هدایت شده از آژانس تبلیغاتی فراتبلیغ
🤩😍 *اگر دنبال جایی میگردی که بتونی مستقیم از ترکیه انواع اقلام مثل کیف و کفش و لباس و لوازم آرایش و برقی و غیره را خریداری کنی حتما عضو کانال ما شوید.*
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3228238720Cc7f40fb770
📣 ما در *کوتاهترین زمان* بصورت مستقیم و آنلاین از *سایت های معتبر ترکیه* کالا را خریداری میکنیم و *درب منزل* شما تحویل میدهیم
عضویت درکانال 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
(🛍 )https://eitaa.com/joinchat/3228238720Cc7f40fb770
@Istanbul_onlineshop
#تجربه_من ۹۸۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#ساده_زیستی
#اشتغال
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#رزاقیت_خداوند
#سزارین
#قسمت_اول
دوران کودکی من در تنهایی گذشت تا اینکه در هشت سالگی خواهرم به دنیا آمد، و وقتی ده سالم بود، خدا برادرم را به ما هدیه داد.
داشتن خواهر و برادر برای من هیجان انگیز و دلپذیر بود اما تنهایی من پر نشد، چرا که وقتی نوجوان شدم، خواهرم کودک بود و وقتی میخواستم ازدواج کنم خواهرم پا به دنیای نوجوانی می گذاشت و من همیشه تنها بودم.
دنیای ما با هم متفاوت است بخاطر همین گاهی عمیقا احساس میکنم کاش کسی بود با او درددل میکردم، در واقع مادرم جای خواهر و همدم را هم برای من پر میکند اما برای اینکه مبادا غصه دار شود، ناراحتی هایم را در خودم پنهان میکنم.
بگذریم سال ۹۲ کنکور دادم و با رتبه ی خیلی خوب دانشگاه دولتی خیلی خوب قبول شدم اما به دلیل شرایط مالی ترجیح دادم دانشگاه فرهنگیان بروم تا بار مالی من از دوش خانواده برداشته شود.
ترم سوم بودم که همسرم با معرفی یکی از دوستانم به خواستگاری آمدند و پس از سه جلسه عقد کردیم، کاملا ساده و بدون تجملات، برای خرید حلقه و محضر و... همسرم دو میلیون وام گرفته بودند و ما از زیر صفر شروع کردیم.😅
بعد از اولین جلسه ی خواستگاری، مادرم میگفتند با صدهزارتومان شهریه ی طلبگی که نمیتوان زندگی کرد اما مطمئن بودم که خداوند جبران میکند.
همان ماه اول یک مسجد برای نماز مغرب به همسرم پیشنهاد شد با ماهی ۲۰۰ هزارتومان هدیه که هنوز هم همسرم همانجا نماز اقامه میکند و معتقد است هرچه برکت در زندگی ماست از همان مسجد است و با وجود اینکه میتوانند جای بهتر با پول بیشتر بروند اما اینکار را نمیکنند.
در دوران عقد چون همسرم طلبه ی ملبس بودند و مردم محله ایشان را می شناختند خیلی بیرون نمیرفتیم و بیشتر وقت باهم بودنمان در خانه بود.
بلاخره بعد از ۸ ماه جهیزیه ی ساده ای جور کردیم و مراسم عروسی را به صورت مولودی گرفتیم و خدارا شکر خانه ای نوساز با کرایه ی مناسب پیدا کردیم و زندگی دونفره مان را آغاز کردیم.
هر دو صبح برای تحصیل بیرون میرفتیم تا غروب، من دانشگاه میرفتم و همسرم حوزه. بعد از یک سال و نیم تصمیم گرفتیم برای بچه دار شدن اقدام کنیم تا اینکه بعد از سه ماه باردار شدم.
ترم آخر دانشگاه بودم، هفته ی ۳۸ وقتی که بعد از کلاس خانه ی مادرم شام خوردیم و برگشتیم، کیسه ی آب بچه پاره شد و من که از استرس میلرزیدم و تجربه ای هم نداشتم به نزدیکترین بیمارستان مراجعه کردم و همانجا بستری شدم.
ساعت ۱۰ شب بود و دکتر شیفت قبول نکرد اصلا من را ببیند و گفت بذارید تا صبح که شیفت عوض شود و رفت. صبح ساعت ۶ به من آمپول فشار تزریق کردند و من تا ۶ غروب درد کشیدم و با وجود اینکه خودم حس میکردم باید راه بروم یا حرکتی بکنم تا بتوانم زایمان کنم، اما پرستارها اجازه ی حرکت نمیدادند و خودشان هم هیچ کمک یا راهنمایی یا همدلی بامن نکردند. ساعت ۶ غروب ضربان قلب بچه ضعیف شد و من اورژانسی سزارین شدم.
