eitaa logo
مطلب تبلیغی
22 دنبال‌کننده
136 عکس
124 ویدیو
68 فایل
مطالبی که برای تبلیغ دین مفید است. هدیه به مادر امام زمان عج؛ نرجس خاتون س @Mohammadsalari :آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ عنایت امام زمان ع به شیعیان 🌸 فرازی از نامه امام زمان ع به شیخ مفید ره: «...إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ‏ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاءُ...» «ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم ، که اگر جز این بود گرفتاریها به شما روی می آورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند...» بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏53 ؛ ص174 @tabligheslam
✳️ عنایت امام زمان عج به ایران ✍ آيت الله ميرزا حبيب الله عسكري اشتهاردي(متوفي 1373 هـ . ق) نقل مي كرد: براي ايام ماه رمضان از سامرا عازم ايران (و سكونت در اشتهارد و تبليغ) شدم، در مسير راه به آبادان آمدم، زماني بود كه آتش جنگ جهاني دوم (سال هاي 1938 و 1340 ميلادي) بين متحدين و متفقين، شعله ور بود، و جمعي از لشکر شوروي (كه جزء متفقين بودند) وارد آبادان شده بودند، درآنجا شنيدم آنها از مردم آبادان تقاضاي شير كرده بودند، يك نفر گاودار روزي چند كيلو شير به آنها مي داد، مشروط به اين كه شير خالص باشد. پس از مدتي صاحب گاو، با خود گفت اينها نمي فهمند، مقداري آب در ميان شير ريخت و به آنها داد، آنها فهميدند كه در ميان شير،آب ريخته شده است. صاحب گاو را احضار كردند و به او اعتراض نمودند، سرانجام او عذرخواهي كرد، رئيس آنها به او چنين گفت:« ما وقتي كه با كشتي وارد ايران شديم، از طرف استالين (رئيس جمهور شوروی) مأمور بوديم به قتل و غارت بپردازيم،مردم واميران را بكشيم واموالشان را غارت كنيم، ولي با كشتي كه مي آمديم ناگهان شخص بلند مقامي را كه در سلك روحانيت بود ديدم، در برابر من ايستاد وگفت: «اگر كاري به مردم ايران داشته باشي همه شما را غرق مي كنم» آثار صدق را از چهره او مشاهده كردم،او آن چنان به من نهيب زد كه بندهاي بدنم لرزيد، هراسان شدم و با رئيس جمهور كشورم تماس گرفتم و موضوع را به او گزارش دادم، او به من گفت:«هم اكنون همان شخص در مقابل من ايستاده و همان مطلب را مي گويد، بنابراين شما به ايران و مردم ايران آسيب نرسانيد. اي مرد آباداني خجالت نمي كشي كه با وجود چنين صاحبي كه كشور شما دارد، در خريد و فروش،غش وخيانت مي كني؟» امام مهدي عليه السلام ص8978- 80
✳️ آیات مهدوی 🌼 الم* ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ [۲] 🌸صدوق روایت کرده از یحیی بن ابی القاسم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام از معنی این آیه پرسیدم. فقال علیه السّلام: «المتقون شیعة علی و الغیب هو الحجّة» [۳] . فرمود: متّقین شیعه علی باشند و غیب حضرت حجّت است و شاهد بر این معنی، قول خدای تعالی است؛ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ [۴] . ---------- [۲]: سوره بقره، آیه ۳- ۱. [۳]: کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، دار الکتب الاسلامیة، قم، ۱۳۹۵ ق، ج ۱، ص ۱۸. [۴]: سوره یونس، آیه ۲۰. 📚عبقری حسان 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
✳️ تشرف مقدس اردبیلی به محضر امام زمان عج ✍ در بسیاری از کتب معتبره، مثل بحار الانوار [۱] و انوار النعمانیّه [۲] و غیرهما [۳] ذکر شده: سیّد میر علّام تفرشی که از افاضل تلامذه مقدّس مذکور است، می‌گوید: شبی در صحن مقدّس امیر المؤمنین علیه السّلام گردش می‌کردم، در حالی که بسیاری از شب گذشته بود. ناگاه دیدم شخصی به سمت روضه مقدّسه می‌آید، من نیز سمت او رفتم. چون نزدیک شدم، دیدم استاد ما ملّا احمد اردبیلی است. خود را از او پنهان داشتم، تا آن که به نزدیکی در روضه مبارکه رسید، حال آن که در روضه بسته بود، پس گشوده و مقدّس داخل روضه شد؛ گویا با کسی تکلّم می‌کرد، بعد بیرون آمد و در روضه بسته شد، من از عقب او روانه شدم، طوری که مرا نمی دید، از نجف اشرف بیرون آمد و به سمت کوفه متوجّه شد، داخل مسجد کوفه گردید و در محرابی که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام شربت شهادت نوشیده بود، قرار گرفت. با شخصی در مسأله ای صحبت کردند و زمان طویلی درنگ نمود. سپس، از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد. من نیز از عقب او می‌رفتم، نزدیک مسجد حنّانه رسیدیم، مرا سرفه گرفت و نتوانستم خودداری کنم. چون صدای سرفه مرا شنید، متوجّه من شد و فرمود: آیا تو میر علّامی؟ عرض کردم: بلی! فرمود: این جا چه کار داری؟ گفتم: از وقتی داخل روضه مقدّسه شدید تا حال، با شما بودم. تو را به حقّ صاحب این قبر قسم می‌دهم هر آینه ماجرایی که امشب برایت اتّفاق افتاد، از اوّل تا آخر به من خبر بده! گفت: به شرطی خبر می‌دهم که مادامی که زنده ام، آن را به کسی نگویی. در این باب با او عهد و میثاق نمودم. مطمئن که شد، فرمود: بعضی از مسایل بر من مشکل شد، در آن‌ها درمانده و در فکر بودم. ناگاه بر دلم افتاد که خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام می‌روم و آن‌ها را از او می‌پرسم؛ وقتی به روضه مقدّسه رسیدم، در به روی من گشوده شد؛ چنان که مشاهده نمودی. داخل شدم و به درگاه الهی تضرّع نمودم، برای این که آن حضرت جواب مسایل مرا بفرماید. در آن حال از قبر مطهّر صدایی شنیدم که به مسجد کوفه برو و آن‌ها را از قائم- عجّل اللّه فرجه- بپرس، زیرا او امام زمان تو است. پس نزد محراب آمدم، آن‌ها را از حضرت حجّة- عجّل اللّه فرجه- سؤال نموده، جواب شنیدم و الحال بر می‌گردم. این ناچیز گوید: در این مقام اشاره به سه امر لازم است. ---------- [۱]: بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۵- ۱۷۴. [۲]: الانوار النعمانیه، ج ۲، ص ۳۰۳. [۳]: رسالتان فی الخراج، ص ۵- ۴؛ مجمع الفائدة، ج ۱، ص ۳۷- ۳۶. 📚 عبقری حسان 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
