هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من
#رویای_مادری
#فرزندآوری
وقتی که اول دبیرستان بودم، با یکی از آشناهامون ازدواج کردم. قصه انتخاب شدن من به عنوان عروس خانواده از اونجایی شروع شد که قرار بود ما برای تفریح به مکانی بریم که مادرشوهر بنده نسبتا به اونجا آشنایی کامل داشتند. همونجا مادرشوهرم یک دل نه صد دل عاشق من شدند😅😉😃 و تصمیم گرفتن بقیه مسیر زندگیه منو همسرم با هم باشه.
اینطور شد که منو همسرم در اواخر فروردین ۹۴، من در سن ۱۵ سالگی و همسرم در سن ۲۳ سالگی عقد کردیم و زندگی دونفرمان شروع شد.
اوایل ازدواجمون پستی و بلندی هایی داشتیم که با صبر و تحمل حل کردیم. بعد از گذشت دوسال و خوردهای، تصمیم گرفتیم که عروسی بگیریم🎊🎉. خونه هم نداشتیم و من زیر یک سقف بودن رو در منزل پدرشوهرم آغاز کردم و همچنان هم دارم با خانواده همسرم زندگی میکنم😊.
موقعی که عروسی گرفتیم من سال آخر دبیرستان بودم و قرار بود ۷ ماه بعدش کنکور بدم. همسرم از همون اوایل اصرار بر این داشتند که زود صاحب فرزند بشیم ولی من متاسفانه به خاطر کنکور این لذت بزرگ و شیرین زندگی رو به تعویق انداختم😔😞. بالاخره روز کنکور فرا رسید و من در یک دانشگاه دولتی و خوب قبول شدم🤲😃. و وارد دانشگاه شدم🎓.
در همین زمان بود که نیاز به مادرشدن رو در خودم حس کردم و تصمیم به فرزندار شدن گرفتم. اما متأسّفانه جواب آزمایش منفی می شد😞. من از همون ابتدا ناامید و ناراحت شدم ولی همسرم منو دلگرم و امیدوار به آینده می کردند. تا پایان سال ۹۷ به همین منوال پیش رفت.
سال ۹۸ پیش متخصص رفتیم با کلی آزمایش که من و همسرم انجام دادیم، و هیچ مشکلی نداشتیم. و من علت دیر مادرشدنمو رو بهونه هایی می دونستم که الان زوده، مردم در مورد زود بچه دارشدنمون چی میگن و هزار بهونه الکی دیگه... و خدا هم سخت منو مورد امتحان خودش قرار داد😢😥😭.
اینو هم بگم که تمام کسایی که از من دیرتر عروسی گرفته بودن یا بچه هاشون به دنیا اومده بود یا در دوران بارداری بودند😥😔. و من بودم و با کلی ناراحتی و حرف و کنایه از دیگران که شاید از روی دلسوزی بود یا از روی زخم زبان زدن😔.
بالاخره سال ۹۸ هم تمام شد و من بودم کلی غم و غصه و ناراحتی و البته پشیمونی به خاطر تصمیم اشتباهی که گرفته بودم😞.
تو این سالا هر نذر و نیاز و دعایی که میتونستم انجام بدم کم نذاشتم و تا جایی که میتونستم انجام میدادم. از اعمال اول ماه محرم گرفته تا مراسمات مذهبی، روضه، نذری دادن و... تو سال ۹۸ من دوباره آزمایش بارداری انجام دادم ولی منفی بود😣😞 و من باز هم ناراحت و گریان و از خداوند گله مند شدم که چرا آخه من مادر نمیشم😭... و با بغض آزمایشگاه رو ترک کردم.
تو راه بازگشت بغضم ترکید و من تو خیابون آرام گریه میکردم😭😭. حالا در این موقع نیاز به مادرشدن در من اوج گرفته بود و من بسیار بسیار بسیار نیازمند به فرزند بودم طوری که وقتی در خیابان کودک یا نوزادی میدیدم، بغض میکردم😭.
سال ۹۹ به اصرار یکی از آشناها، پزشک متخصصم رو عوض کردم. نظر پزشک این بود که همسرم باید جراحی بشن ولی همسرم پیشنهاد کردن که این آزمایشو به پزشک ديگهای هم نشون بدیم و من هم پذیرفتم و به مطب پزشک دیگری برای نشون دادن آزمایشات رفتیم. پزشکی ماهر و تواتمند بودن که با دیدن آزمایشات، گفتن همسرم نیاز به جراحی ندارند و مشکل خاصی در آزمایش دیده نمیشه.
اول محرم سال ۹۹، روزه و اعمال این روز رو خالصانه انجام دادیم. تا اینکه شهریور ۹۹ رفتم آزمایش و با کلی نذر و نیاز منتظر جواب موندم🤲. دل تو دلم نبود. نشانه هایی از بارداری رو حس میکردم ولی میگفتم شاید مثله دفعههای قبل، چیزی نیست😅😂. رفتم جواب آزمایشو گرفتم. اصلا باورم نمیشد که دارم مامان میشم😭😍🥳🤩. پله های آزمایشگاهو با اشک شوق پایین اومدم😭.
وقتی همسرم منو با گریان دیدن با خودش گفت حتما این دفعه هم نشد که داره گریه میکنه درحالی که این اشک، اشک شوق من بود😅. وقتی سوار ماشین شدم و همسرم جواب آزمایشو پرسیدن، گفتم که خانوادمون داره سه نفر میشه و ما داریم طعم مادر و پدرشدن رو میچشیم🤲🤩. اولین کاری که بعد از رسیدن به خونه انجام دادم، این بود که رفتم وضو گرفتم و سجده شکر به جا آوردم.الان گل پسرم آقا محمدمهدی ۳ ماهه که به دنیا اومده🥰😍.
در آخر اینکه، هیچ گاه از خداوند ناامید نشید و به خاطر هرچیز و ناچیزی این امر مهم رو به تأخیر نندارید و اینکه نمازهاتونو سبک نشمارید و سعی کنید همیشه نمازاتونو سر وقت بخونید. آیت الله بهجت میگن هر وقت بندهای نمازهاشو به تأخیر بیندازه، درکارهای دیگرش هم تأخیر ایجاد میشه.
