eitaa logo
🏴سرای شعر محتشم🏴
754 دنبال‌کننده
11 عکس
29 ویدیو
11 فایل
📍کانال شعر حضرات معصومین علیهم صلوات الله ❤️امام صادق علیه السلام:❤️ ✍️ من قال فینا بیت شعر بنی الله له بیتا فی الجنه هر کس در راه ما و برای ما یک بیت شعر بسراید، خداوند برای او خانه ای در بهشت، بنا می کند. 📔وسائل الشیعه خادم: @stayashura99 ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
مشاهده در ایتا
دانلود
می نویسم کمی ز احکامِ ذبح شرعیِ دینِ پیغمبر اول اینکه کسی لب تشنه پاره پاره نمی کند پیکر دوما که ذبیح را باید رو به قبله کمی بچرخاند بعد از آنی که ذبح شد انجام بدنش زیر پا نمی ماند سوما در مقابل چشم اهل بیتش نمی برندش سر بالاخص اینکه خنجرِ ذابح کند باشد..و خشکیِ حنجر چارما اینکه دست و پای ذبیح بسته باشد که دست و پا نزند دست و پا زد اگر همان لحظه به تنش نیزه بی هوا نزند پنجما از قفا سر اورا نبرند و به او جفا نکنند کار ذابح تمام وقتی شد بدنش را جدا جدا نکنند من بمیرم برای آقایی که زدند و به جانش افتادند لبِ تشنه به خاک وقتی بود نیزه ها سخت بازی اش دادند _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
تجسم کن که در گودال اربابی زمین خورده ز پا افتاده و لشکر لباسش را ز تن برده تجسم کن هزار و نهصد و پنجاه زخمش را لبان تشنه و خشک و دوباره..آه…زخمش را تجسم کن به خاک است و نشان از این و آن دارد و یک نیزه به پهلو و یکی در سینه و یک در دهان دارد تجسم کن که با پا زیر و رو کردند آقا را تجسم کن حسینِ بی کس و تنهای تنها را تجسم کن هجوم اسب ها را بر سر و سینه هزاران سنگ بر پیشانی و دندان آئینه تجسم کن سر ذبح سرش جنجال بر پا شد برای کشتنش بین سنان و شمر دعوا شد تجسم کن که شمر آمد بِبُرد حنجر او را تجسم کن…تجسم کن…تجسم..خواهر اورا تجسم کن ذبیحی را که طفلش سخت ترسیده تجسم کن تنی را که به زیر نعل پاشیده الهی من بمیرم…مادرش بوده ست در گودال الهی من بمیرم..دید جسمش می شود پامال _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
آسمان داشت تیره می گشت و بند از دست دل رها می شد تن زخمی به خاک ها بود و دور جسمش برو بیا می شد دختری روی تل…رمق رفته داد می زد”تورو خدا” نزنید پدرم جان نمانده بر بدنش به تنش نیزه بی هوا نزنید پلک هایش کمی تکان می خورد رعشه ای بین بازوانش بود رمقش را گرفته بودند و نیزه ی شمر در دهانش بود همه بودند سر خوش و سرمست ساربان بود از همه خوش تر منتظر بود تا همه بروند فکر انگشت بود و انگشتر شمر آماده بود و درواقع داشت همراه خود دوتا حربه کند بود و نمی بریدش سر شد جدا با دوازده ضربه😭 _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
به زمین خورد تن محترمش با نیزه پای تا سر که نگو، نیزه بگو تا نیزه سعی اش اینست کمی ذکر بگوید امّا.. یک دقیقه بگذارد اگر اینجا نیزه هر چه با نیّت سجده سر خود را خم کرد دست برداشت مگر از سر آقا نیزه؟! به لب تشنه ی ارباب کریمان تنها عوض آب رسید از لب دریا نیزه بخدا که همه ی مُلک خدا ریخت بهم محضر فاطمه تا زد دهنش را نیزه خواهرش زود سرازیر شد از تلّ امّا.. تا به پایین برسد رفت به بالا نیزه سر و پیکر که جدا بود، جدا هم پا شد سر به یک نیزه و پیکر به دو سه تا نیزه ✍حبیب اولیایی فر _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
بر عکس هر باری که از سر می نویسم این روضه را اینبار از آخر می نویسم: . مادر رسید از خاک بردارد سرش را ای بی مروت برنگردان پیکرش را سر نیزه بر این تن نزن اینطور نامرد دَرهَم نکن اینقدر جسم اطهرش را این سینه جای بوسه ی پیغمبران است بردار پایت را، رها کن حنجرش را پاشو از این سینه نمی بینی مگر تو روی بلندی... اضطراب خواهرش را کشتیش، بس کن بی حیای بی مروت کمتر بسوزان قلب خون مادرش را یک جرعه آبش کاش می دادی حرامی حالا که کشتید از جفا آب آورش این قدر خون کردید کافی نیست انگار از او گرفتید اکبرش، اصغرش را این سر به روی دامن زهراست بس کن دجّال بی دین، هی نکش موی سرش را امروز مویش را کشیدی بی مروت فردا نسوزانید موی دخترش را شد چادر خاکیِ زهرا، غرقِ در خون وقتی فرو می برد ملعون خنجرش را ✍وحید محمدی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
