eitaa logo
💗زندگی بانوی بهشتی
9.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
از کانال خوشتون اومد یه فاتحه برای همه اموات خلقت از ازل تا ابد بفرستید کانال ما به خاطر راحتی اعضا تبادل نداره و تبلیغات لازمه رشد کانال هست از صبوری شما متشکرم ادمین @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
👌چه زود رسیدگی کردند!! 👈 هر کس برای وام فرزندآوری ثبت نام کرده اما براش پیامک نیومده و یا بانک از پرداخت وام، امتناع کرده، می تونه از طریق سامانه مردمی ریاست جمهوری شکایت کنه. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
نذر غدیر... ما برای وام فرزندآوری ثبت نام کرده بودیم و به خاطر قرض های زیادی که داشتیم و به تازگی و به لطف خدا بعد از چند سال تونسته بودیم ماشین بخریم، خیلی به این وام احتیاج داشتیم. اوایل خردادماه به بانک مراجعه کردیم، بعد از رفت و آمد های زیاد، دلسرد کردن های زیاد و اینکه هنوز سرفصل وام فرزندآوری برای بانک تعریف نشده!!! و خیلی بهانه های دیگه ما رو ناامید کردن... دوتا ضامن و چک ضمانت هم خلاف قوانین ازمون خواستن و به سختی جور کردیم و بردیم. خلاصه دو روز قبل از عید غدیر با اینکه اوضاع مالی زیادی مساعد نبود، به همسرم گفتم امسال شاید نتونیم مثل همیشه نذری بدیم اما نذاریم نذری دادنمون هرچند کم، قطع بشه. به تعداد کارگر های مغازه تون یه غذای خوب درست می کنم و براشون ببر حدود ۱۰ نفر بودند غذا رو آماده کردم و برای ناهار بردن مغازه شون روزی که برای ناهار غذا رو بردن روز قبل از عید غدیر بود و ۲ ۳ ساعت بعد از خوردن ناهار همسرم تماس گرفتن و گفتن باورت نمیشه وام فرزندآوری به حسابم واریز شده😍 متصدی بانک تماس گرفت و گفت از بالا دستور دادن چندتا از وام هارو قبل از عید غدیر واریز کنید تا عیدی خوبی براشون باشه شب که اومدن خونه داشتن میگفتن دیشب موقع خرید حساب کردم وسایل نذری مون حدود ۴۰۰ هزار تومن شد و امروز صد برابر این پول یعنی ۴۰ میلیون تومن به حسابم برگشت😭😭😭 همیشه شنیده بودم که نذری عید غدیر یا قرض و وام دادن در این روز چندین برابر خیر و برکت برای زندگی برمی‌گردونه اما هیچوقت اینجوری لمس نکرده بودم. الان با بغض دارم مینویسم 😭 مبلغی که برای نذری خرج کردیم اصلاً قابل گفتن نبود اما آقا امیرالمومنین به چند ساعت نکشیده صد برابرش رو برامون برگردوندن اونم از طریقی که تقریباً ناامید شده بودیم و فکر نمی کردیم حالا حالاها این وام به دستمون برسه خواستم این تجربه شیرین رو با دوستان خوب کانال شما به اشتراک بزارم یا علی 🌸🌸🌸 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
روزه اول ماه محرم... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
در رابطه با روزه ی اول ماه محرم خواستم تجربه ی خودم رو برای کسانی که به هر دلیلی نمیتونن روزه ی این روز رو بگیرن بگم. خواستم بگم ناامید نباشید. من و همسرم سر بچه ی اولمون خیلی انتظار کشیدیم برای همین برای بچه ی دوم همه ش منتظر بودم، اول ماه محرم برسه و این روزه رو بگیریم که ان شاءالله هرچه زودتر مستجاب بشه و زودتر بچه دار بشیم. تا اینکه سال گذشته، دو هفته مونده به محرم کرونا گرفتیم، به علت طول درمان و ضعف و داروهایی که باید سر ساعت می خوردیم، نتونستیم روز اول ماه محرم رو روزه بگیریم. اولش خیلی ناراحت بودم از اینکه این همه منتظر این روز بودم اما حالا نمیتونم روزه بگیرم اما ناامید نشدم. من و همسرم هر دو نیت روزه کردیم و از خدا خواستیم همین حد رو ازمون قبول کنه حالا که به علت بیماری نتونستیم روزه بگیریم اما نیت کردیم و طلب فرزند سالم و صالح کردیم. و بعد به همدیگه تعارف کردیم و روزه رو خوردیم اما نیتش رو کرده بودیم. موقع غروب هم از خدا خواستم به خاطر نیت مون دعامون رو مستجاب کنه. از روز عاشورا هم تا اربعین هرچی که تونستم هدیه به شهید نوید صفری زيارت عاشورا خوندم. نتونستم چهل شب منظم بخونم اما شب اربعین که زيارت عاشورای آخر رو خوندم و به شهید صفری هدیه کردم، به شهید گفتم مطمئنم برامون دعا می کنی؛ درسته که ۴۰ بار نشد بخونم اما به خاطر همین چندتا که خوندم قطعا دعامون می کنی و حاجتمون رو میگیری خلاصه اینکه فردای اربعین فهمیدم باردارم و خیلی خوشحال بودم که به این زودی خدا دعامون رو مستجاب کرده واقعا اثر شگفت انگیز این روزه و البته قرائت زیارت عاشورا هدیه به شهید نوید صفری رو دیدم. پس به هر دلیلی که نتونستید روزه بگیرید ناامید نشید. تا جایی که میتونید انجام بدید و بقیه رو به خدا بسپارید. قطعا خدا به نیت های ما آگاهه... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
بارداری اول من در سن ۲۱ سالگی بود هم بارداری خوبی داشتم و هم زایمان.... پسرم علی آقا در سال ۸۵ به دنیا اومد و چون اذیت نشدم دلم میخواست دو سه سال بعدش بچه دار بشم ولی متاسفانه همسرم قبول نمیکرد و حرف اطرافیان تو گوشش بود و میگفت هر کار میخوایم برا بقیه بچه ها بکنیم برا همین یکی می کنیم. خلاصه نشد تا بعد ۶ سال خودشون اعتراف کردند که اشتباه کردند. ولی بعد از اون انگار خدا میخواست یه گوشمالی بهمون بده ... بارداریهام دو ماه بیشتر دوام نداشت و سقط می شدن😭 علت رو هم نمیفهمیدن جدای از خرج آزمایش و ... روحیه ای که ازم میگرفت بدتر بود اینقدر دکترهای مختلف و آزمایش و سونو و لنفو درمانی و رفتن به مرکز ناباروری ... که یه روز یه دکتر گفت تو دیگه بچه دار نمیشی اینو که به همسرم گفتم گفت میریم پیش اصل دکترا گفتم منظورت کیه گفت امام حسین😭 رفتیم کربلا جاتون خالی بعد ۶ تا سقط ازشون خواستیم اگه صلاحمون هست بچه دار بشیم بعد چند ماهی رفتم پیش یه دکتر گفت غلظت خون داری و باید