ان شاء الله خداوند به منتظران فرزندان سالم و صالح عطا کنه🤲. برای من حقیر هم دعا کنید تا فرزندانمو سالم و صالح تربیت کنم. و از اینجا میخوام که از خانواده ام تشکر کنم مخصوصاً از همسر عزیزم و خواهرای مهربانم😊🥰.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین
بارداری اول من در سن ۲۱ سالگی بود هم بارداری خوبی داشتم و هم زایمان.... پسرم علی آقا در سال ۸۵ به دنیا اومد و چون اذیت نشدم دلم میخواست دو سه سال بعدش بچه دار بشم ولی متاسفانه همسرم قبول نمیکرد و حرف اطرافیان تو گوشش بود و میگفت هر کار میخوایم برا بقیه بچه ها بکنیم برا همین یکی می کنیم.
خلاصه نشد تا بعد ۶ سال خودشون اعتراف کردند که اشتباه کردند. ولی بعد از اون انگار خدا میخواست یه گوشمالی بهمون بده ...
بارداریهام دو ماه بیشتر دوام نداشت و سقط می شدن😭 علت رو هم نمیفهمیدن جدای از خرج آزمایش و ... روحیه ای که ازم میگرفت بدتر بود اینقدر دکترهای مختلف و آزمایش و سونو و لنفو درمانی و رفتن به مرکز ناباروری ... که یه روز یه دکتر گفت تو دیگه بچه دار نمیشی اینو که به همسرم گفتم گفت میریم پیش اصل دکترا گفتم منظورت کیه گفت امام حسین😭
رفتیم کربلا جاتون خالی بعد ۶ تا سقط ازشون خواستیم اگه صلاحمون هست بچه دار بشیم بعد چند ماهی رفتم پیش یه دکتر گفت غلظت خون داری و باید به محض بارداری باید هپارین بزنی... که خداروشکر با این درمان پسرم البته با کلی استرس از عواقب آمپولهای روزانه، سالم به دنیا اومد اسمش هم حسین گذاشتیم 😍 بعد از دوسالگی حسین دوباره تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم ولی همون اتفاقات داره میافته البته با سن بارداری کمتر که به تزریق آمپول ها نرسیده سقط میشن😥
دلمون ۴ تا بچه میخواد سنم هم داره بالا میره و می ترسم امکان بچه دار شدن ازم سلب بشه
خواهش میکنم تمنا میکنم برام دعا کنین دهه فاطمیه هست خیلیییی التماس دعا دارم دلم فاطمه خانم میخواد😊 حرفهای اطرافیان اذیتم میکنه نسخه هایی که برام میپیچند از حضرت زهرا میخوام سربلند بیرون بیام...
البته اول برای همه کسایی که بچه ندارن و در انتظار این لحظه های شیرین هستن دعا میکنم ان شاءلله خبر بچه دار شدنهاتونو را بعد از این مدل پیامها اطلاع بدین تا خوشحال بشیم😊
#فرزندآوری
#رویای_مادری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
✅ نسخه ای معنوی برای فرزندآوری...
#آیت_الله_ناصری
🔹یه شخصی آمد محضر علی بن موسی الرضا، عرض کرد: "یا ابن رسول الله من مدتهاست که تو زندگیم، گرفتاری های پیچیده ای به وجود آمده، هیچ راهی هم ندارم... فقیرم، اما گدا نیستم... درمانده ام تو کارهام... چندتا کسالت هم خودم و بچه ها داریم... ناراحتیم شدیدا... چه کار کنیم آقا جان؟! هم فقر و مریضی بیچاره مون کرده... هم اینکه دوست داشتیم دوتا بچه دیگه هم داشته باشیم... اما مدتی است که بچه دار هم نمی شویم، خواستم بچه دار هم بشیم ان شاء الله..."
✨ حضرت فرمودند:" برو و برای نمازهات #اذان_بگو ... همون تو خونه ات اذان بگو..."
گفتم:"یا ابن رسول الله همین کافیه؟! "
فرمودند:" بله همین کافی است. "
🔹طول کشید، کمتر از یک ماه، یا حالا بیشتر، آن شخص با امام رضا برخورد کرد و گفت: " یا ابن رسول الله، کارم درست شد، مریضی از خونه ام رفت، فقرمم اصلاح شد، کارم رو ارابه افتاد و خانواده هم باردار شد و داریم بچه دار میشیم... "
برخی از بزرگان و علما، که شنیده بودم، وقتی می گفتند اولاد دار نمیشن و یا دیر میشن، می گفتند اذان بگید تو خانه...
نرین بالا پشت بام فریاد بزنید!! نه همین تو خونه...
👌هم #فقر تون از بین میره، هم #مریضی تون رو از بین میبره ، همین که صاحب #اولاد خواهید شد ان شاء الله...
خیلی عالی است اذان گفتن...
#رویای_مادری
#ناباروری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#آیت_الله_مصباح_یزدی
استاد علی ابوترابی: یکی از دوستان .. که چند سالی ازدواج کرده بود ولي فرزندی نداشت را دیدم. گفتم: چه کردید؟ بیخیال نباشید دنبال درمان بروید. گفت: تلاشهایی کردیم و راههای متعدد و درمانهای مختلفی را دنبال کردیم اما نتیجهبخش نبوده و گویا صلاح ما نیست.
گفتم: به علما بگو برای شما دعا کنند. نام یکی دو نفر از علما را بردم و از جمله پیشنهاد دادم خدمت حضرت علامه مصباح برسد و بخواهد برای ایشان دعا کنند. رفتند خدمت علامه، وقتی برگشت گفتم چه شد؟
گفت: به علامه گفتم ما ۱۳ سال است ازدواج کردیم ولی اولاد نداریم و التماس دعا داریم. حاج آقا فرمودند: دیدی گاهی پیرزنها مینشینند دعایی میکنند[؟]، من هم دعایی میکنم. ضمناً بروید ادعیه و اذکاری که گفته شده، آنها را انجام دهید.
