eitaa logo
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
614 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
579 ویدیو
10 فایل
♦️اولین کانال رسمی اطلاع رسانی آزادگان ایران اسلامی اخبار واقعی مرتبط با آزادگان، ایثارگران، سیاسی و اجتماعی، از پذیرش هرگونه آگهی، تبلیغ معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 عنایت ویژه حضرت زهرا (س) به شهید حاج احمد کاظمی 🔷️ ترکش به سرش خورده بود. او را به بیمارستان صحرایی بردیم. ◇ از شدت خونریزی، مدتی بی‌هوش بود. یک دفعه از جـا پرید! گفت: «بلـند شو! باید بـریم خـط !» ◇ هرچه اصرار کردیم بی فایده بود. در طی راه از ایشان پرسیدم: «شما بی‌هوش بودی؛ چی شد یک دفعه از جا بلند شدی و ...؟!» 🔻خیلی آرام گفت: «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، یکباره دیدم خـانم فـاطمه زهــرا (س) داخـل اتاق آمدند!» ◇ به من فرمودند: «چـرا خوابیدی !؟» ◇ گفتم: «سرم مجروح شده، نمی‌توانم ادامه دهم !» ◇ ایشان دستی به سر من کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست، بـرو به کارهایت بـرس» 📚 مهــرمـادر/ نشـر امیـنان گـروه فرهنگی شهـید هــادی 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🔸 لقمه‌های متبرک         ‌‌‍‌‎‌┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ♦️من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است." آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه می‌ده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرف‌هاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه می‌ده باهاش غذا بخوری." هادی مرا پیش سردار برد و به‌ عنوان یک مدافع حرم هم‌ محله‌ای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی،‌ به این افتخار کردم که یکی از بچه‌های شادآباد،‌ محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.» ▫️«هادی می‌گفت: من هر روز از دست حاج قاسم،‌ لقمه متبرک می‌گیرم. این به‌ جای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش می‌گذاشت. ✍به روایت همرزم شهید محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی ‌‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 می‌گفت: سرباز خمینی مردِ شهادته نه تسلیم ..!    ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️اجازه گرفت این چند روز برای تبلیغ در مسیر گلزار ملبس شود... خودش حتی عمامه نداشت.... عمامه‌ای از دوستش گرفت. اما اولین تجربه ملبس شدنش مصادف شد با ردای زیبای شهادت 😭 چند روز قبل استاد ازش می‌پرسه علیرضا بچه نداری؟ می‌گه تو راهی دارم اسمشو گذاشتم زینب😭 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🔻 گلستان یازدهم/ ۴۶ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸هرچه من بیشتر برای ماندن اصرار می‌کردم، علی آقا بیشتر به رفتن پافشاری می‌کرد. می‌گفتم: لااقل تا وقتی به غرب نرفته‌اید بذارید ما اینجا بمونیم. عاقبت او و آقا هادی پیروز شدند. وسایل را توی چند تا کارتن بسته‌بندی کردیم و گذاشتیم پشت آهو و همان‌طور که آمده بودیم برگشتیم. آن روز موشک باران و بمباران دزفول به اوج رسیده بود. از خیابانی عبور کردیم. چند دقیقه بعد صدای انفجاری شنیدیم و دودی غلیظ از پشت سرمان به هوا رفت. علی آقا پایش را گذاشته بود روی گاز و به سرعت ما را از مهلکه دور می‌کرد. در این چند باری که به دزفول آمده بودم، موقع ورود به دزفول حس و حال خوبی داشتم و موقع برگشتن دلهره و اضطراب به سراغم می‌آمد. می‌دانستم در همدان دوری، تنهایی و انتظار روزهای سختی را برایم رقم خواهد زد. دوست داشتم بمانم. فکر کردم