✳️ عنایت امام زمان عج به پیرزن آلمانی 👤 حاج آقا عالی👇👇👇 http://m.aparat.com/v/LNfgc 📢 خود فیلم را در کانال نمی‌گذارم؛ چون بعد از مدتی، از دسترس خارج میشه ولی در آپارت همیشه در دسترس است. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
✳️ آثار صلوات: دیدار امام زمان عج 🌼امام صادق (علیه السلام): 🍃اَلشَّيْخُ إِبْرَاهِيمُ اَلْكَفْعَمِيُّ فِي اَلْجُنَّةِ ، عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ قَالَ بَعْدَ صَلاَةِ اَلْفَجْرِ وَ بَعْدَ صَلاَةِ اَلظُّهْرِ - اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلَ فَرَجَهُمْ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يُدْرِكَ اَلْقَائِمَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ.🍃 🌿هر که بعد از نماز صبح و ظهر بگوید: ألّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم نمی‌میرد تا آنکه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را درک کند.🌿 📚مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۹۶ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
✳️ آیات مهدوی ✅ دلبستگی به دنیا، عامل جدایی از ولی خدا ☘ «فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِيكُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَيۡسَ مِنِّي وَمَن لَّمۡ يَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّيٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِيَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡيَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّـٰبِرِينَ»  (بقره: ۲۴۹) 🌿«پس چون طالوت با سپاهيان (به قصد جنگ با عمالقه از مقرّشان) فاصله گرفتند، گفت: همانا خداوند شما را به واسطۀ نهر آبى آزمايش خواهد كرد، پس هر كه از آن (سير) بنوشد از من نيست و هر كه از آن نخورد از من است مگر آن كس كه كف آبى به دستش برگيرد (كه او هم از من است) پس جز اندكى از آنان همگى از آن آشاميدند و چون او با كسانى كه با وى ايمان آورده بودند از نهر گذشتند (عده اى از آنان) گفتند: ما را امروز توان مقابله با جالوت و سپاهيانش نيست (امّا) كسانى كه باور داشتند كه ديداركنندۀ خدايند (مؤمنان به آخرت) گفتند: بسا گروه اندكى كه به توفيق خدا بر گروه بسيارى پيروز شدند، و خدا با صابران است.» 🌴«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ أَصْحَابَ طَالُوتَ اُبْتُلُوا بِالنَّهَرِ اَلَّذِي قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ وَ إِنَّ أَصْحَابَ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُبْتَلَوْنَ بِمِثْلِ ذَلِكَ.»(۱) 🥀«امام صادق عليه السّلام فرمود: ياران طالوت به رودى آزمايش شدند كه خداوند فرمود:(بزودى شما را برودى مبتلا خواهيم كرد) و ياران قائم عليه السّلام نيز بمانند آن آزمايش خواهند شد.» 🌴«عن الرضا عليه السلام: «... فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَالَّذِینَ شَرِبُوا مِنْهُ کَانُوا سِتِّینَ أَلْفاً وَ هَذَا امْتِحَانٌ امْتُحِنُوا بِهِ»(۲) 🥀«جز افراد اندک، همه از آن آب نوشیدند. تعداد کسانی که از آن آب نوشیدند شصت‌هزار نفر بود. این امتحانی برای آن‌ها بود» 🌴«أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «إِنَّ اَللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طٰالُوتَ مَلِكاً قٰالُوا أَنّٰى يَكُونُ لَهُ اَلْمُلْكُ عَلَيْنٰا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ »... وَ قَالَ اَللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ: «إِنَّ اَللّٰهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي » فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ ثَلاَثَمِائَةٍ وَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ رَجُلاً مِنْهُمْ مَنِ اِغْتَرَفَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يَشْرَبْ فَلَمَّا بَرَزُوا قَالَ اَلَّذِينَ اِغْتَرَفُوا: «لاٰ طٰاقَةَ لَنَا اَلْيَوْمَ بِجٰالُوتَ وَ جُنُودِهِ » وَ قَالَ اَلَّذِينَ لَمْ يَغْتَرِفُوا «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ مَعَ اَلصّٰابِرِينَ» (۳) 🥀«امام باقر (علیه السلام) از آن نهر آشامیدند؛ جز سیصدوسیزده نفر که برخی از آن‌ها به قدر یک کف دست و برخی اصلاً آب نیاشامیدند. و چون با دشمن روبه‌رو شدند آنان که آب نوشیده‌بودند، گفتند: «ما امروز طاقت مقاومت در برابر جالوت نداریم». و آنان كه هيچ نخورده بودند گفتند «چه بسا گروهى اندك كه بخواست خدا بر جمع بسيارى پيروز گشته‌اند و خدا پشتيبان صابران است» 🔹«و أما کون الباقین مع طالوت ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا بعدد أهل بدر فقد کثر فیه الروایات من طرق الخاصة و العامة، و أما کون القائلین: لاٰ طٰاقَةَ لَنَا، هم المغترفین، و کون القائلین کَمْ مِنْ فِئَةٍ «إلخ»، هم الذین لم یشربوا أصلا فیمکن استفادته من نحو الاستثناء فی الآیة علی ما بیناه: من معنی الاستثناء.» (المیزان، ذیل حدیث فوق) 📚 ۱) الغيبة (للنعمانی) ج ۱، ص ۳۱۶ ۲)تفسير الصافي ج ۱، ص ۲۷۷، ۳) الکافي ج ۸، ص ۳۱۶ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