به محض بارداری باید هپارین بزنی... که خداروشکر با این درمان پسرم البته با کلی استرس از عواقب آمپولهای روزانه، سالم به دنیا اومد اسمش هم حسین گذاشتیم 😍 بعد از دوسالگی حسین دوباره تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم ولی همون اتفاقات داره میافته البته با سن بارداری کمتر که به تزریق آمپول ها نرسیده سقط میشن😥 دلمون ۴ تا بچه میخواد سنم هم داره بالا میره و می ترسم امکان بچه دار شدن ازم سلب بشه خواهش میکنم تمنا میکنم برام دعا کنین دهه فاطمیه هست خیلیییی التماس دعا دارم دلم فاطمه خانم میخواد😊 حرفهای اطرافیان اذیتم میکنه نسخه هایی که برام میپیچند از حضرت زهرا میخوام سربلند بیرون بیام... البته اول برای همه کسایی که بچه ندارن و در انتظار این لحظه های شیرین هستن دعا میکنم ان شاءلله خبر بچه دار شدنهاتونو را بعد از این مدل پیامها اطلاع بدین تا خوشحال بشیم😊 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
من فرزند سوم خانواده چهار فرزندی هستم که مادر عزیزم با فشارهای زیاد آن زمان برای جلوگیری از بارداری، من و برادر کوچکم رو به صورت قاچاقی 😅 آوردند و با سرزنش زیاد هم روبرو شدن... من تک دختر هستم و خیلی سختی کشیدم و همیشه دوست داشتم خواهری داشته باشم اما به خاطر شرایط آن زمان نشد. بنابراین خیلی به مادرم وابسته بودم و همچنین مادرم به من وابسته بودن به صورتی که همه جا با هم می‌رفتیم. سال گذشته در کمال ناباوری مادر ۵۳ ساله ام را از دست دادم و به معنای واقعی کلمه کمرم شکست. آنقدر فشار زیادی تحمل کردم که خدا می‌داند، در آن زمان سه فرزند داشتم در سن ۲ح سالگی که فرزند کوچکم رو هنوز از شیر نگرفته بودم فشار خیلی زیاد بود. ولی خدا می‌داند که فقط مواقعی که به فرزند کوچکم نگاه میکردم و با او بازی میکردم مرهم دردم میشد و تسکین قلب پاره پاره ام بود سه برادر دارم و سه پسر کمبود دختر بیداد می‌کند در خانواده ام 😢 اما باز هم راضی ام به رضای خدا وقتی فکر میکنم من با اینکه یکی بودم اما چقدر همدم و مونس مادرم بودم و اینکه وجود فرزند و شیرین زبانی هایش چقدر در روحیه انسان تاثیر دارد، برای فرزند چهارم اقدام کردم. در حالی که تمام اطرافیان دلسوزم من رو منع می‌کردند بخاطر شرایط اقتصادی مان و شرایط روحی و ضعف بدنی و... اما من بخاطر رضای خدا باردار شدم و انشالله از خدا میخواهم فرزندان زیاد به من بدهد که همه انشالله سرباز امام زمان و باعث مباهات پیامبر و دین عزیزمان باشند. با اینکه وضع اقتصادی خوبی نداریم و مستاجر هستیم اما من توکل به خدا کردم چون وقتی دو بچه داشتم یک ورشکستگی بزرگ داشتیم که زندگی مان را کن فیکون کرد در آن موقع هم همه می‌گفتند مواظب باشی یه وقت باردار نشی با این وضع که همسرم کار نداشت. اما من توکل کردم و سومی را باردار شدم چیزی نگذشت که همسرم سرکار رفت بیمه شد و وضع مان بهتر شد. الان هم با فشار روحی زیادی که دارم و وضع اقتصادی امروز جامعه اکثرا می‌ترسن از بارداری اما من حاضرم هیچ دکتر و سونو و آزمایش نرم و حتی در خانه زایمان کنم و لباسهای بچه های دیگر را برای بچه ام بپوشانم اما فرزندان زیاد داشته باشم. تا بچه هایم زندگی ساده و قناعت بیاموزند ولی در بچگی سیر بازی شوند و حوصله شان سر نرود و هم وقتی بزرگ شدند در سختی ها همه کنار هم باشند و انشالله سربازان امام زمان شوند. برای فرزند سومم فقط یک سونو رفتم و یک آزمایش در درمانگاه تامین اجتماعی دادم و در بیمارستان تامین اجتماعی زایمان کردم خیلی کم خرج فرزند دار شدم. ان شا الله برای این فرزندم دوست دارم اصلا بیمارستان نروم و در خانه زایمان کنم. البته همسرم موافق نیست اما امیدوارم بتونم ایشان را راضی کنم. از خدا میخواهم به همه کسانی که فرزند میخواهند فرزندانی سالم و صالح و خوش قدم و خوش روزی و عاقبت بخیر عطا کند 🤲🤲🤲 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💥کلید اسرار... ۲۳ بودم که ازدواج کردم، همسرم ۶ سال از من بزرگتر بود، تو دوران عقد، در اولین رابطمون خدا خواسته بادار شدم و با واکنش های تند و شدید همسرم، خانواده اش و مادرم مواجه شدم و تنها کسی که بعد از فهمیدن، پشتم بود برعکس تصورم، پدرم بود. پدرشوهرم می‌گفت اگر سقطش نکنی، عروسی بی عروسی اما اگر سقط کنی عروسی میگیرم که همه شهر رو دعوت کنم. اگر سقط نکنی من هیچ حمایتی نمیکنم و بهم گفت اصلا این بچه مال پسر من نیست. بخاطر بچه ام همه رو ترک کردم و رفتم مشهد، بچمو سپردم به امام رضا چهار روز همه ازم بی خبر بودن و خانواده دنبالم می گشتن، تا آخر به بابام گفتم کجام و گفت برگرد همه چی پای من، خودم مراقبتم، مراقب خودت و کوچولوت... برگشتم و تا پنج ماه باردار بودم که رفتم خونه خودم، همه ی فامیل و آشنا ترکم کرده بودن اما برام مهم نبود، خانواده همسرم منو اصلا قبول نداشتن نه احترامی نه توجهی همه وسایل خونه رو بابام گرفتن و من تمام آرزوهامو پشت سر گذاشتم بخاطر اینکه که فقط دخترمو داشته باشم. روزایی سختی بود همسرم برای آشتی پیش قدم شد تو ۶ ماهگی، رفتیم خونه خودمون پدرم گفت خودم عروسی میگیرم اما اونا گفتن نمیان و نمی ذارن همسرم هم بیاد، این شد که من از تمام آرزو هایی که برای عقد و عروسی و خرید داشتم، گذشتم. هیچی برام نگرفتن حتی یک حلقه طلا و من با یک دنیا آرزوی از دست رفته زندگیمو شروع کردم. همسرم بی تفاوت، بی محبت و سخت گیر شده بود اما بازم من با دخترم حرف می‌زدم و می‌گفتم فقط به عشق تو تحمل می‌کنم. کوچولوی من سال ۹۸ دنیا اومد اما خانواده شوهرم و فامیلاشون نیومدن دیدنم نه برای من نه برای بچم هدیه نگرفتن، باز هم مهم نبود. اعتقاد اونا اینه که بچه کمش خوبه، همسر منم تو اون