#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_صد_و_چهار
#فصل_نهم_کتاب
#کارکوچکترهابامن
#از_زبان_سجاد_ابراهیمپور_برادرهمسرشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ سال ۱۳۷۵، سپاه تعدادی واحد مسکونی در کهنز شهریار به کارکنان بخش های مختلف خود فروخت.🏢
پدر آقا مصطفی که در بهداری سپاه مشغول بود، یک سال بعد از ساخت این مجتمعها، یکی از آن آپارتمانها را خرید.
🔺 پدر من هم در لجستیک سپاه مشغول بود و منزلمان روبهروی خانهی آقای صدرزاده...
بچههای سپاه یک اتاقک دوازده متری را برای پایگاه بسیج در نظر گرفته بودند. آنجا پایگاه فرزندان پاسدار در مقاطع راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه بود.
🌺🌺🌺
✨ آقایبهرامی و آقایخدایار و حاجآقاغلامعباسی که از بنیانگذاران پایگاه بسیج بودند، هم مراسم دعای توسل و هم روضههای محرّم را در همین اتاقک برگزار میکردند.
✨میان همان دعاهای توسل بود که برای اولین بار مصطفی را دیدم.✨
🌸🌸🌸
💠قبل از حضور پاسدارها و بسیج، منطقهی کهنز، به دلیل اینکه دورتادورش باغهای بومینشین بود، با معضلات اجتماعیِ زیادی دستوپنجه نرم میکرد.😔 با حضور خانوادههای پاسدار که به هیچوجه زیر بار این مسائل نمیرفتند، تنش شدیدی در سالهای اولیه بین این دو گروه ایجاد شد...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213