eitaa logo
صوفی پژوهی
318 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
645 ویدیو
101 فایل
راهی برای رسیدن به باطن تصوف مخاطبین عزیز،انتقادات، پیشنهادات و سؤالات خویش را به آیدی ذیل ارسال کنید. @Sadat6265
مشاهده در ایتا
دانلود
صوفی پژوهی
🔶کینه توزی درویش مردم‌آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد. درویش را مجال انتقام نبود. سنگ را نگاه همی‌داشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد. درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت. گفتا: تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی؟ گفت: من فلانم و این همان سنگ است که در فلان تاریخ بر سر من زدی. گفت: چندین روزگار کجا بودی؟ گفت: از جاهت اندیشه همی‌کردم، اکنون که در چاهت دیدم فرصت غنیمت دانستم. 📖 سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان،حکایت شمارهٔ ۲۱. 🖊پ.ن: دستورات دینی ما رو توصیه به نداشتن کینه کرده و دعای مومنین را در سوره حسر این گونه بیان کرده که «وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ» «و [نيز] كسانى كه بعد از آنان [=مهاجران و انصار] آمده‌اند [و] مى‌گويند: «پروردگارا، بر ما و بر آن برادرانمان كه در ايمان آوردن بر ما پيشى گرفتند ببخشاى، و در دلهايمان نسبت به كسانى كه ايمان آورده‌اند [هيچ گونه‌] كينه‌اى مگذار! پروردگارا، راستى كه تو رئوف و مهربانى.» 🔵صوفی پژوهی @sufi110
صوفی پژوهی
🔶کینه توزی درویش مردم‌آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد. درویش را مجال انتقام نبود. سنگ را
🔶پرخوری و ریاء درویش زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند. ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت. گفت: ای پدر! باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید. ای هنرها گرفته بر کف دست عیبها بر گرفته زیر بغل تا چه خواهی خریدن ای مغرور روز درماندگی به سیم دغل 📖سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان »، حکایت شمارهٔ ۶ 🔵صوفی پژوهی @sufi110
سعدی شیرازی از منتقدان تصوف، اشعاری در مذمت صوفیه سروده است. یکی از تندترین اشعاری که وی در مذمت صوفیه و اخلاق و رفتار ایشان سروده در کتاب بوستان او جلوه‌نمایی می‌کند. شعر فوق از این قرار است: طمع برد شوخی به صاحب‌دلی نبود آن زمان در میان حاصلی کمر بند و دستش تهی بود و پاک که زر برفشاندی به رویش چو خاک برون تاخت خواهنده تیره‌روی که نکوهیدن آغاز کردش به کوی که زنهار از این کژدمان خموش پلنگان درنده صوف‌پوش که چون گربه، زانو به دل برنهند و گر صیدی افتد، چو سگ درجهند سوی مسجد آورده دکان شید که در خانه کمتر توان یافت صید ره کاروان شیر مردان زنند ولی جامه مردم اینان کنند سپید و سیه، پاره بر دوخته بضاعت نهاده، زر اندوخته زهی جو فروشان گندم نمای جهانگرد شبکوک خرمن گدای مبین در عبادت که پیرند و سست که در رقص و حالت، جوانند و چست عصای کلیمند، بسیار خوار به ظاهر چنین زردروی و نزار نه پرهیزگار و نه دانشورند همین بس که دنیا به دین می‌خرند عبایی بلیلانه در تن کنند به دخل حبش جامه زن کنند ز سنت نبینی در ایشان اثر مگر خواب پیشین و نان سحر شکم تا سر آگنده از لقمه، تنگ چو زنبیل دریوزه، هفتار رنگ نخواهم در این وصف از این بیش گفت گه شنعت بود سیرت خویش گفت[بوستان، باب چهارم در تواضع] سعدی شیرازی با بیان اوصاف صوفیان عصر خود که ایشان را بیگاره و درنده خو معرفی می‌کند در صدد نقد ایشان برآمده و از سرزنش‌های سعدی اینگونه برمی‌آید که در آن زمان صوفیان به صفاتی که در شعر ذکر شده مشهور بوده و در نزد عموم مردم منفور بوده‌اند. پی‌نوشت: بوستان، خوارزمی، تهران، 1368، باب چهارم در تواضع 🔵صوفی پژوهی @sufi110