eitaa logo
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
629 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
602 ویدیو
10 فایل
♦️اولین کانال رسمی اطلاع رسانی آزادگان ایران اسلامی اخبار واقعی مرتبط با آزادگان، ایثارگران، سیاسی و اجتماعی، از پذیرش هرگونه آگهی، تبلیغ معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 طنز جبهه «شلوار سرخپوستی» •┈••✾✾••┈• 🔹 توی خیبر مسئول قبضه ۱۰۶ بودم. یه کمکی داشتم به اسم عباس که کمی شل و شلخته بود. یک روز که مجروح و شهید زیاد داشتیم شلوار عباس در حین جابجایی پیکر شهدا و مجروحین غرق خون شده بود. کارش که تمام شد رفت شلوارش را شست و یک بادگیر گرم رنگ پوشید. هوا گرگ و میش بود که مسئول محورمان آمد سراغم و گفت : جواد بیا بیا، گفتم چیه؟ چی شده؟ گفت : سر دژ رو نگاه کن. دقت که کردم دیدم یک چیزی نوک دژ برق میزنه. گفت : این دیده بان عراقی است، گرای سنگرهای ما رو این داره میده که اینطور بچه ها رو دارن می‌کوین. با ۱۰۶ بزنش. گفتم باشه. عباس را صدا کردم و با ماشینی که قبضه ۱۰۶ سوارش بود. رفتیم روی جاده. سریع قبضه را مسلح کردیم و گلوله اول را روانه سنگر دیده بانی دشمن کردیم. چرخیدم گلوله دوم را توی قبضه بگذارم که دیدم بچه ها غش غش دارند می‌خندند، گفتم چیه؟ به چی می‌خندیدید؟ یکی از بچه ها وسط قهقهه خنده اش با دست عباس را نشان داد و گفت : کمکت رو ببین. عباس در حالی که جفت گوش‌هایش را با انگشت کیپ کرده بود پشت سرم ایستاده بود. فقط شلوار بادگیری که تنش بود رسیده بود به سر زانو. حواسش به صدای شلیک بود اما به برد آتش پشت قبضه نه, خلاصه چفیه اش را بست دور کمرش و آماده شلیک بعدی شدیم. با گفتن یا مهدی گلوله دوم روانه سنگر دیده بانی شد. باز هم صدای خنده بچه ها بلند شد. نگاهی به عباس کردم این دفعه هم جایش را عوض نکرده بود و همانجا پشت قبضه ایستاده بود. خودم پقی زدم زیر خنده. نیمچه شلوار پای عباس مثل لباس‌های سرخیوستی ریش ریش و تکه پاره به کمرش بند بود. •┈••✾💧✾••┈• 🇮🇷 کانال خبری آزادگان سرافراز https://eitaa.com/taakrit11pw90