هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من
#تبعات_کم_فرزندی
#دوتا_کافی_نیست
#فرزندآوری
#قسمت_دوم
الان همه گرفتار زندگی آپارتمان نشینی و صنعتی و ماشینی شدیم، خود بخود یسری از لذت های زندگی از بچمون دریغ شده( مثل حیاط بزرگ و خاک بازی و گل بازی و باغ و درخت و حوض و آب تنی و جوی آب و بازی با دخترو پسرهای خاله و عمه و عمو و دایی)
خداییش دیگه لذت خواهر برادر های قد و نیم قد رو نگیریم از بچه هامون، باور کنید بچه های مهد و مدرسه و در و همسایه نمیتونن جای خواهر برادر خود آدمو بگیرن باور کنید. به بچه هاتون رحم کنید.
در آخر یه نکته ای هم بگم که متآسفانه خودم دیر فهمیدم، اونم اینکه اگر والدینتون هنوز در سن باروری هستن و امکان باروری براشون وجود داره، تمام تلاشتون رو بکنید و تشویقشون کنید و حمایتشون کنید برا فرزندآوری...
مادر من الان ۴۸ سالشونه، و خیلی دلش بچه میخواد، دکتر زنان هم رفته از متخصص های اعصاب و روان که به خاطر افسردگی ها ی آزاردهنده، داروهاشونو به صورت مداوم مصرف میکنه، مشورت گرفته و گفتن مانعی برا باروری نیست، حتی استخاره هم گرفت که بسیاااااار خوب آمد و گفتن اقدام کنید، ولی متآسفانه متأسفانه مادرم به خاطر افسردگی های پی در پی دیگه توان روانی و روحی پذیرفتن نوزاد و مسئولیتش رو نداره، با وجود اینکه دلش میخواد ولی خب نمی تونه.
و من حسرت میخورم ای کاش ۸ سال پیش که مادرم هنوز ۴۰ ساله بودن و من در شرف ازدواج، اصرار و تشویق میکردم برا فرزند آوریشون و دو سه تا پشت هم میآوردن، ولی افسوس که دیر متوجه اهمیت موضوع شدم، ولی شماها اگر هنوز فرصت ها از دستتون نرفته تمام تلاشتون رو بکنید که خدای نکرده حسرت فرصت از دست رفته را خوردن بسییی سخت است و جانکاه.
واااااقعا تبعات تک فرزندی و حتی دو فرزندی، اول دامن خود فرزند رو میگیره، واقعا ضربات روحی روانی بسیاری هم به اون فرزند و هم به خانوادش هم در آینده به همسرش و بدنبال اون به بچه هایش وارد میکنه، یعنی والدین بعضی وقت ها تدابیر اشتباهی که در تعداد فرزندان به کار میبرند در واقع باعث میشه ظلم های پلکانی به خود فرزند، به همسرشون، حتی به نوه هاشون وارد کنن.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۴۶۵
#فرزندآوری
#فواید_و_برکات_فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_اول
من در سن ۳۰ سالگی ازدواج کردم و الان که ۳۸ سالمه، به لطف خدا سه تا بچه قد و نیم قد دارم( ۷ ساله و ۴ ساله و ۱ ساله)
قصدم از نوشتن این مطالب که در ادامه میگم اینه که به همه مامانهایی که از آوردن بچه سوم میترسند،بگم:
من وااااقعاً واااااقعاً، شیرینی و لذت بچه داری رو در فرزند سوم چشیدم.😍😍
البته قبلش این رو هم بگم که فرزند سوم ما خدایی شد و ما جداً غافلگیر شدیم و من وقتی متوجه شدم، تا مدتها نمیتونستم و نمیخواستم قبول کنم و مداااام گریه میکردم و میگفتم که من آمادگی ندارم، خیلی خسته ام و بچه نمیخوام.
چون بلافاصله بعد از عروسیم، باردار شده بودم و از اون موقع همش در بارداری و شیر دهی و بی خوابی های شبانه و دردسرها و اذیتهای دو تا بچه کوچیک پشت سر هم و .....بودم.
خلاصه اینکه خیلی خسته بودم و دلم میخواست که تا حدی آزاد باشم و کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم.
وقتی متوجه بارداری سوم شدم،
تماااام این مراحل بارداری و شیر دهی و سختی هایی که کشیده بودم، مثل فیلم از جلوی چشمام حرکت میکرد و مدام گریه میکردم و ناراحت بودم.
البته این رو هم بگم که همسرم بسسسیار مشتاق فرزند بود و همیشه میگفت ماها که تا حدی اعتقاداتمون قوی هست، باید فرزند زیاد بیاریم و سعی کنیم بچه های خوب تربیت کنیم و بتونیم نسل شیعه رو زیاد کنیم.
ولی هیچوقت نتونسته بود من رو راضی به آوردن بچه سوم بکنه و من به هیییچ عنوان بچه نمیخواستم و به شدت مواظب بودم که بچه دار نشم.
ولی دوستان گلم از زمانی که دیگه به ناچار، وجود بچه سوم رو پذیرفتم،
بقدری خدای مهربون در تماااام مراحل بارداری(با وجود دو تا بچه کوچیک که مدام در حال برآوردن خواسته ها و نیازها و بهونه هاشون بودم) کمکم کرد که از قبل، باورش برام غیر ممکن بود و به جرات میتونم بگم بهترین و آرام ترین و شیرینترین دوره بارداریم بود.
بعد هم بدنیا اومدن و تمااااام مشکلات و سختی های داشتن سه تا بچه کوچیک که درک زیادی از مسائل اطراف رو نداشتند.
و من در تمام این مراحل، از ابتدای بارداری اول تا الان، تنهای تنها و بدون هیییچ کمکی بودم و حتی همسرم هم بدلیل مشغله زیاد کاری از صبح تا ۱۰-۱۱ شب بیرون هستند.
الان که پسر عزیزم یک سالش هست خدا به شدت کمکم کرده و سختی ها رو برام هموار کرده و تمام چیزهایی که برام دغدغه بوده، به آسانی تمام سپری شده.
الان که فکرش رو میکنم و برام یادآوری میشه، تعجب میکنم چرا اینقدر از بارداری و بچه داری مجدد میترسیدم.
