📚 نقدی بر دموکراسی ۱
✍ قبل از بیانِ نقد های وارد بر دموکراسی، لازم است خوانندگانِ محترم با مفهوم و پیشینه این واژه آشنا شده، سپس به نقدِ مبانیِ نظریِ آن خواهیم پرداخت.
#دموکراسی، در لغت مشتق از کلمه یونانی "Demokratia" است. "دموکراتیا" در یونان باستان، به معنای اداره امور داخلی مدینه بود، در برابر "Polis" که اداره امور خارجی مدینه بود، به کار می رفت. "دموس" بعدها معادلِ واژه "مردم" گردید و "دموس کراسی" یا "دموکراسی" به معنای "اقتدار مردم" بود. پسوندِ "کراسی" از ریشه "کراتوس؛ Kratos" به معنای اقتدار و حکومت کردن گرفته شده است. ظاهرا اصطلاح "دموکراسیا" برای اولین بار در آتنِ باستان و در روزگار حکومت "کلیستن" به کار رفت. "کلیستن" مُصلحی بود که می خواست قدرتِ اشراف را به طریق قانونی محدود نماید. اگرچه در آتنِ باستان، دموکراسی(حکومت مردم) حاکم گردید، اما مصداقِ این "دموس" یا "مردم" ، فقط "مردانِ آزاد آتنی" صاحب مکنت بودند، و زنان و بردگان و غیرِآتنی ها حق رای و حکومت نداشتند؛ از این رو دموکراسی در واقع به معنای حکومتِ مردانِ توانگرِ آتنی بود.
در عصرِ جدید، اصطلاحِ "دموکراسی" در قرنِ هجدهم میلادی باب شد و به وجه غالبِ تفکر سیاسیِ مدرن تبدیل گردید. برخلافِ دموکراسی های یونانی-رومیِ باستان که کاسموسانتریک(عالَم مدار) بودند، #دموکراسی_های_مدرن، خودبنیاد و بشرمدار و نفسانیت محور هستند. در عصرِ جدید؛ در آرای #ماکیاولی، #ژان_بُدَن، #جان_لاک و #ژان_ژاک_روسو، این نظریه مطرح شد؛ که حاکمیت، نه حق خداوند که حق بشر است، و بشر می تواند بر پایه خواست و قضاوتِ خود، قانون گذاری و اِعمال حاکمیت نماید.
💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇
@taammolatenazari