان خوشبختی و بهبود روابط زوجین را در طول سالیان بعدی نیز پیش بینی کرد. گاتمن در پژوهشهایش دریافته است که اگر هر زوج در هفته فقط ۵ ساعت را صرف زندگی مشترکشان کنند روابط شان بهتر خواهد شد. کاری که زوجهای خوشبخت میکنند را به شما توصیه میکنیم که عبارتند از:
_خداحافظی: این زوجها هر روز قبل از خداحافظی، درباره کارهایی که قرار است در آن روز بکنند سوالاتی از همدیگر میکنند (۲ دقیقه در روز، ۵ روز در هفته، جمعاً ۱۰ دقیقه).
– تجدید دیدارها: این زوجها در پایان هر روز کاری یک گفتگوی آرام و بی استرس با هم دارند. در این فرصت آنها میتوانند روابط خود را عمیقتر سازند و از خستگی و دلمشغولیهای هم آگاه شوند (۲۰ دقیقه در روز، ۵ روز در هفته، و جمعاً ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه در هفته).
– محبت: این زوجها محبت خود را از طریق رفتارهایی همچون لمس کردن هم، روابط عاشقانه و بخشش در مواقع مناسب ابراز میکنند (۵ دقیقه در روز، ۷ روز در هفته و جمعاً ۳۵ دقیقه در هفته).
– قرار هفتگی: این زوجها یک قرار هفتگی دو نفره در فضایی خلوت و آرامش بخش برای تازه کردن عشق خود دارند (۲ ساعت در هفته).
– تحسین هم و قدردانی: این زوجها هر روز حداقل ۵ بار قدردانی و محبت صادقانهای بین خود رد و بدل میکنند (۵ دقیقه در روز، ۵ روز در هفته، و جمعاً ۳۵ دقیقه در هفته).
بنابراین با توجه به کارهایی که زوجهای خوشبخت انجام میدهند میبینیم که انجام این کارها زیاد زمانبر نیست. اما همین کارهای به ظاهر ساده میتواند روابط زناشویی زوجین را به طرز شگفت انگیزی بهتر کند.
#خانواده
#زوجین
💠 امیرالمومنین علی علیه السلام:
💢 حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.
اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ.
📝 نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص541 ، حكمت 371