eitaa logo
💗زندگی بانوی بهشتی
9.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
از کانال خوشتون اومد یه فاتحه برای همه اموات خلقت از ازل تا ابد بفرستید کانال ما به خاطر راحتی اعضا تبادل نداره و تبلیغات لازمه رشد کانال هست از صبوری شما متشکرم ادمین @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 چرا نسل ضعیفتر از پدران و مادران خود هستند؟! 🏩🏥از و انتقال سریع گرفته تا ها و...... چون استعمار پیر تا چند دهه روغن های تراریخته و صنعتی را به اسم و بجای روغن خوراکی به خورد ملت دادند....😖 🚚 🚒 🚎 🚜این روغن موتور دیزل را وارد بدن نکنید . روغن پالم وپارافین نفت و روغن تراریخته به اعتراف خود مسئولین ، وارد بدن نکنید تا سالم بمانید . هم از این روغنهای الکی و ادامه ی همان داستان روغن قبلی است.😔 🚑 🚑 علت بیماریهای قلبی ، سکته قلبی ، گرفتگی رگ قلب ، فشار خون ، سکته ی مغزی ، دیابت ، کلسترول تری گلیسرید ، چربی خون ، چربی کبد از همین روغنها است . 🌳 🐄 روغنهای قرآنی یعنی روغن زیتون ، روغن شحم گاو . 🐄 🐂 روغن خوب روغنی که پدران ما مصرف میکردند یعنی روغن زرد گاوی. 🐏🐏 مانند روغن دنبه روغن ارده کنجد روغن زیتون.... 🚫👉 @GMO_NO 👈🚫
چندسالی زمان بُرد تا بالاخره برچسب ناباروری به خودم و همسرم رو پذیرفتم. درسته که در تعریف علم پزشکی به هر زوجی که بعد از یکسال اقدام، بچه دار نشن، نابارور گفته میشه ولی پذیرفتن این نقص برای زوجی که یکبار طعم پدر و مادرشدن رو چشیدند به این راحتی ها هم نیست. اون اوائل که تازه پامون به مطب های درمان بازشده بود وقتی فرم های درمان ناباروری رو جهت تکمیل پرونده پزشکی بهم میدادند، زیرلب غرولندکنان با پوزخند میگفتم مگه میشه به کسی که چندسال پیش یه بارداری و زایمان موفق و بدون دردسر داشته هم بگن نابارور!!؟! 😏 اما کم کم و با طولانی شدن این انتظار نگرانیهامون ترسناکتر و واقعی تر شد. تا همین روزها که دیگه چننندمین سال چشم انتظاری مون هم داره روزای آخرش رو از سر میگذرونه. درسته که دیگه مثه اون اوایل که با شنیدن خبر بارداری همسن و سالهام دلم یهوویی هری می ریخت و ناخواسته اشک چشام سرازیر میشد، نیستم و نحوه ی برخوردم با مسئله ناباروری از جنس انکار اون سالها نیست! اما هنوز هم با دیدن اون یک خط بی رمق روی چک بی بی، حالم چند ساعتی گرفته میشه. هنوز هم بعد از بی نتیجه موندن یک شیوه جدید درمان دمغ میشم. هنوز هم با غبطه نگاه میکنم به دوستاییم که روزی برای رهایی شون از درد تجرد توی هر حرم و حریم مقدسی دعا میکردم و حالا اونا در انتظار بچه های دوم و حتا سومشون هستند. هنوز هم از حکمت خدا تعجبم میکنم وقتی میبینم دختردایی بیست و چند ساله م داره شب و روز بخاطر چهارمین بارداری ناخواسته اش بیتابی و ناشکری میکنه. فقط خدا میدونه که امثال من چقدر با هر توصیه ی طب سنتی یا مدرن نور امید در دلمون روشن شده. فقط خدا میدونه چقدر با به به و چه چه اطرافیان در مورد فلان دکتر و فلان نسخه دلخوش شدیم، فقط خود اهل بیت میدونن که چه توسلات و چله هایی گرفتیم برای رسیدن به سوت پایان این انتظار. اما گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود! سخت ترین بخش این تلاش های بی نتیجه، فرسایش جسم و روح زن و شوهر و البته فشاری هست که به جیب شون میاد. توی این شرایط سخت اقتصادی برای اینکه بقیه مدام با سوالهای حتا دلسوزانه شون فشار بیشتری بهمون وارد نکنند مجبورم فقط روی کمک مالی و همراهی همسر حساب کنم و نگذارم کسی چیزی متوجه بشه. مرخصی های گاه و بیگاه و نگرانی های از دست دادن شغل قراردادی همسرم در کنار هزینه های مستاجرنشینی و ساخت خونه از یک طرف، رفت و آمد مکرر از شهرستان به مراکز درمان ناباروری پایتخت هم از طرف دیگه باعث میشه هر ماه وقت و انرژی و هزینه زیادی رو متحمل بشیم. علم پزشکی هم که با همه ی ادعایش تا حالا نتونسته رحم هیچ زنی رو وادار به انجام وظیفه اش بکنه... آی یو آی، آی وی اف و میکرو منتهای زور و تلاش شون ختم میشه به کمک به تشکیل سلول تخم! اما لانه گزینی کاریه