باور کنید از تمام مراحل بارداری و بعد هم بچه داری سه تا بچه کوچیک بصورت همزمان با "جزء جزء" وجودم لذت بردم و فقط زیبایی و شیرینی در این مسیر را به یاد دارم و این فقط و فقط عنایت و لطف ویژه خداوند بوده.❤️❤️❤️
به عنوان مثال من در همین حین که باردار بودم، دختر بزرگترم که ۵ سالش بود رو در کلاس حفظ قرآن گذاشتم و تا قبل از اینکه وارد مدرسه بشه و بتونه خوندن و نوشتن یاد بگیره، تونست جزء ۳۰ قرآن رو حفظ کنه. با اینکه مسیر کلاسش دور بود ولی من با دختر دو سالم همیشه همراهیش میکردیم.
هم در رفت و آمد و هم در تمرینهای حفظش در منزل که همین باعث شد که بیشتر وقت های اضافه ما در منزل، به خواندن و حفظ قرآن سپری بشه که برای همگی ما بسیار دلنشین بود. و این موضوع تا همین الان بسیار در تربیت و آرامش بچه ها نقش داشته. طوری که الان هر دو تا دخترهام به خوندن و حفظ قرآن علاقه دارند و از من میخوان که باهاشون تمرین کنم و واااقعا چی میتونه بهتر از این باشه در تربیت بچه ها که در پناه قرآن و با عشق به قرآن بزرگ بشن و این رو فقط و فقط از برکات فرزند سوم و توجه ویژه خداوند میدونم که در این مسیر خیلی کمکمون کرد.🙏🌹🙏
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۴۶۵
#فرزندآوری
#فواید_و_برکات_فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_دوم
الان که پسرم یه کم بزرگتر شده و متوجه بازی کردن شده، همش پیش آبجی هاش میره و با اونها سرش گرمه و کمتر به سراغ من میاد و چی میتونه بهتر از این باشه برای یک مادر که بچه ها بهونه نگیرن و با هم سرگرم باشن و خودشون با خودشون بازی کنند.☺️
که این فقط و فقط در صورتی شدنی هست که تعداد بچه ها زیاد باشه تا بتونند با هم همبازی بشن.
البته نمیگم همش هم در حال بازی هستند. مثل همه بچه های دیگه، به هر حال دعوا هم میکنند، بهونه هم میگیرند. ولی واقعاً واقعاً، با هم بودن و سرگرم شدنشون با همدیگه و بازی کردن و گهگاه دعوا کردن هاشون بسیار بسیار بهتر از شرایط دو بچه و یا تک بچه هست.
این رو خودم تجربه کردم که میگم.
میدونید عزیزان!!!
یکی دیگه از چیزهایی که همیشه از بزرگترها و دیگران شنیده بودم ولی باورم نمیشد، این بود که میگفتند بچه ها با هم بزرگ میشن و با هم تربیت میشن و تو نیاز نیست برای تربیت هر بچه جدا جدا زمان و انرژی بذاری و راه درست رو نشونش بدی!!!
و واقعا الان خودم این رو به عینه تجربه کردم که چقققدر بچه ها تحت تاثیر همدیگه هستند و راه همدیگه رو دنبال میکنند و "در اکثر موارد" لازم نیست یه مطلب یا تذکر درست رو به هر کدوم جدا جدا بگی و بچه ها بصورت خیلی جالب از هم تقلید میکنند و حتی در خیلی موارد حس رقابت بینشون پیش میاد که زودتر کار درست رو انجام بدند.😃😃 و همین موضوع کلی باعث شادی و سرگرمی در منزل میشه و چی بهتر از این!!☺️((البته در این مورد بچه ها که یه کم بزرگتر میشن و خوب و بد رو متوجه میشن میشه اجرا کرد.من الان بین دخترهام که ۷ساله و ۴ ساله هستند، این حس رقابت رو اجرا میکنم))
و دیگه اینکه عزیزان فرزند سوم من به قدری با خودش برکت تو زندگی ما آورد که زندگی ما از این رو به اون رو شد و همسرم در یک سرمایه گذاری خوب که اصلا فکرش رو هم که نمیکردیم وارد شد😀 و الان الحمدالله در وضعیت مالی نسبتا مطلوبی قرار گرفتیم.
ببخشید خیلی طولانی شد ولی دلم نمیاد این رو نگم. چون با تمام وجودم از این موضوع خوشحالم😅 در حال حاضر، نسبت به زمان دو بچه، وقت آزاد من بسیار بیشتر شده و من خیلی از ساعتهای روز رو مشغول انجام کارهای شخصی و مورد علاقه ام هستم. چون همونطور که گفتم بچه ها با هم سرگرم میشن و کمتر سراغ مادر میان.🙂
دوستان عزیزم 🌷🌷🌷
اینکه برای آوردن بچه آدم بشینه،
حساب و کتاب بکنه که پولش رو از کجا بیارم!!! چه جوری سختیهاش رو تحمل کنم!!! تربیتشون رو چیکار کنم!!! عزیزان دلم در اشتباه هستیم (همونطور که من بودم)
فقط و فقط در این مسیر باید به خدا توکل کنیم و از خدا بخواهیم که هر چیزی که به خیر و مصلحت هست، سر راهمون قرار بده.
در این دور و زمونه که بخاطر عدم امکان ازدواج برای اکثر جوونها و ممانعت بیشتر زوجها از بچه آوری بیشتر از یکی دوتا!!! به نظرم ما که قدری اعتقاداتمون قویتره و توکل به خدا در همه امورات زندگیمون، سر منشاء کارهامون هست، نباید بخاطر بهونه های بیخودی و بخصوص تنبلی، از آوردن بچه غافل بشیم.((البته الان به این نتیجه رسیدم که قبلا راحتی خودم در اولویت زندگیم بود))
یک حدیث داریم از پیغمبر اکرم
«تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند.
به امید اصلاح و تربیت خودمان در ابتدا و بعد تربیت فرزندان امام زمانی که انشالله باعث خیر دنیا و آخرتمان بشوند.🙏🙏
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از تجربیات ،زندگی بانوی بهشتی
#تجربه_من ۶۹۶
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#خانواده_دوستدار_فرزند
#نوبت_جهاد_ماست
من متولد ۷۲ هستم، با برادر کوچکم ۶ سال تفاوت سنی دارم، از همون ابتدا هم متاسفانه با برادرم بازی نمیکردم 😕😕(شاید یه دلیلش تفاوت سنی مون بود) و بیشتر با دخترخالم که نزدیک مون بودن و دخترهای همسایه بازی میکردم.