یک ماه بعد ... زنگ زد و گفت: آن دعای پیرزنانه ایشان اثر کرد و دعای ایشان مستجاب شد. بعد از مدتی تماس گرفت که اگر میشود وقت بگیرید میخواهم فرزندم محمدتقی را بیاورم حاج آقا اذان بگویند. وقتی فرزندش را آورده بود حاج آقا فرموده بودند: "هرچه خواستی از حضرت معصومه [سلام الله علیها] بگیر."
📚 نمایشگاه مردی بر مدار حق
#رویای_مادری
#ناباروری
#فرزندآوری
#توسل
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از تجربیات ،زندگی بانوی بهشتی
#تجربه_من ۵۷۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ناباروری
#رویای_مادری
#فرزندخوانده
من متولد سال ۶۳ هستم و در سن ۱۶ سالگی عقد کردیم و در سن ۱۸ سالگی زندگی مشترکمون رو شروع کردیم.
بعد از یک سال تصمیم به بارداری گرفتم اما نتیجه ای نگرفتم و پیگیری هامون برای درمان شروع شد، تا دو سال بعد یک سقط داشتم و بعدش تا ۱۴ سال همچنان در حال درمان بودیم و ۴ بار روش های مصنوعی ناباروری با اون هزینه های هنگفت رو هم تجربه کردیم وکلی تو وام و قرض افتادیم و البته کلی روحیه مون هم داغون شد.
خلاصه بعد از ۸,۹ سال به این نتیجه رسیدم که یه دختر از بهزیستی بیاریم چون همیشه اعتقاد و باوردارم تو این دنیا هر مشکلی یه راه حلی داره و بن بست و نشستن و گذر عمر کردن بی معناست، اما متاسفانه همسرم بسیار سختگیر بود و به همین راحتی ها قبول نمیکرد و متاسفانه متاسفانه یه ۳,۴ سالی طول کشید تا باحرف زدن و التماس و زاری کردن و تحقیق کردن راضی بشه والبته توکل به خدا و توسل به امام رضا بود که کوتاه اومد و قبول کرد و بالاخره ما در بهزیستی تقاضا دادیم.
بهزیستی هم گفتن باید تو نوبت باشیم. کلی جلسه و سوال پرسیدند، اومدند وضع زندگی مونو دیدند، معمولا یک تا پنج سال تو نوبت می مونی اما چون موقعیت شغلی و مذهبی بودن خانواده براشون مهم بود و اینکه عنایت امام رضا علیه السلام شد، بعد از ۸ماه وقتی تو حرم امام رضا بودم از بهزیستی بهم زنگ زدند که تا چند روز دیگه آماده باشیم برای تحویل دخترمون که این زیباترین هدیه ای بود که امام رضا جان مون بهم عنایت کرد.
به اصرار من بچه ۴۰ روزه رو بهمون دادن به خاطر مسائل محرمیت. و چون شیرخوار بود، یک شبانه روز خواهرم به بچه شیر داد و از این راه به پدروبرادرم محرم شد. از سمت همسرم هم صیغه محرمیت به پدربزرگ آقام خونده شد و به همسرم و پدرشوهر و برادرشوهرام محرم شد.
بعد از اومدن این بچه، زندگیم این نعمت و فرشته الهی شد، دختری مهربون و ناز به نام ریحانه جون☺️ که به زندگی مون روح و نشاطی وصف ناشدنی داد و الان ۶ ساله کنارمون هست با افتخار😍
البته دوسالی هست از بهزیستی پیگیریم که یه خواهر برای ریحانه مون بیاریم اما متاسفانه سختگیری های بهزیستی زیاده و بچه نمیدن، اما دعا می کنم و محتاج دعاهای شما خوبان هستم که فرجی بشه و دوباره خدا ما رو لایق بدونه تا سرپرستی یتیم دیگه ای رو بعهده بگیریم. چون تک فرزندی خیلی بده و بچه های زیاد بانشاط تر هستند مطمئنا...
همه ما یه قصه و سرنوشتی داریم که با درایت و توکل میتونیم بهترین تصمیم ها رو تو زندگیمون بگیریم و باقیات و صالحات زیبایی چون فرزندان صالح از خودمون بجا بذاریم.
خانم هایی که شرایطشون مثل من هست حتما این راه فرزند خواندگی رو پیگیر باشند که بهترین ذخیره برای دنیا و آخرت شون و بهترین تبلیغ برای فرزندآوری هست در این موارد ناباروری.
هرچند از لذت زیبای طبیعی مادر شدن محرومیم و خیلی سخته این محرومیت برای هر زنی، اما از این راه مادرشدن هم عالیه و لذتش کمتر نیست.
ممنونم از صبر و حوصله تون. التماس دعا. عاقبتتون بخیر.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۰۲
#رویای_مادری
#ناباروری
بنده سال ۸۳ ازدواج کردم. بعد از عروسی، از شهرستان اومدم تهران با مادر شوهرم زندگی میکردم.
بعد از ۳ ماه که از عروسیم گذشت، همسرم چون کارش جنوب بود، راهی کارش شد، من تنها شدم. اینم بگم خودم تو خانواده شلوغ و پرجمعیت بزرگ شده بودم اما تصمیم داشتم که تا کار مناسب، خونه و ماشین نداشته باشیم، بچه دار نشم.
روزها اومد رفت تا یک سال، بلاخره صدای مادر شوهرم در اومد که چرا بچه دار نمیشد؟ من هم بدون تعارف گفتم این مسئله شخصی هست، فعلا قصد بچه دار شدن ندارم.
طفلی همسرم اصلا حرفی نمیزد، زمان عین برق و باد در گذر بود و من در خواب غفلت که یهو به خودم اومدم دیدم شدم ۲۵ ساله و پنج سال از زندگی مشترک گذشته ...
وضعیت مالی نسبتا خوبی داشتیم، تو خونه مستقل، جدا از مادر شوهر زندگی می کردم، بلاخره تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم.