که فقط و فقط از ید قهّاریت خدا امکان پذیره... اینو من و امثال منی که روزگارانی دلمونو خوش کرده بودیم به همین موفقیتای پونزده بیست درصدیه این روشهای درمانی خوب می فهمیم و برامون کاملا قابل درکه... بله درسته من هم گاهی در خلوتم پدر و مادرم رو مواخذه کنم برای سخت گیری و مقاومت هاشون در امر ازدواجم که باعث بالا رفتن سن مادریم شدند. گاهی هم خودم رو مقصر میدونم که شاید مصداق اون عبارت دعای کمیل شدم که اللهم اغفرلی ذنوب التی تغیرالنعم و بهمین خاطر نعمت مادر شدن دوباره ازم سلب شده مثلا شاید دلی رو سوزوندم یا حقی رو از بنده ی خدایی غصب کردم یا برای فرزند اولم خوب مادری نکردم که اثر وضعی ش دامنگیرم شده. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
گاهی اطرافیانم شماتتم میکنن و میگن دست و پای الکی نزن، مگه اولی رو چجوری بهت دادن؟ اصلا تا خدا نخواد برگی از درختی نمیفته! ولی من هیچ وقت نمیفهمم چرا پیگیری های درمانی ما برای اونها اینجوری تلقی میشه و فکر میکنند دل ما به اسباب و علل خوشه و یادمون رفته که شافی فقط خداست!! بالاخره ما سختی های درمان رو به جان میخریم از باب امید به لطف و عنایت حضرت الله دیگه. بزرگی میفرمودن معنای توکل این نیست که پشت فرمون ماشین بشینی و بگی خدایا به تو توکل کردم پس چرا ماشینم حرکت نمیکنه!؟ در حالیکه وظیفه ی تو این بوده که اول باک بنزین رو پر کنی و بعد ماشین رو روشن کنی و گاز بدی! تو وظیفه ی خودت رو درست و کامل انجام بده، بقیه ش با خداست! اصلا بقول استاد پناهیان توی اون کلیپ مشهورشون که میگن: " خدا بعضی خواسته های ما رو عمدا میگذاره پشت پرده! یعنی خدا گاهی خواسته بنده ش رو استجابت نمیکنه تا واکنش دلبرانه ی بنده ش رو توی اوج احتیاج و اضطرار حاجتش بسنجه!" وگرنه که روزی ما در ازدیاد نسل کاملا مقسوم و معین و معلومه! اما مهم اینکه که واکنش ما به این امتحان چیه؟؟ پریشونی اضطرار ناشکری شماتت کردن اطرافیانمون و مقصریابی بداخلاقی بی خیالی و تنبلی بی مسئولیتی یا دلبری کردن از خدا! بهمین خاطر ما قصد داریم تا تمرین بندگی بکنیم و باور کنیم وظیفه ی ما فقط اینه که ناامید نشیم و به تلاشمون ادامه بدیم. حالا اگه در این میدون امتحان ت، خطایی هم از من و پدر و مادرم در گذشته سرزده که خب در برابر آستان پر کرامت حضرت الله اصلا مگه چیزی به حساب میاد!؟! توبه پذیری صفت دوست داشتنی خدای ما خطاکاران است... خدایا اگه اعمالم باعث تحبس الدعایی م شده ؛ استغفرالله... اگه میخوای گوشمونو بپیچونی،خب اعتراف میکنم که بنده ی کند ذهنی هستم و هنووز متوجه خطام نشدم، بزرگی کن و مشکل مونو نشون مون بده، اگه کفر پنهانی و شرک خفی داریم و به قدرت بنده هات و علم شون هنوز دلخوشیم، خب زودتر جلوه گری کن و قلب مونو رو مومن کن! اگه جایی از مون انتظار داشتی و ناامیدت کردیم خودت آدم مون کن. مگر نه اینکه همه ی ما عبد توایم و و محب خاندان آل الله! و مگر نیت ما تلاش هرچند ناچیز و بی مقدار برای پروروندن نسلی علوی و فاطمی نیست و مگه دلمون نمیخواد که موثر باشیم در سپاه ظهور حتا به اندازه ی اضافه کردن یه سرباز ... خب پس ناامیدمون نکن... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۰۱ سال ۷۹ یکسال زودتر از سنم همزمان وارد دانشگاه و حوزه شدم. دانشگاه حضوری و حوزه غیر حضوری... بخاطر شرایط عالی خانوادگی، خیلی خواستگار داشتم. اکثرا در شرایط عالی که انتخاب رو سخت کرده بود. یکی از خواستگارها چند سال بود میومد و اتفاقا من اوایل بین اونهمه هیچ توجهی به ایشون نداشتم ولی پدرم خیلی قبولشون داشت. تا اینکه بعد از کلی ماجرا قبول کردم بیان خواستگاری تو حرفهایی که زدیم ایشون با تمام شروط من از جمله ادامه تحصیل و اشتغال و ... موافقت کردن و فقط برای من دو شرط گذاشتن اول احترام به خانواده شون و دوم تک فرزندی اونم بعد از ده سال. منم دیدم دور از ادبه که حالا که ایشون تمام شرایط من رو پذیرفتن من شرایط ایشون رو قبول نکنم و البته اون موقع از میزان لذت بچه و علاقه خودم کاملا بی خبر