همین بازی نکردن ها سبب خودخواهیم شده بود، وقتی رفتم مدرسه مدام مواظب بودم که بردارم به وسایلم دست نزنه🧐🧐 و به مامانم میگفتم مثلا روضه یا جایی میخواد بره، داداشمم بره، چون من مراقبش نیستم😞😞(الان خیلی افسوس گذشته رو میخورم)
اون موقع ها که یادم میاد، شرمنده میشم که براش خواهری نکردم😢
خلاصه بعد از ورود به دانشگاه رفت و آمد خواستگارها شروع شد،( قبل از دانشگاه هم که خوایتوارها اصولاً تلفنی و... رد می شدند)
تا اینکه سال ۹۴ خواهرشوهرم که باهم در یه رشته و یه دانشکده (اما ورودی متفاوت) بودیم بنده رو برای برادرشان خواستگاری کردند. در نهایت شهریور همان سال عقد کردیم و بعد ۸ماه رفتیم سر خونه زندگیمون،
من مشکلاتی داشتم و دکتر هم گفته بودن بعد ازدواج بارداری رو به تعویق نندازم، خلاصه بعد ده، یازده ماه از عروسی لطف خدا شامل حالمون شد و دختر گلم رو باردار شدم. زایمانم با امتحانات ترم سه ارشدم مصادف شد و قبل شروع ترم با اساتید محترم صحبت کردم و یکی دو تا از امتحانات رو ازم زودتر گرفتن.
دخترم که یکسال و هشت ماهه شد، افتادم دنبال کارای پایان نامه ، دخترم دو سال و ۴ماهه بود که مجدد به لطف خدا باردار شدم و سونو غربالگری اول رو هم نرفتم چون میدونستم، بیخودی آدمو نگران میکنه و اعتقادی هم به سقط نداشتم، در این بارداری از همون ماهای اول احساس سنگینی داشتم، مثل بارداری اول ویار داشتم اما احساس ضعف هم داشتم که هرچند ساعت هرچند کم باید یه چیزی میخوردم.
۴ماهه که بودم رفتم سونو، متوجه شدم دوقلو باردارم، من همیشه نگران بودم دخترم👨👩👧 مثل خودم حسرت خواهر نداشته باشه، که خدا بهش یهویی دوتا آبجی داد🥰
بعد زایمان بخاطر اینکه شکمم فوق العاده بزرگ بود(ماشاالله بچه ها هر کدوم ۳کیلو و خورده ای داشتن) یه درد خاصی داشتم 😔 که وقتی دراز کشیده بودم خیلی بسختی بلند میشدم، از درد، بخیه سزارین یادم میشد😏
اما خب به هر حال گذشت یازده روز اول بیشتر مامانمم پیشم بودن، خدا حفظشون کنه، بعد هم چند روزی مادرشوهرم میومدن، اما چون پدر شوهرم جانباز ۷۰درصدن، نمیشد مدام پیشم بمونه.
ماه های اول ۴،۵ روز خونه مامانمم بودم باز یه هفته ده روز خونه خودم بودم، مجدد میرفتم اونجا،(اونجام بیشتر خاله ی دختر خاله هام کمک میکردن، خداروشاکرم اگه خواهر ندارم اما خاله ی دخترخاله هام عالی هستن و مثل خاله واقعی بچه هامونو دوست دارن)، تا اینکه بچه ها بزرگ تر که شدن، رفت و آمد من هم کمتر شد.
الان دختر بزرگم ۵سال و ۳ماهشه، دوقلوهام ۲سال و دو ماه، ان شاالله تو فکرم از پوشک بگیرم و در ماه های آینده برا بعدی اقدام کنیم.
سر دختر اولم خداروشکر تونستیم خونه بخریم، موقع دوقلوهامم همسرم یه شغل رسمی نصیبشون شد و تونستیم یه زمین بخریم، البته ناگفته نماند که قناعت هم تو زندگی خیلی تاثیر داره.
در مورد کمک و لطف خداوند هم من بارها دیدم مثلا وقتی یکی از بچه ها یکم ناخوشه، اون یکی آرومه و راحت خوابیده ، که خیلی فشار روم نمیاد.
همیشه از خداوند میخوام صبر و توانمون رو زیاد کنه و خودش کمک کنه بتونیم صالح تربیت شون کنیم و چون بچه هام دخترن برای حیا و عفت و حجابشون از الان خیلی دعا میکنم.
همسرم میگن شما که تیمت رو تکمیل کردی😄 حالا منتظریم به لطف خداوند تیم همسرم هم تکمیل بشه، چون ایشون هم تک پسرن و سه خواهر دارن.
از خداوند میخوام فرزندان زیاد صالح و سالم و یار امام زمانی عنایتمون کنه😊 چون به معنای واقعی دو تا کافی نیست ☺️
خداروشکر الآنم تقریبا باهم بازی میکنن.
تازه دخترم میگه کی برام داداش میاری دیگه😂
همچنین خدارو شاکرم که هم خودم و هم همسرم موافق فرزند زیادیم، الآنم که امر رهبری هستش و حکم جهاد داره...
«وای اگر خامنه ای حکم جهادم بده»
خانومااااای گل حکم جهاد صادر شده: جهاد فرزند آوری👶👧👶👧👶👧👶👧👶😍
ان شاالله بحق ماه رمضان و شب های قدری که پشت سر گذاشتیم، خداوند در تقدیر تمام خانومایی که چشم انتظار بچه اند، فرزندانی صالح و سالم رو بنویسه.