شاید آن‌طور که باید مقاومت نکرده‌ام. از همه بدتر این‌که داشتم می‌شنیدم علی آقا و آقا هادی برای بازگشتشان برنامه‌ریزی می‌کنند. هشت ساعت دزفول به همدان برایم هشت دقیقه گذشت. دوست نداشتم هرگز به همدان برسیم. اما این بار چه زود رسیدیم. قبل از ورودمان به همدان باران باریده بود و زمین‌ها و درخت‌های سبز تازه رسته را خوب شسته بود. هوا لطیف بود و بوی شکوفه‌های بهاری همه جا را پُر کرده بود. آسمان را لکه‌های ابر در هم و فرو رفته پوشانده بود. وسایل را توی انبار و خرپشته خانه مادر چیدیم و به دیدن منصوره خانم رفتیم. منصوره خانم حالش خوب نبود. دوباره کلیه‌هایش ناراحت بود. از طرفی امیر هم چهارم فروردین ماه به جبهه غرب اعزام شده بود. خانه دیگر شور و نشاط سابق را نداشت. منصوره خانم به امیر وابسته تر بود. قبل از اینکه امیر به جبهه برود، همه کارها و خرید زندگی مادر شوهرم روی دوش امیر بود. حالا با رفتن او خانه بی‌رونق و سوت و کور شده بود. منصوره خانم از تنهایی و دوری امیر می‌نالید و بی تاب بود. حق داشت، مریم تهران بود و مشغول زندگی و بچه داری، حاج صادق هم درگیر کارهای اداری و زندگی خودش بود. ما هم که وضعیت‌مان آن‌طور بود. با این شرایط رفتن امیر واقعا سخت بود. دلم برای منصوره خانم و تنهایی‌اش می‌سوخت. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم تا زمانی که خانه‌ای پیدا نکرده‌ایم، پیش آنها زندگی کنیم. فردای آن روز علی آقا به منطقه برگشت. روزها از پی هم می‌گذشت. اوضاع من هم خوب نبود. به اصرار منصوره خانم به دکتر رفتیم. نهم خرداد ماه بود. دکتر برایم چند آزمایش نوشت. با مادر جواب آزمایش‌ها را نزد دکتر بردیم. مادر با شنیدن خبر ذوق زده شد. شب مرا به خانه خودشان برد تا به قول خودش تقویتم کند. چند روز بیشتر در خانه مادر نماندم. به علی آقا قول داده بودم پیش منصوره خانم بمانم. آن شب خانواده حاج صادق هم در خانه مادر شوهرم بودند و خانه شلوغ پلوغ بود. شب، علی آقا تلفن زد. دلم می‌خواست زودتر از همه خبر را به او بگویم. گوشی را گرفتم و مثل همیشه با هم سلام و احوال‌پرسی کردیم. هرکاری می‌کردم نمی‌توانستم خبر را به او بگویم. دستم را روی گوشی گرفتم و آهسته گفتم: «اتفاق مهمی افتاده، بپرس من جواب بدم.» انگار برای علی آقا شرایطی نبود تا بتواند به راحتی حرف بزند. با من و من گفت: «راهنمایی کن.» گفتم «هم من دوستش دارم هم تو» نمی‌دانم منظورت کیه، بیشتر راهنمایی کن. گفتم: «همین دیگه، چی بگم، بعضی وقتا با هم درباره‌اش حرف می‌زنیم. تو دوست داری ...» •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌شهیده با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی 🔷️ دانش آموزان شهرری، با گل آرایی پیکر شهیده ریحانه سلطانی نژاد، که به دختر کاپشن صورتی و گوشواره قلبی حادثه تروریستی کرمان معروف شد را با برترین سرود چهارمین سالگرد شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی مزین کردند. 🔻 نماهنگ من سربازم 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com//taakrit11pw90
🔸گاف روزنامه سوئیسی: تصویر آیت‌الله سید علی قاضی در میان رهبران ترور شده حماس! 🔹روزنامه بیست دقیقه تصویر آیت‌الله قاضی تبریزی (ره) را به عنوان یکی از رهبران ترور شده حماس منتشر کرده است. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
