🔆 #پندانه
✍ همنشینی اثر دارد
زغالهای خاموش را کنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شود. چون همنشینی اثر دارد.
ما هم مثل همان زغالهای خاموشیم. اگر کنار افرادی روشن بنشینیم که گرما و حرارت دارند، مثل آنها نور و حرارت و گرما پیدا میکنیم.
پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد.
«غرور» هديه شيطان است و «دوست داشتن» هديه خداست.
چه زشت و قبیح است وقتی هديه شيطان را به رخ هم میكشيم و هديه خداوند را از يكديگر پنهان میكنيم.
🆔 @Masaf
🔆 #پندانه
✍ لطفا هیچوقت عوض نشو
🔹چند روز پیش رفتم نزد تعمیرکار مانیتور خودرو و گفتم:
ببخشید مانیتور خودروام بهنظر نیاز به تعمیر داره چون یههویی خاموش و روشن میشه و تصویرش میره.
🔸تعمیرکار گفت:
باشه، یه نگاهی بهش میندازم. ممکنه از نظر برقی یا شاید... سوخته باشه. اگه سوخته بود باید عوضش کنی.
🔹گفتم:
باشه، چک کنید ببینید چه میشه کرد. من میرم و یکیدو ساعت دیگه برمیگردم.
🔸با خودم گفتم:
خب دوسهمیلیون تومنی افتادم تو خرج.
🔹دوسه ساعت بعد رفتم سراغش و مانیتور خودرو رو سالم بهم تحویل داد.
🔸گفتم: هزینهاش چقدر میشه؟
🔹گفت:
هیچی، چیز مهمی نبود. فقط کابل سوکتش شل شده بود، سفت کردم. کار خاصی نکردم.
🔸تشکر کردم و اومدم بیرون. نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد. میتونست هر هزینهای رو به من اعلام کنه و منم خودمو آماده کرده بودم.
🔹بعد از چند دقیقه کنار یک شیرینیفروشی توقف کردم و یک بسته شکلات گرفتم و دوباره برگشتم پیشش.
🔸بسته شکلات رو گذاشتم رو میز کارش و بهش گفتم:
دنیا به آدمهایی مثل شما نیاز داره. لطفاً هیچوقت عوض نشو.
🔹یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد.
🔸گفت:
آقا، حرف پدرم رو بهم زدی. اونم بهم میگه همیشه خوب باش و عوض نشو، حتی اگه همه بهت بدی کنن.
🔹تو راه برگشت به این فکر میکردم که تغییر تو آدما به تدریج اتفاق میفته. تنها چیزی که میتونه ما رو تو مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه، یک جمله ساده از عزیزترین آدما تو زندگیمونه؛
🔸«آدمِ خوب! هیچوقت عوض نشو...»
🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 #پندانه
✍️ به آنچه میدانی، عمل کن
🔹روزی دوستی قدیمی، عارف بزرگی را در نماز عید فطر دید.
🔸پس از احوالپرسی و خوشوبش از عارف پرسید:
ای شیخ، ما همکلاس و هممکتب بودیم؛ هر آنچه تو خواندی، من هم خواندم. استادمان نیز یکی بود، حال تو چگونه به این مقام رسیدی و من چرا مثل تو نشدم؟
🔹عارف گفت:
تو هرچه شنیدی؛ اندوختی و من هرچه خواندم؛ عمل کردم.
🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
هدایت شده از موسسه مصاف
🔆 #پندانه
✍ خدا رو چه دیدی، شاید شد
🔹دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکهکلامش این بود:
خدا رو چه دیدی، شاید شد.
🔸یادم میاد همون سال یکی از بچهها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره. دیگه مدرسه هم نیومد. فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود. همه گریه میکردیم و حالمون خراب بود.
🔹گریهمون وقتی شروع شد که گفت:
به درک که نمیتونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمیتونم بازیگر بشم.
🔸آخه عشق سینما بود. معلم ریاضیمون وقتی حال ما رو دید اون تکیهکلام معروفش رو به اون رفیقمون گفت: «خدا رو چه دیدی، شاید شد.»
🔹وقتی این رو گفت همه ما عصبی شدیم. چون بیشتر شبیه یه دلداری مزخرف بود برای کسی که هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوش نداره.