که متاسفانه هر ماه با یه شوک بزرگ رو به رو میشدم، هیچ خبری از حاملگی نبود. شروع کردم به دکتر رفتن، خبر نازایی رو که شنیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد، چون از هر دو خانواده تحت فشار بودم.
با همسرم دوره درمان شروع کردیم هر دو عمل های سختی انجام دادیم ولی جوابی نگرفتیم سن من شد ۳۰ و همسرم ۴۲، باز به در بسته خوردیم، کاملا عصبی و افسرده شده بودم.
دوباره یه یا علی گفتم، دوره درمان شروع کردم راههای ای وی اف ،ای یو ای ،سلول درمانی و.... باز نتیجه نگرفتم بد از بدتر شد که کارم رسید به طلاق...
یه سال به حالت قهر رفتم شهرستان پیش خانواده ام با حرف و حدیث فامیل و همسایه و دوست مواجهه شدم، دوباره ناامید برگشتم سر خانه زندگی....
دوباره تصمیم گرفتم برم دنبال درمان، چون هزینه زیادی داشت، خونه ایی که داشتم فروختم، هزینه درمان کردم. باز هم به در بسته خوردم بی نتیجه برگشتم خونه اول، شدم مستاجر....
این سری دیگه با همسرم به توافق رسیدیم که دیگه حرفی از بچه نباشه، رفت آمد با اطرافیان رو هم کم کردیم. آدرس خونه مون به هیشکی ندادیم تا این که من شدم ۳۵ ساله ناامید از همه جا
به سرم زد که برم شیراز برای دوره درمان این سری با کلی امید و آرزو راهی شیراز شدم، تو راه آهن گفتم یا شاه چراغ به امید خودت دارم میام، خودت برام آبرو داری کن.
دکتر بهم گفت که اول آزمایش های روتین اولیه رو انجام بده تا درمان رو شروع کنیم، با اولین آزمایش خون دکتر بهم گفت چرا با این وضعیت طولانی بودن راه، اومدی اینجا؟
شوکه شدم، ترسیدم که نکنه باز مشکل خاصی دارم، چشمم فقط به دهان دکتر بود، یهو گفت شما حامله ایی. فقط همین رو فهمیدم، وقتی به هوش اومدم، دیدم بیمارستانم.
الان دخترم ۲ سال ۵ ماهه هست، این لطف بزرگ و معجزه خدا شامل حال من شد بعد از ۱۵ سال نازایی، من هم لایق مادر شدن دونست
هیچ موقع نگید فعلا زوده برای بچه...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ رویای مادری...
زندگی ما اونقدر شیرین بود که اصلا ذره ای حس نمیکردم در شهر دور هستم و یا مستاجر هستیم و درآمد همسرم کمه و فلان ...
بعد از گذشت شش ماه از زندگیمون تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم، پس از یک سال اقدام ما به بچه آوردن که هر دوتامون خیلی بچه دوست داشتیم جواب نگرفتیم کم کم به فکر افتادیم که بریم دکتر دو سال من این دکتر و آن دکتر رفتم و اصلا نتیجه نگرفتیم تا اینکه معلوم شد شوهرم واریکوسل داره و امکان بچه دار شدن ما صفر هست. همسرم خیلی در درمان و دکتر رفتن و قبول کرد جراحی کنه ...
بعد از گذشت سه سال از زندگی مشترکمون همسر جراحی خوب و موفقی داشتن و همه ی دکترها گفتن شما بزودی زود بچه دار میشوید و ما مشتاقانه منتظر بودیم که تلاش هامون جواب بده ولی خبری نشد ...
انواع داروهای گیاهی، ماماهای خانگی و داروهای شیمیایی رو امتحان کردم، باز هم جواب نگرفتم و خبری از بارداری من نبود خیلی تحت فشار بودم از طرف فامیل و اطرافیان و سوال های مکرر در مورد اینکه چرا بچه دار نمیشم و بدتر از همه اینکه فکر میکردم من جلوگیری می کنم و خودمون نمی خوایم که بچه دار بشیم.
در طول این سالها بارها پیش میآمد که دوره های من به تاخیر میافتاد، حتی تا ۲۰ روز ولی از بس ناامید بودم و بی بی چک های متعدد را امتحان کرده بودم، اهمیتی نمی دادم تا اینکه در ششمین سال ازدواجم به دلیل اینکه خیلی در ناحیه کلیه احساس درد می کردم به دکتر مراجعه کردم و از طریق آزمایش خون متوجه شدم که باردار هستم....
نمیتونم حس اون روزم رو بگم از خوشحالی فقط داشتم گریه میکردم و خیلی زود متاسفانه از سر بی تجربگی به همه خبر دادیم و همان روز یک اتفاق خیلی خیلی بد برام افتاد. به دلیل درد خیلی وحشتناک رفتم بیمارستان و بعد از سونو بهم گفتن من خارج از رحم باردارم و وضعیت جنین اصلا خوب نیست، مونده تو لوله و در حال مچاله شدن هست و هر لحظه امکان داره بترکه و خیلی خیلی خطرناکه.
دنیا روی سرم خراب شد اصلاً خوشحالی من به چند روز نکشید یعنی همون روزی که آزمایش دادم معلوم شد که باردار هستم عصر همان روز هم معلوم شد که بارداری من خارج از رحم هست.
من به بیمارستان منتقل شدم و فردای همان روز جراحی شدم و جنین رو خارج کردن خیلی خیلی ناراحت بودم و الان که این حرفها رو مینویسم واقعاً بغض جلوی گلویم را گرفته اون موقع ها همه به من دلداری میدادن و میگفتن خوب خدا رو شکر که یک بار حامله شدی این خیلی خوبه حتما باز هم این اتفاق برای تو خواهد افتاد.
یکسال دکتر نرفتم و منتظر شدم که خودم طبیعی حامله بشم ولی نشدم و دوباره به شوق مادر شدن درمان و دکترهام شروع شد...