😞غایب نزنید 📅فردا شنبه است. ✋به همکلاسی‌های این دانش آموزان بگویید اگر معلمان نام هر یک از این ۲۰ دانش آموز شهید را خواندند همه با هم بگویند «حاضر» ♦️این دانش آموزان شهید «غایب» نیستند از همیشه حاضرترند از همیشه زنده‌ ترند از همیشه شاداب ترند مهمان سفره حضرت زهرا هستند و سفره‌ دار این مهمانی قهرمان ملی‌شان است. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️ برخلاف تصاویر اولیه منتشر شده از شهیده ریحانه سلطانی نژاد، تصویر بالا متعلق به این شهیده حمله تروریستی کرمان است. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 بازگشت پس از ۴۰سال... 🔹 پیکر شهید جاویدالاثر جواد ایزدی پس از ۴۰سال شناسایی شد و مادر شهید در حرم رضوی در روز مادر با فرزندش دیدار کرد. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نانِ خونی کودکِ کرمانی روایت نان خونی بجا مانده از کودک کرمانی در حادثه تروریستی گلزار شهدا 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️صدای «ریحانه» در حال خواندن وصیت‌نامه حاج قاسم «ریحانه سلطانی‌نژاد» کوچکترین شهید حادثه تروریستی کرمان، که عکسش با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی در فضای مجازی منتشر شده است. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نام قاسم سلیمان به نام‌های مجاز ثبت احوال اضافه شد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
پیکر شهیده فائزه رحیمی در جوار مزار شهیده ناهید فاتحی کرجو به خاک سپرده می‌شود. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🔰مراسم خاکسپاری پیکر دانشجو معلم بسیجی «شهیده فائزه رحیمی» از شهدای حمله تروریستی کرمان 🕛ساعت ۱۲ امروز 🕌قطعه ۲۸ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️یکی از مجاهدین عراقی می‌گفت: در یک زمستان سرد، با شهید دقایقی، در چادری بودم متوجه شد یکی از مجاهدان در خواب از سرما می‌لرزد با این‌که هوا سرد بود و خود او به پتو نیاز داشت، رفت پتوی خود را آورد و انداخت روی آن مجاهد، بعد گفت: مجاهدین عراقی، ودیعه‌های امام در دست من هستند، من باید از آن‌ها نگهداری کنم. الآن به خانه‌ هر مجاهد عراقی که بروی، عکس شهید دقایقی را هم کنار عکس حضرت امام، مقام معظم رهبری، شهید محمدباقر صدر و ... می‌بینی. 🌹سردار شهید حاج اسماعیل دقایقی فرمانده لشگر ۹ بدر، 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🔶تصویب افزایش سرمایه حدود ۳۴ درصدی نماد خودکفا مجمع عمومی فوق‌العاده شرکت اقتصادی و خودکفایی آزادگان صبح امروز ۱۶ دی ماه در محل مجتمع اردوگاهی شهید باهنر تهران، برگزار و افزایش حدود ۳۴ درصدی سرمایه این شرکت از محل سود انباشته تصویب شد. به گزارش کدال، مجمع مذکور با حضور ۵۱.۱۴ درصد سهامداران و نمایندگان قانونی آنان تشکیل و در مورد افزایش سرمایه و اصلاح اساسنامه شرکت تصمیم‌گیری شد. در این مجمع پس از ارائه گزارش توسط مدیرعامل شرکت و قرائت گزارش حسابرسی توسط حسابرس و بازرس قانونی، نسبت به دستور جلسه رأی‌گیری به عمل آمد و مجمع با افزایش سرمایه به میزان ۲ هزار و ۵۰۰ میلیارد ریال از محل سود انباشته با ۹۴.۸۵ درصد آراء موافقت نمود. با عملی شدن افزایش سرمایه، سرمایه کنونی شرکت از مبلغ ۷ هزار و ۵۰۰ میلیارد ریال به ۱۰ هزار میلیارد ریال منقسم به ۱۰ میلیارد سهم ۱،۰۰۰ ریالی عادی با نام افزایش یافت. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️کلیک امن پلیس فتای فراجا : برای فعال‌سازی بسته اینترنت رایگان اهدایی دولت، از تاریخ 12 دی ماه به درگاه پنجره ملی خدمات دولت هوشمند به آدرس my.gov.ir مراجعه کرده و به پیامک‌های ناشناس با سرشماره شخصی توجه نکنند. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🏴 و مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا... ▪️فائزه رحیمی اولین شهیده زن «تربیت معلم» عصر امروز بر روی دستان مردم شهیدپرور و انقلابی شهر تهران تشییع شد. ▪️شهیده فائزه رحیمی ورودی سال ۱۴۰۰ رشته مشاوره گرایش امور تربیتی، دانشجو معلم دانشگاه فرهنگیان، روز چهارشنبه ۱۳ دی ماه در حادثه تروریستی کرمان به جمع شهدا پیوست. ▪️این شهیده بزرگوار عضو بسیج دانشگاه فرهنگیان واحد نسیبه، فعال فرهنگی و جهادی در پویش فرشتگان سرزمین من، عضو مرکز پژوهش‌های مجلس و عاشق شهدا بود. 🌹روح بلندش با ارواح طیبه شهدا محشور و مأجور باد... 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸واکنش حاج قاسم به جنایت تروریستی کرمان (تولیدی زیبا از هوش مصنوعی) 🇮🇷 پایگاه اطلاع‌ رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🔺آخرین توئیت خانم معصومه بدرآبادی از فعالان فضای مجازی بسیج که به همراه دختر ۱۱ ساله اش زینب رحمت آبادی در حادثه تروریستی کرمان به شهادت رسیدند: 🔹حاضرم در راه دین از من جدا گردد سرم من بمیرم باک نیست اما بماند رهبرم 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۴۷ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸آقا ناصر زودتر از علی آقا متوجه شد. بلند شد و گفت: "بریم تو هال، فرشته خانم با شوهر جانش چاق سلامتی کنه. یعنی چی همه چپیدین اینجا!» منتظر شدم تا همه از اتاق بیرون بروند. فکر کردم تا کسی نیست خبر را بدهم. با خوشحالی گفتم: علی جان داری بابا می‌شی.» على آقا هیجان زده شد، کمی سکوت کرد و گفت: «راست می‌گی؟ خیره مبارکه فرشته پس بخاطر این حالت بد بود؟ حالا بهتر شدی؟» گفتم: "حالم که خوب نشده، اما عیب نداره." آن شب همه متوجه ماجرا شدند. فکر کنم آقا ناصر به نحو مقتضی اطلاع رسانی کرده بود اما کسی به رویم نیاورد. چند روز بعد رفتم خانه مادرم و نامه‌ای برای علی آقا نوشتم. علی آقا جواب نامه را زود فرستاد. نوشته بود حتماً به دکتر بروم و پرونده پزشکی تشکیل بدهم. حال من روز بروز بدتر می‌شد دکتر و دارو هم افاقه نمی‌کرد. در این فاصله علی آقا یکی دو بار به همدان آمد. چند روزی ماند و زود برگشت. چهارم تیرماه ۱۳۶۶ بود. من خانه مادرم بودم، با حال و روز و اوضاعی بد مادر مثل همیشه در کارگاه خیاطی بود و مشغول کارهای پشتیبانی و کمک‌رسانی به جبهه، نزدیک ظهر وحید پسر عمویم، به خانه ما آمد، پکر و ناراحت آمدن وحید آن‌ هم با آن همه اخم و تخم کافی بود تا هر چه فکر بد توی دنیاست بریزد توی سرم، با دلواپسی پرسیدم: چی شده؟ وحید راستش رو بگو برای علی آقا اتفاقی افتاده؟» وحید از فرط ناراحتی نمی‌توانست حرف بزند. گفت: «فرشته خانم، خبر خوبی نیست، علی آقا گفته آروم آروم بهت بگم» گفتم: زود باش! قلبم اومد تو دهنم!» گفت: «قول می‌دی ناراحت نشی» گفتم: «وحید تو رو خدا زود باش!» گفت: «هیچ‌کس جز علی آقا خبر نداره، گفته بــری خونه مادرش» با اضطراب و نگرانی گفتم: "می‌گی یا نه؟ تو رو خدا وحيد اذیت نکن!» با بغض گفت: «می‌گم فرشته خانم امیر آقا شهید شده علی آقا گفته بهت آروم آروم بگم» زودتر از من زد زیر گریه هاج و واج مانده بودم. نمی‌دانستم چکار کنم، شوکه شده بودم، انگار کسی با پتک محکم کوبیده بود توی سرم، منگ و سردرگم بودم وحید چه می‌گفت؟ چرا داشت گریه‌ می‌کرد؟ هوا گرم بود از شدت ناراحتی حالم به هم خورد. دویدم به طرف دستشويی، عق می‌زدم و ناباورانه به امیر فکر می‌کردم. نه، باورم نمی‌شد، سرم سنگین شده بود. فکر می‌کردم خواب می‌بینم، یعنی امیر به این زودی رفته بود؟ آب شیر حیاط سرد بود. خم شدم و صورتم را زیر آن گرفتم. باید از خواب بیدار می‌شدم. اما هیچ‌وقت این‌طور هوشیار نبودم. شیر را بستم، صورتم را خشک کردم. یک ماهی می‌شد علی آقا به منطقه رفته بود، اما حالا برگشته بود؛ آن هم چه برگشتنی. لباس پوشیدم و به خانه مادر شوهرم رفتم. منيره خانم آنجا بود. معلوم بود او خبر داشت، اما چیزی نگفت. با ناراحتی سلام و احوال‌‌پرسی کردیم. حال منصوره خانم خوب بود، طبیعی و عادی رفتار می‌کرد. معلوم بود از ماجرا خبر ندارد. منصوره خانم رفت توی آشپزخانه تا برایم شربت آلبالو بیاورد. در همین موقع علی آقا و آقا ناصر و حاج صادق هم آمدند. دلم برایش تنگ شده بود. رفت توی آشپزخانه و منصوره خانم را بوسید. چقدر پیر و خمیده شده بود. علی آقا و حاج صادق، هر دو دست مادرشان را گرفتند و با آقا ناصر رفتند توی اتاق خواب صدای قلبم را می‌شنیدم انگار آمده بود وسط گلویم‌، خانه سنگین و محزون بود فکر کردم علی آقا چکار سختی باید انجام بدهد. دلم برای منصوره خانم می‌سوخت. نقسم بالا نمی‌آمد. دلم می‌خواست بلند شوم و از آن خانه بزنم بیرون. یک دفعه صدای گریه مادر شوهرم بلند شد. ناله می‌کرد و امیر را صدا می‌کرد. همه می‌دانستیم امیر را طور دیگری دوست دارد. علی آقا از اتاق بیرون آمد. صدای ناله منصوره خانم بلندتر شد. امیر عزیزم، امیر قشنگم، امیر جانم، عمرم خدا تمام زندگیم رفت! امیر خوشگلم رفت! خدا ... •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای اذان درخواستی حاج قاسم در سوریه 🔹جالبه حتماً ببینید/ چه شد که امروز از مَأذَنه‌های شهر سُنی‌نشین حلب سوریه «أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولیُّ الله» پخش می‌شود؟! 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 دشت آزادگان در روزهای شروع جنگ ۳۲ عبدالواحد عباسی ┄┅┅❀┅┅┄ 🔹فداکاری‌های شهید چمران در آزادسازی سوسنگرد، جلوگیری از سقوط شهر اهواز، مشارکت رزمندگان جنگ‌های نامنظم در جلوگیری از سقوط آبادان و تلاش‌های این رزمندگان همیشه جاوید در کردستان و حوادث آن فراموش شدنی نخواهد بود. تاریخ بایستی بیشتر در این زمینه در دل خود چمران‌ها را زنده و زنده تر نماید. در رابطه با ستاد جنگ‌های نامنظم، برادر عبدالکریم جمشیدیان از فرماندهان جنگ می‌گوید:.... روزهایی که جنگ آغاز شد چیزی به عنوان بسیج نداشتیم. یک سری پاسدار بودند و انگشت شمار ارتشی در کنار آنان بودند. نیروهایی بودند مثل فدائیان اسلام. این نیروها در آبادان و خرمشهر می‌جنگیدند. بچه‌های شهید چمران بیشتر در دب حردان، تا سوسنگرد و کردستان گسترش یافته بودند، یعنی رزمندگان جنگ‌های نامنظم در محور دب حردان، جلوی نفوذ دشمن را گرفته بودند و همین‌طور امتداد یافته بودند. در خوزستان و آن محورهایی که اشاره کردم بچه‌های دکتر چمران از چند صد نفر تجاوز نمی‌کردند. البته نیروهای دیگر هم در اختیار داشتند که کارشان جنگ نبود و بیشتر اداری بودند، ولی آن‌هایی که کارشان جنگ با دشمن بعثی بود خیلی زیاد نبودند. اینها سه تا اردوگاه داشتند، اردوگاه طالقانی، اردوگاه مبارزان و اردوگاه «توحید» بودند. سه تا مدرسه بودند که هرکدام را یک اردوگاه می‌نامیدند هر اردوگاهی هم یک محور جنگی به او داده بودند. یعنی این سه تا اردوگاه به گونه‌ای اتوماتیک وار نیرو می‌دادند. خط اصلی مبارزه با دشمن، توسط شهید دکتر چمران به رده بالا داده می‌شد. هر رزمنده‌ای هم پانزده روز در هر محور سپری می‌کرد و بعد ما را به بالأجبار به اهواز می بردند تا حمام و نظافت کرده و فقط ۲۴ ساعت در اهواز می‌ماندیم. بعد از آن ما را به محور دیگری می‌بردند. مرتباً نیروها را جابجا می‌کردند. بخاطر این‌که هر رزمنده‌ای که در جبهه جنوب می‌جنگید تمام محورها را مثل کف دستش بشناسد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🔸️تصویری از مایک پنس، معاون رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، در حال بازدید و امضای گلوله توپخانه برای شلیک توسط ارتش اشغالگران 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90