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🤲🌹
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تجربیات ،زندگی بانوی بهشتی
#تجربه_من ۶۹۵
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سزارین_پنجم
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#معرفی_پزشک
#قسمت_اول
من متولد ۶۶ هستم، سال ۸۶ ازدواج کردم به روش کاملا سنتی. همـون اول ازدواج خدا به ما یه گل پسر زیبا عنایت کرد. وقتی به بیمارستان رفتم خودم رو آماده کرده بودم برای یک زایمان طبیعی ولی چون کادر بیمارستان وپرستارا رفتار درستی نداشتن و رسیدگی خوبی نکردن، با وجود تحمل تمام درد های طبیعی، ضربان قلب بچه ضعیف شد و با گریه و آه و حسرت تمام رفتم اتاق عمل ولی خدا روشکر پسرم سالم متولد شد.
بعد از دو سال چون خیلی بچه دوست داشتیم من و همسر عزیزم، خدا دختر نازنینم رو به ما هدیه داد، یه دختر شلوغ و پر سرو صدا و دوست داشتنی 🌺
کم کم زمزمه های رهبر عزیز مون در مورد جمعیت رو میشنیدیم، بعد از سه سال از تولد دخترم، خدا یه گل پسر دیگه به ما عنایت فرمود با اومدن هر کدوم از این فرشته ها خدا خیر برکتش رو هم همراهش به ما عطا می کرد.
بعد از ۹ ماه از تولد پسرم حالت تهوع اومد سراغم که متوجه شدم فرشته دیگه ای در راه است ولی چون سزارین بودم دکترا و اطرافیان منو خیلی ترسونده بودن، تصمیم گرفتم به کسی نگم که باردارم حتی به مادرم...
بعد از هفت ماه نیم که شکمم بالا اومده بود مادرم و خـواهر عزیزم متوجه شدند خیلی ناراحت شده بودن، مادرم که با من قهر کرده بودن😂 و با من حرف نمیزدن 😅 همه میگفتن تو به فکر جون خودت نیستی، به فکر به این بچه های قدونیم قدت باش😉 ولی خدا روشکر به یاری و لطف خدا بچه چهامم که قند وعسل همه شده، باز به روش سزارین به دنیا اومد☺️
دیگه تصمیم گرفته بودم که بچه بسه ولی از اونجایی که خواست خدا یه چیز دیگس 🌺 خداخواسته بعد از هفت سال باردار شدم، خیلی نگران بودم چون دکتر خیلی منو ترسونده بود که خطرناکه سزارین پنجم و از این جور حرفا ولی من خودمو به خدا سپرده بودم.
برعکس تمام بارداری های قبلی که حالت تهوع شدید داشتم، این دفعه خیلی حالم خوب بود. بالاخره بعداز نه ماه گل پسر عزیزم توسط خانم دکتر خوب و مهربون خانم نجمه جهانی در بیمارستان ولیعصر بیرجند به دنیا اومد و این دفعه با اینکه سزارین پنجم بود، خیلی راحت تر از همیشه از تخت پایین اومدم و بعد از یک روز با حال خـوب مرخص شدم🌺
اینو هم بگم که ما تو خونه ی اجاره ای هستیم و با رزق وروزی زیاد فرزندان گلم و با به دنیا اومدن فرزند پنجم دولت یک زمین به ما داد 🌺 البته ما یک صاحب خونه ی خوب و دوست داشتنی هم داریم 🌺
همسرم شغل آزاد دارند، کشاورز هستند در اصل کارگر پدرشون هستند. ما اوایل زندگی مون خونه داشتیم که هدیه پدر شوهرم بود ولی بعد از به دنیا اومدن فرزند سوم یک کلاه بردار از خدا بی خبر، شوهرم رو فریب داد و تمام خونه و زندگی رو به روش خیلی ناحق از ما گرفت.
شوهرم در بزرگ کردن و همراهی بچه ها خیییلی کم به من کمک میکردن با این وجود حتی من داخل خونه نان درست میکنم که نان بیرون رو نخوریم.
چون خیلی به درس خوندن علاقه داشتم، همیشه به کتابخانه میرم و به دارالقران که بچه ها هم با این محیط ها آشنا بشن، من عضو کتاب خونه شهرمون هستم و کتابی نیست که نخونده باشم 😊
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تجربیات ،زندگی بانوی بهشتی
#تجربه_من ۶۹۵
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سزارین_پنجم
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_دوم
ما زندگی ساده و جمع و جوری داریم .چون خونه ما نزدیک مسجد هست بچه ها خیلی علاقه مند هستند، ما همیشه با بچه ها به مسجد میریم، بچه ها در کار های فرهنگی مسجد محلمون خیلی فعال هستن خدا رو شکر دخترم حافظ چهار جزء قرآن هست و در مدرسه همیشه شاگرد نمونه و در سطح کشوری و منطقه همیشه جایزه میگیره🌺
پسر بزرگم که الان ۱۵ سال داره، از ۵ سالگی دچار مریضی دیابت شد که خیلی وحشتناک بود وای چقدر گریه کردم روزی که فهمیدم دیابت داره روزی بود که من سه روز از فارغ شدن پسر سومم بودم که شیرم خشک شد.
و من با اون حال خرابم، به فکر دلداری دادن به شوهر و جمع و جور کردن زندگی به هم ریخته 😭 ولی بعد از این ماجرا و از دست دادن خونه و تمام زندگی و رفتن به خونه ی اجاره ای با وجود داشتن چهار فرزند و مشکلات دیگر زندگی خیلی به من سخت شده بود. در هر حال، به هر نحو بود ۵ سال از زندگی خیلی بحرانی و عجیب غریبم رو پشت سر گذاشتم.
در اون دوران سخت، هر جور بود با توسل و نذر و دوستی ومحبت زیاد و دور شدن از تمام تعلقات و دوست هام، با همسرم همراه شدم و خودم رو وقف شوهرم کردم و حالا شوهر گلم، زندگی خودش رو مدیون صبر و تحمل و همراهی من میدونه. ولی من میگم لطف خدا بوده و یک امتحان سخت که ما فعلا سربلند بیرون اومدیم ☺️
من معمولا صبح برای نماز که بیدار میشم بچه ها رو بیدار میکنم برای نماز و به جماعت صف میکشیم و نمازمون رو میخونیم، بعد از خوردن صبحانه و آماده شدن بچه ها برای رفتن به مدرسه با کلی سر و صدا و جدال 😅 بلاخره بچه ها راهی مدرسه میشن، خدا رو شکر مدرسه نزدیک خونه مونه.