بودم و نمیدونستم چه چیز سختی از من میخوان... وقتی به دوستان شرط ازدواج ایشون رو می گفتم، باور نمیکردن. می گفتن مگه طلبه ای هم داریم که بچه زیاد دوست نداشته باشه. قرار شد سه سال عقد بمونیم تا دوره لیسانس من تموم بشه که این سال با تمام خاطرات شیرین لذت بخشش با یه خاطره تلخ تموم شد. که لذت تمام اون شیرینی ها رو گرفت و اونم بارداری ناخواسته و سقط خود خواسته که بلایی خانمان سوز شد به روح و جسم من، پیش خودم گفتم اگه قراره یه بچه داشته باشم باید تو بهترین شرایط باشه نه با متلک شروع بشه و... (هنوز هم خانواده های ما از این جریان بی اطلاعند) با درد بسیار روح و جسم، سقط کردم و چند ماه بعد، کمی زودتر از قرار قبلی، عروسی کردیم و وارد زندگی شدیم لیسانسم تموم شد. کمی از سطح دو مونده بود که دیگه حضوری کرده بودم که زودتر تموم بشه ولی با دیدن اطرافیان که قبل و بعد ما ازدواج کرده بودن و حالا بچه داشتن، احساس نیاز کردم. خیلی زودتر از ده سال کم آورده بودم، یعنی دوسال بعد ازدواج و چهار سال و نیم بعد آشنایی. همسرم با گریه های من راضی شد البته یه مشکلی که باعث عذاب روحیم بود که فکر می کردم سقط قبلی من با وجود توبه عواقب داره و شاید من راحت بچه دار نشم. هردوتامون خیلی دوست داشتیم بچه مون دختر باشه، من بیشتر به خاطر اینکه از تبعیض بین دختر و پسر در جامعه خیلی رنج می بردم، دوست داشتم خدا بهم یه دختر بده تا به همه نشون بدم چطور باید با یه دختر برخورد کنن که مایه افتخارشون بشه. همسرم همچنان روی تک فرزندی مُصر بود. تو بارداری مشکل برام پیش اومد دکترا گفتن بچه نمیمونه حتی نامه دادن برم سقط کنم ولی من یه گناه رو دوبار مرتکب نمی شدم هنوز عذاب وجدان قبلی همراهم بود و هست... گفتن شاید خودت هم زنده نمونی ولی مرغ من یه پا داشت، خیلی اذیت شدم تپش قلب فشار ۶ و خونریزیهای مکرر و ... آخرش هم ۸ ماهه دنیا اومد، گفتن نمی مونه ولی موند و شد همه زندگی ما و مایه تکمیل خوشبختی مون تابستون ۸۵ دنیا اومد برخلاف انتظارمون پسر بود ولی عاشقش شدیم سه روزه بود که بدون هیچ پولی واسه خونه دار شدن اقدام کردیم و دو ساله بود که بخاطر پسرم یکی از دوستان تو خرید ماشین ما رو کمک کرد. از دو ماهگی رفت مهد تا من بتونم به درس و اشتغالم برسم. نویسنده و پژوهشگر بودم و سرم به شدت شلوغ.. پسرم از همه جهت عالی بود نه بیخوابی نه دل درد و نه اذیت دندان و ... خلاصه نفهمیدیم چطور بزرگ شد و شاید بگم لذت بزرگ شدنش رو کامل درک نکردم زودتر از همه هم سنها راه افتاد، حرف زد با اینکه ۸ ماهه دنیا اومد، ضعیف نبود بلکه از نظر رشد فکری و حرکتی خیلی جلو بود. همه میگفتن خوش به حالت تو بچه نیاوردی، معجزه کردی... در کنار اشتغال و خونه داری و بچه تحصیلم رو هم ادامه دادم. دوتا لیسانس و دوتا ارشد شد ثمره اش، پسرم بزرگ شد، تدریس به کارهای قبلی اضافه شد ولی باز احساس نیاز به داشتن بچه دوباره از من اصرار ولی این بار از همسرم انکار تا اینکه پسرم هم با من همراه شد و به پدرش گله کرد از تنهایی با وجود امکانات زیادی که در اختیار داشت اعم از اتاق جدا و لب تاب و تبلت و دوچرخه و... کم کم همسرم نرم شد ولی انگار تقدیر جور دیگه رقم خورده بود ماه اول گذشت و ماههای بعد ولی خبری نبود برای من که دفعه اول همون اولین اقدام باردار شده بودم، همون ماه اول نگرانی شروع شد ولی همسرم نه. بعد چند ماه اصرار کردن اجازه داد برم دکتر تو آزمایشات اولیه هیچکدوم مشکلی نداشتیم. سال ۹۴ دکتر گفت برید مرکز ناباروری خیلی برام عجیب بود آخه ما که دفعه اول خیلی راحت بچه دار شده بودیم یادمه همه میگفتن اگه قصد داری دومی رو بیاری زودتر بیار دیر بشه بچه دار نمیشی، باور نمیکردم ولی شد. مرکز ناباروری گفتن ناباروری ثانویه، هم خودم به صورت ژنتیک داشتم یائسگی زودرس دچار می شدم و هم همسرم مشکل داشت. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💗زندگی بانوی بهشتی
#تجربه_من ۴۰۱ #جنایت_سقط_جنین #فرزندآوری #ناباروری #قسمت_اول سال ۷۹ یکسال زودتر از سنم همزمان و
