eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
817 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمتی از کتاب تقدیم نگاه مهربونتون🌺🌺
زندگی نامه داستانش شهید مصطفی صدرزاده کتاب نزدیک مشهد باز ماشین خراب شد.بردی تعمیرگاه.تعمیرکار گفت:《آرام آرام ببرین تا نمایندگی خودش.》 بقیه راه خیلی اذیت شدیم:ماشین خرابی که باید آرام می راندی،محمدعلی که بداخلاقی میکرد،دردی که گاه در پشت و کمرت می پیچید،خستگی خودم و نق نق فاطمه.بالاخره بعد از ۲۴ ساعت رسیدیم مشهد و رفتیم خانه خانم قاسمی.ما را که دید خیلی خوشحال شد:《خداروشکر.میخواستم برای میلاد آقا امام زمان عج جشن بگیرم.خوب شد که اومدین!》 یک هفته ماندیم مشهد.خانم قاسمی دانا جشن گرفت و دوستانش و خانواده رزمندگان را هم دعوت کرد.بعد از یک هفته به تهران برگشتیم. ■■■ ماه رمضان از راه رسید و من با اینکه نمی توانستم روزه بگیرم،دوست داشتم سحرها بیدار شوم و کنار تو بنشینم.دلم میخواست لحظه لحظه بودنت را حس کنم،ولی تو نمیخواستی صدایم بزنی.بی تابی محمدعلی نمی گذاشت خواب پیوسته ای داشته باشم.دوست داشت یکی با او بازی کند و تو بیشتر وقت ها او را بغل میکردی و از کنار من میبردی تا راحت بخوابم.طبق روال همیشگی در ماه رمضان،در فامیل هر شب تفطاری منزل یکی بود.شبی که منزل عمو جعفر بودیم گفتم:《آقا مصطفی الان که همه هستند دعوت کن تا یه شبم بیان منزل ما!》 آهسته گفتی:《نمیتونم زمان مشخص کنم،هر لحظه ممکنه زنگ بزنن و مجبور بشم برم!》 اخم هایم درهم رفت.بلند گفتی:《شنبه هفته دیگه ،همگی برای افطار منزل ما!》 اما دو روز مانده به آن شب تلفن خانه زنگ خورد:《سلام عزیز،من دارم میرم!》 _کجا؟ _سوریه! و رفتی.به همین راحتی. اولین کاری که کردم این بود که زنگ بزنم و مهمانی را به هم بزنم و بعد نشستم و به حال خودم‌ گریه کردم.محمدعلی نمی خوابید،او هم گریه میکرد و گریه هایش دلم را به آشوب می کشید.لابد قرار بود اتفاقی بیفتد‌.عرق نعنا به او دادم،جایش را عوض کردم،بغلش گرفتم و راه بردم،ولی آرام نمی گرفت.پدرم زنگ زد:《باباجون بلند شو بیا خونه ما.》 ولی من با دو تا بچه راحت تر بودم که خانه خودمان بمانم.شب های تنهایی و بی خوابی شروع شده بود.سایه ات همه جا بود،اما خودت نبودی.به خودم می گفتم:باید بزرگ بشی سمیه،باید طاقت و صبرت رو بیشتر کنی،تو حالا مادر دو تا بچه ای. یک هفته شد دو هفته.دو هفته شد سه هفته.سه هفته شد چهار هفته.پس تو کجا بودی؟چطور مرا با گریه های سوزناک و نفس گیر محمدعلی تنها گذاشته بودی؟درست روز سی ام بود.بعد از یک شب سخت،شبی که محمدعلی نگذاشته بود خوب بخوابم،تازه پلک هایم روی هم رفته بود که فاطمه صدایم کرد:《مامان پاشو گرسنمه!》 _توی یخچال نون و پنیر هست! _نه تو باید بهم صبحونه بدی! _فاطمه جان بذار بخوابم،داداشی تا صبح گریه میکرد! _من گرسنمه! بلند شدم،اول به حال خودم و محمدعلی و فاطمه و بعد برای کل زندگی ام گریه کردم.بعد هم رفتم صبحانه فاطمه را آماده کردم گذاشتم جلویش.تا آمدم بخوابم گفت:《مامان چشماتو باز کن ،میترسم!》 _من که اینجام فاطمه،تلویزیون هم که روشنه.بذار بخوابم! _نه تو باید بیدار باشی،نباید بخوابی! ادامه دارد... با ما همراه باشید... @syed213
voice.ogg
5.35M
🎧‌آخرین جلسه اثرات و عواض... (قسمت‌‌‌‌چهارم‌و‌پنجم) 📛خلاصه: •مشکلات زناشویی •علت زودانزالی، لاغری، و کم‌حوصلگی •آسیب‌های مغزی و •گوشه‌گیری، یأس، ناامیدی، • رکود فکری، از بین رفتن هنری •بلوغ زودرس، خراب‌کردن‌ ، تحلیل رفتن و کبد ⏱حجم: ۵mb ۱۷:۵۳ (حجم‌کمتر⚠️) 🎙نوا: ♪ هر شب دلم دریای آتیشه... ♪کلاغ روسیاه... @syed213
جمعه ها دلگیر نیست شاید دلمان پیش کسی هست که نیست😢😢😢 ❤ 🌸 @syed213🌸