بعد از کمی استراحت با پسر کوچولوی دوست داشتنیم به سراغ درست کردن نهار میرم و اگه وقت کنم کتاب میخونم و به سراغ تمیز کاری و مرتب کردن خونه...
بعد از اومدن شوهرم و بچه ها و خوردن نهار و کمی استراحت، به سراغ تکالیف پسرا میرم و دختر نازنینم و پسر گلم هم که خودشون الحمدالله خودشون به من کمک هم میکنن. بعد از ظهر دخترم رو به باشگاه ورزشی تکواندو میبرم چون قهرمان رشته تکواندو و مدال آور طلا بوده و پسر بزرگم هم عضو فعال مسجد هست و همیشه در خرید خونه و کارهای کشاورزی کمک پدر بوده و هست و حتی خودش راننده تراکتور شده و برای خودش دو سال هست که شاغل شده😊 و درآمد داره. در عین حال درس هم میخونه و در درس هم مـوفق هست🌺
بچه ها در نگه داری از بچه کوچیک، خیلی به من کمک میکنن .ما همیشه به مراسم مذهبی میریم، به خـونه فامیل میرم. با هم تلویزیون نگاه میکنیم، پارک میریم و تفریح میکنیم، بچه ها رو به کلاس های ورزشی و شنا میبریم، نان خونه رو توی فر گاز میپزیم، و همه با هم، همکاری میکنیم و خدا رو شکر با صبر و حوصله و گذشت زندگی رو برای خودمون شیرین میکنیم.
اتفاقا همین چند وقت پیش، بچه ها با کمک هم یه کلیپ درست کردن در مورد نوروز و شهدا، که برنده کشوری شدند. و جایزه ی خوبی هم گرفتن و باز هم دوباره با کمک هم در طرح جابر که از طرف مدرسه دخترم بود، یک کولر کـوچیک و جارو برقی کوچیک درست کردن که برنده چند تا جایزه و دیپلم افتخار شدن😊
من همیشه به بچه هام میگم اگه میخواین موفق باشین صبر و حوصله و گذشت داشته باشین و با هم دوست باشین تا نیاز به دوست زیاد در بیرون از خانواده نداشته باشن و همیشه همکاری و همدلی رو به بچه هام یاد میدم.
مشکلات اقتصادی هم همیشه هست ولی خدا هم همیشه بوده و هست و ما رو تنها نگذاشته الحمدلله.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۹۵
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سزارین_پنجم
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#معرفی_پزشک
#قسمت_اول
من متولد ۶۶ هستم، سال ۸۶ ازدواج کردم به روش کاملا سنتی. همـون اول ازدواج خدا به ما یه گل پسر زیبا عنایت کرد. وقتی به بیمارستان رفتم خودم رو آماده کرده بودم برای یک زایمان طبیعی ولی چون کادر بیمارستان وپرستارا رفتار درستی نداشتن و رسیدگی خوبی نکردن، با وجود تحمل تمام درد های طبیعی، ضربان قلب بچه ضعیف شد و با گریه و آه و حسرت تمام رفتم اتاق عمل ولی خدا روشکر پسرم سالم متولد شد.
بعد از دو سال چون خیلی بچه دوست داشتیم من و همسر عزیزم، خدا دختر نازنینم رو به ما هدیه داد، یه دختر شلوغ و پر سرو صدا و دوست داشتنی 🌺
کم کم زمزمه های رهبر عزیز مون در مورد جمعیت رو میشنیدیم، بعد از سه سال از تولد دخترم، خدا یه گل پسر دیگه به ما عنایت فرمود با اومدن هر کدوم از این فرشته ها خدا خیر برکتش رو هم همراهش به ما عطا می کرد.
بعد از ۹ ماه از تولد پسرم حالت تهوع اومد سراغم که متوجه شدم فرشته دیگه ای در راه است ولی چون سزارین بودم دکترا و اطرافیان منو خیلی ترسونده بودن، تصمیم گرفتم به کسی نگم که باردارم حتی به مادرم...
بعد از هفت ماه نیم که شکمم بالا اومده بود مادرم و خـواهر عزیزم متوجه شدند خیلی ناراحت شده بودن، مادرم که با من قهر کرده بودن😂 و با من حرف نمیزدن 😅 همه میگفتن تو به فکر جون خودت نیستی، به فکر به این بچه های قدونیم قدت باش😉 ولی خدا روشکر به یاری و لطف خدا بچه چهامم که قند وعسل همه شده، باز به روش سزارین به دنیا اومد☺️
دیگه تصمیم گرفته بودم که بچه بسه ولی از اونجایی که خواست خدا یه چیز دیگس 🌺 خداخواسته بعد از هفت سال باردار شدم، خیلی نگران بودم چون دکتر خیلی منو ترسونده بود که خطرناکه سزارین پنجم و از این جور حرفا ولی من خودمو به خدا سپرده بودم.
برعکس تمام بارداری های قبلی که حالت تهوع شدید داشتم، این دفعه خیلی حالم خوب بود. بالاخره بعداز نه ماه گل پسر عزیزم توسط خانم دکتر خوب و مهربون خانم نجمه جهانی در بیمارستان ولیعصر بیرجند به دنیا اومد و این دفعه با اینکه سزارین پنجم بود، خیلی راحت تر از همیشه از تخت پایین اومدم و بعد از یک روز با حال خـوب مرخص شدم🌺
اینو هم بگم که ما تو خونه ی اجاره ای هستیم و با رزق وروزی زیاد فرزندان گلم و با به دنیا اومدن فرزند پنجم دولت یک زمین به ما داد 🌺 البته ما یک صاحب خونه ی خوب و دوست داشتنی هم داریم 🌺
همسرم شغل آزاد دارند، کشاورز هستند در اصل کارگر پدرشون هستند. ما اوایل زندگی مون خونه داشتیم که هدیه پدر شوهرم بود ولی بعد از به دنیا اومدن فرزند سوم یک کلاه بردار از خدا بی خبر، شوهرم رو فریب داد و تمام خونه و زندگی رو به روش خیلی ناحق از ما گرفت.
شوهرم در بزرگ کردن و همراهی بچه ها خیییلی کم به من کمک میکردن با این وجود حتی من داخل خونه نان درست میکنم که نان بیرون رو نخوریم.