۴۰۱ انگار تازه داشتیم تاوان گناهمون رو پس میدادیم. دعا و راز و نیاز تنها چاره بود باور کردنی نبود مایی که دفعه قبل خیلی راحت بچه دار شده بودیم، رفتم آی یو آی دوبار... آی یو آی ناموفق و یه میکرو ناموفق و ناامیدی کامل من... رفتم طب سنتی پیش دکتری حاذق که اتفاقا ماما هم بود و ایشون هم گفتن برو دنبال تخمک اهدایی چیزی که هرگز خودم و همسرم نمیخواستیم. دست به دامن همسرم شدم ما که وضع مالی خوبی داریم، بریم یه دختر بیاریم بزرگ کنیم. مشکل محرمیت رو هم با شیر دادن اطرافیان حل میکردیم ولی قبول نکردن... یه مدت بی خیال شدم ولی دیدن بچه کوچیک دوباره حسرت رو به یادم میاورد. دوباره دعا... همسرم دکتر رفتن مجدد رو قدغن کرده بود. تو همین اوضاع پسرم دچار بیماری شد. دکترا قطع امید کردن، گفتن بیماری مادرزاد لاعلاج یه تومور سرطانی نادر و اینکه نهایتا تا چند ماه دیگه فوت میکنه و ما حق نداریم دوباره بچه دار بشم. چون اگه دختر بشه حتما بیماری رو به بچه اش منتقل میکنه. داشتم دیوانه میشدم یه ماه کارم گریه بود ... تا اینکه گفتن تشخیص اشتباه بود و یه تومور خوش خیمه که با چند تا عمل و لیزر رفع شد البته من میگم معجزه ولی دکتر میگن اشتباه پزشکی چون هفته ای که قرار بود جواب نهایی رو بدن سه روزه بردیمش کربلا... پسرم خیلی با عمل و لیزر اذیت شد ولی بخاطر اینکه بهش قول دادم اگه طاقت بیاره، براش همبازی میاریم. طاقت آورد و با انیگزه تمام مراحل درمان رو طی کرد. تو کربلا به خدا گفتم من مادرم، جلوی بچه م منو شرمنده نکن، بدقول نشم و با کلی نذر و نیاز برگشتیم. همسرم بعد بیماری پسرم متحول شده بود و قبول کرد. دوباره آماده شدم برای میکرو... شب انتقال جنین، همسرم رفت مشهد، ماموریت داشت میگفت دلم روشنه این یه نشونه است. بعدا گفت شب تا صبح رو تو حرم دعا کرده صبح با دوستم رفتم واسه انتقال ۲۴ ماه رمضان بود. یکی از بهترین وقتها چون آدم بعد دعای شبهای قدر سبک شده و روح سبکی داره، دوهفته بعد آزمایش بود. روز دوازدهم طاقت نیاوردم بی بی چک گذاشتم منفی بود. نصف شب بود تا صبح گریه کردم، شاید بدترین حال ممکن رو داشتم گله گذاری به خدا... هرچی حرز همراهم بود کندم. صبح روز بعد فقط یه جرقه به ذهنم رسید. دوستان سیدم رو پیدا کردم ۴۰ تا شدن خواهش کردم اونا برام دعا کنن ولی کلا منصرف شدم حتی قرار شد نرم آزمایش بدم شب ۱۳ دچار دندان درد وحشتناکی شدم رفتم دکتر آمپول زد. پرسید بارداری گفتم نه... همسرم پرسید چطور؟ گفت باید فردا آمپول بزنه اما اگه باردار باشه بچه معلول میشه صبح با اصرار همسرم رفتم مرکز ناباروری و آزمایش دادم. ظهر در کمال ناامیدی زنگ زدم برای جواب وقتی گفتن مثبته چنان جیغ کشیدم که بقیه حرف رو نفهمیدم و آزمایش مجدد بارداری و سونو گرافی مشخص شد. سه قلو باردارم که یه قل قلبش تشکیل نشد و قل دوم که پسر بود بدلیل شرایط روحی بد ماه چهارم از بین رفت و فقط موند دخترم که روز مادر خدا به ما هدیه داد. شد مایه ارامش ما حالا بماند که چه حرفهایی رو تو بارداری تحمل کردم که سر پیری و معرکه پیری و زنگوله پای تابوت و... و جالب اینکه دخترم با وجود شرایط خاص بارداری از نظر هوش و ذکاوت از برادرش بالاتره و همه رو متعجب کرده الان یه سال و نیمه است از پوشک گرفته شده و شعر میخونه خودش لباساشو عوض میکنه و.... سال قبل در حالیکه دکتر گفته بود من دارم یایسه میشم ناخواسته باردار شدم ولی در ماه سوم قلبش ایستاد. حالا انگیزه مجدد پیدا کردم در آستانه چهل سالگی آرزو دارم خدا دوتا بچه سالم و صالح و زیبا و باهوش مثل دوتا اولی بهمون بده الان پسرم مدرسه جهشی درس خوند و طلبه است و خدا رو شکر درسش خوبه... من و همسرم سالهای زیادی رو بخاطر خودخواهی سوزوندیم. موقع ازدواج بچه هام ازشون میخوام اشتباه ما رو نکنن و پشتشون میمونم و تا آخرین توان از بچه هاشون نگه داری میکنم تا اونا بچه رو مانع پیشرفت ندونن شاید اگر خانواده من پیشم بود....شاید ...شاید بچه اول من الان زنده و دانشجو بود و هزاران شاید و افسوس دیگه که فایده ای نداره تمام زندگی و تجربه های من عبرت هستش ... فقط از خدا میخوام اولا نسل بچه شیعه اینقدر زیاد بشه که در عالم فراگیر بشه و همه سربازای خوبی واسه امام زمانمون تربیت کنیم. همونطور که من مطالب شما رو میخونم و براتون دعا میکنم. خواهش میکنم شما هم با دعاتون منو برای رسیدن به آرزوهام کمک کنید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
