#مرثیه_امام_کاظم 🖤
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربَنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش یا باب الحوائج را
هر کس صدایش کرد، بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد، پاره نخواهد شد
یادش بخیر آن روز ها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سر در خانه
پر میشد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره نذری قد وُسعِ شوهر خانه
مادر پدر هامان همین که کم میآوردند
یک سفرهی موسی ابن جعفر نذر میکردند
عصر سه شنبه خانهی ما رو به راه میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفرهی موسی ابن جعفر بود
گاهی میان روضهی ما شور میآمد
پیرِ زنی از راه خیلی دور میآمد
با دختری از هر دو چشمش کور میآمد
بهرِ شفای کودک منظور میآمد
یکبار در بین دعا مابین آمینم
برخواست از جا گفت دارم خوب میبینم
#روضه_حضرت_کاظم
قعر مطامیری و عمامه سرت نیست
یک جای سالم بر روی بال و پرت نیست
درد غل و زنجیرها هیچ است وقتی
معصومه را دلتنگی اما دخترت نیست
از جلوه ی ماهت فقط مانده هلالی
گویی که در بین عبایت، پیکرت نیست
طوری شکسته ساق پایت بین زنجیر
دیگر علاجی بر غم زجرآورت نیست
خَلّصنی یا رب، روضه ی در پرده ی توست
این ناله ها، جز یاد داغ مادرت نیست
بر خاک نمناک استخوانت نرم گشته
بی علت این آه و فغان آخرت نیست
بر روی تخته پاره جسمت رفته اما
این وزن سنگین، وزن جسم لاغرت نیست
خوبیِ تخته پاره در این است، دیگر
در زیر پا، جسم به خون غوطه ورت نیست
قعر سیهچالت کجا و قعر گودال!
کُندیِ خنجر لااقل بر حنجرت نیست
حداقل دلواپسیِ دخترانت
ساعات آخر در وجود مضطرت نیست
هر چند در این جا غریبی، باز خوب است
چشمان ساربان، پی انگشترت نیست
محمد_جواد_شیرازی
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
رشتهی دلهای عاشق پشت این در بسته شد
بار ما از خانهی موسی ابن جعفر بسته شد
تا خبر آمد غروب از خانه بیرون میزند
با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد
مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم
مشت مسکین درش با کیسهی زر بسته شد
آنکه از کار پیمبرها گره وا میکند
دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد
ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟
در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد
یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد
یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد
تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت
تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد
آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست
بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
باب الحوائج هر کجا کار خودش را کرد
در پاسخ آه گدا کارخودش را کرد
با آنکه دستش بسته بود اما گره وا کرد
این حضرت مشکل گشا کار خودش را کرد
رقاصه ای را ناله هایش زیر و رو کرده
درسجده ها یا ربنا کار خودش را کرد
سادات روی مادر خود غیرتی هستند
اصلا کتک نه ، ناسزا کار خودش را کرد
وقت زمین خوردن به یاد مادرش افتاد
تاریک بود و بی حیا کار خودش را کرد
از چند جا رد کبودی بر گلویش بود
از پشت گردن حلقه ها کار خودش را کرد
سر دارد و او را کفن روی کفن کردند
آن نیمه شب هم بوریا کار خودش را کرد
هنگام دست و پا زدن زنجیر اذیت کرد
چون نیزه ها که کربلا کار خودش را کرد
خولی سنان اخنس همه تشویق میکردند
درآن میانه شمرتا کارخودش را کرد
شاعر: قاسم_نعمتی
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید روی سر می بردند
سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا به یک سوی، سر از یک طرف آویزان بود
او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت
بدنش روی دری بود که مسمار نداشت
جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت
عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت
بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت
همره اهل و عیالش سر بازار نرفت
کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد
گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد
کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود
دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود
سر سجاده و در حال سجودش نزدند
هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند
تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد
تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد
بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن
گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
عالم طفیل حضرت موسی بن جعفر است
مشهد سریر دولت موسی بن جعفر است
این جاده از بهشت خدا می رسد زمین
ایران مسیر رحمت موسی بن جعفر است
در لوح سرنوشت سپیدم ، خدا نوشت :
این بنده زاده،قسمت موسی بن جعفر است
ایوان طلا ،حرم، قم و مشهد ، نماز صبح...
