✳️اخلاص ملاهادی سبزواری
منقول است كه مرحوم حاجى ملاهادی سبزوارى (رضوان الله عليه) براى عیادت بيمارى مى رفت و عدّه اى هم با او بودند. نزديك منزل بيمار كه رسيد، برگشت و نرفت .
اطرافيان پرسيدند: آقا چرا تا اين جا آمديد و حالا بر مى گرديد؟ آقا جواب داد: كه خطورى به قلبم كرد كه بيمار وقتى مرا ببيند، از من خوشش خواهد آمد و مى گويد كه سبزوارى ، چه انسان والا و بزرگى است كه به عیادت من بيمار آمده است .
حالا بر مى گردم تا هنگامى كه اخلاص اولیه را بيابم و تنها براى خدا به عیادت بيمار بيايم .
#اخلاص #داستان #ملاهادی_سبزواری
@tabligheslam
✳️ نشانه اخلاص: توقع تشکر نداشتن
✍حجة الاسلام قرائتي: يك سال براي زيارت به مشهد مقدس رفتم. در حرم با حضرت رضا عليه السّلام قرار گذاشتم كه يك سال مجّاني براي جوانها و اقشار مختلف كلاس برگزار كرده و در عوض امام رضا عليه السّلام نيز از خدا بخواهد من در كارم اخلاص داشته باشم. مشغول تدريس شدم، سال داشت سپري مي شد كه روزي همراه با جمعيّت حاضر در كلاس از كلاس بيرون مي آمدم، طلبه اي همين طور كه جلو من راه مي رفت نگاهي به عقب كرد، مرا ديد و به راه خود ادامه داد! من پيش خود گفتم: يا نگاه نكن يا اينكه من استاد تو هستم، تعارف كن كه بفرماييد جلو! (الله اكبر) به ياد قراردادم با امام رضا عليه السّلام افتادم، فهميدم اخلاص ندارم، خيلي ناراحت شدم. با خود گفتم: قرآن مي فرمايد: « لا نريد منكم جزاءً و لا شكورا» آنان نه مزد مي خواهند و نه انتظار تشكر. من كار مجّاني انجام دادم، ولي توقّع داشتم از من احترام كنند! خدمت آية الله ميرزا جواد آقا تهراني داستانم را تا به آخر تعريف كرده و از ايشان چاره جوئي كردم. يك وقت ديدم اين پيرمرد بزرگوار شروع كرد به بلند، بلند گريه كردن، نگران شدم كه باعث اذيّت ايشان نيز شدم، لذا عذرخواهي كرده و علّت را پرسيدم ايشان فرمود: برو در حرم خدمت امام رضا عليه السّلام و از حضرت تشكّر كن كه الآن فهميدي كه مشرك هستي و اخلاص نداري، من مي ترسم در آخر عمر با ريش سفيد در سنّ نود سالگي مشرك بوده و خود متوجه نباشم.
داستان اخلاقي ص 5628 الي 30
#اخلاص#داستان#قرائتی
@tabligheslam
✳️ عمل اندک با اخلاص همچون دریاست
بیفشان قطره اشکی، که من هستـم خریدارش
بیاور قطرهای اخــلاص، دریـا کردنش با من
شاعر: ژولیده نیشابوری
#اخلاص#شعر
@tabligheslam
شعر کامل👇
دلت را خانه ما کن ، مصفا کردنش با من
به ما درددل افشا کن، مداوا کردنش با من
اگر گم کردهای ای دل، کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیداکردنش با من
بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطرهای اخلاص، دریاکردنش با من
به من گو حاجت خود را، اجابت میکنم آنی
طلب کن آنچه میخواهی، مهیا کردنش با من
چوخوردی روزی امروز، ما را شکر نعمت کن
غم فردا مخور، تأمین فردا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من
اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت
تو، توبهنامه را بنویس، امضا کردنش با من
@tabligheslam
✳️ نيت الهى در برداشتن قدم
✍استادى كه نزد او قسمتى از مكاسب شيخ و كفايه آخوند را تلمّذ مىكردم مىفرمود:
طلبهاى از ايران جهت تحصيل به سامرا رفت و در يكى از مدارس آن شهر مقيم شد.