خیلی طول کشید تا سرپا شدم. تا دوماه افسردگی داشتم بدون دلیل گریه میکردم، بعدها فهمیدم کاچی خوبه برای افسردگی ولی من نخورده بودم.
حالا دیگر معلم شده بودم و سرکار می رفتم. با تولد دخترم بطور معجزه آسایی با پدرشوهرم یک زمین خریدیم و دوطبقه خانه ساختیم و در آن ساکن شدیم و این از برکت دخترم بود.
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۸۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#ساده_زیستی
#اشتغال
#رزاقیت_خداوند
#سزارین
#قسمت_دوم
بعد از سه سال برای اینکه حضرت آقا فرمودند و برای اینکه فرزندم تنها نباشد دوباره اقدام کردیم. این دفعه هم برای ویبک تلاش کردم اما هفته ی چهل دکتر گفت اصلا آمادگی زایمان طبیعی نداری و نمیتوان بیشتر از این صبر کرد و دوباره سزارین شدم. دختر دومم که به دنیا آمد توانستیم ماشین مان را عوض کنیم و برکت این فرزند سفرهای مکرر مشهد بود الحمدلله.
بعد از دوسال مجدد باردار شدم، وقتی رفتم سونوگرافی و فهمیدم دختره از خیلی ها طعنه شنیدم، از خود دکتر سونوگرافی تا مدیر مدرسه و فامیل که بهم گفتن دیگه ول کن تو دخترزایی، هرچندتا بیاری همه شون دختر میشن، من حتی سر دختر اولم هم کنایه ها شنیدم که میگفتن اشکال نداره ان شاءالله بعدی، یا اینکه حالا چطوری این خبر رو به فلانی بگیم، یا مثلاً وقتی شوهر خواهرشوهرم به خانواده همسرم گفت باید شیرینی بدید هیچکس کلمه ای حرف نزد چه برسد به شیرینی، اما یک روز که آقای قرائتی داشتند صحبت می کردند گفتند من سه تا دختر دارم و خدا شاهده هیچ وقت احساس نکردم کاش پسر داشتم، دلم آرام شد و راضی شدم به رضای خدا...
دختر سومم به دنیا آمد که حین عمل دکتر گفت چسبندگی شدید مثانه داری و دیگر نباید باردار بشوی و درمان هم ندارد. از همان بیمارستان خیلی ناراحت شدم، با وجود سختی های فرزندآوری اما برای اطاعت کلام رهبری میخواستیم حداقل پنج فرزند داشته باشیم، خصوصا که صحبت های دکتر لباف درباره ی سزارین های مکرر را شنیده بودم بسیار امیدوار بودم اما این اتفاق خیلی غصه دارم کرد. حس میکنم نیمی از افسردگی بعد از زایمانم که هنوز بعد از دوماه و نیم ادامه دارد بخاطر این است که دیگر نمیتوانم در جهاد فرزندآوری شرکت کنم. همیشه فکر میکنم اگر آن روز برای زایمان اول دکتر شیفت، من را رها نمیکرد یا پرستارها کمی کمکم میکردند یا حداقل آزادم میگذاشتند میتوانستم طبیعی زایمان کنم و این مشکلات را نداشته باشم اما بعد خودم را آرام میکنم که شاید قسمت این بوده و خدارا شکر میکنم.
کارکردن با وجود فرزند کوچک سخت است، یک هفته بچه ها را به مادرم می سپارم و یک هفته به مادرشوهرم، اگر این کمک را نداشتم ترجیح می دادم کار نکنم، هرچند الان هم معتقدم خانه داری موثرترین و سازگارترین شغل برای مادران است.
از خدا میخواهم فرزندان ما را بپذیرد و آنها را زینبی و حسینی قرار دهد. از همه ی عزیزان التماس دعا دارم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥رهبر انقلاب :هیچوقت آرزوی مرگ نکنید...
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی از دنیا شادمانی ندید
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
هدایت شده از سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#تجربه_من ۱۰۲۹
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
سال ۹۱ عقد کردیم و سال ۹۲ ازدواج کردیم
داستان من با همه فرق داره، خانواده من چند سالی منتظر بچه خواهرم و عاشق بچه و خانواده همسرم مخالف ازدواج زود و بچه داری زود و زیاد😢
وقتی ازدواج کردم خواهرم بعد ۱۳ سال آی وی کرد و باردار شد. اما چون دوران نازایی خواهرم سخت گذشت، تصمیم گرفتم زود بچه بیارم.