علیرغم گذشت چند سال که الان دهمین سال از ازدواج ما است ما هنوز بچه دار نشدیم
من یقین دارم که این امتحان الهی و خواست خداوند است و بلاخره این درمانهای ما جواب خواهد داد ما اصلا ناامید نیستیم یک دل با همسرم زندگی پر از مهر خودمون رو ادامه میدهیم تا انشاالله روزی برسه که ما هم مامان و بابا بشیم....
در طول این سالها بارها و بارها دکتر رفتیم، هزینه کردیم، راه و روش های متفاوتی را طی کردهایم بارها غمگین شدیم و دوباره شروع کردیم.
چندین دوره داروهای سنگین، یکبار ای یو ای و دو بار ای وی اف انتقال جنینم منفی شده و حالا منتظر سومین بار آن هستم، ناامید نیستم و همیشه به خداوند خودم توکل و توسل کرده ام هیچ وقت و هیچ وقت اجازه ندادم که نبود فرزند زندگیمان را سرد کند و وابستگی و علاقه ی ما به همدیگه روز به روز بیشتر می شود.
درست است که تجربه من مثل تجارب دیگر این کانال شاید آخرش با شادی و خوشحالی تمام نشده باشد ولی برای این نوشتم که من هم از نوشتن تجارب زندگیم یک جور دیگر در جهاد فرزندآوری سهیم باشم.
میخواهم بگویم کسانی که میتوانند و سالم هستند و به خواست و اراده ی خداوند به آسانی باردار میشوند چرا نباید بچه بیارن! چرا هم خودشون و خانوادشون را خوشحال نکنند! ترس از مخارج، حرف دیگران، نبود آمادگی جسمی اینها همه در برابر سختی های نداشتن فرزند اصلا چیزی نیست.
در آخر برای همه منتظران فرزند، دعا کنید.
#رویای_مادری
#ناباروری
#التماس_دعا
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۲۸
#ناباروری
#رویای_مادری
#فززند_خوانده
ما سال ۹۳ ازدواج کردیم و به واسطه شغل همسرم همون اول زندگی از خانواده دور شدیم و تو یه شهر دیگه زندگیمون رو شروع کردیم.
با وجود اینکه دانشجو بودم و سرم خیلی شلوغ بود، ۶ ماه بعد از ازدواج، تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم اما بعد از یک سال اقدام متوجه شدیم که مشکل ناباروری داریم.
چند بار آی وی اف کردیم و نشد، هربار که جنین ها رو انتقال میدادن ۱۴ روز باید استراحت میکردم و بعدش میرفتم واسه آزمایش...
همه ی کسایی که تجربه کردن میدونن که این ۱۴ روز، اندازه ۱۴ سال طول میکشه، همش استرس اینکه میشه؟ نمیشه؟ بعد که بی بی چک منفی میشد انگار دنیا رو سرم خراب میشد، تا چند هفته همش گریه و زاری 😭
دفعه چهارم که انتقال دادم در کمال ناباوری بی بی چکم مثبت شد.😊 و کل بارداری رو من باید استراحت میکردم و از جام تکون نمیخوردم، چه روزای خوشی بود، کل فامیل برامون خوشحال بودن، خدا یه دختر ناز بهم داده بود.😍
۴ ماهه بودم و شب ولادت امام زمان، یه دفعه یه دل درد عجیبی اومد سراغم، کیسه آبم پاره شد و بیمارستان که رفتم گفتن بچه باید سقط بشه، هیچ آبی دورش نمونده و اگه بخوای نگهش داری، برات خطرناکه، فقط خدا میدونه که چه حالی داشتم 😭😭😭 تا ماه ها هر وقت یادم میفتاد زار زار گریه میکردم.
دوباره بیخیال نشدیم و اقدام کردیم، البته اقدامی که میگم طبیعی نبود، دکتر گفته بود که من طبیعی هیچ وقت باردار نمیشم و حتما باید آی وی اف کنم. دوباره بی بی چک های منفی شروع شد
تا یکدفعه فکر آوردن بچه از پرورشگاه به سرمون زد.😊 گفتیم ما این بچه رو میاریم و دوباره خودمون هم پیگیر میشیم.
خلاصه واسه بچه پرورشگاه اقدام کردیم و بعد از یه مدت علی آقا رو بهمون دادن 😍😍😍 الان علی ما ۱ سال و نیمشه، خدا میدونه که وقتی میاریش تو زندگیت دیگه هیییییچ فرقی با بچه خودت نداره.
من علی رو یه معجزه تو زندگیم میدونم، اون شبی که دخترم سقط شد، هیچ وقت فکر نمیکردم که قسمت و روزی ما این طفل معصومه و خدا میخواد که ما سرپرستی این بچه رو به عهده بگیریم.
باورتون نمیشه از وقتی اومده زندگیمون از این رو به اون رو شده، همسرم که انگار ده سال جوون تر شده😄
خواستم بگم کسایی که آرزوی مادر شدن دارن، به این موضوع هم فکر کنند، مطمئنم که پشیمون نمیشن، به نظرم خدا کسایی رو که خیلی دوست داره همچین برکتی رو تو زندگیشون قرار میده 😊
البته ما کماکان پیگیر درمان هستیم و محتاج دعای خیر همتون که خدا چند تا برادر و خواهر ناز به علی آقای ما هم بده 🤲☺️
و نکته آخر هم اینکه با اینکه خودم نمیتونم بچه دار بشم ولی تو هر مهمونی که میریم کلی در مورد فرزندآوری و محاسنش صحبت میکنم و با خودم میگم با اینکه از راه بچه دار شدن نمیتونم به حرف رهبرم عمل کنم و دل امام زمان رو شاد کنم ولی شاید بتونم چند نفر رو تو این راه کمک کنم.
همسرم هم یه طرح تو فامیل گذاشتن که هرکی فرزند سومش رو باردار بشه از اول بارداری تا ۲ سال ماهانه یه کمک هزینه ای رو به حسابشون واریز میکنه 😊
اینا کارهایی هست که از دستمون برمیاد.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۹۷
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#قسمت_اول
من متولد ۷۳ هستم و همسرم متولد ۷۰،
بهمن ماه سال ۹۶ ازدواج کردیم و یه شهر دیگه دور از خانواده ام زندگی میکنم ولی خداروشکر با خانواده همسرم توی یه شهر زندگی میکنیم.