خانواده بزرگ شده بود و تفکرش همین بود، دخترمو تحقیر می‌کرد و هر وقت اذیت می‌کرد، دعواش می‌کرد. برای یک چایی ریختن رو فرش، کلی نفرینش می کرد و می گفت اگر قرار بچه های بعدیم مثل تو باشن من بچه نمیخوام. یک بار تو دوسالگی دخترم، احتمال دادم باردار باشم، همسرم هی میگفت دارو بخور که اگر بچه است سقط شه و منو خیلی اذیت می‌کرد تا خود خدا خواست و بچه ای بهمون نداد اما من همون شب که بهم گفت تو دوست داری مثل گوسفند یک سره بزایی، رو به رو حرم وایستادم و نفرینش کردم که خدایا حسرت پدر شدن دوباره رو به دلش بذار... و الان که دخترم ۳ سال و ۷ ماهشه یک سال و نیم هرچی اقدام می‌کنیم، خدا بهمون فرزندی نمیده، همسرم به طرز عجیبی دیگ نمیتونه بچه دار بشه و الان خودش و خانوادش پشیمونن از اینکه ناشکری کردن و هر چی نذر و نیاز و دکتر فایده نداره. حتی این ناشکری باعث شد پدرشوهرم و مادرشوهرم از هم جدا بشن و زندگیشون بهم بریزه، بخاطر ظلمی که در حق منو و بچم کردن درضمن مثلا من تک عروس خانوادم و همسرم تک پسره. و الان دختر من شده عزیز دلشون اما انگار دخترم اون روزا یادشه و با وجود تلاش من بازم نسبت به خانواده همسرم بی تفاوته حتی نسبت به همسرم چون هنوزم همسرم با دخترم رابطه خوبی نداره و یکسره دعواش می کنه با وجود اینکه همسرم دخترمو دوست داره و عاشقشه آقایون شما را به خدا، با دقت تر رفتار کنید شاید برای شما خیلی چیزا شوخی باشه اما دل واقعا میشکنه و چوب خدا صدا نداره... دخترم من یک تک فرزند شده که حسرت خواهر برادر به دلش موند و همش تو رویاهاش با داداش و آبجیش داره بازی میکنه و منم دل شکسته از اینکه دیگه نمیتونم مادر بشم.😭 ولی خداروشکر خداروشکر که اون موقع به حرفشون گوش نکردم و الان این دلبر طناز مامانی رو که همدم منه، دارم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
چند روزی از ازدواجمون گذشته بود ومنم به شدت دوست داشتم زود بچه بیارم، ولی همسرم به دلیل مشکلات مالی خیلی موافق نبود. یه روز داشتم تلفنی با یکی از دوستان که به عنوان خادم رفته بودن راهیان نور صحبت می‌کردم با لحن ملتمسانه گفتم به دوستات بگو برام دعا کنن بچه دار بشم. یکی شون پرسید چند وقته ازدواج کرده؟ منم گفتم یه هفته، تا اینو شنیدن کل اونجا از خنده رفت رو هوا...😜😂😂 حالا من مونده بودم این آقای ناراضی رو، چیکار کنم، چه طور راضیش کنم. بهشون گفتم اگه بلافاصله هم بچه بخوایم ممکنه چند سال طول بکشه بچه دار بشیم، دیر بخوایم که دیگه ممکنه هیچ وقت بچه دار نشیم. با این ترفند، ایشون رو راضی کردم. بهشون گفتم حالا حالاها زمان میبره، از الان که بچه بخوایم، شاید چندسال طول بکشه😅🤪🤣 الان با گذشت چند سال همیشه بهم یادآوری میکنن و میگن امان از دست شما زنهای زرنگ🤪😜😂 خلاصه با این شگرد بعد چندماه باردار شدم خدارو هزاران مرتبه شکر قبل اینکه بچه به دنیا بیاد، همسرم یه کار خوب هم پیدا کردن، ماشین مون رو عوض کردیم با اومدن بچه دوم، خونه هم خریدیم خداروشکر😍 الانم هم هر دو منتظر بچه سوم هستیم ان شاءالله....🤲 حالا به نظرم خانومایی که همسرشون راضی نیستن از این روش میتونید استفاده کنید😜🤪😅😂😂😂🤣 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من تو شهری زندگی میکنم که مردم اکثرا در رفاه هستند و شرایط زندگی به حمدلله خوبه اما با وجود شرایط مناسب هم همیشه شاکی و گله مندند. اکثرأ هم تک فررند یا نهایتا دو فرزند دارند، تو آمار فرزندآوری تو کل کشور هم مازندران جز پایینترین نرخهای زاد و ولد هست. جاریهام یه بچه دارند و اقوام شوهرم اکثرا یا تک فرزند دارند یا نهایتا دوتا، اقوام و خانواده ی خودم هم همینطور، اصلا سه تا بچه یا بیشتر فحش محسوب میشه... تو این شرایط من سه تا بچه دارم و دیروز فهمیدم که چهارمی رو هم بحمدلله باردارم، واقعا از اینکه تو جهاد فرزند اوری سهیمم و خدا بهم اجازه و فرصت داده که سرباز برای امام زمانمون بیارم و از کسایی نباشم که ذکر فرج لقلقه ی زبونشونه اما حاضر نیستند برای تعجیل فرج یاری برای امامشون بیارن و تربیت کنن، خوشحالم. اما با این حال غصه می خورم که وقتی اطرافیان این خبر رو بشنون چه برخوردی باهام می‌کنند، جمله هایی مثل؛ همینایی که آوردی رو درست تربیت کن بیشتر نمیخواد بیاری، پیشکش، تا کجا میخوای ادامه بدی؟ هفت تا خوبه (به حالت مسخره)، تو جهادت رو کردی بذار حالا بقیه ثواب ببرن، تو این گرونی این چه کاریه که کردین... اینا همه حرفاییه که بعد از باردار شدن سومی شنیدم و حالا که چهارمی بیاد احتمالا بیشتر و شدیدتر میشه... از طرفی حجم رحمم در اثر خطای پزشکی موقع سزارین کم شده، و از ماه پنجم و ششم زندگی خیلی برام سخت میشه به خصوص دوماه آخر که هر روز درد میکشم، نمیتونم بشینم یا راه برم و نفسم به شماره میفته... ازتون خواهش میکنم برام دعا کنین، که خدا لطف کنه و این سختی ازم برداشته شه به خصوص که بچه های کوچیک دارم و با وجود اونها نمیتونم بشینم یا استراحت کنم. و خواهش میکنم با نفس پاکتون برای بچه ام هم دعا کنین، چون من قصد داشتم یک ماه دیگه(تو ماه مبارک) باردار شم و الان داشتم آماده میشدم و مشکلات دندونم رو برطرف میکردم و نمیدونستم باردارم. دعا کنین داروهای دندونپزشکی و دو سه بار عکس رادیولوژی که از دندون تو این یک ماه گرفتم😔 مشکلی برای کوچولوم ایجاد نکنه، محبت کنین و تو لحظات خلوتتون و من و کوچولوی تو راهی و بقیه فرزندانم رو مورد لطفتون قرار بدین و برامون دعا کنین. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