✳️ دلبستگی به دنیا مانع دیدار امام زمان عج ✅ مرد صابونی! 🍃«سَيِّدي أخرِج حُبَّ الدُّنيا مِن قَلبي و اِجمَع بَيني وبَينَ المُصطَفى وآلِهِ» (دعای ابو حمزه ثمالی)🍃 👤 شخص فاضل و ثقه عادل؛ مولا محمد امین عراقی در کتاب دار السلام گفته: ✍ مردی صالح و خیراندیش در بصره عطّاری می‌کرد، وی داستان عجیبی دارد که از زبان خودش خاطرنشان می‌گردد: عطّار می‌گوید: در مغازه نشسته بودم که دو نفر برای خرید سدر و کافور به در دکان من آمدند، از رفتار و سیمای آنان دریافتم که اهل بصره نیستند، از حال و دیار آنان پرسیدم، آنها کتمان کردند، من هر چه اصرار می‌نمودم آنان نیز اصرار به پاسخ ندادن می‌کردند. آخر الامر آن دو نفر را به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) قسم دادم که خود را معرفی کنند، چون دیدند من دست بردار نیستم، گفتند: ما از ملازمان و چاکران درگاه حضرت ولی عصر حجّة بن الحسن العسکری - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - هستیم، شخصی از نوکران آن درگاه باعظمت از دنیا رفته است، صاحب آن ناحیه ما را مأمور کرد که از تو سدر و کافور خریداری کنیم. فهمیدم که اینان از یاران آن حضرت هستند، بی اختیار به دست و پای آنها افتادم و تضرّع و زاری کردم که حتماً باید مرا به آن حضرت برسانید. یاران حضرت گفتند: مشرّف شدن به حضور آن سرور منوط به اجازه ایشان است! گفتم: مرا نزدیک آن حضرت ببرید، اگر اجازه داد، شرفیاب می‌شوم وگرنه برمی‌گردم، باز آنان از اقدام به این کار نیز خودداری کردند، ولی چون من با کمال پافشاری دست بردار نبودم، آن گاه به من رحم کرده و منّت گذاشتند و درخواست مرا اجابت نمودند. بسیار خوشحال شدم با شتاب تمام سدر و کافور را به آنها داده، درب مغازه را بستم و به دنبال آنها روانه شدم، تا به ساحل دریای عمان رسیدیم. آن دو نفر بدون احتیاج به کشتی روی آب روانه شدند، من ترسیدم که غرق شوم و حیران ایستادم، آنان متوجّه شدند و گفتند: مترس! خدا را به حضرت مهدی علیه السلام قسم بده که تو را حفظ کند سپس بسم الله گفته، رهسپار شو! من چنین کردم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبال آنها رفتم. در وسط‌های دریا بودیم، دیدم ابرها به هم درآمده و هوا صورت بارانی گرفت و شروع به باریدن کرد. اتّفاقاً من همان روز صابون پخته بودم و بر پشت بام مغازه به خاطر آن که به وسیله تابش آفتاب خشک شود، گذارده بودم، همین که باران را دیدم خیال صابونها را نمودم و پریشان خاطر شدم. به محض این خیال مادّی ناگهان پاهایم در آب فرو رفت و به کمک هنر شناوری خود را از غرق شدن حفظ کردم ولی از آنها جدا شدم، آن دو نفر به من توجّه کرده و مرا به آن حالت مشاهده نمودند، فوراً به عقب برگشته، دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از خاطره ای که به ذهنت خطور کرده توبه کن ، و بار دیگر خدا را به حضرت مهدی علیه السلام قسم ده تا تو را در آب حفظ کند، من نیز چنین کردم مثل اول روی آب با آنان رهسپار شدم، وقتی به ساحل رسیدیم، خیمه چادری را دیدم که همانند شجره طور نور از آن ساطع بود و آن فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: تمام مقصود در میان همین سراپرده است. با هم به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک چادر رسیدیم، یکی از همراهان پیشتر رفت تا برای من اجازه ورود بگیرد. طوری بود که صدای آن بزرگوار را می‌شنیدم، ولی وجود نازنینش را نمی دیدم، آن شخص درباره مشرّف شدن من از حضور مبارکش خواستار اجازه شد، شنیدن امام فرمود: «رُدُّوهُ فَإِنَّهُ رَجُلٌ صابُونِیٌّ؛ به او اجازه ندهید و او را در عِداد خدمه درگاه ملک پاسبان نشمرید، زیرا او مردی صابون دوست و مادّی است». یعنی او هنوز دل از تعلّقات دنیای دَنِی خالی نکرده و لیاقت حضور در این بارگاه را ندارد. عطّار ادامه می‌دهد: چون چنین شنیدم، ناامید گشتم و دندان طمع از دیدار آن حضرت کشیدم و دانستم وقتی ممکن است به زیارت آن جناب برسم که دلم را از آلودگی‌های مادّی و معنوی زدوده و صاف گردانم. 📚عبقری حسان 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ لگد زدن به امام رضا علیه‌السلام😭 👤 حجةالاسلام عالی 📢 لینک کلیپ در آپارت👇👇👇 https://www.aparat.com/v/wMQSA 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
