#متن_خاطره🌷
قهر ممنوع
✿ اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت
✿ وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری میکرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم، میگفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم میآورد..
✿ اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت می نشست، دستش را میگذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.
↫ میگفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!
شهید مدافع حرم
#محمد_حسین_محمد_خانی
#شهدا
🌷مجموعه خاطرات و جملات شهدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
#متن_خاطره🌷
#عاشقانه_شهدا
👈نماز جماعت در عروسی
شب عروسیمان گفت «بیا نماز جماعت...»
گفتم «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی میگن.»
گفت«چی میخوان بگن»
گفتم "میخندن به ما"
گفت «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»
بلند شد نماز بخواند. دید همه نشستهاند و کسی از جا بلند نمیشود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت.
همه هاج و واج به هم نگاه میکردند.
نماز جماعت در مجلس عروسی عجیب بود.
سابقه نداشت.
کمکم همه آماده نماز شدند.
گفتند «به شرط اینکه خود داماد امام جماعت بشه.»
با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ نمازی که هیچ وقت از حافظهمان پاک نمیشود.
#شهید_سید_مسعود_طاهری
#شهدا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
#شهید_امروز
💢 #برش_اول|امامحسن(ع) رو دوست داشت؛ و امام حسنی رفتار میکرد...
#متن_خاطره|روی صفحه گوشیاش حک کرده بود: غیبت ممنوع... ارادت ویژهای به امام حسن مجتبی(ع) داشت؛ در دورهای که با او زندگی کردم، بارها با الگوگیری از امام حسن مجتبی(ع) بستههای غذایی و... برا نیازمندان تهیه میکرد؛ و حتی من که همسرش بودم هم از این جریان مطلع نمیشدم؛ بس که مراقب بود توی کارهاش اخلاص رعایت بشه...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدابراهیمخانی #اخلاص #مدافع_حرم #شهدای_همدان #کمک_به_فقرا #غیبت
#شهید_امروز
💢 #برش_دوم|قرار جالب و زیبای شهیدابراهیمخانی با معلمش در نوجوانی
#متن_خاطره|از کودکی مکبّر مسجد بود و انگار از همان بچگی برای شهادت انتخاب شده بود. دوران ابتدايی رو توی مدرسه میثم تمار [نزدیکی محل زندگیش] درس میخواند. معلم ابتداییاش میگفت: وقت نماز ظهر از من اجازه میخواست که بره مسجد. میگفت: حاضرم در عوض چند دقیقهای که میرم مسجد؛ برام کلاس جبرانی بذارید...
___________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدابراهیمخانی #مسجد #مدافع_حرم #شهدای_همدان #نماز_جماعت #کودکی_شهدا
#شهید_امروز
💢 #برش_سوم|گفت: زندگی من با این گلهای بامبو شروع شده؛ و با این گلها تمام میشه...
#متن_خاطره| علاقهی ویژهای به گل بامبو داشت، وقتی از سفر حج برگشتیم؛ اولین هدیهی ما سه شاخه گلِ بامبو بود، حیدر خیلی خوشحال شد و گفت: این برای من شانس میاره... اما من نمیدونستم منظورش چیه!
حیدر از گلها به خوبی مراقبت میکرد، باهاشون حرف میزد. گلها هم زیبا و با طراوت شده بودند. حیدر میگفت: زندگی من با این گلها شروع شده و با این گلها تمام میشه...
۵ سال بود زندگی مشترکمان آغاز شده بود، که حیدر رفت سوریه و شهید شد...
همان ساعتی که شهید شد، بعد از نماز صبح اومد به خوابم و خودش خبر شهادتش رو بهم داد. اون موقع خونه پدرم بودم؛ وقتی از خواب بیدار شدم، نمیخواستم باور کنم خوابم رو... منتظر تماسش بودم، ولی از تماس خبری نبود. بی قرار بودم و رفتم خونه خودمون. نگاهی به گلهای بامبو کردم و دیدم همهی گلها پژمرده و زرد شدند؛ چیزی در دلم میگفت که حیدر شهید شده...
و این اتفاق افتاده بود و همونطور که حیدر گفته بود؛ زندگیاش با گلهای بامبو تمام شد...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدابراهیمخانی #شهدای_همدان #مدافع_حرم #شهادت
🔸به فکرِ جانِ بچهها؛ حتی بعد از شهادت...
📖 #متن_خاطره
|بعد از شهادتش؛ توی محلهای که مدتی اونجا تحصیل کرده بود، مدرسهای رو به نامش کردند. یه شبِ بارونی اومد به خوابِ مدیر مدرسه و بهش گفت: پاشو برو مدرسه! مدیر از خواب پرید و دید هوا هنوز تاریکه. برا همین اعتنا نکرد و مجدد خوابید. اما باز سیروس به خوابش اومد و گفت: من سیروس مهدی پور هستم که مدرسهتون به نامم هست. بلند شو تا بچهها نیومدند، برو مدرسه! خلاصه این اتفاق سه چهار مرتبه تکرار شد و با اینکه هوا هنوز کاملاً روشن نشده بود، مدیر راه افتاد سمت مدرسه. وقتی وارد مدرسه شد، دید یه چاه عمیق وسط حیاط ایجاد شده و فقط یه لایهی نازک آسفالت دورش رو گرفته... تازه حکمت اصرار شهید توی خوابش رو فهمید
👤خاطرهای از زندگی معلّم شهید سیروس مهدیپور
📚 منبع: خبرگزاری حوزه به نقل از خانوادهی شهید
#شهید_مهدیپور #امداد_غیبی #رویای_صادقه #شهدای_تهران