لبهای تو مگر چقدر سنگ خورده است؟ قاری من چقدر صدایت عوض شده تشریف تو به دست همه سنگ داده است اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده تو آن حسین لحظه گودال نیستی بالای نیزه حال و هوایت عوض شده وقتی ز روبرو به سرت می کنم نگاه احساس می کنم که نمایت عوض شده جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها در روز چند مرتبه جایت عوض شده طرز نشستن مژه هایت به روی چشم ای نور چشم من به فدایت عوض شده ما بعد از این سپاه تو هستیم یا حسین جنگی دگر شده شهدایت عوض شده تو باز هم پیمبر در حال خدمتی با فرق این که شکل هدایت عوض شده ✍علی اکبر لطیفیان _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
🔰اشاره محتشم به مصیبت عبور کاروان از کنار قتلگاه در ترجیع بند جاودان خویش 🔸بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گريه بر ملائک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهويي از دشت پا کشيد هرجا که بود طايري از آشيان فتاد شد وحشتي که شور قيامت به باد رفت چون چشم اهل بيت بر آن کشتگان فتاد هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخم هاي کاري تيغ و سنان فتاد ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان بر پيکر شريف امام زمان فتاد بي اختيار نعره ي هذا حسين از او سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد 🔴پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدينه کرد که يا ايها الرسول🔴 اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست اين نخل تر کز آتش جانسوز تشنگي دود از زمين رسانده به گردون حسين توست اين ماهي فتاده به درياي خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست اين غرقه محيط شهادت که روي دشت از موج خون او شده گلگون حسين توست اين خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمين شده جيحون حسين توست اين شاه کم سپاه که باخيل اشگ و آه خرگاه زين جهان زده بيرون حسين توست اين قالب طپان که چنين مانده بر زمين شاه شهيد ناشده مدفون حسين توست 🔴چون روي در بقيع به زهرا خطاب کرد وحش زمين و مرغ هوا را کباب کرد🔴 کاي مونس شکسته دلان حال ماببين ما را غريب و بي کس و بي آشنا ببين اولاد خويش را که شفيعان محشرند در ورطه ي عقوبت اهل جفا ببين در خلد بر حجاب دو کون آستين فشان واندر جهان مصيبت ما بر ملا ببين ني ورا چو ابر خروشان به کربلا طغيان سيل فتنه و موج بلاببين تن هاي کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهاي سروران همه بر نيزه هاببين آن سر که بود بر سر دوش نبي مدام يک نيزه اش ز دوش مخالف جدا ببين آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه ي کربلا ببين 🔴يا بضعةالرسول ز ابن زياد داد کو خاک اهل بيت رسالت به باد داد🔴 محتشم _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
بیا بر قله‌ی هستی لوای عدل برپا کن بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن چرا از چشم خود تنهای تنها اشک می‌ریزی؟ بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن بیا اشک خجالت پاک کن از دیده‌ی سقّا بیا از خون دل بر تشنه‌کامان دیده دریا کن بیا با عمّه‌هایت جستجو کن در بیابان‌ها گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن بیا و گریه کن بر یاس‌های نیلی زهرا بیا روی کبود عمّه‌هایت را تماشا کن بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن غلامرضا سازگار _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