✳️ گناه مانع دیدار امام علیه السلام 👤 شخصى از اهالى كوفه به نام ابوالفضل محمّد بن علی بن عبدالله الحسينى معروف به باعر حكايت كند: ✍ در سال ۲۵۸، نيمه ماه شعبان به قصد زيارت امام حسين عليه السلام عازم كربلا شدم. و چون ولادت مسعود حضرت مهدى - موعود - عليه السلام در بين شيعيان منتشر شده بود و هركس به نوعى علاقه مند ديدار آن مولود عزيز بود، مادر من كه نيز از شیعیان اهل بيت عليهم السلام بود گفت : پسرم چون به زيارت حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام رفتى از خداوند طلب كن تا خدمتگذارى امام حسن عسكرى عليه السلام را روزىِ تو گرداند، همان طورى كه پدرت مدّتى توفيق خدمتگذارى حضرت را داشت . پس هنگامى كه به كربلا رسيدم و براى زيارت امام حسين عليه السلام وارد حرم مطهّر شدم و زيارت آن حضرت را انجام دادم، او را در پيشگاه خداوند متعال واسطه قرار دادم تا به آرزويم - يعنى؛ به خدمت گزارى مولايم امام حسن عسكرى عليه السلام برسم، و در شب نیمه شعبان، چون نزديك سحر شد و بسيار خسته بودم در گوشه اى استراحت كردم . ناگهان متوجّه شدم، كه شخصى بالاى سرم، مرا صدا زد و اظهار داشت : اى ابوالفضل ! مولايت حضرت ابومحمّد، امام حسن عليه السلام مى فرمايد: دعايت مستجاب شد، حركت كن و به سوى ما بيا تا به آرزو و خواسته خود برسى . گفتم: اسمت چیست، گفت سَرور، عرضه داشتم : من الان آماده نيستم كه بتوانم به سامرا بيايم و خدمت مولايم برسم، بايد برگردم كوفه و خودم را جهت خدمت در منزل حضرت، آماده كنم . پاسخ داد: من پيام مولايم را رساندم و تو آنچه مايل بودى انجام بده . بعد از آن به كوفه بازگشتم و مادرم را در جريان قرار دادم، مادرم گفت : اى پسرم ! دعايت مستجاب شد، ديگر جاى ماندن و نشستن نيست ، سريع حركت كن تا به مقصد برسى . به همين جهت خود را آماده كردم و به همراه شخصى زرگر معروف به علىّ ذهبى روانه بغداد شدم و چون من جوانى بى تجربه بودم ، مادرم سفارش مرا به آن زرگر كرد. هنگامى كه وارد شهر بغداد شديم، من به منزل عمويم كه ساكن بغداد بود، رفتم و در آن هنگام مراسم جشن نصارى بود. عمويم مرا با خود به مجلس جشن نصارى برد، همين كه وارد مراسم و جشن آن ها شديم ، سفره غذا پهن كردند و ما نيز از غذاى ايشان خورديم، سپس شراب آوردند و بين افراد تقسيم كردند و براى من هم آوردند، ليكن من قبول نكردم . ولى به زور مرا مجبور كردند تا نوشيدم ، بعد از گذشت لحظاتى تعدادى نوجوان خوش سيما وارد مجلس شدند و مردم با آن ها مشغول عمل زشت لواط گشتند، شيطان بر من وسوسه كرد تا آن كه من نيز همانند ديگران مرتكب اين گناه بزرگ گشتم و بعد از آن چند روزى را در بغداد ماندم . سپس عازم سامرا شدم و هنگام ورود به شهر سامرا داخل دجله رفتم و بعد از آن كه خود را شستشو دادم ، لباس هاى پاكيزه پوشيدم و روانه منزل امام حسن عسكرى عليه السلام شدم . همين كه نزديك منزل آن حضرت رسيدم، وارد مسجدى شدم كه جلوى منزل حضرت بود و مشغول خواندن نماز گشتم . پس از مدّتى كوتاه ، همان كسى كه در كربلا آمد و پيام حضرت را آورد، دوباره نزد من آمد و من به احترام او ايستادم ، او دست خود را بر سينه من نهاد و مرا به عقب راند و اظهار داشت : بگير. و مقدارى دينار به سوی من پرتاب نمود و گفت : مولا و سرورم فرمود: تو ديگر حقّ ورود بر آن حضرت را ندارى، از هر كجا آمده اى برگرد. این پول خرج رفت و برگشت تو از کوفه به اینجاست. و من با حالت گريه و اندوه برگشتم. پس از حساب متوجه شدم پولی که به من داد دقیقا به همان اندازه بود که در راه خرج شده بود. 📚 الهداية الکبرى، ج ۱، ص ۳۳۱ 📢 متن عربی👇👇👇 https://hadith.inoor.ir/hadith/385439?utm_source=hadith_app&utm_medium=display&utm_content=share_hadith&utm_term=%D8%B9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D9%84%D8%B0%D9%87%D8%A8%DB%8C 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
✳️ ثواب آشنا کردن مردم با امام زمان عج ✅ برتر از صد سال عبادت!! 🌼امام سجاد عليه السلام : 🍂خداوند عز و جل به موسى عليه السلام وحى كرد : «مرا محبوب خلقم گردان و خلقم را محبوب من گردان». موسى عليه السلام گفت : پروردگارا ! چگونه اين كار را انجام دهم ؟ فرمود : «نعمت ها و عطاهاى مرا به آنان يادآورى كن، تا مرا دوست بدارند، كه اگر شخصِ گريزان از درگاهم و يا گمراه شده از آستانم را بازگردانى و هدايت نمايى، از عبادت صد ساله اى كه روزهايش را روزه دار و شب هايش را شب زنده دار باشى، برايت برتر است» موسى عرض كرد: بنده گریزان از درگاهت کیست؟ خداوند فرمود: آن بنده‏ ای عاصی و مُتمرِّد و سرکش است که از فرمان من سرپیچی و عصیان می کند. موسی عرض کرد: بنده گمراه از آستانه‌ات كيست‌؟ خداوند فرمود: کسی که امام زمانش را که او را آگاه می‌کند، نشناسد و یا پس از شناخت او به حضور او نرسد و به احکام دینش آشنا نگردد؛ چون امام است كه شريعت مرا به آنها مى‌شناساند و عبادت واقعى مرا براى آنان بيان مى‌كند و به وسيله هدايت امام به رضوان الهی مى‌رسند.🍂 🍃 تَفْسِيرِ اَلْعَسْكَرِيِّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ : أَوْحَى اَللَّهُ إِلَى مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : حَبِّبْنِي إِلَى خَلْقِي، وَ حَبِّبْ خَلْقِي إِلَيَّ، قَالَ: يَا رَبِّ، كَيْفَ أَفْعَلُ؟ قَالَ ذَكِّرْهُمْ آلاَئِي وَ نَعْمَائِي لِيُحِبُّونِي، فَلَأَنْ تَرُدَّ آبِقاً عَنْ بَابِي أَوْ ضَالاًّ عَنْ فِنَائِي خَيْرٌ لَكَ مِنْ عِبَادَةِ مِائَةِ سَنَةٍ صِيَامٌ نَهَارُهَا وَ قِيَامٌ لَيْلُهَا. قَالَ مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : وَ مَنْ هَذَا اَلْعَبْدُ اَلْآبِقُ مِنْكَ؟ قَالَ: اَلْعَاصِي اَلْمُتَمَرِّدُ. قَالَ: فَمَنِ اَلضَّالُّ عَنْ فِنَائِكَ؟ قَالَ: اَلْجَاهِلُ بِإِمَامِ زَمَانِهِ يُعَرِّفُهُ اَلْغَائِبُ عَنْهُ بَعْدَ مَا عَرَفَهُ، وَ اَلْجَاهِلُ بِشَرِيعَةِ دِينِهِ يُعَرِّفُهُ شَرِيعَتَهُ وَ مَا يَعْبُدُ رَبَّهُ وَ يَتَوَصَّلُ بِهِ إِلَى مَرْضَاتِهِ.🍃 📚التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام، ج ۱، ص ۳۴۲ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