سال ۹۳ اقدام کردم، مهر ۹۴ محمدجواد عزیزم که نذر کرده بودم برای اسمش بدنیا اومد. جالب اینکه خانواده همسرم نه تنها خوشحال نبودند بلکه میگفتند چرا زود بچه دار شدید. اول همدیگر رو می شناختید بعد بچه دار می شدید، خدا رو شکر تو این راه همسرم همراهم بود.
تصمیم گرفتیم سال ۹۸ باردار بشم، که کرونا شروع شد. اوضاع که بهتر شد. محمدرضا جانم فروردین ۱۴۰۱ به دنیا اومد،
الان دوسالش شده و من خیلی جدی دوست دارم سومی رو هم بیارم. با وجود اینکه پدر همسرم خیلی جدی بهم گفتند همین دوتا بسه😅
توی همه این سالها سختی بوده و هست و
ولی شیرینی زندگی همین بچه ها اند. هفته ای چند بار من و همسرم بهم یادآوری میکنیم اگه بچه نداشتیم چقدر زندگی تاریک و سرد بود.
الان دوست دارم تفاوت سنی بچه ها کم باشه، توی این ۱۱ سالی که ازدواج کردیم هم آزمون استخدامی شرکت کردم، و قبول شدم، هم سرکار رفتم، اما تصمیم گرفتم کارم توی خونه باشه، در کنار بچه ها باشم، الانم کانال بافتنی دارم. بافتنی و خیاطی رو یاد گرفتم. برای چند فرزندی خیلی خوبه با یه مبلغ کم برای بچه ها لباس میدوزم.
پسر اولم آلرژی به شیر گاو داشت و تا یک سالگی شیر خشک میخورد و تا سه سالگی هر غذایی رو نمی تونستم بهش بدم، بیشتر مهمونی ها غذا میبردم با خودم ولی هیچ وقت گله نکردم، خدا لطف کرد و پسر دومم شیر خودم رو خورد.
انشالله خدا بهتون سلامتی بده و فرزندان صالح و سلامت نصیبتون کنه. برای ما هم دعا کنید بریم خونه خودمون🏠 و گره کارمون باز بشه😍
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۲۹
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
سال ۹۱ عقد کردیم و سال ۹۲ ازدواج کردیم
داستان من با همه فرق داره، خانواده من چند سالی منتظر بچه خواهرم و عاشق بچه و خانواده همسرم مخالف ازدواج زود و بچه داری زود و زیاد😢
وقتی ازدواج کردم خواهرم بعد ۱۳ سال آی وی کرد و باردار شد. اما چون دوران نازایی خواهرم سخت گذشت، تصمیم گرفتم زود بچه بیارم.
سال ۹۳ اقدام کردم، مهر ۹۴ محمدجواد عزیزم که نذر کرده بودم برای اسمش بدنیا اومد. جالب اینکه خانواده همسرم نه تنها خوشحال نبودند بلکه میگفتند چرا زود بچه دار شدید. اول همدیگر رو می شناختید بعد بچه دار می شدید، خدا رو شکر تو این راه همسرم همراهم بود.
تصمیم گرفتیم سال ۹۸ باردار بشم، که کرونا شروع شد. اوضاع که بهتر شد. محمدرضا جانم فروردین ۱۴۰۱ به دنیا اومد،
الان دوسالش شده و من خیلی جدی دوست دارم سومی رو هم بیارم. با وجود اینکه پدر همسرم خیلی جدی بهم گفتند همین دوتا بسه😅
توی همه این سالها سختی بوده و هست و
ولی شیرینی زندگی همین بچه ها اند. هفته ای چند بار من و همسرم بهم یادآوری میکنیم اگه بچه نداشتیم چقدر زندگی تاریک و سرد بود.
الان دوست دارم تفاوت سنی بچه ها کم باشه، توی این ۱۱ سالی که ازدواج کردیم هم آزمون استخدامی شرکت کردم، و قبول شدم، هم سرکار رفتم، اما تصمیم گرفتم کارم توی خونه باشه، در کنار بچه ها باشم، الانم کانال بافتنی دارم. بافتنی و خیاطی رو یاد گرفتم. برای چند فرزندی خیلی خوبه با یه مبلغ کم برای بچه ها لباس میدوزم.
پسر اولم آلرژی به شیر گاو داشت و تا یک سالگی شیر خشک میخورد و تا سه سالگی هر غذایی رو نمی تونستم بهش بدم، بیشتر مهمونی ها غذا میبردم با خودم ولی هیچ وقت گله نکردم، خدا لطف کرد و پسر دومم شیر خودم رو خورد.