ما از همون ابتدا بچه میخواستیم ولی هر ماه با آزمایش منفی رو به رو میشدم و منی که از خانوادم دور بودم به شدت افسرده بودم و ناراحت، هرروز و هر شب کار من گریه بود ولی چون روحیه شادی داشتم کسی متوجه افسردگی من نمیشد یعنی من دوس نداشتم انرژی منفی به کسی بدم.
خلاصه روزها و سالها گذشت و من همچنان در انتظار بچه بودم و نگران بودم که نکنه هیچوقت مادر نشم. نکنه تنها بمونم و از یه طرفی هم دلم برای همسرم میسوخت اما همیشه به من امیدواری میدادند و من تا عمر دارم مدیون همسرم هستم.
از یه جایی به بعد دیگه برام مهم نبود که منفی میشد و هر روزی که با خواهرم تلفنی صحبت میکردم میگفتم من دلم روشنه من حتما باردار میشم اونم میگفت دلت خوشه😅 (یه خواهر بزرگتر دارم ۱۷ ساله بچه ندارن) و امیدشون یه جورایی به من بود.
گذشت و سال ۱۴۰۰ ماه محرم بود تو مراسم مادر شوهرم اینا روز هفتم من سر دیگ هم زدن از حضرت ابوالفضل خواستم باردار بشم.
اربعین گذشت و من کمر درد خیلی شدیدی داشتم، فرداش بی بی چک زدم و دیدم خیلی زود پررنگ شد. دوبار سه بار چهار بار پنج بی بی چک زدم و من باردار بودم.😭 آزمایش دادم با بتای ۸۹۰ مثبت بود. رفتم نشون دکتر دادم گفت بارداری گفتم ولی خونریزی دارم گفت ازمایشتو تکرار کن. تکرار کردم شد ۶۰۰ دوباره گفت تکرار کن بتام رسید به ۲۰۰و خرده ای گفت یه بار دیگه تکرار کن و من برای بار چهارم ازمایشمو تکرار کردم بتا شد ۹۰...
دکتر گفت متاسفانه کاری ازم برنمیاد و داری سقط میکنی. من اون لحظه با چشمای پر از اشک میخندیدم نمیدونستم باید چیکار کنم. خوشحال باشم یا ناراحت ولی دکتر فکر میکرد چون سقط شده میخندم. گفت خوشحالی که سقط شده گفتم نه خوشحالم که منم میتونم باردار بشم.
خلاصه یک سال گذشت و من همچنان دست به دعا و درمان کردن بودم. به شوهرم گفتم ما که یزد رفتیم نتیجه نگرفتیم ولی حالا میخوام برم تهران برای مداوا ولی چون هزینه اش بالا بود
گفتن سه ماهی صبر کنم. منم گفتم خوب تو این سه ماه که من دارو مصرف نمیکنم حداقل زیر نظر یکی از این پزشکا باشم تا سه ماه که خواستم برم تهران تخمدانم تنبل تر از اینی که هست نشن و زودتر نتیجه بگیرم.
با جاریم مشورت کردم و منو معرفی کردن پیش یه دکتر، یادمه نزدیک ایام فاطمیه بود تقریبا یک ماه مونده بود به ایام فاطمیه و من برای نماز صبح بیدار شده بودم و یهویی همراه با نماز خوندن اشک میرختم برای حضرت زهرا دلم شکسته بود برای اولین بار از حضرت زهرا خواستم برام دعا کنن گفتم برام مادری کن دستتو بکش رو سرم نذار دیگه انتظار بکشم. نذار حسرت به دل بمونم و از ته دلم گریه میکردم یه جور عجیبی دلم برای حضرت زهرا شکسته بود. جالب اینجاست همیشه سر نماز از خدا میخواستم که دهه اول محرم من ۹ ماهم باشه، حالا هر وقتی بده
خونه برادر شوهرم مراسم داشتن برای حضرت زهرا، مادر شوهرم داشتن دارچین میریختن و اون لحظه چنان هوس کردم بخورم بهشون گفتن و مقداری برام ریختن یه قلوپ خوردم. گفتم فعلا منتظر عادت ماهیانه ام هستم مادر شوهرمم که بیشتر از من منتظر بارداریم بود گفت مگه چقد مونده گفتم یک هفته و دیگه خودشون اجازه ندادن دارچینو بخورم😅
بعد از ۳ روز مراسمی که گذشت حالا ۴ روز دیگه مونده بود ببینم تهش چی میشه...
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۸۳
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#توکل_و_توسل
#بارداری_خداخواسته
سال ۸۹ بود که از این همه خواستگار بی ربط و مخالف عقایدم خسته شده بودم. ما خانواده مذهبی هستیم از اینکه بعضی از خانم ها برای اینکه برادر و پسر گمراه شونو به راه بیارن از گزینه "زن مذهبی براش بگیریم به راهش میاره" استفاده میکنند، دلم خیلی شکسته بود.
شنیده بودم روز عرفه، دعا عرفه را در حرم امام رضا ع بخونی، هرچی از خدا بخوای بهت میده. هرجور بود باید میرفتم. بعد اجازه گرفتن از استادای دانشگاه و پیدا کردن یه تور زیارتی زنانه با مادرم راهی مشهد شدیم.
دعای عرفه رو تو حیاط حرم تو سرما با مادرم خوندیم و دعا کردیم و چند روز بعد اومدیم تهران
تو همون هفته اول سه تا خواستگار زنگ زدن که در همون تماس اول رد شدن. منم ناامید که دیدی چیزی درست نشد. تقریبا ۳ هفته بعد از بازگشت باز یه خواستگار دیگه تماس گرفت. این یکی از قضا رد نشد. اومدن و ماهم به توافق رسیدیم و وصلت سر گرفت.
چند وقت بعد با همسرم که صحبت میکردیم، برام تعریف کرد که: "چند وقت بود هر خانواده ای رو برای وصلت معرفی میکردن اصلا هیچ وجه مشترکی باهاشون نداشتم. انقدر که فکر میکردم یعنی هیچ کس پیدا نمیشه؟! چرا انقدر آدم های بی ربط سر راه من قرار میگیرن.