به عشق سردار... من مادر دختر هفت ساله ای هستم که ۱۹ اسفند تولدش بود و ما با چند روز تاخیر تصمیم گرفتیم به کافی شاپ مجتمع پاژ مشهد برویم و آنجا شگفت زده اش کنیم. موقع رفتن دخترم بدون اینکه به من بگوید چادر مشکی اش را سر کرده بود. وقتی داخل پاساژ شدیم دیدم دو طرف چادرش را با پیکسل حاج قاسم به هم وصل کرده، خواستم بگویم آن را باز کند تا نکند کسی چیزی به او بگوید و احساسات پاک کودکانه اش خدشه بردارد، ولی دلم نیامد. رفتیم کافی شاپ سفارش دادیم و همسرم آرام در گوش گارسون گفتند، موقع آوردن سفارشات، آهنگ تولد پخش کنید. منتظر بودیم که آقایی آمد در گوش همسرم چیزی گفت و کاغذی گذاشت و رفت همسرم دوید پشت سرش صحبتهایی رد و بدل شد و دوباره برگشت. موقعی که سفارشات را آوردند و آهنگ پخش شد، دخترم حسابی ذوق زده و شگفت زده شد. بعد همسرم گفتند اون آقا میز ما را حساب کردند و گفتند دم حجاب دخترت گرم، من عاشق سردار هستم، به عشق سردار هزینه امشب تون رو من پرداخت می کنم. ما می‌خواستیم دخترمان را شگفت زده کنیم ولی دخترم با حجابش ما را شگفت زده کرد. ما می‌خواستیم او را مهمان کنیم ولی او با رفتار خالص کودکانه اش ما را مهمان کرد، به دخترم گفتم این هم هدیه حاج قاسم به تو بود که به واسطه آن آقای مهربان داده شد. نمی دانستم چه جوری پیام تشکر خود را به آن آقا برسانم، امیدوارم این متن به دستش برسد. ممنون آقای مهربان به خاطر شادی و شعفی که به دخترم به خاطر حجابش دادی، سپاس به خاطر اینکه پسرانم دیدن که در زمانه ای که عده‌ای چادر و روسری از سر برداشتند، خواهرشان برای چادرش تشویق می‌شود. ممنون که به ما یاد دادین که چقدر می‌توانیم برای امر به معروف حجاب، خلاق باشیم. تشکر به خاطر ثبت خاطر ه ی خوب و به یاد ماندنی برای همه خانواده... انشاالله عاقبت به خیر شوید و دعای سردار دلها روزیتان شود و شما را در روز قیامت شفاعت کند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
💥ایمان... اولین بارداری من سال ۹۵ بود. تحت نظر دکتر ژنتیک آقای دکتر .... توی میدان ولیعصر تهران بودم. غربالگری مرحله دوم گفتن مشکل داره و باید آمنیوسنتز انجام بشه. روزی که قرار بود آمنیوسنتز بشم با همسرم رفتیم مطب دکتر ژنتیک از اونجا آدرس دادن ما رفتیم یه مطب دیگه. خلاصه رفتیم اون مطب، اول تعهد گرفتن که اگه با این سوزن زدن کیسه آب نشتی کرد و بچه بی آب شد، ما هیچ تعهدی نداریم. یهو دلم لرزید. دلم نمیخواست انجام بدم، ولی آخر سر انجام دادم. توی اون یک هفته ای که من در انتظار جوابش بودم، استراحت مطلق بودم که سوراخ کیسه آبم ترمیم بشه. چه روزای سختی بود. خییییلی سخت گذشت، اگه جوابش بد میشد، بچه مو باید سقط میکردم. خیلی وحشتناک بود. روز پاسخگویی آزمایش رسید و گفتن مشکلی نداره و سالمه. زندگی ما دوباره جون گرفت. گذشت و گذشت تا آخر هشت ماهم که روز جمعه آبان ماه بود و مامانم میخواست، سیسمونی بیاره. همون روز افتادم به خونریزی، همسرم خیلی ترسیده بود، ولی من آروم بودم. بهش میگفتم هیچی نیست. رفتیم دکتر صدای قلب جنینو گرفت، صدای قلبو نشنید. فرستاد یه بیمارستان دیگه. اونجام صدایی شنیده نشد. دیگه شب شده بود، رفتیم بیمارستان دکتر خودم، پرستار گوشیو داد بهم ، دکتر توو گوشم گفت، بچه ت مرده، ختم بارداری. ای خدای من حتی فکر کردن به اون روزا اشکمو در میاره. قلبم درد میگیره. دکتر گفت برو خونه، صبح بیا برای زایمان. اون شب با همسرم توی خیابونای تهران گریه هامونو کردیم ،، زجه هامونو زدیم. تا رسیدیم خونه. من اولین نوه خانواده مادری و پدری بودم. همه منتظر به دنیا اومدن نوزاد ما بودن. ولی افسوس ... این درد برای من عین کسی بود که جوون از دست داده. کل بارداری من اینقدر وابسته این بچه بود، حواسم به تکوناش بود، دائم باهاش حرف میزدم، نمیدونم چطوری رفت، نمیدونم... من زایمان طبیعی کردم. اصلا هم جنینو نگاه نکردم، فقط از پرستار پرسیدم چه شکلیه، گفت شبیه یه بچه ست که تمام پوست بدنش سوخته...😭 یا حسین 😭 بچه م از بی آبی سوخت... بعد از آمنیوسنتز کیسه آبم نشتی میکنه و به مرور خشک میشه. همه اینا یک طرف، درد بعد زایمان که شیر میاد توو وجودت یک طرف.... با اومدن و رفتن این بچه من بزرگ شدم. قوی شدم. یاد گرفتم صبر کنم و امیدوار باشم به وعده های الهی. یک سال صبر کردم، مهر ماه سال بعدش خدا بهمون نعمت فرزند رو داد. بخاطر همه سختی هایی که کشیدم و بی قراری هایی که کردم، اسمشو گذاشتیم ❤️ایمان❤️ مهرماه امسال آقا ایمان ۴ سالش تمام میشه و کنار بچه دوم مون مشغول بازی هستن. دعای همیشه من اینا که خدابه همه فرزندی سالم و صالح عطا کنه. الهی آمین کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
. خیلیا ازم میپرسند با ۴ فرزند و کار بیرون چطور به زندگی و خودت می رسی و گاهی دلسوزی می کنند که تو از زندگی لذت نمی بری و... اما من معتقدم اگر هرکس برای خودش هدف داشته باشد و اندکی برای آن هدف تلاش کنه، هم آرامش میگیرد و هم لذت می‌برد. اگر هدفم تحقق و زمینه سازی دولت مهدوی باشد هم کار و هم فرزند زیاد هیچ کدام مانع انسان نمی‌شوند، بلکه به فرد آرامش می دهند که شاید توانسته باشد قدمی به سوی هدف رفته باشد. البته مطمئنا باید تکنیک های مختلف برای بچه ها بکار برد تا در این منازل آپارتمانی و نسبتا کوچک‌ ۴ فرزند با آرامش بزرگ کرد. یکی از تکنیک ها مسئولیت سپاری به بچه هاست. وقتی کودک از پس مسئولیتی بر می‌آید حس اعتماد به نفسش بالا میرود و احساس غرور می‌کند و خود را بزرگ و ارزشمند در خانه احساس می کند. تکنیک دیگر ریسک کردن و تجربه کردن می‌باشد. وسایل منزل برای استفاده ما خلق شدند نه اینکه وسیله ایی باشند تا من فقط از انها مراقبت کنم. بر این اساس در خانواده تجربه و خطر می کنند و بنده هم مرزها را بهشان گوشزد میکنم تا به خودشان و دیگری آسیب نرسد ولی