زندگی نامه داستانش شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
نزدیک مشهد باز ماشین خراب شد.بردی تعمیرگاه.تعمیرکار گفت:《آرام آرام ببرین تا نمایندگی خودش.》
بقیه راه خیلی اذیت شدیم:ماشین خرابی که باید آرام می راندی،محمدعلی که بداخلاقی میکرد،دردی که گاه در پشت و کمرت می پیچید،خستگی خودم و نق نق فاطمه.بالاخره بعد از ۲۴ ساعت رسیدیم مشهد و رفتیم خانه خانم قاسمی.ما را که دید خیلی خوشحال شد:《خداروشکر.میخواستم برای میلاد آقا امام زمان عج جشن بگیرم.خوب شد که اومدین!》
یک هفته ماندیم مشهد.خانم قاسمی دانا جشن گرفت و دوستانش و خانواده رزمندگان را هم دعوت کرد.بعد از یک هفته به تهران برگشتیم.
■■■
ماه رمضان از راه رسید و من با اینکه نمی توانستم روزه بگیرم،دوست داشتم سحرها بیدار شوم و کنار تو بنشینم.دلم میخواست لحظه لحظه بودنت را حس کنم،ولی تو نمیخواستی صدایم بزنی.بی تابی محمدعلی نمی گذاشت خواب پیوسته ای داشته باشم.دوست داشت یکی با او بازی کند و تو بیشتر وقت ها او را بغل میکردی و از کنار من میبردی تا راحت بخوابم.طبق روال همیشگی در ماه رمضان،در فامیل هر شب تفطاری منزل یکی بود.شبی که منزل عمو جعفر بودیم گفتم:《آقا مصطفی الان که همه هستند دعوت کن تا یه شبم بیان منزل ما!》
آهسته گفتی:《نمیتونم زمان مشخص کنم،هر لحظه ممکنه زنگ بزنن و مجبور بشم برم!》
اخم هایم درهم رفت.بلند گفتی:《شنبه هفته دیگه ،همگی برای افطار منزل ما!》
اما دو روز مانده به آن شب تلفن خانه زنگ خورد:《سلام عزیز،من دارم میرم!》
_کجا؟
_سوریه!
و رفتی.به همین راحتی.
اولین کاری که کردم این بود که زنگ بزنم و مهمانی را به هم بزنم و بعد نشستم و به حال خودم گریه کردم.محمدعلی نمی خوابید،او هم گریه میکرد و گریه هایش دلم را به آشوب می کشید.لابد قرار بود اتفاقی بیفتد.عرق نعنا به او دادم،جایش را عوض کردم،بغلش گرفتم و راه بردم،ولی آرام نمی گرفت.پدرم زنگ زد:《باباجون بلند شو بیا خونه ما.》
ولی من با دو تا بچه راحت تر بودم که خانه خودمان بمانم.شب های تنهایی و بی خوابی شروع شده بود.سایه ات همه جا بود،اما خودت نبودی.به خودم می گفتم:باید بزرگ بشی سمیه،باید طاقت و صبرت رو بیشتر کنی،تو حالا مادر دو تا بچه ای.
یک هفته شد دو هفته.دو هفته شد سه هفته.سه هفته شد چهار هفته.پس تو کجا بودی؟چطور مرا با گریه های سوزناک و نفس گیر محمدعلی تنها گذاشته بودی؟درست روز سی ام بود.بعد از یک شب سخت،شبی که محمدعلی نگذاشته بود خوب بخوابم،تازه پلک هایم روی هم رفته بود که فاطمه صدایم کرد:《مامان پاشو گرسنمه!》
_توی یخچال نون و پنیر هست!
_نه تو باید بهم صبحونه بدی!
_فاطمه جان بذار بخوابم،داداشی تا صبح گریه میکرد!
_من گرسنمه!
بلند شدم،اول به حال خودم و محمدعلی و فاطمه و بعد برای کل زندگی ام گریه کردم.بعد هم رفتم صبحانه فاطمه را آماده کردم گذاشتم جلویش.تا آمدم بخوابم گفت:《مامان چشماتو باز کن ،میترسم!》
_من که اینجام فاطمه،تلویزیون هم که روشنه.بذار بخوابم!
_نه تو باید بیدار باشی،نباید بخوابی!
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
voice.ogg
5.35M
🎧آخرین جلسه اثرات و عواض...
(قسمتچهارموپنجم)
📛خلاصه:
•مشکلات زناشویی
•علت زودانزالی، لاغری، #رعشه و کمحوصلگی
•آسیبهای مغزی و #عصبی
•گوشهگیری، یأس، ناامیدی، #خودکشی
• رکود فکری، از بین رفتن #ذوق هنری
•بلوغ زودرس، خرابکردن #کنکور، تحلیل رفتن #مغز و کبد
⏱حجم: ۵mb ۱۷:۵۳
(حجمکمتر⚠️)
🎙نوا:
♪ هر شب دلم دریای آتیشه...
♪کلاغ روسیاه...
#پادکست
#خودارضایی
@syed213
جمعه ها دلگیر نیست
شاید دلمان پیش کسی هست که نیست😢😢😢
#الهم_عجل_لولیک_الفرج❤
🌸 @syed213🌸
#چادرانه😉
#چادرم تاج بهشتیست که بر سر دارم
یادگاریست که از حضرت مادر دارم
تیرها بر دل دشمن زده با هر تارش
محال است که آنرا از سرم بردارم
#چادرم_را_عاشقم❤️
#حجاب_زهرایی_برای_دختران_زهرایی❤️
@syed213
♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ
مقام معظم رهبری حفظه الله ↯
نماز مایه آرامش دل ها و برطرف کننده ی نگرانی ها ودغدغه های روحی ، در نماز گزار است .
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊 @syed213
🔔 اى مردم
دنيا سراى گذرا
و آخرت خانه جاويدان است.
پس از گذرگاه خويش براى سر منزل جاودانه، توشه برگيريد
#نهج_البلاغه_خطبه_٢٠٣
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
@syed213
#خاکریز_خاطرات😉
#دانشجوی_ساده😳
خاستگارم😌
یک دانشجوی ساده بود و هیچ چیز از خودش نداشت😏اما پدر قبولش کرد.همه فامیل تعجب کرده بودند😳 ولی جواب پدر این بود (به خاطر ایمان، تقوا و بسیجی بودنش قبولش کردم)😍😉
شهید صیاد شیرازی
منبع: امیر دلاور،ص۲۴-۲۵.
❤️ @syed213
شب به شب صدايت ميزنم پس كي پا درميان كوي انتظار ما ميگذاري
"اي آئينه زيباي دل اي مهدي جان"
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@syed213
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گزیده بیانات رهبر انقلاب به مناسبت روز حجاب و عفاف با عنوان «هنر پوشیدگی»