یک روز مانده به عرفه تصمیم گرفتم برم مشهد و دعا رو در حرم بخونم و همونجا از امام رضا ع بخوام، بالاخره با یکی از دوستانم آخر شب بعد از کلی کنار خیابون ایستادن، تو بوفه یه اتوبوس جا پیدا کردم و راهی مشهد شدم."
وقتی تو دوران نامزدی باهم مشهد رفتیم دیدیم روز عرفه با فاصله چند تا فرش از هم نشسته بودیم و امام رضا ع ما رو بهم رسوند.
البته اینجوری نبود که تو زندگی مشکل نداشته باشیم ولی همیشه دلگرم به واسطه بودن امام رضا ع برای ازدواجم بودم
از مشکلاتی که اون زمان خیلی هم نادر بود، نداشتن خونه مستقل تا ۴ سال، دنبال کار ثابت بودن و چیزی که نمیدونستیم انتهاش کجاست و چی میشه، ناباروری...
اتفاقی که ۱۱ سال طول کشید. یازده سال پر از دلهره و استرس. از این دکتر به اون دکتر، کلی آزمایش مختلف، دارو و ... و در آخر همیشه یک جواب رو میشنیدیم شما چیزیتون نیست. علت ناباروریتون مشخص نیست.
تا اینکه به لطف خدا و دکترم که خیلی عالم و متدین بودن بعد از چند دوره درمان که از سال ۱۴۰۰ شروع کردم در آبان ۱۴۰۱ صاحب دوقلو پسر شدیم. ویارم به خاطر دوقلویی و داروهایی که میخوردم خیلی بد بود. سرکار هم میرفتم.
به لطف خدا این دوره هم تمام شد و دوقلو های پر روزی من بدنیا اومدن. اداره ما که همیشه سر وام دعوا بود تقریبا ۴ تا وام خوب به کارمندها داد. همه همکارها بعد ۲۰ سال بالاخره تغییر وضعیت شدن. تو اداره همه میگفتن دوقلوهات خیلی خوش قدم بودن.
دوقلو داری خیلی سخت بود بخصوص برای من که ۱۱ سال راحت بودم برای خودم. خوابشون کم بود. شبها هر دوساعت و حتی کمتر برای شیر بیدار میشدن. تایم بیدار شدن شونم باهم هماهنگ نبود. اوایل همه ذوق داشتن کمک زیاد داشتم کم کم هی گفتن دیگه ماشالله راه افتادی و کمک نمیخوای و رفتن. من موندم و همسر و دوقلو ها...
بچه ها سه ماه شون بود که من در کمال ناباوری شک کردم که شاید باردار باشم. بی بی چک استفاده کردم دو خط قرمز شد. چیزی که سالها قبل همیشه منتظرش بودم. ولی بازم باور نکردم، آزمایش خون دادم دیدم بله، بچه سومم تو راهه. اسمشو گذاشتیم معجزه بعد از این همه سال.
شرایطمون سخت بود. ولی منو همسرم خیلی خوشحال بودیم و مطمئن بودیم حکمت بزرگی در این بچه نهفته ست تا ۵ ماهگی از ترس شماتت دیگران به هیچ کس نگفتیم. وقتی همه متوجه شدن باز اومدن کمک.
چون بدنم ضعیف بود زایمان خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم، هر چقدر ویار و بارداریم راحت تر از دوقلو ها بود، زایمانم سختتر. تا ۱۰ روز از شدت درد نمتونستم از جا بلند شم. پسرم هم خیلی ریز بود. به لطف خدا اون روزها هم گذشت.
الان مادر دوتا پسر ۲۰ ماهه و یک پسر ۸ ماهه هستم. هر سه در اوج شیطنت و کنجکاوی اند. دوره سختی رو به تنهایی میگذرونم البته خدا هوامو داره به مو میرسه ولی پاره نمیشه.
برام دعا کنید تا بتونم مادر خوبی باشم و شرایط برام آسانتر بشه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_میرباقری
✅ فرصت استجابت دعا...
تلقی من اين است که اگر کسي از اين جنس خواستهها دارد و میخواهد نسلش آباد و در خدمت سيدالشهدا باشد و میخواهد امکاناتش در خدمت سيدالشهدا باشد و توفيق خدمتگزاری به ساحت مقدس حضرت و تاسی به حضرت را در برنامههايش داشته باشد، راهش اين است که روز اول محرم روزه بگيرد و دعا کند که انشاءالله اين دعا در روز اول محرم مستجاب میشود. هر دعايی وقتی دارد و بهار اين دعا در روز اول محرم است.
اگر کسی شهادت ميخواهد يا نسل پاک و آبادی ميخواهد که در مسير سيدالشهدا باشد و امکانات و مالش میخواهد در مسير سيدالشهدا باشد از بيانات وجود مقدس امام رضا ارواحنا فداه اينطور میفهمم که حضرت ميفرمايند روز اول محرم را روزه بگيريد و دعا کنيد دعای شما هم مستجاب ميشود. اين يعنی اول محرم فرصت اينطور درخواستها و اجابت اينطور دعاهاست؛ فرصت اول محرم يک باب خاصی به شهادت سيدالشهدا باز ميشود که از اين باب ميشود وارد شد و اجابت بشود.
👈 اقوام و آشنایان و دوستان خود را مطلع کنید تا از این فرصت طلایی استفاده کنند.
#روزه_اول_محرم
#ازدواج_جوانان
#رویای_مادری
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۴۶۲
#رویای_مادری
#فرزندآوری
وقتی که اول دبیرستان بودم، با یکی از آشناهامون ازدواج کردم. قصه انتخاب شدن من به عنوان عروس خانواده از اونجایی شروع شد که قرار بود ما برای تفریح به مکانی بریم که مادرشوهر بنده نسبتا به اونجا آشنایی کامل داشتند. همونجا مادرشوهرم یک دل نه صد دل عاشق من شدند😅😉😃 و تصمیم گرفتن بقیه مسیر زندگیه منو همسرم با هم باشه.
