eitaa logo
کانال خاطرات آزادگان
1.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
222 ویدیو
9 فایل
کانال خاطرات آزادگان روایتگر مقاومت، ایثارگری, از خودگذشتگی و خاطرات اسرای ایرانی در اردوگاه‌‌ها (سیاهچال‌های) حزب بعث عراق در سال‌های دفاع مقدس است. از پذیرش تبلیغات معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
« حسینعلی قادری » از جمله آزادگانی است که بدون تعارف و بدون گزافه گویی در تمام دوران اسارت و بعد از آزادی همواره یک فرد مومن و متعهد و خادم بوده است. ایشان متولد تهران بود ولی بعد از آزادی در مشهد مقدس ساکن شدند. خاطرات ایشان همانند خاطرات دکتر احمد چلداوی‌ و حاج محسن جام بزرگ بسیار خواندنی و موثق است و کمترین لغزش در آن وجود دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسینعلی قادری| ۲۷ ◾بعضی نگهبان ها فارسی بلد بودند یکی از نگهبان ها کُرد بود و فارسی رو خوب بلد بود اما روز اول نگفت که من بلدم حالا بخاطر خساستش یا از اون پلیدیش که بچه ها نفهمند که مثلا چی می گن یا چه کار می کنن همون روز اول خودش رو لو نداد‌. مترجمی با اسرای عرب زبان بود تو اسرایی که ما با هم بودیم بچه های عرب زیاد داشت. بچه های خوزستان که زبانشان عربی بود اینا رو به عنوان مترجم از اینها استفاده می کردند. معمولا هر آسایشگاهی یکی یا دوتا عرب زبان بودند دیگه هر وقت می اومدند داخل آسایشگاه نگهبان چیزی می خواست بگه می گفت مترجم کیه؟ حرف می زد ایشون هم ترجمه می کرد یا بچه هایی که حالا دست و پاشکسته عربی یاد داشتند اگر احیانا عرب زبان نبود از اینها استفاده می کردند. حالا اینا یا دانشجو بودند یا طلبه ای چیزی بود کنی عربی برد بود می گفت حالا مثلا دست و پا شکسته اونم پا می شد این تجربه رو انجام می داد و این ارتباط اینجوری برقرار می شد می تونستیم این ارتباط و داشته باشیم این شد روال هر روزه ما . 🔻صبحانه و ناهار چی داشتیم!؟ روز اول‌ اصلا از صبحانه خبری نبود هیچی نه چایی نه هیچی داده نمی شد ،ناهار برنج بود با خورش که حالا خورشت بستگی به فصلش یا کاهو کلم بود یا مثلا بادمجون بود یا گوجه بود یا پیاز بود یا باقلا بود یا خورشت شلغم مثلا بود این پنج شش تا یا لوبیا این شش هفت تا می شد خورشت ظهری که مثلا درست می شد. 🔻برای هر ده نفر یک کیلو برنج بود برنجم برای هر ده، دوازده نفری یک کیلو برنج سهمیه داده بودند که در مجموع حساب می کردی به هر ده نفر، سه چهار لیوان برنج و خورشت می رسید. ظهر که می شد می اومدن درو باز می کردند، می گفتند: مسئول غذا بیان بیرون. همون ظرفای غذایی که به ما داده بودند، شش هفت نفر بلند می شدیم و هر کدام از ما یکی از این ظرفهای غذا را می گرفتیم و به خط می شدیم و می رفتیم آشپزخونه و نفری یک بیل برنج با یک ملاقه خورشت هم رو ی این برنج ها می ریخت تو این ظرفی که برای ده نفر بود و برمی گشتیم دوباره آسایشگاه. آسایشگاه هم باید تقسیم می شد. 🔻هر ده نفر یک گروه بودیم گروه بندی کرده بودیم ، هر هفت هشت یا ده نفر رو یک گروه غذایی تشکیل داده بودیم. هر یک قصعه غذا مال ده نفر بود. تو آسایشگاه باز این یه مسئول داشت که این قلعه های غذا رو میزون می کرد که تو یک قصعه کم و تو یک قصعه دیگه زیاد نباشه. اگر کم بود می رفت همه رو یک دستش می کرد. می گفتیم خب این ظرف مال ده نفر ،این ده نفر. خب آن ده نفر بین خودشون باز تقسیم می کردند یا نه با همدیگه شروع می کردند به خوردن یا همونجا مشخص می کردند که آقا این سهمیه شما است. به همین ترتیب. 🔻هرشب ابگوشب داشتیم اما چه آبگوشتی! بعد شب هم هر شب آبگوشت بود، آب و گوشت! آبگوشت که می گیم خیلی کم گوشت می رسید و بقیه ش هم دو تا ملاقه آب گوشت که ریخته می شد و روزی دو تا سمون (نان ساندویچی) و بعضی وقتها یکی و نصفی می دادند که گفتیم اون نون دیگه همون جوری ثابت موندش و بیشترش نکردند. خب بچه ها یک نون رو صبح می خوردند و یک نون یا بقیه آن را رو هم شب با همین آبگوشت با یه دو سه لیوان آبی که می رسید با همین ها  می خوردند. آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