چون خیلی به درس خوندن علاقه داشتم، همیشه به کتابخانه میرم و به دارالقران که بچه ها هم با این محیط ها آشنا بشن، من عضو کتاب خونه شهرمون هستم و کتابی نیست که نخونده باشم 😊
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۹۵
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سزارین_پنجم
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_دوم
ما زندگی ساده و جمع و جوری داریم .چون خونه ما نزدیک مسجد هست بچه ها خیلی علاقه مند هستند، ما همیشه با بچه ها به مسجد میریم، بچه ها در کار های فرهنگی مسجد محلمون خیلی فعال هستن خدا رو شکر دخترم حافظ چهار جزء قرآن هست و در مدرسه همیشه شاگرد نمونه و در سطح کشوری و منطقه همیشه جایزه میگیره🌺
پسر بزرگم که الان ۱۵ سال داره، از ۵ سالگی دچار مریضی دیابت شد که خیلی وحشتناک بود وای چقدر گریه کردم روزی که فهمیدم دیابت داره روزی بود که من سه روز از فارغ شدن پسر سومم بودم که شیرم خشک شد.
و من با اون حال خرابم، به فکر دلداری دادن به شوهر و جمع و جور کردن زندگی به هم ریخته 😭 ولی بعد از این ماجرا و از دست دادن خونه و تمام زندگی و رفتن به خونه ی اجاره ای با وجود داشتن چهار فرزند و مشکلات دیگر زندگی خیلی به من سخت شده بود. در هر حال، به هر نحو بود ۵ سال از زندگی خیلی بحرانی و عجیب غریبم رو پشت سر گذاشتم.
در اون دوران سخت، هر جور بود با توسل و نذر و دوستی ومحبت زیاد و دور شدن از تمام تعلقات و دوست هام، با همسرم همراه شدم و خودم رو وقف شوهرم کردم و حالا شوهر گلم، زندگی خودش رو مدیون صبر و تحمل و همراهی من میدونه. ولی من میگم لطف خدا بوده و یک امتحان سخت که ما فعلا سربلند بیرون اومدیم ☺️
من معمولا صبح برای نماز که بیدار میشم بچه ها رو بیدار میکنم برای نماز و به جماعت صف میکشیم و نمازمون رو میخونیم، بعد از خوردن صبحانه و آماده شدن بچه ها برای رفتن به مدرسه با کلی سر و صدا و جدال 😅 بلاخره بچه ها راهی مدرسه میشن، خدا رو شکر مدرسه نزدیک خونه مونه.
بعد از کمی استراحت با پسر کوچولوی دوست داشتنیم به سراغ درست کردن نهار میرم و اگه وقت کنم کتاب میخونم و به سراغ تمیز کاری و مرتب کردن خونه...
بعد از اومدن شوهرم و بچه ها و خوردن نهار و کمی استراحت، به سراغ تکالیف پسرا میرم و دختر نازنینم و پسر گلم هم که خودشون الحمدالله خودشون به من کمک هم میکنن. بعد از ظهر دخترم رو به باشگاه ورزشی تکواندو میبرم چون قهرمان رشته تکواندو و مدال آور طلا بوده و پسر بزرگم هم عضو فعال مسجد هست و همیشه در خرید خونه و کارهای کشاورزی کمک پدر بوده و هست و حتی خودش راننده تراکتور شده و برای خودش دو سال هست که شاغل شده😊 و درآمد داره. در عین حال درس هم میخونه و در درس هم مـوفق هست🌺
بچه ها در نگه داری از بچه کوچیک، خیلی به من کمک میکنن .ما همیشه به مراسم مذهبی میریم، به خـونه فامیل میرم. با هم تلویزیون نگاه میکنیم، پارک میریم و تفریح میکنیم، بچه ها رو به کلاس های ورزشی و شنا میبریم، نان خونه رو توی فر گاز میپزیم، و همه با هم، همکاری میکنیم و خدا رو شکر با صبر و حوصله و گذشت زندگی رو برای خودمون شیرین میکنیم.
اتفاقا همین چند وقت پیش، بچه ها با کمک هم یه کلیپ درست کردن در مورد نوروز و شهدا، که برنده کشوری شدند. و جایزه ی خوبی هم گرفتن و باز هم دوباره با کمک هم در طرح جابر که از طرف مدرسه دخترم بود، یک کولر کـوچیک و جارو برقی کوچیک درست کردن که برنده چند تا جایزه و دیپلم افتخار شدن😊
من همیشه به بچه هام میگم اگه میخواین موفق باشین صبر و حوصله و گذشت داشته باشین و با هم دوست باشین تا نیاز به دوست زیاد در بیرون از خانواده نداشته باشن و همیشه همکاری و همدلی رو به بچه هام یاد میدم.
مشکلات اقتصادی هم همیشه هست ولی خدا هم همیشه بوده و هست و ما رو تنها نگذاشته الحمدلله.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۵۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
تا ۹ سالگی تک فرزند بودم تا اینکه بخاطر شدت التماس های من، مادرم راضی شدن بچه بیارن و خواهرم بدنیا اومد. ولی بخاطر تفاوت سنی که داریم هیچوقت رابطه ی خوبی باهم نداشتیم😔 من سر تغار بودم و اون ته تغار و دوست داشتنی، و خب مطمنئا حسادت های من بخاطر توجه بیش از حد بقیه به اون هم یکی از عوامل بد بودن رابطمون میشد. آخه خواهرم بعد چندین سال تنها بچه ی کوچیک فامیل بود چون هیچکدوم از عمو و عمه هام بچه ی کوچیک نداشتن بخاطر تبلیغات منفی😒
هروقت با خواهرم دعوام میشد مادرم میگفت تو این بچه رو روی دست من گذاشتی😂هرچند الان روزی هزار بار خدارو شکر میکنم که دارمش😍😍 خواهر، فرشته ی بهشتیه هرچند باهم دعوا داشته باشیم.