مثل بقیه مادرها که مدام تذکر بدهم، نیستم بچه ها باید بدانند کارهایشان غیراز تجربه کردن عواقب هم دارد مثلا اگر سیب زمینی سرخ میکنند باید مراقب دستانشان باشند که نسوزد مراقبت کنند که گاز کثیف نشود و... تکنیک بعدی، روی خودم کار کردم، ایده‌آل نگری رو کنار گذاشتم و گفتم همه چیز و همه کس صد نیستند و این به من آرامش داد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوقلوهای‌ من الان ۱۱ماهه هستن، تو دوران بارداری خودم وزنم بالا نمیرفت و دوقلوهام هم وزنشون پایین بود،خصوصا قل دختر‌... ۳۰ هفته بچه ها خیلی اومده بودن پایین و دکتر گفت قطعا زایمان زودرس خواهی داشت. از طرفی خون رسانی به قل دخترم کمتر بود. بیمارستان بستری شدم و آمپول ریه زدم تا اگر برای دخترم مشکلی پیش اومد، زایمان اورژانسی انجام بدن، خداروشکر مشکلی پیش نیومد. اومدم خونه تا میتونستم دیگه ایستاده کار انجام ندادم، در حد غذا پختن و اگر مجبور بودم آشپزی، دیگه کارخونه نکردم. اما نشسته کلی کار میکردم، مدام تو روز خیاطی می‌کردم و سرگرم بودم. هفته ۳۴ که برای چکاپ رفتم دکتر، داخل مطب من رو درد زایمان گرفت، دکتر گفت باید امروز بستری بشی و زایمان کنی. من رفتم بیمارستان دکتر گفت دردت برای انقباض رحم هست. خیلی روزهای سختی بود به دکتر گفتم تا وقتی توان داشته باشم و برای بچه ها مشکلی ایجاد نمیشه، تحمل میکنم چون وقتی برای آمپول ریه بستری بودم دیدم که مادرهایی که بچه هاشون میرن دستگاه چقدر سختی میکشن... اون روزها سخت بود برام، شبها از درد به سختی می تونستم ۲ساعت بخوابم، نمی تونستم چیزی بخورم. حمام نمی‌رفتم که دردم بیشتر نشه. ۱۰ روز تحمل کردم دیگه واقعا نمیتونستم. شب به دکتر گفتم دیگه نمیتونم. گفت فردا صبح بیا ببینمت... میدونستم که دکتر قطعا میگه وقته زایمان هست و آخرین روز بارداریمه. ۳۵هفته و ۲روز بودم. ۱۰روز درد کشیده بودم. با استرس فراوان رفتم برای زایمان، خودم رو برای دستگاه رفتن بچه ها آماده کرده بودم. بعد از سزارین، سریع بچه ها رو بردن ان آی سی یو، خیلی نگرانشون بودم. تو ریکاوری مدام از پرستارها حال بچه هام رو می‌پرسیدم. که یک دفعه یکیشون گفت این هم بچه هات😍 ازش خواهش کردم بچه ها رو بیاره دوباره ببینمشون.... وااای که چقدر خوشحال بودم. بچه هام با وزن(دخترم) ۱۹۸۰ و ۲۰۸۰(پسرم) به دنیا اومده بودن و صحیح و سالم بغلم بودن تو بارداری، ۱۸ هفته بهم گفته بودن به احتمال زیاد دخترم سندرم دان هست اما من گفتم هرچی باشه نگهش میدارم حتی آزمایش سل فری هم ندادم خلاصه که با خوشحالی زیاد در حدی که انگار رو ابرها بودم از بیمارستان مرخص شدیم و اومدم خونه. موقعی که میرفتم بیمارستان به همسرم گفتم توروخدا برای ترخیصم گل نخر الان میخوای حداقل ۲میلیون پول گل بدی... بیا هر چقدر میخوای بدی برا گل، بدیم به کسی که تا حالا نرفته کربلا و آرزوی رفتنش رو داره، به این نیت که بچه های ماهم سالم به دنیا بیان و دستگاه نرن... همسرم هم قبول کرد موقع ترخیص هم که اومد دنبالم، مادرشون همراهشون بودن، بهش گفته بودن مگه گل نمیخری گفته بود نه عروستون قسمم داده گل نخرم. مادرشون هم که متوجه داستان شدن گفته بود به شما قسم داده به من که چیزی نگفته... خلاصه زحمت گل رو مادرشوهم کشیدن خلاصه که نذرهای مختلف کرده بودیم. آخریش شله زردی بود که ۲۸صفر برای امام حسن علیه السلام درست کردیم. اما من مدام تو ذهنم میاد که کربلا فرستادن اون خانوم به جای گل کار خودش روکرد و بچه هام با اینکه وزنشون خیلی کم بود اما دستگاه نرفتن... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اعضای "دوتا کافی نیست" شب ها هم خواب بچه می بینند... 😍😂 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
داشتن بچه شیر به شیر اون هم در شهر غریب و کاملا دست تنها، خیلی سخته به خصوص یک سال اول، البته فکر نکنید اگه شیر به شیر نبودن سختی نداشت. وقتی فاصله بچه ها هم بیشتر از۳،۴سال هست، شما دارید چندتا تک فرزند بزرگ می‌کنید که نیاز های متفاوتی دارند. به فضل الهی فرزند چهارم ما چند روز دیگه دنیا میاد ان شاء الله، درحالی که فرزند اولم امسال میخواد بره کلاس اول. وقتی نی نی بغلمه خیلی شیرینه که یه بچه مثلا ۲ساله هم میاد رو اون یکی پام میشینه(حتی شده اتوبوسی همگی رو پام نشستن🤣) و کم کم با نی نی ارتباط میگیره، با شگفتی نگاش میکنه و مامان براش تعریف میکنه که تو هم نی نی بودی همین قدر کوچولو و شیرین بودی و فقط بلد بودی گریه کنی و شیر بخوری و جیش کنی🥴 ولی الان بزرگ شدی، شیرینتر شدی، دندون داری، یه عالمه چیزای خوشمزه میخوری، بلدی بدویی و بازی کنی، بخندی و حرف بزنی، به مامان کمک کنی😘 اصلا بچه حسادت نمیدونه چیه،یه دل صاف و ساده داره از آینه زلال تر کافیه یکم همراهی و توجه لازم رو از والدین ببینه، حتی برای بچه ای که احساس مالکیت بیشتری نسبت به والدین داره. ما دو ماه اول تمام توجه مون به قبلیاست و نی نی فقط در حد رفع نیازش کنارشیم بابت نیاز به آغوش و ارتباط پوست به پوست هم که شبا که بقیه بچه ها خوابن میشه جبران کرد مورد بعدی اینکه وقتای مریضی مامان شرایط خیلی سخت میشه، ولی میگذره حالا شاید آدم بجای اینکه دو سه روزه خوب بشه۴،۵روزه خوب بشه چون کمتر میتونه استراحت کنه ولی خوبیش اینه که میگذره، خدا رو شکر که عزیزانمون سالمن، خدارو شکر که بیماری دور از جون همه، لاعلاج نداریم، چندروزه و میگذره، خدارو شکر که مجبوریم به خانواده مون برسیم و وقت استراحت نداریم، خیلی ها تمام غصه شون اینه که تنهان، خیلی ها با وجود انواع بیماری باز هم دنبال اینن که بچه دار بشن و نمیشه متاسفانه، خدا دامن همه ی پدرها و مادرها رو سبز کنه ان شاء الله.... جریان زندگی همینه....