✳️ شناخت خدا؛ یعنی شناخت امام زمان عج! 🌼امام صادق(عليه السّلام) : 🍃يك روز حسين بن على(عليه السّلام) نزد اصحاب خود رفت و فرمود: اى مردم خداوند نيافريده بنده‌ها را جز براى اينكه او را بشناسند و چون او را شناختند او را بپرسند و چون او را بپرستند، از پرستش هر چه جز او است بی نیاز شوند، پس مردى به آن حضرت گفت: ای فرزند رسول خدا(صلّى الله عليه و آله) پدر و مادرم به قربانت، شناخت خدا چيست‌؟ فرمود: شناخت مردم هر زمانى، امام خود را كه بر آنها فرمانبردن از او واجب است. 🍃 🍂 في كِتَابِ عِلَلِ اَلشَّرَائِعِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: خَرَجَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ اَلْعِبَادَ إِلاَّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإِذَا عَبَدُوهُ اِسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اَللَّهِ؟ قَالَ: مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ اَلَّذِي تَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ. 📚 تفسير نور الثقلين، ج ۵، ص ۱۳۲ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
✳️ وقتی امام زمان خود را نشناسی، خدا را چگونه می‌شناسی👈 ❓سوال؛ خواستم برام خدای وهابیت را از کتبشان توضیح دهید که آن ها معتقد به چه خدایی هستند و صفات خدا را چه چیزهایی می دانند؟ ✅ پاسخ! برای شناخت خدایی که وهابیت به آن معتقد است به برخی از نظریات ابن تیمیه موسس این فرقه ضاله اشاره می کنیم ۱. تصریح ابن تیمیه بر جسمانیت خداوند: او می گوید: « در جایی از کتاب خدا و سنت رسول و سخنان امت سلف و پیشوایان دینی نیامده است که خداوند جسم نبوده و از جسمانیت و عرض بودن منزه است. از این رو انکار معنایی که شرع و عقل آن را نفی نکرده نوعی نادانی و گمراهی است»[1] ۲- خدای وهابیت سوار بر پشه: ابن تیمیه می گوید: « اگر خداوند بخواهد می تواند با قدرت خویش بر پشت پشه ای هم سوار شود حال چرا نتواند بر روی عرش استقرار یابد»[2] ۳- خدای وهابیت هر شب در آسمان دنیا: ابن تیمیه می گوید: « خداوند عز و جل هر شب از آسمان به زمین می ٱید کسی که منکر این سخن گردیده و یا آن را توجیه کند بدعت گذار و گمراه است»[3] ۴- خداوند وهابیت با تمام اعضا جز ریش و عورت: ابویعلی استاد ابن تیمیه می گوید: « نسبت به آنچه در صفات حق گفته می شود از قول من نقل کنید که من جز ریش و عورت هر عضوی را برای خدا قائلم »[4] ۵- خدای وهابیت جوان با صورتی بی ریش و بی مو: نقل می کنند: « پیامبر پروردگارش را در شمایل جوانی با صورتی بی مو وبا پوششی از لولو وبا قدم ها وپاهای سبزه وگندمگون مشاهده کرد»[5] سیوطی از پیامبر روایت میکند که گفت: «پرودگارم را در قالب جوانی با موهایی پرپشت تا سرشانه دیدم»[6] ۶- خدای  وهابیت با انگشتانی سرد در میان کتف های پیامبر: نقل می کنند که پیامبر فرمود: « در خواب خدا را به زیباترین قیافه دیدم که فرمود یا محمد فرشتگان من در چه مطلبی با هم منازعه می کنند. گفتم نمی دانم. پس از این که آن پرسش را سه بار تکرار کرد و پاسخ منفی شنید دستش را میان دو کتف من گذارد چنان که سردی انگشتانش را در سینه ام حس کردم»[7] ۷- خدای وهابیت هروله کنان می دود: علمای وهابی چنین فتوا داده اند: « آری صفت هروله ( دوان دوان رفتن خدا ) در حدیث قدسی که بخاری و مسلم نقل کرده اند آمده است که اگر بنده قدم زنان به سویم آید من دوان دوان به سوی او خواهم شتافت»[8] سایر مشخصات خدای وهابیت: ۸- خدای آنان در شکل و قیافه حضرت آدم با قامتی 60 ذراعی است چنان که از پیامبر نقل می کنند: « خداوند آدم را به شکل خود و با قدی شصت ذراعی خلقت فرمود»[9] ۹-خدای وهابیت خدایی است که بر اساس روایاتشان می توان با او چانه زد و به خواسته های خود رسید[10] خدای آنان دارای پا و ساق پای عریان است[11] 1- 1- خدای آنان تعجب می کند و می خندد: « ابوهریره می گوید: « روز بعد آن مرد مهمان نواز به حضور پیامبر شرفیاب شد حضرت فرمود امشب خداوند با رفتار و روش مهمان نوازی شما به خنده افتاد و از کار شما تعجب کرد»[12] پی نوشت: [1] - التاسیس فی رد اسس التقدیس ج1 ص101 [2] - همان مدرک ص568 [3] - کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیه ( مجموع الفتاوی ) ج5 ص61 [4] - العواصم من القواصم ص210 [5] - میزان الاعتدال،ج2 ص363 [6] - جامع الاحادیث،ج4 ص396 باب 3 [7] - سنن ترمذی ج5 ص368 [8] - فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث و الافتاء ج3 ص196 [9] - صحیح بخاری ج5 ص22۹9 و صحیح مسلم ج4 ص2183 [10] - صحیح بخاری ج1 ص277 و ج5 ص2403 [11] - صحیح بخاری ج6 ص2706 [12] - صحیح بخاری ج3 ص1382 📚سایت حوزه 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ غلام تشنه شناس! 👌 چرا امام زمان عج ظهور نمی‌کند؟ 👤 استاد ماندگاری 📢لینک کلیپ در آپارت👇👇👇 https://www.aparat.com/v/uSI9r 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