🔸امشب تو پیج رفیقم دیدم که برای نقش اول یه فیلم با موضوع معلولیت انتخاب شده و قرارداد بسته. مثل همون روز تو مدرسه گریهام گرفت.
🔹فکر میکنی رسیدن به آرزوت محاله؟! خدا رو چه دیدی، شاید شد.
🆔 @Masaf
هدایت شده از تحلیل سیاسی _ فرهنگی-اجتماعی
🔆 #پندانه
✍️ فرهنگ، عامل اصلی در پیشرفت جوامع بشری است
اولين روزهايی كه در سوئد بودم، يکى از همکارانم هر روز صبح با ماشينش مرا از هتل برمیداشت و به محل کار میبرد.
ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى. ما صبحها زود به کارخانه میرسيديم و همکارم ماشينش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک میکرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند کارخانه اسکانیا با ماشين شخصى به سر کار میآمدند.
روز اول، من چيزى نگفتم. همين طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم:
آيا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشينت را اينقدر دور از در ورودى پارک میکنى؟ در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست.
او در جواب گفت:
براى اينکه ما زود میرسيم و وقت براى پيادهرفتن داريم. اين جاها را بايد براى کسانى بگذاريم که ديرتر میرسند و احتياج به جاى پارکى نزديکتر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند. تو اين طور فکر نمیکنی؟
فرهنگ یعنی بدون اجازه کسی از او فیلم و عکس نگیریم.
فرهنگ یعنی میزان درآمد و حقوق دیگران به ما ربطی ندارد.
فرهنگ یعنی کسی تو گوشیاش عکسی به ما نشان داد عکسهای قبلی و بعدیاش را نبینیم.
فرهنگ یعنی تا در جمعی نشستی، سریع دو تا اصطلاحی که در یک کتاب خواندهای را به رخ دیگران نکشی.
فرهنگ یعنی خودت را صاحبنظر ندانی تا رسیدی به کسی درمورد مدل مو، رنگ مو، چاقی و لاغری او نظر دهی.
فرهنگ یعنی لهجه دیگران را مسخره نکنیم.
فرهنگ یعنی تا از خانه کسی بیرون آمدیم و در را بستیم، شروع نکنیم به بدگویی و غیبت از میزبان.
فرهنگ یعنی آشغال از ماشین بیرون نریزیم.
فرهنگ یعنی از چشمی درب خانهمان رفتوآمد همسایهها را چک نکنیم.
فرهنگ یعنی تا کسی برایمان کادو خرید، سریع قیمت آن را درنیاوریم.
فرهنگ یعنی بهخاطر یک دقیقه پیادهروی، دوبل پارک نکنیم.
فرهنگ یعنی رعایتنکردن قوانین رانندگی نشانه زرنگی ما نیست.
فرهنگ عامل اصلی در پیشرفت جوامع بشری است. بهخاطر خودمان و نسل بعدیمان فرهنگسازی کنیم و زندگی را زیبا بسازیم و از لحظاتمان لذت ببریم.
🔆 #پندانه
✍️ برای یک زندگی زاهدانه، تعلقات دنیا را از قلبت پاک کن، نه از زندگیات
روزی مرد فقیری به دیدن درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین و در میان چادری زیبا که طنابهایش به گل میخهای طلایی گره خوردهاند، نشسته است.
فقیر وقتی این تجملات را دید، فریاد کشید:
ای مرد خدا، این چه وضعیتیست؟ من تعریفهای زیادی از زهد و وارستگی شما شنیدهام، اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما کاملا سرخورده شدم.
درویش خندهای کرد و گفت:
من آمادهام تا تمامی این چیزهایی که تو را به حیرت انداخته است، ترک کنم و با تو هر کجا که بگویی همراه شوم.
با گفتن این حرف، درویش بلند شد و جلوتر از مرد فقیر راه افتاد. او حتی درنگ نکرد تا دمپاییهایش را به پا کند.
بعد از مدت کوتاهی، فقیر اظهار ناراحتی کرد و گفت:
من کاسه گداییام را در چادر تو جا گذاشتهام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا بروم و آن را بیاورم.
درویش خندید و گفت:
دوست من، گل میخهای طلای خیمه من در زمین فرورفتهاند، نه در دل من. اما کاسه گدایی تو، هنوز تو را تعقیب میکند!؟
وارستگی، تارک دنیاشدن و بریدن از اشیا و اموال و اشخاص نیست، بلکه بریدن از تعلقات و وابستگی به آنهاست.