سختی ها و آسونی ها همراه همن، شیرینی داشتن بچه خود به خود ملازم با سختی نگه داشتنشون قشنگی بعدی اینکه از وقتی نی نی میتونه چهار دست و پا بره قشنگ هم بازی میشن و کلی با هم بازی میکنن و کیف میکنن بچه های شیر به شیر چون مدل بازیها و نیازهاشون نزدیک به هم هست، وقت زیادی رو با هم میگذرونن حتی وقتی نقشه میکشن که یه شلوغ کاری با هم کنن هم مادر که همیشه میبینه و تو دلش لذت میبره. همون قدر که حرص هم میخوره😉 در مورد سفر ما چون شهر غریب بودیم رفت و آمدهای دوستانه مون که سر جاش بود، هر یک الی یک و نیم ماه یه بار هم به والدینمون سر میزدیم و یه مسیر۶،۷ساعته رو با پیکان میرفتیم، پس بابت رفت و آمد و مسافرت هم خیلی کمالگرا نباشین و کنار بیایین با شرایط زندگی تون حتی ما با بچه ی ۲سال و ۲ماهه و چهار ماهه با همین پیکان مشهد هم رفتیم ۱۳،۱۴ساعت راه، بدون هیچ کمکی ای... و اول و آخر و همه ی کمکمون خدا بود و هست و کی بهتر و قدرتمند تر از خدا تازه... وقتی سومی رو هم با فاصله کم بیارین اون وقت میبینین که بچه اول۴ونیم ساله تون چقدر از نظر رفتاری با تجربه تر و بزرگتر از هم سن هاش هست. من بچه سومو می سپردم به اولی و هر از گاهی ۱۰دقیقه به کارام می‌رسیدم. در حالی که برادر زادم که یه سال هم از پسرم بزرگتر بود چون تک فرزنده نه بلد بود بغل کنه، نه بلد بود سرگرم کنه نه بلد بود گریه کرد چیکار کنه و اصلا اهمیت نمیداد. طبیعی ام هست... آدمها کوچیک و بزرگ توی سختی هاست که رشد میکنن و تجربه زندگی کسب میکنن. واقعیتش سومی رو نفهمیدم کی و چجوری بزرگ شد، ولی کلی خاطره خوب دارم از با هم بودناشون، مثلا اینکه وقتی سومی دو ماهه بود مسابقه میدادن که کی میتونه نی نی رو بخندونه و تقریبا همیشه دومی برنده بود😂 یا وقتی یکم بزرگتر شدن سومی برای هر کاری میومد دست پسر اولمو میگرفت که کمکش کنه و حالا اولی به دومی پز می داد😁 خلاصه اینکه اول به خودتون برسین دوم مشکلات و سختی ها دوره داره و میگذره و خدای همه ی ما بزرگتر از مشکلاتمونه سوم اینکه خیلی به خودتون سخت نگیرین، چه بابت کارای خونه(قرار نیست مثل۲،۳سال پیش، همه چی عالی باشه، متوسط هم خوبه)، چه بابت مهمونی و سفر،‌ اجازه بدین بچه ها هم تجربه کنن... چهارم اینکه از روند زندگی تون لذت ببرین، خیلیها آرزوی زندگی شما رو دارن پنجم اینکه وقتی فاصله شون کمتره به نسبت وقتی فاصله سنی بیشتره، همبازی ترن، دعواشون کمتر، زمان آشتی شون سریعتره، یادگرفتنشون از هم بیشتره، کمکهاشون به هم بیشتره بخصوص در آینده وقت مدرسه، حمایتهای حال و آینده شون از هم بیشتره من راضی ام😎😉الحمدلله که چهارمی رو هم با فاصله کم آوردم. به قول خانواده های خوش جمعیت، تا ۳تا که دست گرمیه.😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
در مورد فرمایش آقا در زمینه ازدواج آسان،لطفا به آقا پسرها و از جمله خانواده هاشون بفرمایین، لطفا وقتی یک دختر خانمی پا روی دلش و خواسته های دلش میگذاره((طبیعتا اکثرا طلا و خرید و عروسی آنچنانی و مهریه بالا دوست دارن،پا روی دلشون میگذارن که از همه ی این ها میگذرن)) و تمام حرف و متلک های اطرافیان رو تحمل میکنن، به خاطر امر رهبری و یاری امام زمانشون هستش، به خاطر عاقل بودن و خانم بودنشون هستش، لطفا وقتی مدتی از زندگیشون گذشت، نگید دختره و خانوادش هُل بودن، زود بله دادن، از ترس این که پسر ما رو از دست بدن هیچی نخواستن و... من خودم همینجوری ازدواج کردم،پدر من یه خونه ی نقلی به ما رهن دادن، چون تو منطقه ی ما خونه به سختی پیدا میشه، مادر شوهر بنده فرمودن والا دختر ها انقدر بی قابل شدن که مفت مفت دختر میدن، خونه هم روش میدن😐 پدر شوهرم میفرماین تو باعث عدم پیشرفت پسر من هستی😠 البته این حرف هایی که میگم فقط در این خصوص هستش وگرنه پدر و مادر همسرم محبت و مهربانی و فداکاریشون هم بی شمار هست در مورد بنده، صحبت من فقط در این مورد هست برای این که دیگران بدونن همسرم مرد خیلی خوبیه خدا حفظش کنه انشالله، ولی خیلی پیش میاد میگن تو خیلیییی هُل بودی، هیچی نخواستی😏 البته که نیت و معامله ی من با خدا بوده، برگردم به عقب باز هم همینطوری زندگیم رو شروع میکنم، سود و برکاتش هم تو زندگیم کاملا مشهوده شکر خدا، ولی این مدل حرف ها و بی احترامی ها و تخریب شخصیت ها خیلی عذاب آوره، لطفا بفرمایند از این برخورد ها خودداری کنن. ممنون از کانال خوبتون. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ما وقتی ازدواج کردیم همسرم تازه رفته بودن سر کار، یعنی پس انداز صفر، با اینکه خواستگارانی داشتم که خونه و ماشین داشتن اما معیار های من و پدرم مادی نبود، (البته راستش معلوم بود همسرم آینده دار هستن) دین و ایمان، تقوا، تحصیلات و شغل خوبی داشتن با اینکه توی رفاه بزرگ شده بودم اما خیلی راحت گرفتیم و ساده شروع کردیم، راستش برام سخت بود چون سختی کشیده نبودم اما اصلا نشون نمی دادم، همون اول زندگی فهمیدم رفت و آمد با بعضی از فامیلهام رو باید کم کنم، چون خونه زندگی قشنگی داشتن و وقتی می رفتیم خونه شون متوجه شدم که همسرم تا چند روز توی فکر بود و تصور می کرد لابد من فکر می کنم چرا من همچین امکاناتی ندارم. ۱۰ ماه بعد ازدواج باردار شدم و همیشه به رحمت خداوند از ته دلم ایمان داشتم، چند سال اول زندگی واقعا قناعت کردیم، شاید مدتها بیرون غذا نمی خوردیم، حتی توی مصرف برق و گاز صرفه جویی کردیم، اکثر لباس‌های بچه هامو توی حراج ها بخصوص حراج های آخر فصل بعضی برندها خرید می کردم که هم کیفیت عالی بود و هم نصف قیمت می خریدم. لباس بچه های بزرگتر رو که براشون کوچیک می شد به کوچکتر ها می پوشوندم، لباس ها رو