اینطور شد که منو همسرم در اواخر فروردین ۹۴، من در سن ۱۵ سالگی و همسرم در سن ۲۳ سالگی عقد کردیم و زندگی دونفرمان شروع شد.
اوایل ازدواجمون پستی و بلندی هایی داشتیم که با صبر و تحمل حل کردیم. بعد از گذشت دوسال و خوردهای، تصمیم گرفتیم که عروسی بگیریم🎊🎉. خونه هم نداشتیم و من زیر یک سقف بودن رو در منزل پدرشوهرم آغاز کردم و همچنان هم دارم با خانواده همسرم زندگی میکنم😊.
موقعی که عروسی گرفتیم من سال آخر دبیرستان بودم و قرار بود ۷ ماه بعدش کنکور بدم. همسرم از همون اوایل اصرار بر این داشتند که زود صاحب فرزند بشیم ولی من متاسفانه به خاطر کنکور این لذت بزرگ و شیرین زندگی رو به تعویق انداختم😔😞. بالاخره روز کنکور فرا رسید و من در یک دانشگاه دولتی و خوب قبول شدم🤲😃. و وارد دانشگاه شدم🎓.
در همین زمان بود که نیاز به مادرشدن رو در خودم حس کردم و تصمیم به فرزندار شدن گرفتم. اما متأسّفانه جواب آزمایش منفی می شد😞. من از همون ابتدا ناامید و ناراحت شدم ولی همسرم منو دلگرم و امیدوار به آینده می کردند. تا پایان سال ۹۷ به همین منوال پیش رفت.
سال ۹۸ پیش متخصص رفتیم با کلی آزمایش که من و همسرم انجام دادیم، و هیچ مشکلی نداشتیم. و من علت دیر مادرشدنمو رو بهونه هایی می دونستم که الان زوده، مردم در مورد زود بچه دارشدنمون چی میگن و هزار بهونه الکی دیگه... و خدا هم سخت منو مورد امتحان خودش قرار داد😢😥😭.
اینو هم بگم که تمام کسایی که از من دیرتر عروسی گرفته بودن یا بچه هاشون به دنیا اومده بود یا در دوران بارداری بودند😥😔. و من بودم و با کلی ناراحتی و حرف و کنایه از دیگران که شاید از روی دلسوزی بود یا از روی زخم زبان زدن😔.
بالاخره سال ۹۸ هم تمام شد و من بودم کلی غم و غصه و ناراحتی و البته پشیمونی به خاطر تصمیم اشتباهی که گرفته بودم😞.
تو این سالا هر نذر و نیاز و دعایی که میتونستم انجام بدم کم نذاشتم و تا جایی که میتونستم انجام میدادم. از اعمال اول ماه محرم گرفته تا مراسمات مذهبی، روضه، نذری دادن و... تو سال ۹۸ من دوباره آزمایش بارداری انجام دادم ولی منفی بود😣😞 و من باز هم ناراحت و گریان و از خداوند گله مند شدم که چرا آخه من مادر نمیشم😭... و با بغض آزمایشگاه رو ترک کردم.
تو راه بازگشت بغضم ترکید و من تو خیابون آرام گریه میکردم😭😭. حالا در این موقع نیاز به مادرشدن در من اوج گرفته بود و من بسیار بسیار بسیار نیازمند به فرزند بودم طوری که وقتی در خیابان کودک یا نوزادی میدیدم، بغض میکردم😭.
سال ۹۹ به اصرار یکی از آشناها، پزشک متخصصم رو عوض کردم. نظر پزشک این بود که همسرم باید جراحی بشن ولی همسرم پیشنهاد کردن که این آزمایشو به پزشک ديگهای هم نشون بدیم و من هم پذیرفتم و به مطب پزشک دیگری برای نشون دادن آزمایشات رفتیم. پزشکی ماهر و تواتمند بودن که با دیدن آزمایشات، گفتن همسرم نیاز به جراحی ندارند و مشکل خاصی در آزمایش دیده نمیشه.
اول محرم سال ۹۹، روزه و اعمال این روز رو خالصانه انجام دادیم. تا اینکه شهریور ۹۹ رفتم آزمایش و با کلی نذر و نیاز منتظر جواب موندم🤲. دل تو دلم نبود. نشانه هایی از بارداری رو حس میکردم ولی میگفتم شاید مثله دفعههای قبل، چیزی نیست😅😂. رفتم جواب آزمایشو گرفتم. اصلا باورم نمیشد که دارم مامان میشم😭😍🥳🤩. پله های آزمایشگاهو با اشک شوق پایین اومدم😭.
وقتی همسرم منو با گریان دیدن با خودش گفت حتما این دفعه هم نشد که داره گریه میکنه درحالی که این اشک، اشک شوق من بود😅. وقتی سوار ماشین شدم و همسرم جواب آزمایشو پرسیدن، گفتم که خانوادمون داره سه نفر میشه و ما داریم طعم مادر و پدرشدن رو میچشیم🤲🤩. اولین کاری که بعد از رسیدن به خونه انجام دادم، این بود که رفتم وضو گرفتم و سجده شکر به جا آوردم.الان گل پسرم آقا محمدمهدی ۳ ماهه که به دنیا اومده🥰😍.
در آخر اینکه، هیچ گاه از خداوند ناامید نشید و به خاطر هرچیز و ناچیزی این امر مهم رو به تأخیر نندارید و اینکه نمازهاتونو سبک نشمارید و سعی کنید همیشه نمازاتونو سر وقت بخونید. آیت الله بهجت میگن هر وقت بندهای نمازهاشو به تأخیر بیندازه، درکارهای دیگرش هم تأخیر ایجاد میشه.
ان شاء الله خداوند به منتظران فرزندان سالم و صالح عطا کنه🤲. برای من حقیر هم دعا کنید تا فرزندانمو سالم و صالح تربیت کنم. و از اینجا میخوام که از خانواده ام تشکر کنم مخصوصاً از همسر عزیزم و خواهرای مهربانم😊🥰.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1