وارستگی، به امور بیرونی تعلق نمیگیرد، بلکه مربوط به امور درونیست.
در دنیابودن و از آن لذتبردن وابستگی نیست، بلکه وابستگی، حضور دنیا در ذهن و قلب انسان است.
🆔 @Masaf
هدایت شده از تحلیل سیاسی _ فرهنگی-اجتماعی
🔅 #پندانه
✍️ قبل از هر اقدامی، ریشه اصلی مشکلت را پیدا کن
🔹در زمانهای دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیرقابلاستفاده بود.
🔸روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید.
🔹مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد. روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود.
🔸دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود.
🔹روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.
🔸مرد خردمند گفت:
چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟
🔹روستاییان گفتند:
نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!
🔸در حل مسائل و مشکلات، ابتدا علت اصلی و ریشهای را کشف کنید و آن را از بین ببرید.
🔅#پندانه
✍ یک دعای متفاوت
روز جمعه است و رحیم با پدرش در منزل نشستهاند.
پدرش میگوید:
پسرم! ماشین را استارت بزن برویم جایی!
پدر رحیم که سوار میشود، میگوید:
پسرم، امروز را برو ترمینال، جمعه است و خیلیها از سفر برمیگردند. برو شاید خدا یک عمل صالحی به ما رساند. شاید کسی باشد پولش را گم کرده و پول لازم دارد. شاید کسی در این شهر برای دکتر آمده و شب را جای خواب ندارد. برو انشاءالله خداوند انجام یک عمل صالحی بر ما هدیه میکند.
رحیم میگوید:
به ترمینال رسیدیم. پدرم با چشم منتظر بود و با زبان «یاالله» میگفت. از خدا میخواست برساند و اجابت کند دعایش را.
این کار همیشگی پدر رحیم بود.
گاهی میگفت:
برخیز چند کمپوت بگیریم.
بعد میرفتند بیمارستان. روز جمعه دنبال بیمارانی میگشت که بیکس بودند و منتظر ملاقات کسی.
رحیم میگوید:
گاهی پدرم دو ساعت داخل ماشین در ترمینال مینشست و میگفت: «پسرم، اصلا غصه نخور. همین که با نیت انتظار برای انجام کار خیر نشستهایم، چه کار خیری برساند چه نرساند دستمزدمان محفوظ است و ضرر نمیکنیم. غصه نخور.»
داستان را که به اینجا رساند، اشک بر دیدگانش جاری شد.
گفتم:
رحیم دوباره تکرار کن. واقعا چه صحنه عاشقانهای و چه دعای دیوانهکنندهای. بروی ترمینال برای پیداکردن ابن السبیل بنشینی و بگویی خدایا دعای مرا اجابت کن.
چه دعاهایی هستند که واقعا از آنها بیخبریم. این دعا شاید بهترین دعا باشد که دعا کنی خداوند در زمانی که کسی او را دعا میکند و حاجتی میخواهد تو هم دعا کنی و از خدا توفیق عمل صالح طلب کنی و التماس کنی دعایت را اجابت کند و برای دعای آن کسی که او را میخواند تو را بفرستد.
رحیم میگوید:
بارها خداوند نیازمندانی را در اجابت دعای پدرم سمت او فرستاده بود، که اعتراف کردند مستاصل ایستاده بودم که دعا کردم خدایا کمکم کن و خدا تو را رساند.
آیا تاکنون یک بار از دعاهای پدر رحیم کردهایم؟
🆔 @Masaf
هدایت شده از تحلیل سیاسی _ فرهنگی-اجتماعی
#پندانـــــــهـــ
🌼✨عجیب است گاهی ما به کسی که در پُست و مقام یا ثروت از ما پیشی گرفته حسادت میورزیم اما هنگامی که کسی: در صف اول نماز یا در حفظ قرآن ازما پیشی گرفته، غبطه نمیخوریم و علت آن بسیار واضح است و آن عشق به دنیا و فراموش نمودن آخرت است.😔😔😔
{ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ
الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى}
👈بلکه شما زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح
میدهید، در حالی که آخرت بهتر و پاینده تر است.