4_6014601175444228365.mp3
4.77M
🔸آیا او برای ما کافی نیست؟! عجیبی پیرامون امام عصر علیه السلام، به نقل از فرزندان مرحوم آخوند خراسانی. 🎙 آیت الله وحید خراسانی @Elteja
✳️ زنگار گناه بر دل 🍃كَلَّا ۖ بَلْ ۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ🍃(مطففین: ۱۴) 🍂چنین نیست که آنها می‌پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است!🍂 ✅ گناه مانع دیدار امام زمان عج 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
✳️ گناه مانع دیدار امام زمان عج 👤 علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی چنین نقل می‌کند: ✍ سالی به قصد حج حرکت کردم و به مدینه وارد شدم. چند روزی در مدینه اقامت کردم و در جستجوی صاحب الزمان(عج) برآمدم. پس خبری از او نیافتم. بسیار غمگین شدم و ترسیدم به آروزی دیدار صاحب الزمان (عج)، نرسم. از مدینه خارج شدم تا به مکه رسیدم. حج خود را به جا آوردم و یک هفته‌ به شکل عمره در مکه ماندم. در تمام این مدت در طلب صاحب الزمان (عج) بودم. پس روزی در حالی که در این فکر بودم، در کعبه برایم باز شد. ناگهان با انسانی مواجه شدم که با دیدن او قلبم آرام گرفت و به سویش روان شدم. او نیز به سمت من آمد و گفت: اهل کجایی؟ گفتم: عراق. گفت: از کجای عراق، گفتم: از اهواز. گفت : آیا خُصَيْبي را می‌شناسی؟ گفتم: آری. گفت خدایش رحمت کند. شب‌ها زیاد عبادت می‌کرد، و به درگاه خدا بسیار اشک می‌ریخت. گفت: ابن مهزیار را چطور؟ گفتم: خودم هستم. گفت: ای اباالحسن خدا تو را در سلامت زنده بدارد. سپس با من دست داد و مرا درآغوش گرفت و گفت: ای اباالحسن با علامتی که بین تو و ابامحمد(امام حسن عسکری ع) بود، چه کردی؟ گفتم: با من است. انگشتری را که نقش محمد و علی داشت، به او دادم. چون آن را خواند اشکش جاری شد و گفت: خدایت رحمت کند ای ابامحمد همانا که تو زینت امتی، خدا تو را به امامت شرف بخشید، و تاج علم و معرفت بر سرت نهاد. سپس گفت: چه می‌خواهی ای ابا الحسن گفتم: الإمامَ المحجوبَ عن العالم. امام در پرده از عالم را. گفت: 👈«مَا هُوَ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ وَ لَكِنْ حَجَبَهُ سُوءُ أَعْمَالِكُمْ.» «او از شما پوشیده نیست ولیکن اعمال بدتان، او را از شما پوشانده است.»👉 برخیز و به سوی محل استراحت خود برو و آماده دیدار او باش. چون ستاره جوزا پایین رفت و ستارگان آسمان نورافشان شدند، من بین رکن و صفا منتظرت هستم. حالم نیکو گشت و یقین کردم که خدا مرا مورد فضل خود قرار داده است. پیوسته منتظر آن وقت بودم تا موعد فرا رسید. به سمت مرکب خود رفتم و بر پشتش سوار شدم. ناگهان او را دیدم که من را صدا می‌زند: ای اباالحسن، بیرون رفتم و به او پیوستم. به من سلام کرد و گفت ای برادر بیا به راه بیفتیم. پس پیوسته از دره‌ای سرازیر می‌شدیم و بر قله کوهی بالا می‌رفتیم، تا بر طائف مشرف شدیم. پس گفت ای ابا الحسن پیاده شو تا باقی‌مانده نماز شب را به جا آوریم. پیاده شدم و نماز صبح را دو رکعت با هم خواندیم. گفت: ای برادر راه بیفت. پس هم‌چنان مرا از دره‌ای سرازیر می‌کرد و بر قله کوهی بالا می‌برد تا مشرف شدیم بر دره‌ای عظیم شبیه کافور [در سفیدی]. پس چشم دوختم و خیمه‌ای از مو دیدم که از نور می‌درخشید. گفت نگاه کن، آیا چیزی می‌بینی؟ گفتم: خمیه‌ای از مو می‌بینم. گفت: آن همان آرزوی تو است. پس به سوی دره سرازیر شد و من به دنبال او. به میان آن دره که رسیدیم، از مرکب خود پیاده شد و آن را رها کرد. من نیز از مرکبم پیاده شدم. گفت رهایش کن. گفتم: اگر گم شود چه؟ گفت: این دشتی است که داخل آن نمی‌شود مگر مومن و خارج از آن نمی‌شود مگر مومن. سپس از من پیشی گرفت و داخل آن خیمه شد و به سرعت بیرون آمد و گفت: بشارت باد بر تو که اجازه ورود به تو دادند. «فدخلت فإذا البيت يسطع من جانبه النور»؛ پس داخل شدم. ناگاه دیدم که خیمه از سمت او غرق در نور است. به او سلام کردم به امامت. به من فرمود: 👈«يَا أَبَا اَلْحَسَنِ، قَدْ كُنَّا نَتَوَقَّعُكَ لَيْلاً وَ نَهَاراً، فَمَا اَلَّذِي أَبْطَأَ بِكَ عَلَيْنَا؟» «ای اباالحسن، ما شب و روز انتظار تو را می‌کشیدیم. چه چیز ورودت بر ما را به تاخیر انداخت؟»👉 گفتم: ای آقای من تاکنون کسی که مرا به سوی شما راهنمایی کند نیافته بودم، به من فرمود: «لَمْ تَجِدْ أَحَداً يَدْلُّكَ؟» کسی را نیافتی که راهنمایی‪ات کند؟! سپس با انگشت بر زمین کشید، سپس گفت:👈«لاَ وَ لَكِنَّكُمْ كَثَّرْتُمُ اَلْأَمْوَالَ، وَ تَجَبَّرْتُمْ عَلَى ضُعَفَاءِ اَلْمُؤْمِنِينَ، وَ قَطَعْتُمُ اَلرَّحِمَ اَلَّذِي بَيْنَكُمْ، فَأَيُّ عُذْرٍ لَكُمْ اَلْآنَ؟» «سپس گفت: نه چنین نیست ولیکن شما اموال را زیاد کردید، و بر بیچارگان از مومنین بزرگی فروختید، و قطع رحم کردید. پس اکنون چه عذری دارید؟👉« «فَقُلْتُ: اَلتَّوْبَةَ اَلتَّوْبَةَ، اَلْإِقَالَةَ اَلْإِقَالَةَ.» سپس فرمود: «يَا اِبْنَ اَلْمَهْزِيَارِ، لَوْ لاَ اِسْتِغْفَارُ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ لَهَلَكَ مَنْ عَلَيْهَا إِلاَّ خَوَاصَّ اَلشِّيعَةِ اَلَّذِينَ تُشْبِهُ أَقْوَالُهُمْ أَفْعَالَهُمْ.»؛ «ای پسر مهزیار اگر طلب مغفرت بعضی از شما برای بعضی دیگر نبود، همه انسان‌های روی زمین هلاک می‌شدند جز خواص شیعه؛ آنان که گفتارشان به کردارشان شبیه است»... 📚 دلائل الإمامة ج ۱، ص ۵۳۹ 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