اینها تمام ، برکت موسی بن جعفر است
اصلا گره به کار من و تو اگر که نیست
از لطف و جود و همت موسی بن جعفر است
امشب برای صبح قیامت دعا بخوان
آنجا که غرق منت موسی بن جعفر است
آنجا که می شویم بهشتی، به این ندا:
این خانه زاده حضرت موسی بن جعفر است
شاعر: محمد_کابلی
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
هستی غریب و با تو کسی آشنا نشد
همدم کسی به سوز دلت جز خدا نشد
خرما به زهر کینه شد آغشته وای من
جز سوز زهر،زخم دل تو دوا نشد
معصومه خوب شد که نبود و ندیده است
روح از تنت جدا شد و زنجیر وا نشد
جان دادی ای غریب،به دور از وطن ولی
اما غمی به مثل غم کربلا نشد
شکر خدا که هفت کفن داشتی به تن
دیگر برای تو کفن از بوریا نشد
بر تخته پاره جسم تو تشییع شد ولی
تشییع تو به زیر سم اسبها نشد
آویخته به تخته ی تابوت شد سرت
اما سرت به دست کسی جابجا نشد
محمود_اسدی_شائق
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
به سبک به سمت گودال از خیمه دویدم من
ته سیاه چال از غصه خمیدی تو
از هم عالم خیر ندیدی تو
دست تو در زنجیر پای در قل بود
روی لبت اما ذکر توسل بود
با دهن روزه زیر لگدهایی
با پهلوی زخمیت شبیه زهرایی
سلسله ها با تو چه کرده آقا جون؟
شده دم افطار لبانت و قربون
کنج زندان بلا افتادید
بمیرم که بی هوا افتادید
لحظه های آخر لب تشنه
یاد شاه کربلا افتادید
یه پیکر زخمی
که نیمه جون مونده
رو پیرهنت خیلی لختهی خون مونده
از نفس افتادی، زار و پریشونی
اشک چشمات میگه دیگه نمیمونی
تو دل زندون و با یه مضطر
میسوختی از غربت تو لحظه آخر
از غم تو ای وای از غم تو ای داد
تنت سه روزی موند روی پل بغدادی
داری با چشمهای تر میسوزی
شب ها تت دم سحر میسوزی
ناله هات عالم رو گریوند آقا
با یه قلب پر شرر میسوزی
اگر که در زندان تن تو پایمال شد
دلتو راهی گوشهی گودال شد
سر تن جدت قیامتی برپاست
غریب عاشورا مقطع الاعضا
نه اکبری دارم نه اصغری دارم
الان کنار تو برادری دارم
آقا دل زینب تنش شده عریان
تشنه لب افتاده سیدنا العطشان
دل زخمی تو رو آزردن
چه بلایی به سرت آوردن
نا مسلمونا میون گودال
یادگار مادرت رو بردن
@stayashura313
#مدح_امام_حسین
#روضه_امام_حسین
نام او را بر زبان آور حلاوت را ببین
خاکبوس آستانش باش عزت را ببین
در جهان فانی ما نیست خیری بی حسین
نان خور شاه شهیدان باش، برکت را ببین
گر چه خیلی بی وفایی دید اما باز هم
دستگیری میکند از ما مروت را ببین
معصیت میگیرد و خوبی به جایش می دهد
در ازای قطره اشکی، تجارت را ببین
راه من سوی تباهی بود سوی او نبود
ناگهان چشمم به پرچم خورد، قسمت را ببین
نوکر عاصی او گر راهی دوزخ شود
زود بانگی می رسد برگرد حضرت را ببین
در جهانی که همه از پشت خنجر می زنند
سِیر در سینه زنانش کن رفاقت را ببین
اینقدر دریا و دشت و کوه را زیبا مخوان
در حریم او قدم بگذار جنت را ببین
حُرِّ بی او را تصور کن هلاکت را نگر
حُرِّ با او را تصور کن شهادت را ببین
روز محشر که بیاید روضه خوان او خداست
اشک ریزش مادرش زهراست، هیئت را ببین
تحت امرش بود باران و برای جرعه ای
منت از دشمن کشید اوج مصیبت را ببین
روی محتاجان همیشه باز بود آغوش او
نیزه ها را هم پذیرا شد سخاوت را ببین
ساربان با اینکه دیر آمد به دیدارش ولی
دست پر برگشت از مقتل کرامت را ببین
آه بعد از بوسه شمشیرها بر صورتش
دخترش نشناخت بابا را جراحت را ببین
علی_ذوالقدر
@stayashura313
#مدح_امام_سجاد
ارادت به نام علی دارم و
پناهی به بام علی دارم و
دلی مست جامِ علی دارم و
مدال غلامِ علی دارم و
به این نوکری و ارادت خوشم
خوشم در هوایت نفس می کشم
دخیلم به موی تو یا بن الحسین
دو دستم به سوی تو یابن الحسین
من و آرزوی تو یابن الحسین
فدای عموی تو یابن الحسین
دخیلم دخیل ضریحی که نیست
پناه من خسته غیر از تو کیست
به نام ابالفضل راهم بده
نگاهی دمی بر نگاهم بده
ببین خسته جانم، پناهم بده
برات خلاص از گناهم بده
فدای تو و نام تو یا علی
رسیدم سر بام تو یا علی
تو که آمدی سجده ها پا گرفت
عبادت به لطف تو معنا گرفت
دعا با دعای تو بالا گرفت
دعای قنوت تو ما را گرفت
به یک ربّنایت حسینی شدیم
به لطف دعایت حسینی شدیم
تویی زینت ذکر و سجاده ها
تویی مستی ناب این باده ها
تویی محور صبر آزاده ها
رهایم نکن در دل جاده ها
رهایم کنی راه گم می کنم
تو را گاه و بی گاه گم می کنم
خودت حیدری، خطبه ات حیدری