📚 سوره الأعلى، آیه ۱۶ و ۱۷
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅 #پندانه
✍ با بیخردی آبروی افراد را نبرید
🔹بعد از نماز ملا در بلندگو میگه:
میخوام كسی را به شما معرفى كنم كه قبلا دزد بوده، مشروب و موادمخدر مصرف میكرده و هر كثافتكارىای میكرده.
🔸ولى اكنون خدا او را هدايت كرده و همه چيز را كنار گذاشته.
🔹بيا احمدجان، بلندگو را بگير و خودت تعريف كن كه چطور توبه كردى!
🔸احمد آمد و گفت:
من یک عمر دزدى میكردم، معصيت میكردم. خدا آبرويم را نبرد!
🔹اما از وقتى كه توبه كردم، اين ملا برايم آبرو نگذاشته است!
🔸گاهی بیخردی آبروی افراد را میبرد...
🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅#پندانه
✍️ بیمارانی در دل این دنیا
🔹پزشکی میگفت:
وارد اتاق احیا شدم. پیرمردی با چهره نورانی روی تخت خوابیده بود. نگاهی به پرونده او انداختم. بر وی عمل قلب انجام داده بودند که در خلال آن دچار خونریزی شده بود. به همین سبب خون به برخی از قسمتهای مغزش نرسیده و به کما رفته بود.
🔸دستگاهها به او وصل بودند و با تنفس مصنوعی هر دقیقه ۹ بار نفس میکشید.
🔹یکی از فرزندانش کنار او بود. دربارهاش پرسیدم، گفت پدرش سالهاست در یک مسجد موذن است.
🔸نگاهش کردم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. با او صحبت کردم. هیچ واکنشی نشان نمیداد. وضعیتش خطرناک بود.
🔹پسرش کنار گوشش شروع به حرفزدن کرد. اما او چیزی نمیفهمید.
🔸گفت:
مادر حالش خوبه. برادرها هم حالشون خوبه. دایی از سفر برگشت.
🔹و همینطور با او صحبت میکرد. اما پیرمرد در همان وضعیت بود و عکسالعملی نشان نمیداد. دستگاه تنفس هر دقیقه ۹ بار به او نفس میداد.
🔸ناگهان پسر در گوش پدرش گفت:
مسجد مشتاق توست. بهجز فلانی که اشتباه اذان میگه کس دیگهای نیست که اذان بگه. جای تو توی مسجد خالیه.
🔹همین که اسم مسجد و اذان را برد، سینه پیرمرد لرزید و شروع به نفسکشیدن کرد. به دستگاه نگاه کردم؛ نشان میداد که ۱۸ تنفس در دقیقه دارد. پسر اما خبر نداشت.
🔸سپس گفت:
پسرعمو ازدواج کرد. برادرم فارغالتحصیل شد.
🔹باز پیرمرد از حرکت ایستاد و تنفس به ۹ بار در دقیقه رسید که توسط دستگاه بود.
🔸این را که دیدم پیش او رفتم و کنار سرش ایستادم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. هیچ حرکتی نداشت. هیچ واکنشی نشان نمیداد. تعجب کردم.
🔹به گوشش نزدیک شدم و گفتم:
الله اکبر، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح.
🔸در همین حال دستگاه تنفس را نگاه میکردم. تعداد ۱۸ تنفس را در دقیقه نشان میداد. چه بیماری بود او! بلکه چه بیمارانی هستیم ما!
💠 «مردانی که نه تجارتی و نه خریدوفروشی آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات مشغول نمیدارد؛ از روزی میترسند که دلها و دیدهها در آن زیر و رو میشود. تا خدا آنان را بر اساس بهترین کاری که انجام دادهاند، پاداش دهد و از فضل خود به آنان افزون دهد و خدا هر که را بخواهد بدون حساب روزی میدهد.»(نور: ۳۷و۳۸)
🔹این بود حال آن بیمار. اکنون تو ای کسی که از بیماریها و دردها دوری، آیا از نعمتها و فضل بیشمار او برخوردار نیستی؟
🔸آیا نمیترسی که فردا در برابر خداوند بایستی و به تو بگوید:
بندهام آیا بدن سالم به تو ندادم؟ آیا روزیات را نگستردم؟ آیا بینایی و شنواییات را سالم نگرداندم؟
🔹و تو بگویی:
آری.
🔸سپس بگوید:
پس چرا با نعمتهای من معصیتم کردی؟
💢 چه داری بگویی؟!
🆔 @Masaf