✅ نسخه ای معنوی برای فرزندآوری... 🔹یه شخصی آمد محضر علی بن موسی الرضا، عرض کرد: "یا ابن رسول الله من مدتهاست که تو زندگیم، گرفتاری های پیچیده ای به وجود آمده، هیچ راهی هم ندارم... فقیرم، اما گدا نیستم... درمانده ام تو کارهام... چندتا کسالت هم خودم و بچه ها داریم... ناراحتیم شدیدا... چه کار کنیم آقا جان؟! هم فقر و مریضی بیچاره مون کرده... هم اینکه دوست داشتیم دوتا بچه دیگه هم داشته باشیم... اما مدتی است که بچه دار هم نمی شویم، خواستم بچه دار هم بشیم ان شاء الله..." ✨ حضرت فرمودند:" برو و برای نمازهات ... همون تو خونه ات اذان بگو..." گفتم:"یا ابن رسول الله همین کافیه؟! " فرمودند:" بله همین کافی است. " 🔹طول کشید، کمتر از یک ماه، یا حالا بیشتر، آن شخص با امام رضا برخورد کرد و گفت: " یا ابن رسول الله، کارم درست شد، مریضی از خونه ام رفت، فقرمم اصلاح شد، کارم رو ارابه افتاد و خانواده هم باردار شد و داریم بچه دار میشیم... " برخی از بزرگان و علما، که شنیده بودم، وقتی می گفتند اولاد دار نمیشن و یا دیر میشن، می گفتند اذان بگید تو خانه... نرین بالا پشت بام فریاد بزنید!! نه همین تو خونه... 👌هم تون از بین میره، هم تون رو از بین میبره ، همین که صاحب خواهید شد ان شاء الله... خیلی عالی است اذان گفتن... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
استاد علی ابوترابی: یکی از دوستان .. که چند سالی ازدواج کرده بود ولي فرزندی نداشت را دیدم. گفتم: چه کردید؟ بی‌خیال نباشید دنبال درمان بروید. گفت: تلاشهایی کردیم و راه‌های متعدد و درمان‌های مختلفی را دنبال کردیم اما نتیجه‌بخش نبوده و گویا صلاح ما نیست. گفتم: به علما بگو برای شما دعا کنند. نام یکی دو نفر از علما را بردم و از جمله پیشنهاد دادم خدمت حضرت علامه مصباح برسد و بخواهد برای ایشان دعا کنند. رفتند خدمت علامه، وقتی برگشت گفتم چه شد؟ گفت: به علامه گفتم ما ۱۳ سال است ازدواج کردیم ولی اولاد نداریم و التماس دعا داریم. حاج آقا فرمودند: دیدی گاهی پیرزن‌ها می‌نشینند دعایی می‌کنند[؟]، من هم دعایی می‌کنم. ضمناً بروید ادعیه و اذکاری که گفته شده، آنها را انجام دهید. یک ماه بعد ... زنگ زد و گفت: آن دعای پیرزنانه ایشان اثر کرد و دعای ایشان مستجاب شد. بعد از مدتی تماس گرفت که اگر می‌شود وقت بگیرید می‌خواهم فرزندم محمدتقی را بیاورم حاج آقا اذان بگویند. وقتی فرزندش را آورده بود حاج آقا فرموده بودند: "هرچه خواستی از حضرت معصومه [سلام الله علیها] بگیر." 📚 نمایشگاه مردی بر مدار حق کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۵۷۸ من متولد سال ۶۳ هستم و در سن ۱۶ سالگی عقد کردیم و در سن ۱۸ سالگی زندگی مشترکمون رو شروع کردیم. بعد از یک سال تصمیم به بارداری گرفتم اما نتیجه ای نگرفتم و پیگیری هامون برای درمان شروع شد، تا دو سال بعد یک سقط داشتم و بعدش تا ۱۴ سال همچنان در حال درمان بودیم و ۴ بار روش های مصنوعی ناباروری با اون هزینه های هنگفت رو هم تجربه کردیم وکلی تو وام و قرض افتادیم و البته کلی روحیه مون هم داغون شد. خلاصه بعد از ۸,۹ سال به این نتیجه رسیدم که یه دختر از بهزیستی بیاریم چون همیشه اعتقاد و باوردارم تو این دنیا هر مشکلی یه راه حلی داره و بن بست و نشستن و گذر عمر کردن بی معناست، اما متاسفانه همسرم بسیار سختگیر بود و به همین راحتی ها قبول نمیکرد و متاسفانه متاسفانه یه ۳,۴ سالی طول کشید تا باحرف زدن و التماس و زاری کردن و تحقیق کردن راضی بشه والبته توکل به خدا و توسل به امام رضا بود که کوتاه اومد و قبول کرد و بالاخره ما در بهزیستی تقاضا دادیم. بهزیستی هم گفتن باید تو نوبت باشیم. کلی