تعمیر و دوباره استفاده می کردم، همیشه مقید به پرداخت خمس بودیم، در حد توانمون کمک به فقرا رو حتما داشتیم، با کمی سلیقه به خرج دادن حالا خیاطی، بافندگی، کار چرم، یا هر هنری که بلدین، می تونین کمک خرج خوبی برای زندگی باشین، حداقل کار خودتون و بچه هاتون رو انجام میدین، من حتی خیلی از هدیه هایی که به دیگران می دادم بخصوص کادوی تولدشون هنر دست خودم بود. اوائل، هفته ای دو سه روز خونه ی پدر مادرها می رفتیم، طبیعتا هزینه ی خوراک هم کم می شد اما سعی می کردیم سر بار کسی نباشیم تا جایی که خودشون دوست داشتن می رفتیم خونه شون، خانواده ها حواسشون به ما بود و همیشه با دست پر از خونه شون می رفتیم خونه، ( خیلی خوبه خانواده ها هوای جوونها رو داشته باشن) همسرم خیلی سخت کوش و پر تلاش بودن حتی روزهای تعطیل کار می کردن هیچ وقت تنبلی ندیدم ازشون تا جایی که می گفتم کمی استراحت کن. ادب همسرم به پدر مادرش برای خودم تحسین برانگیز بود هر بار پدرشون وارد اتاق می شدن همسرم تمام قد به احترام پدرشون می ایستادن، همیشه هر دوی ما سعی کردیم بچه ی خوبی برای پدر مادر خودمون و همسرمون باشیم و حقیقتا خیلی وقتا ادب کردیم توی لحظه هایی که خیلیا تحمل سکوت کردن ندارن، اگه خیر دنیا و آخرت رو میخواین از هر راهی می تونین رضایت قلبی والدین رو جدی بگیرین، می شناسم آدم هایی که هرچی می دوون به جایی نمی رسن چون نارضايتي والدین رو دارن. حالا الان بعد از چند سال، ۳ تا فرزند داریم و خونه و ماشینی که روزهای اول زندگی فکرشم نمی کردم، هر چی داریم از برکت وجود بچه هاست، حالا همه ی اونایی که عروسی و خونه ی اول زندگی ما رو قبول نداشتن احترام دیگه ای برامون قائل هستن. جاری من رو حساب با سلیقه بودن خیلی هزینه می کرد برای یه تولد چند میلیون خرج می کرد اما من همیشه همه چیز رو ساده می گرفتم متوجه بودم که همه فکر می کنن اون خوش سلیقه تره اما من کاری که به نظرم درست بود انجام دادم الان مادر شوهرم میگه اگه اون یکی عروسم هم مثل این یکی کمتر خرج می کرد مثل این همچین خونه زندگی ای داشت. خلاصه که این زندگی نتیجه ی صبر و قناعته، خیلیا فقط امروزم رو می بینن اما هیچ کدوم خبر از روزهای سختی که بر من گذشت ندارن چون نذاشتم کسی بفهمه، حتی همون اوائل بر بعضی خصوصیات رفتاری همسرم صبری کردم که خودم می دونم و خدای خودم که الحمدلله الان واقعا هزار بار بهتر شدن، خدا هیچ وقت بندگان خودش رو رها نمی کنه ولی باید حسن ظن داشته باشین به خدا که همه چیز در ید قدرت اوست. ان شاءالله خدا فرزندان چهارم و پنجم هم قسمت ما کنه و هر کس فرزند می خواد خدا فرزند سالم و صالح نصیبش کنه به برکت صلوات بر محمد و آل محمد 🌹 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
همیشه برای خودتون پس انداز داشته باشید تا وقتی چیزی که لازم تون هست تو تخفیف و با قیمت مناسب دیدید، بتونید بخرید و نگید ای کاش پول داشتم میخریدم. من همیشه لباس های خودم و بچه ها رو در تخفیف پایان فصل میخرم بهترین کیفیت و تولیدی... یعنی پایان زمستان یا تابستان که تخفیف میزنن برای سال بعد بچه ها خرید میکنم. اندازه لباس رو همیشه کمی بزرگ میخرم با ترفندهای مختلف که تو کانالها هست درز میگیرم یا لبش رو تو میزنم خیلی مرتب و تمیز، این جوری یه لباس رو چند سال میپوشن. گاهی دیدم بعضی ها لباس گرون رو چنان چفت و اندازه برا بچه می‌خرند که همون موقع اگر یه زیرپوش زیرش بپوشه براش تنگه و نهایت ۶ ماه میتونه استفاده کنه. برای عمر بیشتر لباسها، اونا رو پشت و رو میکنم موقع شستشو و لباسهایی که حساس هستند هیچ وقت با پودر آنزیم دار قوی نمیشورم که از بین نرند. «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نوبت جهاد ماست... یه چیزی که خیلی جالبه برام اینه که اکثر خانوما سه تا دارن و انگار دیگه بچه نمی‌خوان، فکر میکنن بسه و سخته. نمیدونم چرا من شش تا دارم و هنوز دلم بچه میخواد. امروز بچه خواهرشوهرم به دنیا اومد کلی دلم نوزاد خواست. تازه من دوتا، دوقلو دارم😍عاشق دوقلوهام، سختی هاشون دوبرابره ولی شیرینی هاشون چندبرابر. میخوام به خانومایی که دوتا و سه تا دارن عرض کنم بابا بجنبین نوبت به جهاد ما زن ها رسیده. تنها توصیه ای هم که میکنم اینکه سخت نگیرین، نه سر لباس، نه سر غذا، نه حرف مردم و... هیچی موندنی نیست. من بعضی وقتا تو جمع چنان برای بچه هام ذوق میکنم که همه تعجب میکنن ولی برای من مهم بچه اس نه اطرافیان. اینقدر زخم زبون شنیدم ولی یه گوشم دره یکی دروازه... من به عشق خدا بچه میارم، خدا هم خودش همه چیز رو ردیف میکنه. بچه داری کار سخت اما شیرینه، چون فکر میکنی خدا اون بالا نشسته و فقط تو رو میبینه😍 واقعا هم خدا بچه های امت محمدش رو بیشتر دوست داره چون محمد رو جور دیگه ای دوست داره. سه تا هم کمه حداقل هفت تا بیارین که هفت روز هفته یکی باشه بیاد بهتون سربزنه😂 من یکی کم دارم. سه تادختر دارم، سه تا پسر، انشاالله خدا بهم توان بده عنایت کنه دوقلو دختر بیارم و بیام خبر خوشش رو تو کانال بذارم❤️ قلب ما به عشق محمد و خدای محمد می تپه. خدا انشاالله به حق این روزها به همه توان بده به یکی و دوتا بسنده نکنن و این شعاری که تو همه ی راهپیمایی ها میدیم که وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد... حکم جهاد صادر شده خانوما یاعلی. از حضرت زهرا مدد میگیریم برای این جهادی که برعهده ی ما زن های امت محمد گذاشته شده. انشاالله این شعارها رو در عرصه ی عمل ثابت می‌کنیم. افسران جنگ نرم دشمن ما رو زمینگیر نکنن، ما رو به مصرف گرایی بی حد و حصر و تجمل گرایی و رفاه زدگی تشویق می‌کنند. اما زنان امت محمد بسیار پرتوان و پرامیدند. ما مادران لشکر مهدی هستیم. ما زنانِ قناعت و قنوتیم. بدخواهان ایران رو ناکام می ذاریم به امید خدا کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