از دوران راهنمایی خواستگار زیاد داشتم ولی خب اوایل سنم کم بود و خواستگار ها رو رد میکردیم و بعدشم مادرم و خانواده م با دلایل مختلف خواستگار های تلفنی رو رد میکردن و دیگه به گل و شیرینی نمیرسید😄
خلاصه هنرستان میخوندم و دوستام همه دوست پسر داشتن و مسلما من هم احساس نیاز به یه رابطه ی احساسی داشتم ولی هیچوقت راضی به اینجور رابطه نشدم الحمدلله، ولی آدم ازدواجی ای بودم و هربار خواستگاری زنگ میزد کلی ذوق میکردم😁
تا اینکه همسرم به خواستگاریم اومدن،
یادمه اصلا در مورد اینکه چی دارن و چی ندارن و وضع مالیشون، هیچی نپرسیدیم. پدرم فقط درمورد ایمان و اخلاقشون پرس و جو و تحقیق کردن و کاری و زرنگ بودنشون😊
فاصله ی اولین روز خواستگاری تا عقدمون حدودا دو هفته طول کشید، ایام شعبان بود❤️
همون جلسه ی اول دیدم هیچ ایرادی نمیتونم بگیرم و البته دختر و پسر هرچقدر کم سن تر ازدواج کنن قائدتا سخت گیریشون کمتره.
شب مهر برون هم خانواده ی همسرم به قدری که برای عروس های دیگه شون مهریه مشخص کرده بودن، همون قدر هم برای من مهر کردن و ما قبول کردیم. و روز ۲۷ شعبان آیت الله مصباح یزدی عقدمون رو در قم خوندن😍😍😍 خیلی خاطره ی قشنگی شد😍😍
خانواده ی همسرم برعکس ما خانواده ی پرجمعیتی هستن الحمدلله و من خداروشکر میکنم که بچه هام هم عمو دارن، هم عمه و گاهی فراموش میکنن چندتا دارن😁😁
دوران عقد سختی داشتم چون همسرم قم بودن و دوهفته یکبار یا حتی بیشتر میتونستن بیان شهرستان سربزنن و بعد از دو روز برمیگشتن😔 خیلی اذیت شدم این دوران
خیلی وقتا بخاطر ناپختگی های من دعوامون شد و الان میگم ای کاش پدر و مادرها دغدغه داشتن که قبل ازدواج بچه هاشون بهشون همسرداری یاد بدن😢😔
خلاصه که گذشت و ما یکسال و سه ماه بعد از عقدمون، عروسی گرفتیم و شدیم همسایه ی حضرت معصومه سلام الله علیها
اول ازدواج با خواهرشوهر عزیزم توی یک خونه زندگی میکردیم و خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم هم تو بحث خانهداری و خیلی چیزای دیگه، سنگ صبورم ایشون بودن و کلا خانواده ی همسرم خیلی مهربونن😍😍
بعداز یک سال از عروسی باردار شدم و دختر اولم بدنیا اومد، خیلی آروم و دوست داشتنی
ماه آخر بارداریم با کمک پدرشوهرم ماشین خریدیم.
دوسالگی دخترم تصمیم گرفتیم براش یه همبازی بیاریم و پسرم بدنیا اومد، که البته خییییلی باهم میجنگن هنوز ولی حتی اگه یکساعت در روز هم باهم بازی کنن من لذت میبرم😁😍
چندماه بعد تولد پسرم به لطف خدا تونستیم به واحد آپارتمانی برای خودمون بخریم، هر چند پدر شوهرم هم برای همه ی بچه هاش خونه تهیه کرده بود ❤️❤️ و از برکت وجود ایشون یک طبقه خونه داشتیم🌷
بعد تولد پسرم که بحث فرزندآوری و صحبت های رهبری خیلی جدی شد، تصمیم گرفتیم عضو پنجم خانواده رو اضافه کنیم.
تا شش ماه منتظر بودم و خبری نبود تا اینکه یه شب توسل کردم به حضرت علی اصغر علیه السلام و ایشون رو قسم دادم❤️و واسطه قرارشون دادم و ماه بعد با بیبی چک مثبت روبرو شدم😍😍
دختر دومم رو توی خونه زایمان کردم البته به خواست و میل خودم😍 خیلی تجربه ی شیرینی بود و خیلی آرامش داشتم، نه معطلی ترخیص و پرونده ی بیمارستان و این چیزا رو داشتیم و نه خیلی مشکلات دیگه و البته زایمان راحت تری هم داشتم الهی شکر البته موقع زایمان، مامای خونگی اومدن کمکم که ممنون شون هستم.
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۵۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
سال ١۴٠٠ وقتی دختر کوچولوم ١ سال و ٣ ماهش بود پسر دومم رو باردار شدم😍 همه ی این ها در صورتی بود که من از خانواده م دور بودم و هیچ کمکی برای ایام بارداری و بچه داری نداشتم و اقوام همسرم هم که قم بودن، خودشون سرگرم زندگی و بچه های خودشون بودن.
من از بارداری سومم نیت کردم و بخدا گفتم من برای رضایت شما بچه میارم شما هم یاریم کن و نذار کم بیارم و همین طور شد و الهی شکر کمک از غیب میرسید 😍
ویار هام در بارداری سوم و چهارم توی ماه رمضان بود، هردوش که از این طرف و اون طرف برامون افطاری و سحری میرسید نذری، الهی شکر نیاز به غذا پختن نداشتم با اون حالم😁
همسرم هم همزمان با تولد هر بچه یه قدم در کمک تو کارهای خونه پیشرفت داشت و داره الهی شکر بچه های آرومی دارم، شکرخدا از نوزادیشون آروم بودن.
فرزند چهارم رو هم در شرایطی که توی یکی از روستاهای قم زندگی میکنیم باردار شدم و الحمدلله روزی شون رو با خودشون آوردن هر کدوم...
شاید با بچه ی سوم و چهارم چیز خاصی به زندگیم اضافه نشده ولی وسعت و برکت رزق رو به عینه میبینم😍
الان که فرزند چهارم بدنیا اومده، وقتی میریم حرم خیلی همه نگاهمون میکنن و با دست نشون مون میدن😂 بعضی وقتا باخودم میگم بابا چهارتا که چیزی نیست، ببین سیاست غلط دوتا کافیست چه بر سر مردم آورده که با دیدن چهارتا بچه آنقدر تعجب میکنن😂
خیلی ها بهم میگن بسه دیگه نیار، خودتو پیر میکنی، این بچه ها خرج دارن، الان راحته، دو روز دیگه هزار تا خواسته دارن، موقع ازدواجشون اذیت میشی و،....