جلسه و سوال پرسیدند، اومدند وضع زندگی مونو دیدند، معمولا یک تا پنج سال تو نوبت می مونی اما چون موقعیت شغلی و مذهبی بودن خانواده براشون مهم بود و اینکه عنایت امام رضا علیه السلام شد، بعد از ۸ماه وقتی تو حرم امام رضا بودم از بهزیستی بهم زنگ زدند که تا چند روز دیگه آماده باشیم برای تحویل دخترمون که این زیباترین هدیه ای بود که امام رضا جان مون بهم عنایت کرد. به اصرار من بچه ۴۰ روزه رو بهمون دادن به خاطر مسائل محرمیت. و چون شیرخوار بود، یک شبانه روز خواهرم به بچه شیر داد و از این راه به پدروبرادرم محرم شد. از سمت همسرم هم صیغه محرمیت به پدربزرگ آقام خونده شد و به همسرم و پدرشوهر و برادرشوهرام محرم شد. بعد از اومدن این بچه، زندگیم این نعمت و فرشته الهی شد، دختری مهربون و ناز به نام ریحانه جون☺️ که به زندگی مون روح و نشاطی وصف ناشدنی داد و الان ۶ ساله کنارمون هست با افتخار😍 البته دوسالی هست از بهزیستی پیگیریم که یه خواهر برای ریحانه مون بیاریم اما متاسفانه سختگیری های بهزیستی زیاده و بچه نمیدن، اما دعا می کنم و محتاج دعاهای شما خوبان هستم که فرجی بشه و دوباره خدا ما رو لایق بدونه تا سرپرستی یتیم دیگه ای رو بعهده بگیریم. چون تک فرزندی خیلی بده و بچه های زیاد بانشاط تر هستند مطمئنا... همه ما یه قصه و سرنوشتی داریم که با درایت و توکل می‌تونیم بهترین تصمیم ها رو تو زندگیمون بگیریم و باقیات و صالحات زیبایی چون فرزندان صالح از خودمون بجا بذاریم. خانم هایی که شرایطشون مثل من هست حتما این راه فرزند خواندگی رو پیگیر باشند که بهترین ذخیره برای دنیا و آخرت شون و بهترین تبلیغ برای فرزندآوری هست در این موارد ناباروری. هرچند از لذت زیبای طبیعی مادر شدن محرومیم و خیلی سخته این محرومیت برای هر زنی، اما از این راه مادرشدن هم عالیه و لذتش کمتر نیست. ممنونم از صبر و حوصله تون. التماس دعا. عاقبتتون بخیر. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۰۲ بنده سال ۸۳ ازدواج کردم. بعد از عروسی، از شهرستان اومدم تهران با مادر شوهرم زندگی می‌کردم. بعد از ۳ ماه که از عروسیم گذشت، همسرم چون کارش جنوب بود، راهی کارش شد، من تنها شدم. اینم بگم خودم تو خانواده شلوغ و پرجمعیت بزرگ شده بودم اما تصمیم داشتم که تا کار مناسب، خونه و ماشین نداشته باشیم، بچه دار نشم. روزها اومد رفت تا یک سال، بلاخره صدای مادر شوهرم در اومد که چرا بچه دار نمیشد؟ من هم بدون تعارف گفتم این مسئله شخصی هست، فعلا قصد بچه دار شدن ندارم. طفلی همسرم اصلا حرفی نمیزد، زمان عین برق و باد در گذر بود و من در خواب غفلت که یهو به خودم اومدم دیدم شدم ۲۵ ساله و پنج سال از زندگی مشترک گذشته ... وضعیت مالی نسبتا خوبی داشتیم، تو خونه مستقل، جدا از مادر شوهر زندگی می کردم، بلاخره تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم. که متاسفانه هر ماه با یه شوک بزرگ رو به رو می‌شدم، هیچ خبری از حاملگی نبود. شروع کردم به دکتر رفتن، خبر نازایی رو که شنیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد، چون از هر دو خانواده تحت فشار بودم. با همسرم دوره درمان شروع کردیم هر دو عمل های سختی انجام دادیم ولی جوابی نگرفتیم سن من شد ۳۰ و همسرم ۴۲، باز به در بسته خوردیم، کاملا عصبی و افسرده شده بودم. دوباره یه یا علی گفتم، دوره درمان شروع کردم راههای ای وی اف ،ای یو ای ،سلول درمانی و.... باز نتیجه نگرفتم بد از بدتر شد که کارم رسید به طلاق... یه سال به حالت قهر رفتم شهرستان پیش خانواده ام با حرف و حدیث فامیل و همسایه و دوست مواجهه شدم، دوباره ناامید برگشتم سر خانه زندگی.... دوباره تصمیم گرفتم برم دنبال درمان، چون هزینه زیادی داشت، خونه ایی که داشتم فروختم، هزینه درمان کردم. باز هم به در بسته خوردم بی نتیجه برگشتم خونه اول، شدم مستاجر.... این سری دیگه با همسرم به توافق رسیدیم که دیگه حرفی از بچه نباشه، رفت آمد با اطرافیان رو هم کم کردیم. آدرس خونه مون به هیشکی ندادیم تا این که من شدم ۳۵ ساله ناامید از همه جا به سرم زد که برم شیراز برای دوره درمان این سری با کلی امید و آرزو راهی شیراز شدم، تو راه آهن گفتم یا شاه چراغ به امید خودت دارم میام، خودت برام آبرو داری کن. دکتر بهم گفت که اول آزمایش های روتین اولیه رو انجام بده تا درمان رو شروع کنیم، با اولین آزمایش خون دکتر بهم گفت چرا با این وضعیت طولانی بودن راه، اومدی اینجا؟ شوکه شدم، ترسیدم که نکنه باز مشکل خاصی دارم، چشمم فقط به دهان دکتر بود، یهو گفت شما حامله ایی. فقط همین رو فهمیدم، وقتی به هوش اومدم، دیدم بیمارستانم. الان دخترم ۲ سال ۵ ماهه هست، این لطف بزرگ و معجزه خدا شامل حال من شد بعد از ۱۵ سال نازایی، من هم لایق مادر شدن دونست هیچ موقع نگید فعلا زوده برای بچه... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
رویای مادری... زندگی ما اونقدر شیرین بود که اصلا ذره ای حس نمی‌کردم در شهر دور هستم و یا مستاجر هستیم و درآمد همسرم کمه و فلان ... بعد از گذشت شش ماه از زندگیمون تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم، پس از یک سال اقدام ما به بچه آوردن که هر دوتامون خیلی بچه دوست داشتیم جواب نگرفتیم کم کم به فکر افتادیم که بریم دکتر دو سال من این دکتر و آن دکتر رفتم و اصلا نتیجه نگرفتیم تا اینکه معلوم شد شوهرم واریکوسل داره و امکان بچه دار شدن ما صفر هست. همسرم خیلی در درمان و دکتر رفتن و قبول کرد جراحی کنه ... بعد از گذشت سه سال از زندگی مشترکمون همسر جراحی خوب و موفقی داشتن و همه ی دکترها گفتن شما بزودی زود بچه دار میشوید و ما مشتاقانه منتظر بودیم که تلاش هامون جواب بده ولی خبری نشد ... انواع داروهای گیاهی، ماماهای خانگی و داروهای شیمیایی رو امتحان کردم، باز هم جواب نگرفتم و خبری از بارداری من نبود خیلی تحت فشار بودم از طرف فامیل و اطرافیان و سوال های مکرر در مورد اینکه چرا بچه دار نمیشم و بدتر از همه اینکه فکر میکردم من جلوگیری می کنم و خودمون نمی خوایم که بچه دار بشیم. در طول این سال‌ها بارها پیش می‌آمد که دوره های من به تاخیر می‌افتاد، حتی تا ۲۰ روز ولی از بس ناامید بودم و بی بی چک های متعدد را امتحان کرده بودم، اهمیتی نمی دادم تا اینکه در ششمین سال ازدواجم به دلیل اینکه خیلی در ناحیه کلیه احساس درد می کردم به دکتر مراجعه کردم و از طریق آزمایش خون متوجه شدم که باردار هستم.... نمیتونم حس اون روزم رو بگم از خوشحالی فقط داشتم گریه میکردم و خیلی زود متاسفانه از سر بی تجربگی به همه خبر دادیم و همان روز یک اتفاق خیلی خیلی بد برام افتاد. به دلیل درد خیلی وحشتناک رفتم بیمارستان و بعد از سونو بهم گفتن من خارج از رحم باردارم و وضعیت جنین اصلا خوب نیست، مونده تو لوله و در حال مچاله شدن هست و هر لحظه امکان داره بترکه و خیلی خیلی خطرناکه. دنیا روی سرم خراب شد اصلاً خوشحالی من به چند روز نکشید یعنی همون روزی که آزمایش دادم معلوم شد که باردار هستم عصر همان روز هم معلوم شد که بارداری من خارج از رحم هست. من به بیمارستان منتقل شدم و فردای همان روز جراحی شدم و جنین رو خارج کردن خیلی خیلی ناراحت بودم و الان که این حرفها رو مینویسم واقعاً بغض جلوی گلویم را گرفته اون موقع ها همه به من دلداری میدادن و میگفتن خوب خدا رو شکر که یک بار حامله شدی این خیلی خوبه حتما باز هم این اتفاق برای تو خواهد افتاد. یکسال دکتر نرفتم و منتظر شدم که خودم طبیعی حامله بشم ولی نشدم و دوباره به شوق مادر شدن درمان و دکترهام شروع شد... علیرغم گذشت چند سال که الان دهمین سال از ازدواج ما است ما هنوز بچه دار نشدیم من یقین دارم که این امتحان الهی و خواست خداوند است و بلاخره این درمانهای ما جواب خواهد داد ما اصلا ناامید نیستیم یک دل با همسرم زندگی پر از مهر خودمون رو ادامه میدهیم تا انشاالله روزی برسه که ما هم مامان و بابا بشیم.... در طول این سال‌ها بارها و بارها دکتر رفتیم، هزینه کردیم، راه و روش های متفاوتی را طی کرده‌ایم بارها غمگین شدیم و دوباره شروع کردیم. چندین دوره داروهای سنگین، یکبار ای یو ای و دو