چند روزی از ازدواجمون گذشته بود ومنم به شدت دوست داشتم زود بچه بیارم، ولی همسرم به دلیل مشکلات مالی خیلی موافق نبود. یه روز داشتم تلفنی با یکی از دوستان که به عنوان خادم رفته بودن راهیان نور صحبت می‌کردم با لحن ملتمسانه گفتم به دوستات بگو برام دعا کنن بچه دار بشم. یکی شون پرسید چند وقته ازدواج کرده؟ منم گفتم یه هفته، تا اینو شنیدن کل اونجا از خنده رفت رو هوا...😜😂😂 حالا من مونده بودم این آقای ناراضی رو، چیکار کنم، چه طور راضیش کنم. بهشون گفتم اگه بلافاصله هم بچه بخوایم ممکنه چند سال طول بکشه بچه دار بشیم، دیر بخوایم که دیگه ممکنه هیچ وقت بچه دار نشیم. با این ترفند، ایشون رو راضی کردم. بهشون گفتم حالا حالاها زمان میبره، از الان که بچه بخوایم، شاید چندسال طول بکشه😅🤪🤣 الان با گذشت چند سال همیشه بهم یادآوری میکنن و میگن امان از دست شما زنهای زرنگ🤪😜😂 خلاصه با این شگرد بعد چندماه باردار شدم خدارو هزاران مرتبه شکر قبل اینکه بچه به دنیا بیاد، همسرم یه کار خوب هم پیدا کردن، ماشین مون رو عوض کردیم با اومدن بچه دوم، خونه هم خریدیم خداروشکر😍 الانم هم هر دو منتظر بچه سوم هستیم ان شاءالله....🤲 حالا به نظرم خانومایی که همسرشون راضی نیستن از این روش میتونید استفاده کنید😜🤪😅😂😂😂🤣 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من ۳۲ سالمه، ۸ ساله که ازدواج کردم. همسرم بهترین گزینه ای بود که خدا سر راهم قرار داد. مشکلات مالی شدید و بیکاری همسرم باعث شد که ما به فکر بچه دار شدن نباشیم. الان اوضاع خوبی داریم ولی حالا که ۴ ساله اولاد می خواهیم خدا هنوز بهمون نداده. خیلی هزینه کردیم. چند برابر اون هزینه هایی که بخاطرش تو اون سالها بچه دار نشدیم. ولی فعلا نتیجه نگرفتیم. الان هر دو پشیمانیم و از خدا خجالت می کشیم. خدایی که وعده رزق و روزی داده ولی ما برای ترس از نداری و بی پولی بچه دار نشدیم. سرمون پایینه و راضی هستیم به خیر و صلاح خودش. من همیشه دوست داشتم حداقل ۳ تا بچه داشته باشم ولی هنوز توی یه دونه اش موندم. خواستم به همه زوج های جوان بگم اشتباه ما رو نکنن. خدا روزی رسونه. بچه دار شدن رو به تاخیر نیندازن... از خدا می خوام به همه زوج ها اولاد سالم و صالح عطا کنه. الهی آمین... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
٧ سال از ازدواجم میگذره و یک گل پسر ۵ ساله دارم. زندگی را خیلی سخت گرفتم، شاید هم سخت میگذشت. حاملگی عالی، اما پر از اتفاقات ناگوار وسخت.... زایمان به شدت سخت، ولی شیردهی عالی، اما پر از اتفاقات جانسوز.... و دخالت های شدید دیگران در امر تربیت، باعث شده بود تحت هیچ شرایطی حاضر به آوردن فرزند دوم نباشم. 😭 (کاملا مخالف خواسته درونی ام) همسر بیچاره ام هم میگفت وقتی تو راضی نباشی منم نمیخوام. اما یک دفعه با بزرگ شدن فرزندم و دیدن تنهایی های بی امانش، نهیب های تازه ای وجودم را می‌لرزاند اما من محکم ایستادم. یک روز احساس کردم دریچه اجابت دعا به روی من بسته شده انگار در گرفتاری تصمیماتم غرق شدم اما باز محکم بودم... دلایل عقلی فراوانی داشتم بیشتر از هر چیز دخالت دیگران و نداشتن زندگی مستقل آزارم میداد. درس خواندن را ادامه دادم. کم کم داشتم پشیمان میشدم اما به رو نمی آوردم. چقدر حس پدر شدن دوباره را در همسرم کشتم😭 به یاد غربت امام زمانم اشکم جاری شد. با خودم فکر کردم که من برای حضرت مهدی کاری نکردم. حتی کوچک ترینش که وظیفه ام بود. خودم را مقابل حضرت مجسم میکردم و دلایل خودم.. واقعاً خجالت میکشیدم... مدتی است برای بارداری دوم اقدام میکنم و همه اش از خداوند میخواهم مرا به عقوبت کارهایم گرفتار نکند. به این نتیجه رسیدم برای فرزندآوری لازم نیست همه شرایط زندگی رو به راه باشه بلکه این با اومدن بچه هاست که زندگی خوب و ایده آل میشه. اما متاسفانه ما همیشه برعکس به این قضیه نگاه میکردیم و همین باعث عقب افتادنمون شد. اربعین، کربلا برای همدرد هام دعا کردم و هم برای قبولی توبه و هم برای هدیه الهی التماس ‌ دعا کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
سلام من ۲۸ سالمه و دوماهه که ازدواج کردم. وقتی مجرد بودم همیشه نگران این بودم که داره دیر میشه من یه مامان پیر میشم در آینده... ولی خب قسمت نبود زودتر ازدواج کنم یعنی کسانی که به خواستگاری میومدن با اعتقادات من جور نبودن... خداروشکر خدا به من همسرم رو هدیه داد. من خودم بچه اول هستم تو خانواده ای بزرگ شدم که با برادر کوچیک تر از خودم ۱۱ سال اختلاف سنی داریم و من تا ۱۱ سالگی تنها بودم هر وقت هرجا خواهر و برادری رو میدیدم با هم بازی میکنن حسرت میخوردم. پدر مادرایی که یه بچه میخوان داشته باشن، خواهشا این ظلم رو درحق بچه نکنید. نگید بچه مون با دوستش بازی میکنه، خواهر برادر یه چیز دیگه اس.. من و همسرم با هم اتفاق نظر داریم باید زود بچه دار بشیم. هیچ تجربه و اطلاعاتی از بارداری و زایمان و فرزند ندارم. هر چند یه سری از کلاسای تربیتی رو شرکت کردم یه اطلاعات جزئی کسب کردم. خدا خیرتون بده که تجربیات و اطلاعاتتون رو به اشتراک میذارین واسه کسایی مثل من که هیچی نمیدونم... کاش تو کانال میشد از تجربیات زایمان و بارداری و تربیتی و اینکه دوستان چیکار کردن هم صحبت بشه... در حق همدیگه دعا کنیم جهت فرزند دار شدن جهت ازدیاد فرزند وقتی پیامای کانال رو نگاه میکنم گاهی با خودم فکر میکنم چرا اینقدر راحت تسلیم این طرز میشیم که بچه نمیخوایم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1