🌼 داستان تشرف؛ وکالت امام زمان (عج) در دعا 👤 عالم ربّانی، آقا میرزا هادی خراسانی بجستانی- ایّده اللّه تعالی- ما را از مرحوم سید عالم فاضل عابد زاهد ممجّد، حاج سید حسین اصفهانی متولّی مدرسه صدر نجف اشرف خبر داد که از عالم فاضل محقّق، شیخ حسن تویسرکانی شنیدم، که گفت: ✍ اوایل جوانی که در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم، امر معیشت بر من سخت می‌گذشت. بنا گذاشتم فقط به قصد دعا کردن برای توسعه حال به کربلا مشرّف شوم. چون مشرّف گردیدم، شب را خوابیدم، هنوز به حرم محترم مشرّف نشده بودم که در خواب به حضور باهر النور موفور السّرور حضرت ناموس دهر، بقیّة اللّه ولیّ عصر- ارواحنا له الفداه- مشرّف گردیدم. فرمودند: فلانی، دعا کن! عرض کردم: یا مولای! به قصد دعا مشرّف شدم. فرمودند: خیلی خوب، همین جا بالای سر است، دعا کن! دست به دعا برداشتم و با تضرّع و زاری دعا کردم. فرمودند: نشد. دو مرتبه بهتر از اوّل مشغول دعا کردن شدم. باز فرمودند: نشد. مرتبه سوّم آن چه می‌دانستم به جدّ و جهد الحاح نمودم. باز فرمودند: نشد. دیگر عاجز شدم، 👈عرض کردم: سیّدی! دعا کردن وکالت بردار هست یا نه؟ فرمودند: بلی! هست. عرض کردم: من شما را وکیل کردم که برایم دعا فرمایید. فرمودند: خیلی خوب. سپس دست به دعا برداشتند و دعا فرمودند. 👉 چون به نجف اشرف مراجعت نمودم، شخص تاجر تویسرکانی که ساکن طهران بود به زیارت عتبات و حضور مبارک حجّة الاسلام میرزای رشتی رحمه اللّه مشرّف شد و چون شیخ حسن تویسرکانی از شاگردهای مبرّز ایشان بود، لهذا مرحوم میرزا، جناب شیخ حسن را بسیار توصیف کردند و بالاخره به او فرمودند: دخترت را به او بده! حاجی مذکور فورا قبول نمود. بعد از چند روز جناب شیخ حسن صاحب عیال، مال، خانه و زندگی گردید. 📚عبقری حسان 🎁 برای دسترسی به مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @tabligheslam
دو داستان زیبا از درس اخلاق آیت الله فیاضی درباره امام زمان عج و عاقبت به خیری 🎁 به کانال مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 @tabligheslam
🌼 داستان تشرف؛ عنایت امام زمان عج به بت‌پرست ✍ مرحوم والد آیت اللّٰه سید نورالدین حسینی میلانی (ره) از یکی از علمای شیعه در هند به نام سیّد فرزند علی نقل می‌کند که روزی یک فرد بت پرست که شخصیتی داشت، به من گفت: «مرا به قتل متهم کرده‌اند. تلاش‌های فراوان من نیز در روند پرونده مؤثر نشد و قرار است حکم اعدام روز دوشنبه اجرا شود. اکنون از همه جا ناامید گشته، نزد شما آمده‌ام، آیا شما می‌توانید به من کمک کنید؟ » سید می‌گوید: «با خودم فکر کردم که هر چند او بت پرست است، امّا همۀ خلایق از نعمت وجود امام زمان برخوردارند. این شخص نیز به برکت وجود امام زمان علیه السلام موجود و از رعایای آن حضرت محسوب است. لذا به وی گفتم: صبح روز جمعه لباس تمیزی بر تن کن و به قبرستان مسلمانان برو و صدا بزن: «یا ابا صالح المهدی»! چرا که به اعتقاد ما چنان چه مردم در مشکلات به ایشان متوسل شوند، نتیجه می‌گیرند. تو نیز به آن حضرت متوسل شو؛ شاید نتیجه بگیری. سید از قول شخص یاد شده می‌گوید: من این کار را انجام دادم. شخصی نزد من آمد و فرمود: مشکل تو چیست؟ مشکلم را گفتم و عرض کردم: سید فرزند علی مرا راهنمایی کرد که به شما توسل جویم. آن جناب پس از شنیدن مشکل من فرمود: «مشکل تو حل شد؛ نگران نباش! » عرض کردم: اگر با وجود غیر مسلمان بودن و عدم معرفت من نسبت به شما مشکل مرا حل کردید پس چرا گرفتاری‌های مسلمانان معتقد به خود را حل نمی کنید؟ ایشان فرمودند: اگر مسلمانان، با این حال که تو داری و حاجت خود را خواستی، حاجت خویش را از ما بخواهند، مشکل آنان را نیز حل خواهیم کرد. پس از این جریان شخص یاد شده روز دوشنبه در دادگاه حاضر شد و قاضی حکم تبرئه وی را صادر کرد. او گفته: من اصلاً علت تغییر حکم را نفهمیدم و در حالی که پول فراوان و وکلای بسیار در حل مشکل من کارساز نشد، توسل به امام شما مشکل مرا حل کرد و قاضی به یکباره از حکمش برگشت و مرا تبرئه کرد! 📚جواهرالکلام فی معرفه الامامه و الامام 🎁 به کانال مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 @tabligheslam
14.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼خادمی که از ملازمان امام زمان (عج) شد... 😔 هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم 🎙 حجت‌الاسلام عالی 🎁 به کانال مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 @tabligheslam