💐 ایوب علی نژاد | ۳ تشنه بودم ، آب می‌خواستم! در اولین روز اسارت، وقتی ما را بطرف خاکریز عراقی‌ها می‌بردند، گفتم: خیلی تشنه هستم (چون بر اثر مجروحیت خون زیادی از بدنم خارج شده بود و مدت دو روز هم کنار خاکریز افتاده بودم) خیلی تشنه بودم طلب آب کردم و اون عراقی از ظرف ۲۰ لیتری که داشت آب آورد و گفت: «اشرب، اشرب» با خودم گفتم: نه من شراب نمی‌خورم، تشنه باشم بهتره تا شراب بخورم. فکر کردم واقعا‌ شراب هست در حالی‌که اون منظورش نوشیدن بود. در این هنگام دو نفری که قبل از من اسیر شده بودند یک نفرشان طلبه بود و عربی متوجه می‌شد، مرا متوجه کرد که اون ظرف آب هست، شراب یعنی بنوش، بعد من مقداری آب را خوردم تا کمی تشنگی‌ام برطرف شود. آزاده تکریت۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
♦️نظرات خوانندگان دوست عزیزی که از خوانندگان کانال خاطرات هستند پیامی را نوشتند که بهتر است شما هم بخوانید: سلام علیکم خدا قوت و شب بخیر به نظرم تاکنون هیچ کتاب و فیلمی نتوانسته رسالت اسارت رو بیان کنه و اگر هم می‌خواستن به تصویر بکشن خیلی مصنوعی از کتک خوردن‌ها به تصویر و تعریف دراومد، اما به نظرم دردهای پنهانی هم در اسارت وجود داشت که خیلی کم بیان شده یا اصلا به آن پرداخته نشد تا تصویرسازی خوبی از اون انجام شود. از جمله بحث بهداشت و نظافت بود. بنده در بین رفقا براشون این مثال رو زدم اگر ما رو تو یه اتاقی بزرگ حبس می‌کردند حتی بهترین غذارو می‌دادند اما امکان استفاده از دستشویی و حمام رو نمی‌دادند آیا می تونستیم تحمل کنیم؟ به نظرم تو این بخش اصلا کار نشده که جای کار بسیار داره با عنوان ((رنج یا شکنجه پنهان))
از دوران مبارزه و اسارت تا دوران میان سالی https://eitaa.com/taakrit11pw65
لیوان، صمون (نان)، قاشق غذاخوری, یادگاری از دوران اسارت آزاده جواد اسفندیاری https://eitaa.com/taakrit11pw65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آزاده سرافراز، رضا رفیعی از استان اصفهان، شهرستان فریدونشهر،ایشان بیشتر اسارت خود را در بند ۳ در آسایشگاه ۹ و بعدا در بند یک و در آسایشگاه ۱ اردوگاه تکریت ۱۱ گذرانده است.
رضا رفیعی | ۱ دوماه در زندان الرشید بغداد خودم هم باورم نمی‌شود! دو ماه بدون حمام رفتن بصورتی که بدنم پر از شپش باشد تحمل کنم! دوماه بدون اینکه طهارت و وضو گرفته باشم نماز خواندم! 🔻دو ماه بدون دست شستن ! دو ماه بدون اینکه دست‌های خود را شسته باشم با دست خون آلود صدها شپش کشتم و زخم های خودم و یا رفیقم را با تکه پارچه‌های بریده شده از لباس هایم پانسمان کردم آن هم جراحت بعضی از مجروحینی که زخم هایشان به علت نرسیدن و آلودگی محیط پر از کرم شده بود با همان دست های آلوده غذا خوردم! نه در ظرف جداگانه بلکه در یک ظرف، نه فقط من بلکه حدودا ۱۰ نفر با هم یعنی ۱۰ دست آلوده و کثیف در یک ظرف غذا و چونکه قاشق نداشتیم باید با دست می خوردیم با هم تماس داشتیم. 🔻جا برای ده نفر بود اما ما ۴۰ نفر بودبم در جایی که فقط می شد ده نفر بسختی بخوابند ولی ما در این اتاق تعدادمان ۳۵ الی ۴۰ نفر بود که جای نشستن نبود چه برسد به‌ جای خوابیدن! شب ها دعا می کردیم که زودتر صبح شود گرچه با شروع صبح، تنبیه و آزار و اذیت بدنی و جسمی شروع می شد ولی باز هم بهتر بود چون حداقل درب اتاق ها را باز می کردند و تعدادی به راهرو زندان می رفتند و مقداری جایمان بازتر می شد. 🔻باید بوی تعفن را تحمل می کردیم در این دوماه مکان رفع حاجت مان در یک سطل بود ،گرچه وضعیت غذایمان در حد بخور و نمیر بود ولی باز هم نیاز به دستشویی داشتیم. ما باید بوی تعفن را به ناچار تحمل می کردیم مخصوصاً مواقعی که بعضی‌ها مریض می شدیم و حالت استفراغ و اسهال می گرفتیم. 🔻بخاطر خدا تحمل کردیم این همه تحمل سختی اسارت فقط بخاطر رضای خداوند متعال بود که آن هم خودش به ما داده بود و گر نه هیچ کدام زنده برنمی گشتیم.گرچه تعدادی از عزیزان مظلومانه و غریبانه به شهادت رسیدند. آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65