بار ای وی اف انتقال جنینم منفی شده و حالا منتظر سومین بار آن هستم، ناامید نیستم و همیشه به خداوند خودم توکل و توسل کرده ام هیچ وقت و هیچ وقت اجازه ندادم که نبود فرزند زندگیمان را سرد کند و وابستگی و علاقه ی ما به همدیگه روز به روز بیشتر می شود. درست است که تجربه من مثل تجارب دیگر این کانال شاید آخرش با شادی و خوشحالی تمام نشده باشد ولی برای این نوشتم که من هم از نوشتن تجارب زندگیم یک جور دیگر در جهاد فرزندآوری سهیم باشم. می‌خواهم بگویم کسانی که می‌توانند و سالم هستند و به خواست و اراده ی خداوند به آسانی باردار می‌شوند چرا نباید بچه بیارن! چرا هم خودشون و خانوادشون را خوشحال نکنند! ترس از مخارج، حرف دیگران، نبود آمادگی جسمی اینها همه در برابر سختی های نداشتن فرزند اصلا چیزی نیست. در آخر برای همه منتظران فرزند، دعا کنید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۲۸ ما سال ۹۳ ازدواج کردیم و به واسطه شغل همسرم همون اول زندگی از خانواده دور شدیم و تو یه شهر دیگه زندگیمون رو شروع کردیم. با وجود اینکه دانشجو بودم و سرم خیلی شلوغ بود، ۶ ماه بعد از ازدواج، تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم اما بعد از یک سال اقدام متوجه شدیم که مشکل ناباروری داریم. چند بار آی وی اف کردیم و نشد، هربار که جنین ها رو انتقال می‌دادن ۱۴ روز باید استراحت می‌کردم و بعدش می‌رفتم واسه آزمایش... همه ی کسایی که تجربه کردن می‌دونن که این ۱۴ روز، اندازه ۱۴ سال طول میکشه، همش استرس اینکه میشه؟ نمیشه؟ بعد که بی بی چک منفی میشد انگار دنیا رو سرم خراب میشد، تا چند هفته همش گریه و زاری 😭 دفعه چهارم که انتقال دادم در کمال ناباوری بی بی چکم مثبت شد.😊 و کل بارداری رو من باید استراحت می‌کردم و از جام تکون نمی‌خوردم، چه روزای خوشی بود، کل فامیل برامون خوشحال بودن، خدا یه دختر ناز بهم داده بود.😍 ۴ ماهه بودم و شب ولادت امام زمان، یه دفعه یه دل درد عجیبی اومد سراغم، کیسه آبم پاره شد و بیمارستان که رفتم گفتن بچه باید سقط بشه، هیچ آبی دورش نمونده و اگه بخوای نگهش داری، برات خطرناکه، فقط خدا میدونه که چه حالی داشتم 😭😭😭 تا ماه ها هر وقت یادم میفتاد زار زار گریه می‌کردم. دوباره بیخیال نشدیم و اقدام کردیم، البته اقدامی که میگم طبیعی نبود، دکتر گفته بود که من طبیعی هیچ وقت باردار نمیشم و حتما باید آی وی اف کنم. دوباره بی بی چک های منفی شروع شد تا یکدفعه فکر آوردن بچه از پرورشگاه به سرمون زد.😊 گفتیم ما این بچه رو میاریم و دوباره خودمون هم پیگیر میشیم. خلاصه واسه بچه پرورشگاه اقدام کردیم و بعد از یه مدت علی آقا رو بهمون دادن 😍😍😍 الان علی ما ۱ سال و نیمشه، خدا میدونه که وقتی میاریش تو زندگیت دیگه هیییییچ فرقی با بچه خودت نداره. من علی رو یه معجزه تو زندگیم میدونم، اون شبی که دخترم سقط شد، هیچ وقت فکر نمی‌کردم که قسمت و روزی ما این طفل معصومه و خدا می‌خواد که ما سرپرستی این بچه رو به عهده بگیریم. باورتون نمیشه از وقتی اومده زندگیمون از این رو به اون رو شده، همسرم که انگار ده سال جوون تر شده😄 خواستم بگم کسایی که آرزوی مادر شدن دارن، به این موضوع هم فکر کنند، مطمئنم که پشیمون نمیشن، به نظرم خدا کسایی رو که خیلی دوست داره همچین برکتی رو تو زندگیشون قرار میده 😊 البته ما کماکان پیگیر درمان هستیم و محتاج دعای خیر همتون که خدا چند تا برادر و خواهر ناز به علی آقای ما هم بده 🤲☺️ و نکته آخر هم اینکه با اینکه خودم نمیتونم بچه دار بشم ولی تو هر مهمونی که میریم کلی در مورد فرزندآوری و محاسنش صحبت میکنم و با خودم میگم با اینکه از راه بچه دار شدن نمیتونم به حرف رهبرم عمل کنم و دل امام زمان رو شاد کنم ولی شاید بتونم چند نفر رو تو این راه کمک کنم. همسرم هم یه طرح تو فامیل گذاشتن که هرکی فرزند سومش رو باردار بشه از اول بارداری تا ۲ سال ماهانه یه کمک هزینه ای رو به حسابشون واریز میکنه 😊 اینا کارهایی هست که از دستمون برمیاد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075