🌸 امام شناسی کودک!!! 🌼 امام صادق علیه‌السلام: 🍃مفضّل بن عمر گفت: از امام صادق(ع) پرسیدم: این‌که کودک بدون هیچ دلیلی خندیده و بدون هیچ درد و رنجی می‌گرید سببش چیست؟ آن‌حضرت فرمود: «اى مفضّل! هیچ طفلى نیست مگر آن‌که امام خود را دیده و با او مناجات می‌نماید، پس گریه‌اش به خاطر غایب شدن امام از او است و خنده‌اش زمانى است که امام به او رو می‌کند. و وقتى زبان طفل باز شد این باب بر رویش بسته شده و دیگر امام را ندیده و در دلش نسبت به آنچه قبلاً برایش اتّفاق افتاده فراموشى پیدا می‌شود».🍃 🌴عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلطِّفْلِ يَضْحَكُ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ وَ يَبْكِي مِنْ غَيْرِ أَلَمٍ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ مَا مِنْ طِفْلٍ إِلاَّ وَ هُوَ يَرَى اَلْإِمَامَ وَ يُنَاجِيهِ فَبُكَاؤُهُ لِغَيْبَةِ اَلْإِمَامِ عَنْهُ وَ ضَحِكُهُ إِذَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ حَتَّى إِذَا أُطْلِقَ لِسَانُهُ أُغْلِقَ ذَلِكَ اَلْبَابُ عَنْهُ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالنِّسْيَانِ 📚علل الشرایع ج ۲، ص ۵۸۴ 😭 عزيزٌ عَلَيَّ اَنْ اَرَي الْخَلْقَ وَ لا تُري، 🍂بر من سخت است همه را مي بينم اما تو را نمي بينم (دعای ندبه)🍂 🎁 به کانال مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 @tabligheslam
✳️ عنایت امام زمان عج با سفارش مادر ✍ سر لشكرى خدمت يكى از علماى مشهد می‌رسد و بعد از عرض ارادت و اظهار محبّت به آل پيغمبر (ص) می‌گوید: من متصدى انبار اسلحه خراسانم، يك ماه قبل متوجّه شدم كه پنج قبضه اسلحه از انبار به سرقت رفته و چند روز ديگر هم بناست بازرسان از مركز براى سركشى بيايند و پس از بازجويى با نبودن اسلحه قطعا مرا اعدام يا به حبس ابد با اعمال شاقه محكوم می‌کنند. لذا چند شب بعد از خدمت، می‌رفتم پشت سربازخانه دره كوهى بود، ميان آن دره كوه تا صبح گريه می‌کردم و به امام عصر (عجل اللّه تعالى فرجه) استغاثه می‌نمودم. تا اينكه شبى از بس گريه كرده بودم و فرجى نشده بود، با عصبانيت و چشم گريان صدا زدم، يا فاطمة الزهرا پسرت به دادم نمی‌رسد گوش به حرفم نمی‌دهد، شايد به حرف شما گوش دهد، به ايشان بفرما به داد من بيچاره برسد و جان مرا حفظ كند. و آن شب را به خانه نيامدم و روى ماسه‌های دره كوه خوابيدم. در عالم خواب حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) را ديدم، فرمود: به فرزندم گفتم كار تو را اصلاح كند، می‌روی خيابان تهران سرنبش قهوه‌خانه كوچكى است به آنجا مراجعه كن. از خواب بيدار شدم، صبح زود خود را به قهوخانه رساندم، ديدم قهوخانه بسيار كوچكى است، و پيرمردى كترى روى چراغ گذارده و چاى چراغى درست كرده و به مردم مى دهد، چون وضع او را ديدم خجالت كشيدم خود را معرفى كنم، بعد از ساعتى در كنار خيابان ايستادم ناچار نزديك رفته به او سلام كردم، گفتم: من فلانى هستم اين روزها كسى از من سراغ نگرفته. فرمود: چرا امروز دو روز است، سيّد جوانى مى آيد و سراغ شما را مى گيرد، امروز تا كنون نيامده ولى احتمال دارد امروز هم به سراغ شما بيايد. من از خوشحالى می‌خواستم جان بدهم، تا ظهر توى قهوه خانه نشستم، خبرى نشد. به قلبم خطور كرد كه آقا مأمور است به داد تو برسد ليكن ميل ندارد صورت تو را ببيند و تو جمال او را زيارت كنى. از قهوخانه بيرون آمدم و كاغذى گرفته با چشم گريان نوشتم: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَولاىَ يا حُجَّةَ بْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرى بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى وَ نَفْسى لَكَ الْفِدا اَغِثْنى وَ فَرِّجْ كَرْبى بِحَقِّ اُمِّكَ فاطمة (عليهاالسلام). نامه را در پاكت گذاشتم و به آن شخص قهوه چى دادم و گفتم: اگر آن آقا آمد، اين پاكت را حضورشان تقديم كن و جواب آن را بگير، تا من برگردم. از قهوه خانه بيرون آمدم. خواستم به حرم مشرف شوم، ديدم حالى ندارم، با خود گفتم: روبروى قهوه‌خانه می‌ایستم و به قهوه خانه نگاه می‌کنم اگر آقايم آمد جمال او را زيارت می‌نمایم، امّا هرچه ايستادم كسى را نديدم كه به سمت قهوه خانه برود. پس از يك ساعت باز آمدم درب قهوه‌خانه و از آقا سراغ گرفتم، آن مرد گفت: همين ساعت آمدند، سراغ شما را گرفتند، من كاغذ شما را به ايشان دادم چيزى نوشته پس دادند. پاكت را گرفته روى چشمم گذاردم و باز كردم، ديدم زير نامه نوشته: پنج قبضه اسلحه مسروقه شما را در پارچه فلان رنگ پیچیده‌اند و آخر همان دره كه شبها گريه می‌کردی كنار فلان سنگ در زير شن و ماسه پنهان کرده‌اند و چون شبها آنجا مى رفتى نتوانسته‌اند ببرند، وليكن امشب اگر خود را نرسانى و آنها را برندارى، قصد دارند به هر وسيله كه باشد ببرند. و امضا نموده بود (المهدى المنتظر). كاغذ را بوسيدم و در جيب گذاشته به هر وسیله‌ای بود نزديك عصر خود را به دره كوه رسانيدم، كنار همان سنگ اسلحه‌ها را از زير ماسه بيرون آوردم و بردم تحويل دادم و جان مرا حضرت خريد و از آن روز تصميم گرفتم هر چه بتوانم به تقوا و عبادت بكوشم تا شايد به زيارت جمال دل آراى آن جناب نايل شوم ولى صد افسوس كه هنوز باين سعادت عظمى موفق نشده‌ام. 📚 کرامات فاطمیه (س)، علی میرخلف زاده، ص۷۴ 📢 ظاهراً این قصه مربوط به قبل از انقلاب است 🎁 به کانال مطالب تبلیغی بپیوندید👇👇👇 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 @tabligheslam