تو همانے ڪه خیالم همہ شبـــــ در پے توست... 🌙 📿 🕊@syed213
چہ غریبانہ دلم میݪ تو دارد هر روز ...! 🌱 🕊@Syed213
😉 تاج بهشتیست که بر سر دارم یادگاریست که از حضرت مادر دارم تیرها بر دل دشمن زده با هر تارش محال است که آنرا از سرم بردارم ❤️ ❤️ @syed213
♥️:↯ حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ مقام معظم رهبری حفظه الله ↯ نماز مایه آرامش دل ها و برطرف کننده ی نگرانی ها ودغدغه های روحی ، در نماز گزار است . 📿 🙏 🕊 @syed213
🔔 اى مردم دنيا سراى گذرا و آخرت خانه جاويدان است. پس از گذرگاه خويش براى سر منزل جاودانه، توشه برگيريد ٢٠٣ 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 🕊 ای شویم @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😉 😳 خاستگارم😌 یک دانشجوی ساده بود و هیچ چیز از خودش نداشت😏اما پدر قبولش کرد.همه فامیل تعجب کرده بودند😳 ولی جواب پدر این بود (به خاطر ایمان، تقوا و بسیجی بودنش قبولش کردم)😍😉 شهید صیاد شیرازی منبع: امیر دلاور،ص۲۴-۲۵. ❤️ @syed213
شب به شب صدايت ميزنم پس كي پا درميان كوي انتظار ما ميگذاري "اي آئينه زيباي دل اي مهدي جان" @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گزیده بیانات رهبر انقلاب به مناسبت روز حجاب و عفاف با عنوان «هنر پوشیدگی»
با خامنه ای کسی نگردد گمراه... اودرشب فتنه میدرخشد چون ماه... درهر نفسم برای اومیخوانم... لاحول ولا قوه الا باالله... سلامتی صلوات @syed213
♥️:↯ حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ پیامبࢪاکرمﷺ↯ تَسبیحُ فاطِمَةَ علیهاالسلام فى کُلِّ یَومٍ فى دُبُرِ کُلِّ صَلاةٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِن صَلاةِ اَلفِ رَکعَةٍ فى کُلِّ یَومٍ؛ تسبیحات فاطمه زهرا علیهاالسلام در هر روز پس از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار رکعت نماز در هر روز است. 📿 🙏 🕊 @syed213
قسمتی از کتاب تقدیم نگاه مهربونتون🌺🌺
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده کتاب دیگر نتوانستم طاقت بیاورم،به خصوص که محمدعلی هم افتاده بود به گریه.زنگ زدم به تو:《مصطفی کم آوردم.کی میای مصطفی؟》 _اتفاقا میخواستم زنگ بزنم بگم دارم میام! یک مرتبه دلشوره افتاد به جانم :《چیزی شده؟》 _نه بابا!ابوعلی مجروح شده ،میاریمش تهران! خوشحال شدم.نگاهی به دور و بر خانه کردم.باید می افتادم به نظافت. ■■■ شروع کردم به خانه تکانی.دیگر خواب از سرم پریده بود.ملحفه ها را درآوردم و ریختم داخل ماشین لباس شویی.پرده ها را باز کردم و شستم.محمدعلی و فاطمه را گذاشتم پیش مامانم و دوان دوان رفتم خرید:قند،شکر،رب،روغن.باید همه چیز در خانه میبود تا وقتی که می آمدی یک لحظه هم از تو دور نشوم.سر راه یک ادکلن هم برایت خریدم و کادوپیچ کردم،اما یک فکر کوچولو مثل خوره افتاده بود به جانم و مدام بزرگتر میشد. چطور مصطفی تا به حال برای هیچ یک از دوستانش که مجروح شدند نیامده و حالا برای ابوعلی میخواهد بیاید؟ پیام دادم:《آقا مصطفی نکنه خودت طوریت شده؟》 _نه بابا!فقط ابوعلی مجروح شده. _راستش رو بگو آقا مصطفی! _همین که گفتم! قانع نشدم و به دوستانت پیام دادم حتی به خود ابوعلی که گفت:《فقط کمی پشت پای مصطفی آسیب دیده.》 دیگر مطمئن شده بودم که مجروح شدی.در حالی که سبزی خُرد میکردم،به مادرم و مادرت زنگ زدم:《دوباره مصطفی مجروح شده!》 به خانم قاسمی هم خبر دادم و او به یکی از کسانی که در سوریه میشناخت پیام داد.دیدم که ابوعلی از طریق تلگرام عکس خودش و تو را فرستاد.هر دو لباس بیمارستان پوشیده بودید و سرپا. به مامان گفتم:《خداروشکر،حتی راضی ام با دست و پای قطع شده بیاد،اما باشه!》باز قیافه مادرم درهم رفت. با تو تماس گرفتم :《چه ساعتی میرسی؟》 _خونه نمیام،مستقیم ما رو میبرن بیمارستان! ساعت چهار عصر پروازت بود.باید خود را برای صبح فردا آماده میکردم.آیا می توانستم بخوابم؟ پرده ها را که خشک شده بودند زدم ،ملحفه ها را کشیدم و نگاه آخر را به وسایل هال و اتاق انداختم.همه چیز تمیز،منظم و سرجای خودش بود،حتی لباس هایی را که باید تن بچه ها میکردم آماده گذاشته بودم.جز انتظار چه کار دیگری می توانستم بکنم؟!بلند شدم و شروع کردم به شام درست کردن،تا صبح هنوز خیلی مانده بود. ■■■ ظرف آب میوه(سیب و هویج مخلوط)دستم بودو داخل طبقات می چرخیدم‌.چرا گُم شده بودم؟بالاخره بخش را پیدا کردم.بوی بیمارستان به سرگیجه ام می انداخت.فاطمه و محمدعلی را پیش مامان گذاشته بود و حالا همان جایی بودم که باید.سمت راست تو بودی،روی تخت کناری ابوعلی و تخت سوم هم یکی دیگر از دوستانت.تا مرا دیدی ملحفه را کشیدی روی پایت.آمدم جلو سلام کردم و ظرف آب میوه را گذاشتم روی میز جلوی تخت. _سالمی آقا مصطفی؟ _آره،ببین هیچی نیست!سالمم و تندرست. _اذیت نکن،بگو مجروحیتت چیه؟ _چند تا ترکش خورده پشت پام! همان پایی که دفعه قبل مجروح شده بود.قبلا مچ پا،این دفعه ترکش نشسته بود پشت زانو.تعدادی ترکش را درآورده بودند و هنوز چند تایی در پایت بود.همان موقع دکتر آمد،پایت را معاینه کرد و گفت:《بعد از ظهر عملت میکنم.》 دستورات لازم را به پرستار ها داد.دکتر که رفت گفتی:《حالا برو سمیه!》 گفتم:《میمونم تا عملت کنند!》 _بچه کوچیک داری ،برو! _بچه ها پیش مامانم هستند،برم همه فکرم اینجاست! _برو خونه اینجا مرد هست،نمیتونی راحت باشی! _مرد من که تو باشی هستی و راحتم! مامان،بچه ها را آورد.زمان عمل نزدیک میشد.مامان میگفت:《منم میمونم!》 او را با اصرار فرستادم رفت.دوسه تا دوست دیگرت آمدند که یکی از آنها داخل اتاق روضه خواند و مداحی کرد،بعد تا جلوی در اتاق عمل آمدیم. ادامه دارد... با ما همراه باشید... @syed213
گناه خاموش |ع.ص - قسمت آخر.mp3
11.75M
🎧‌راه‌حل‌ها و راهکارهای ترک (قسمت‌‌‌‌‌آخـــــــــر) 📛خلاصه: •تغذیه •مراقبت‌های روزانه •معنویت و... ⏱حجم: ۱۱mb ۳۰:۵۰ 🎙نوا: ♪کسی که گشته گرد تو... ♪مناجات @syed213
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر ... او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم ...❤️ 🌙 🕊@syed213
تو در عالم نمیگُنجی زِ خوبی :) ❤️ 🕊@syed213
💝 🍃 امیرالمومنین علی (ع): ‌ 🌸 با به اوج رسيدن بلا، حاصل مى شود. ‌ (بحار: ۷۸/۱۲/۷۰) ‌ التماس دعای فرج 💚 تعجیل در امر فرج صلوات 💝 ‌   🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 🕊 ای شویم @syed213
حاج حسین یکتا: باید به امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری فکر کنیم. در شرایط فعلی، این عمل توحیدی است که ما را جلو می‌برد. @syed213
😉 😡 صاحب خانه اش گفته بود:(طیبه که به خانه ی ما آمد،ما سرمان برهنه بود، بی حجاب بودیم😕. این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا گفت که ما یه تار مویمان را نگذاشتیم پیدا شود.😃👏) ساواک که گرفته بودش و دست بند زده بود به دست هاش 😞، گفته بود :(من را بکـــشــید ولی چــــــادرم را بر ندارید.)👏👏❤️ شهیده طیبه واعظی دهنوی🌺 منبع: کفش های جامانده در ساحل،ص۷۸-۹۳. 🌺 @Syed213
💫اَلسـّلامُ علیـڪ یا اَبا صالِحَ المَهدے💫 گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن گفتم به نام نامیت هر دم بنازم گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم گفتم که دیدار تو باشد آرزویم گفتا که در کوی عمل کن جستجویم @syed213
وقتی رهبر انقلاب در عمل هم از تولیدات داخل حمایت میکند 📸 استفاده امروز رهبر انقلاب از ماسک تولید داخل @syed213