ولی من میگم بچه های خانواده های پرجمعیت کم توقع تر بار میان، توی ازدواج و همه ی مسائل هم بستگی به تربیت خانوادگی بچه داره که چطور بزرگ بشه که پرتوقع باشه یا معمولی...
همیشه اگه کسی ازم بپرسه بازم بچه میخوای یا نه میگم من حد و حدودی برا خدا مشخص نمیکنم تا جایی که توانشو بهم بده و قدرت بدنی رو بده من هم قطعا میارم😍😍
اونایی هم که بهم میگن بچه بیاری پیر میشی بهشون میگم اتفاقا با تولد هر بچه بدن پاکسازی میشه و یه زندگی جدید رو میتونی از نو شروع کنی البته اینو من نمیگم همه پزشکها اعتقاد دارن بهش...
خیلی ها از روی دلسوزی بهم میگن نیار دیگه بسه و... ولی دو دلیل دارم برا فرزندآوری، اول اینکه ولایت پذیری یعنی گوش دادن به حرف ولی فقیه، که بدون چون و چرا که الان حرف اصلیشون فرزندآوری هست و دوم اینکه رسالت خودم رو در فرزندآوری می دونم به عنوان یک زن... وقتی خدا این توان رو بهم داده و این نعمت که من توان باردار شدن رو دارم، بهم داده ناشکری اگه ازش استفاده نکنم.
و من الله توفیق 😍😍
دعامون کنید❤️❤️
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ نوبت جهاد ماست...
یه چیزی که خیلی جالبه برام اینه که اکثر خانوما سه تا دارن و انگار دیگه بچه نمیخوان، فکر میکنن بسه و سخته. نمیدونم چرا من شش تا دارم و هنوز دلم بچه میخواد.
امروز بچه خواهرشوهرم به دنیا اومد کلی دلم نوزاد خواست. تازه من دوتا، دوقلو دارم😍عاشق دوقلوهام، سختی هاشون دوبرابره ولی شیرینی هاشون چندبرابر.
میخوام به خانومایی که دوتا و سه تا دارن عرض کنم بابا بجنبین نوبت به جهاد ما زن ها رسیده.
تنها توصیه ای هم که میکنم اینکه سخت نگیرین، نه سر لباس، نه سر غذا، نه حرف مردم و... هیچی موندنی نیست.
من بعضی وقتا تو جمع چنان برای بچه هام ذوق میکنم که همه تعجب میکنن ولی برای من مهم بچه اس نه اطرافیان. اینقدر زخم زبون شنیدم ولی یه گوشم دره یکی دروازه...
من به عشق خدا بچه میارم، خدا هم خودش همه چیز رو ردیف میکنه. بچه داری کار سخت اما شیرینه، چون فکر میکنی خدا اون بالا نشسته و فقط تو رو میبینه😍 واقعا هم خدا بچه های امت محمدش رو بیشتر دوست داره چون محمد رو جور دیگه ای دوست داره.
سه تا هم کمه حداقل هفت تا بیارین که هفت روز هفته یکی باشه بیاد بهتون سربزنه😂 من یکی کم دارم. سه تادختر دارم، سه تا پسر، انشاالله خدا بهم توان بده عنایت کنه دوقلو دختر بیارم و بیام خبر خوشش رو تو کانال بذارم❤️
قلب ما به عشق محمد و خدای محمد می تپه. خدا انشاالله به حق این روزها به همه توان بده به یکی و دوتا بسنده نکنن و این شعاری که تو همه ی راهپیمایی ها میدیم که وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد...
حکم جهاد صادر شده خانوما یاعلی.
از حضرت زهرا مدد میگیریم برای این جهادی که برعهده ی ما زن های امت محمد گذاشته شده. انشاالله این شعارها رو در عرصه ی عمل ثابت میکنیم.
افسران جنگ نرم دشمن ما رو زمینگیر نکنن، ما رو به مصرف گرایی بی حد و حصر و تجمل گرایی و رفاه زدگی تشویق میکنند. اما زنان امت محمد بسیار پرتوان و پرامیدند. ما مادران لشکر مهدی هستیم. ما زنانِ قناعت و قنوتیم. بدخواهان ایران رو ناکام می ذاریم به امید خدا
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#جمعیت_مولفه_قدرت
#نوبت_جهاد_ماست
#بحران_جمعیت
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
چند روزی از ازدواجمون گذشته بود ومنم به شدت دوست داشتم زود بچه بیارم، ولی همسرم به دلیل مشکلات مالی خیلی موافق نبود.
یه روز داشتم تلفنی با یکی از دوستان که به عنوان خادم رفته بودن راهیان نور صحبت میکردم با لحن ملتمسانه گفتم به دوستات بگو برام دعا کنن بچه دار بشم. یکی شون پرسید چند وقته ازدواج کرده؟ منم گفتم یه هفته، تا اینو شنیدن کل اونجا از خنده رفت رو هوا...😜😂😂
حالا من مونده بودم این آقای ناراضی رو، چیکار کنم، چه طور راضیش کنم. بهشون گفتم اگه بلافاصله هم بچه بخوایم ممکنه چند سال طول بکشه بچه دار بشیم، دیر بخوایم که دیگه ممکنه هیچ وقت بچه دار نشیم. با این ترفند، ایشون رو راضی کردم.
بهشون گفتم حالا حالاها زمان میبره، از الان که بچه بخوایم، شاید چندسال طول بکشه😅🤪🤣 الان با گذشت چند سال همیشه بهم یادآوری میکنن و میگن امان از دست شما زنهای زرنگ🤪😜😂
خلاصه با این شگرد بعد چندماه باردار شدم
خدارو هزاران مرتبه شکر قبل اینکه بچه به دنیا بیاد، همسرم یه کار خوب هم پیدا کردن، ماشین مون رو عوض کردیم با اومدن بچه دوم، خونه هم خریدیم خداروشکر😍 الانم هم هر دو منتظر بچه سوم هستیم ان شاءالله....🤲
حالا به نظرم خانومایی که همسرشون راضی نیستن از این روش میتونید استفاده کنید😜🤪😅😂😂😂🤣
#مخالفت_همسر
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075