پس از مدتى خبر فوت پدرش را شنيد، از ياران مدرسه سؤال كرد كه در اين مدرسه مرد خدا كيست؟ به او گفتند: آن شخصى كه در كنار حوض مشغول آب برداشتن است مرد خداست. نزد او آمد در حالى كه مشغول پر كردن آفتابه بود. عرضه داشت: پدرم از دنيا رفته، خواهش مىكنم از درگاه خدا براى او طلب مغفرت كنيد؛ آن مرد خدا گفت: وضو ندارم، ولى اين مستراح رفتن و قدمهايى كه در اين مسير بر مىدارم براى خدا نيّت مىكنم و ثوابش را هديه پدر تو مىكنم!!
آن طلبه سخت رنجيده شد، ولى همان شب پدر خويش را در خواب ديد كه به او گفت: فرزندم! از بركت قدمهايى كه آن مرد خدا در طريق مستراح براى خدا برداشت، من از ثواب آن قدمها در عالم برزخ بهرهمند شدم.
عرفان اسلامى(شیخ حسین انصاریان) ج13 ص : 137ـ138
#اخلاص #داستان
@tabligheslam
✳️ عنایت امام زمان ع به شیعیان
🌸 فرازی از نامه امام زمان ع به شیخ مفید ره:
«...إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاءُ...»
«ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم ، که اگر جز این بود گرفتاریها به شما روی می آورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند...»
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج53 ؛ ص174
#امام_زمان_عج #حدیث #شیخ_مفید
#شیعه
@tabligheslam
✳️ عنایت امام زمان عج به ایران
✍ آيت الله ميرزا حبيب الله عسكري اشتهاردي(متوفي 1373 هـ . ق) نقل مي كرد: براي ايام ماه رمضان از سامرا عازم ايران (و سكونت در اشتهارد و تبليغ) شدم، در مسير راه به آبادان آمدم، زماني بود كه آتش جنگ جهاني دوم (سال هاي 1938 و 1340 ميلادي) بين متحدين و متفقين، شعله ور بود، و جمعي از لشکر شوروي (كه جزء متفقين بودند) وارد آبادان شده بودند، درآنجا شنيدم آنها از مردم آبادان تقاضاي شير كرده بودند، يك نفر گاودار روزي چند كيلو شير به آنها مي داد، مشروط به اين كه شير خالص باشد. پس از مدتي صاحب گاو، با خود گفت اينها نمي فهمند، مقداري آب در ميان شير ريخت و به آنها داد، آنها فهميدند كه در ميان شير،آب ريخته شده است. صاحب گاو را احضار كردند و به او اعتراض نمودند، سرانجام او عذرخواهي كرد، رئيس آنها به او چنين گفت:« ما وقتي كه با كشتي وارد ايران شديم، از طرف استالين (رئيس جمهور شوروی) مأمور بوديم به قتل و غارت بپردازيم،مردم واميران را بكشيم واموالشان را غارت كنيم، ولي با كشتي كه مي آمديم ناگهان شخص بلند مقامي را كه در سلك روحانيت بود ديدم، در برابر من ايستاد وگفت: «اگر كاري به مردم ايران داشته باشي همه شما را غرق مي كنم» آثار صدق را از چهره او مشاهده كردم،او آن چنان به من نهيب زد كه بندهاي بدنم لرزيد، هراسان شدم و با رئيس جمهور كشورم تماس گرفتم و موضوع را به او گزارش دادم، او به من گفت:«هم اكنون همان شخص در مقابل من ايستاده و همان مطلب را مي گويد، بنابراين شما به ايران و مردم ايران آسيب نرسانيد. اي مرد آباداني خجالت نمي كشي كه با وجود چنين صاحبي كه كشور شما دارد، در خريد و فروش،غش وخيانت مي كني؟»
امام مهدي عليه السلام ص8978- 80
#امام_زمان_عج #داستان #شیعه #ایران