تو خود در عمل حیدر دیگری
لبی تر کنی، بس که دل می بری،
به پا می کنی در دلم محشری
اگرچه تو را بین زنجیر دید
تو را کوفه در هیبت شیر دید
شب ظلمت و غم به سر می رسد
زمان طلوع سحر می رسد
شبی از مدینه خبر می رسد
از این خاندان یک نفر می رسد
که بانی ایوان طلا می شود
مدینه خودش کربلا می شود
وحید محمدی
@stayashura313
#مدح_امام_سجاد
#روضه_امام_سجاد
کیستم من؟پیشوای چارم اهل یقینـم
سیّـدسجّاد، بـاب الله، زین العابدینم
قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم
هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم
چون نبی مشکلگشایم، چون علی حبل المتینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
نیتم، تکبیر و حمدم، کعبهام، حجرم، مقامم
زمزمم، سعیم، صفایم، مروهام، رکنم، مقامم
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم
هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم
هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
رکن میبالد که دست من نمـاید استلامش
کعبه مینازد که من از سوی حق باشم امامش
هرکه ما را دوست دارد از خدا بـادا سلامش
هرکه با ما بـود دشمن تـا ابد لعن مدامش
من قسیم جنت و دوزخ بـه روز واپسینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
آسمانی هـا همه محـو مناجـات شب من
نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
آسمان پیچد به خود در شعله تاب و تب من
ذات حق لبیکگـو با ذکر یارب یارب من
گشته محـراب دعـا آغوش رب العالمینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم
در غل و زنجیـر دشمن یاری اسلام کردم
فتــح ثــارالله را در سلسله اعـلام کـردم
آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم
بـا بیــان دلنشیـن و بـا کـلام آتشینـم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
جسم بابم گشت پـامال سواران، صبر کردم
پیکـرم از بام هـا شد سنگ باران، صبر کردم
سینه ام آتش گرفت از داغ یاران، صبر کردم
خورد سیلی بر عذار گلعـذاران، صبر کردم
با وجود آن که بودی دست حق در آستینم
من علی بن حسین بن امیرالمـۆمنینم
من که خود اصل دعا روح دعا قلب دعایم
شامیـان بی حیـا دادنـد دشنـام از جفایم
حلقه های سلسله خون گریه کردند از برایم
سختتر بود از زمیـن کربـلا شـام بلایم
ریختند از بام، خاکستر بـه فـرق نازنینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
ظلم و بیداد و ستم از دشمنان پیوسته دیدم
ده عزیـز خویش را در ریسمـانی بسته دیدم
چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم
شامیـان را بهـر استقبـال، دستهدسته دیدم
حمله با تیغ زبـان کردند بـر قلب حزینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
عمه ها منزل به منزل چشمشان در اشک ریزی
متحـد گشتنـد اهـل شام بـا قرآن ستیـزی
وای بر احوال آن کو خوار شد بعد از عزیزی
سرخ رویی خواهرم را خواست از بهر کنیزی
گشت از غیرت عرق جاری به صورت از جبینم
من علی بنحسین بن امیرالمۆمنینم
من که خورشید جمالم، شـد غبار غم نقابم
بـا سـر پـاک پـدر بردنـد در بــزم شـرابم
پیش چشمم چوب می زد خصم بر لب های بابم
خارجـی کردنـد در اوج مسلمانـی خطابم
گرچه دانستند نـور چشم ختم المرسلینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
@stayashura313
#مناجات_امام_حسین
من کیستم گدای گدایان این درم
گر پانهم به جای دگر خاك بر سرم
روزی اگر بناست از این در جدا شوم
از هم جدا شوند سر و جان و پیکرم
محتاج دام و شیفته ی دانه ی توأم
هر چند در حریم تو کم از کبوترم
زوّار عارفند به حق تو یا حسین
ای وای من که از همه بی معرفت ترم
بر پادشاهی دو جهان ناز می کنم
از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم
مهر توگشت شیره ی جان و روان روح
از لحظه ای که شیر به من داد مادرم
فیض زیارت تو و آلوده ای چو من
گر لطف تو نبود نمی گشت یاورم
هر کس که دشمن است تو را دشمنش منم
حتی اگر بود پدرم یا برادرم
از صدق و پاکی پدر و مادرم بود
گر عاشق پیمبر و آل پیمبرم
یک عمر از تو گفتم و خواهم که وقت مرگ
خیزد حسین حسین ز نفس های آخرم
پای مرا ببند که پا بند خود کنی
دست مرا بگیر که مسکین این درم
من میثمم که با همه بی دست و پائیم
جز دار عشق تو نبود دار دیگرم
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
@stayashura313