آب زنید راه را حضرت ماه میرسد سجده کنید ماه را به سجده گاه میرسد بال فرشته هر طرف، کرده غبار برطرف چو همسر شه نجف به بارگاه میرسد حوریه ی مبارکه، ملیکه ی ملائکه مادر شاهزاده و همسر شاه ميرسد خیل فرشته و ملک همره صاحب فدک به هودجی ز عرش با عزت و جاه میرسد بر غم و رنج مبتلا،ز عرش سوی کربلا هر شب جمعه‌ با دو صد ناله و آه میرسد قصد غم پسر کند شال عزا به سر کند دیده ز اشک تر کند چونکه ز راه ميرسد مادر زار بی حرم با دل پر ز داغ و غم گوید حسین دم به دم، به خیمه گاه میرسد گوهر ناب میرسد مادر آب میرسد زائر تشنگان طف به قتلگاه میرسد سوز و گداز فاطمه راز و نیاز فاطمه هر شب جمعه کربلا تا به‌ پگاه ميرسد لب چو به روضه وا کند، ذکر خدا خدا کند که دلخوشم ظهور را ، پشت و پناه میرسد دست ز تن جدا شده، سر بریده از قفا به روز محشر و جزا ، مرا گواه میرسد جواد کریم زاده _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
فراق گشته مقدر، گمان نمی‌کردم رسید لحظه‌ی آخر، گمان نمی‌کردم تصورم زِ اسارت طناب بود اما بدون چادر و معجر گمان نمی‌کردم به دست و پا و سرت بوسه‌ها زدم اما به پاره‌پاره‌ی حنجر گمان نمی‌کردم همیشه عِطرِ خوشِ سیب از تو می‌آمد ولی زِ چکمه‌ی لشکر گمان نمی‌کردم گمان به نیزه و شمشیر و سنگ می‌بردم ولی به کندیِ خنجر گمان نمی‌کردم قبول بی تو سفر می‌کنم به شام اما کنارِ شمر برادر گمان نمی‌کردم تو را به رسمِ عرب‌های جاهلی کشتند به آن طریق که دیگر گمان نمی‌کردم سرِ بریده بر مادری نشان دادند ولی به مادرِ اصغر گمان نمی‌کردم به آیه خواندن تو با همان لب زخمی که چوب خورده مکرر گمان نمیکردم یزید ومجلس ونامحرمان همه به کنار به میز وتخته و آن سر گمان نمیکردم *** عربِ جاهلیت کسی رو اینجور نکشت تشنه رو با نیزه از فاصله‌ی دور نکشت حسین قربانچه سید پوریا هاشمی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
سلام ما به تو ای سومین امام حسین که در حضور تو مهدی کند سلام حسین سلام بر تو و بر مهدیت که روز ظهور ز دشمنان تو بستاند انتقام حسین سلام باد به زینب که پاس خونت داشت به اشک و خونِ دل و خطبه و کلام حسین سلام بر تو که در زیر تیغ با لب خشک برای شیعه فرستاده ای پیام حسین سلام بر تو و آن قطره های خون سرت که ریخت روی زمین در مسیر شام حسین سلام بر تو و آن دم که زینبت می گفت بیا گلوی تو بوسم بجای مام حسین سلام بر تو و آن لحظه ای که قاتل تو نهاد تیغ بر آن لعل تشنه کام حسین سلام بر تو و بر اصغرت که تیر جفا بریخت شهد شهادت ورا بکام حسین چو خم شدى پى بوسیدن رُخِ اکبر دگر نبود قعود تو را قیام حسین زخون سینه و پیشانى ات وضو کردى براى سجده به درگاه ذوالکرام حسین به خاک بود جبین و سرت جدا کردند نماز عشق تو در سجده شد تمام حسین «مؤید» است غلامت اگر چه خوب و چه بد مپوش دیده‏ى رحمت از این غلام، حسین سیدرضا مؤید خراسانی _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313
مجال نطق ندارد زبان تقدیرم نیامده است قلم پای کار تحریرم صفر تمام شد و یارم از سفر نرسید چقدر چشم بدوزم به قاب تأخیرم اگرچه پای فراقت، جوانی‌ام طی شد برای دیدن تو، حس نمی‌کنم پیرم همیشه فاصله، اشک مرا در آورده همیشه از غم حجر تو، تحت تاثیرم شکسته آینه، تا لمس کرد آه مرا به خورده شیشه رسیده است، رنج تکثیرم کشیده کار من از معصیت به رسوایی میان مردم این شهر، کرده تحقیرم چه غصه‌ها که نخوردی برای سرکشی‌ام چه دردها نکشیدی، برای تغییرم اگرچه که مایه‌ی ننگم، به من محبت کن شبیه کودک آزرده، سخت دلگیرم هزار مرتبه دیدم، مرا بغل کردی خوش است خواب و خیالم، خوش است تعبیرم دلیل زندگیم، دوست دارمت والله مسلم است که بی‌عشق، زود می‌میرم زمان دفن بگو یا علی دم گوشم بلند می‌شود از بین قبر، تکبیرم بشور جسم مرا، با غبار صحن نجف همیشه خاک علی کرده است تطهیرم خدا کند که من امسال، کربلا بروم زیارتی بگذارید بین تقدیرم تو را به روضه‌ی یابن شبیب، زود بیا همان گریز عجیبی که کرده تسخیرم به گریه گفت که آن شمر پست، یابن شبیب به روی سینه‌ی جدم نشست، یا ابن شبیب چه بی ملاحظه خنجر کشید، یا ابن شبیب سر عزیز خدا را برید، یا ابن شبیب _______ ♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش‌ آمدید ♦️ ♻️انتشار مطالب آزاد است♻️ @stayashura313