انشالله خدا بهتون سلامتی بده و فرزندان صالح و سلامت نصیبتون کنه. برای ما هم دعا کنید بریم خونه خودمون🏠 و گره کارمون باز بشه😍
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
❗️خبری فوق العاده برای دیابتی ها❗️
🍎دیابتیهای عزیزم....
🚫اگر شما هم آرزوی دیدن قندخون پایین ۱۰۰ رو دارید و باور درمان شدنتون سخته با ما همراه باشید تا به آرزوت برسی💔
اگه سلامتیت برات مهمه بیا درمان شو رفیق🌱💪🏻
عضو جمع هزار نفره ما شوید
رضایتمندی دیابتی هارو ببینید👇
🌺لینک عضویت کانال👇
https://eitaa.com/joinchat/804782948C82b960fbc0
فرم ویزیت برای شروع به درمان 👇
https://digiform.ir/w7473cc86
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
شپش کف سرِ دخترمو سوراخ کرده بود!💔
مادرش بمیره هی بهم گفتا مامان سرم میخاره ! فکر کردم چون از سفر اومدیم آب به آب شده اهمیت ندادم😔
تااینکه باگریه اومد گفت #مامان_زیر_ناخنام_خونیه!!!!😳😱😭
لای موهاشو باز کردم دیدم یا حسینننن با ناخن تیکه تیکه کرده کفِ سرشو بچه #از_شدتِ_خارش🔥
باگریه داشتم میرفتم سمت خونه مادرم که #همسایه_بالاییمون فهمید و درجا اینجارو داد!😍 خیر ببینی زن #با_یبار_شستن بچم خلاصشد😔👇
https://eitaa.com/joinchat/269812020C7a9d6c5430
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
ذکر حاج آقا نخودکے(ره) برای هر حاجتی😳
شاید بعضیها نشناسن، شیخنخودکی عالمبزرگی کہ در صحنانقلاب حرمامامرضا(ع) زیر دربطبرسی مدفونہ
ذکرهاے سفارش شده از آن مرحوم بسیار مجرّبہ، مخصوصا این ذکری کہ در ادامہ بهت میگم، فرقی نداره حاجتت چی باشہ این ذکرِمعروف، گره از کار خیلی ها باز کرده هر حاجتی داری قبل از طلوع آفتاب «قبل از اینکہ آفتاب بزنہ» برای برآورده شدن حاجتت ۷۱ مرتبه این ذکرو بگو
برای دیدن ذکر روی #قفل ها بزن تا قفل زندگیت باز بشه👇
🔐🔐🔐🔐🔐🔐🔐🔐
🔓🔓🔓🔓🔓🔓🔓🔓
🔻ﺷﻴﺦ ﺟﺎﺑﺮ ، " ﺍﻣﻴﺮ سابق ﻛﻮﻳﺖ" ﺩﺭ کتاب ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ ؛
✍️ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺟﻨﮓ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺠﻠﻴﻞ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖﺻﺪّﺍﻡ ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﺭفتم ؛ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺷﺨﺼﺎً ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﺑﻨﺰ ﺗﺸﺮﻳﻔﺎﺕ ﻧﺸﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ...
🔹ﺻﺪّﺍﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﺑﺮﮒ ﮐﻮﺑﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ، ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ! ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ ؛ انشاالله ﺳﻔﺮﯼ ﺑﻪ ﻛﻮﻳﺖ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ، ﻣﻨﺘﻈﺮﺗﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﻢ ، ﺻﺪّام ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻦ ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ ؛ ﻛﻮﻳﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺳﺖ ، ﺣﺘﻤﺎً ﻣﯽﺁﻳﻴﻢ !
🔸ﻭ ﻣﻦ ﺳﺎﻝ ۱۹۹۰ ، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ عراق ﺑﻮﺩﻡ ، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺷﺪﻡ ...!
🔹ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻛﻮﻳﺖ ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﺍﻥ ، ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﻳﮕﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ
نمیﭘﻮﺷﯿﺪ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ؛ ﺩﺭ ﻛﻮﻳﺖ ، من ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺩ نمیبینم ، ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﯽﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ دلیل ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽﻫﺎ ﻣﺮﺩ ﺟﻨﮓ بودند !
ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ و حتی برای حضور در سالن صرف غذا ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻴﺸﺪ !!
.
#هفته_دفاع_مقدس گرامی
#دفاع_مقدس
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92