eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.1هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🔰 عاشقان، اینجاکلاس درس ماست ماهمه شاگرد و استادش خداست درس آن راه کمال و بندگیست شیوه ی انسان شدن در زندگیست با عمل تنها بود این آزمون از مسیر عقل رفتن تا جنون باید اینجا چشم دل را وا کنی تا که در عرش خدا ماوا کنی درس اول در وصالش، اشتیاق درس آخر، وصل و پایان فراق شرط اول، عاشقی، تسلیم عشق ورنه بیخود دیده ای تعلیم عشق @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 اگه خواستی تکیه بدی: نه به "چهره ها "اعتماد کن نه به "زبون ها به دوتا چیز اما میشه تکیه کرد "یکی"مرام و مردونگی "دومی "انسانیت بامرام؛ نمک میشناسه و دومی ظلم نمیکنه 🎙 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
(ع): درسالی سرد و پر از زلزله که شرق وغرب زمین دراختلاف باشند منتظرفرج باشید! 📚(یوم‌الخلاص‌،ص‌543، 📚بیان‌ الائمه‌(ع‌)ج‌2،ص‌431) 〰➖〰➖〰➖〰➖ ⁉️عجایب آخرالزمان ⭕️ازدواج با حیوانات ✨ امام صادق (ع): آنگاه دیدی با حیوانات آمیزش و ازدواج می کنند منتظر آمدن قائم ما باشید... 🖌اکمال الدین ،ج 2،ص 650  💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪ الْفَرَجـ 💚 🔻 بصیرت افزایی ڪنیم 👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 تا به حال پیش اومده، در حین نماز بخواین مطلبی رو به اطرافیانتون بفهمونید و صداتون رو بالا ببرید⁉️ آیا این کار نماز رو باطل میکنه⁉️ ✅پاسخ را در ویدیو 🎙حجت الاسلام سجادی 🌙 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ ✨لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ﴿۵۵﴾ ✨پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانيد ✨كه او از حد گذرندگان را دوست نمى دارد (۵۵) 📚 سوره مبارکه الأعراف✍آیه ۵۵ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸╰❁╮◈◈╰❁╮◈◈╰❁╮🌸🎀 🎀 ♡ ایــــــــــہــــــــــا                 الـــــعـــــزیـــــز ♡ جمعه ها که میرسد دلم مدام غرمیزند بهانه میگیرد تو را میخواهد و من، جوابی ندارم به او بدهم ! جمعه هاکه میرسد دلم رابایادتو آرام میکنم 💟آقاجان کجایی💟 (روزهای چشم به راهی)            💠ویژه ی جمعه ها ــــــــــــــــــــــــــــــ 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
حاج میرزا خلیل تهرانی که از اطبای مشهور و دانشمندان عالی قدر شیعه است در زمان سید صاحب ریاض در کربلا به مداوای بیماران اشتغال داشت. او می‌گوید: هنگامی که ساکن کربلا بودم مادرم در تهران زندگی می‌کرد، شبی او را در خواب دیدم به من گفت: پسر جان من از دنیا رفته ام، جنازه‌ام را پیش تو می‌آورند. کسی دماغم را شکست. چیزی نگذشت که نامه ی یکی از دوستانم به دستم رسید، در آن نامه نوشته بود: مادرت از دنیا رفت، جنازه اش را با جنازه‌های دیگر فرستادیم. وقتی جنازه‌ها وارد شد مراجعه کردم، گفتند: ما خیال می‌کردیم شما ساکن نجف هستید جنازه ی مادرت را در رباط ذی الکفل گذاشتیم. پیوسته موضوع شکستن دماغ در نظرم بود. بالاخره جنازه ی مادرم را تحویل گرفتم، همین که کفن را باز کردم دیدم دماغش شکسته است، علتش را پرسیدم، گفتند: این جنازه بالای جنازه‌های دیگر بود اسب‌ها میان رباط در هم آویختند و به جنازه‌ها برخورد کردند و این جنازه از بالا به زیر افتاد، دیگر ما اطلاعی نداریم. پیکر مادرم را به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل (ع) آوردم، آن جا عرض کردم: یا ابالفضل! مادرم نماز و روزه را خوب نمی توانست انجام دهد، اکنون به شما پناه آورده ام، به فریادش برس، من با شما عهد میبندم پنجاه سال نماز و روزه برایش بخرم، پس از آن مادرم را دفن کردم. مدتی گذشت، شبی در خواب دیدم ازدحام و داد و فریاد زیادی بر پا است، خارج شدم دیدم مادرم را به درختی بسته اند و او را با شلاق می‌زنند، گفتم: چه کرده که او را می‌زنید؟ گفتند: حضرت ابوالفضل به ما دستور داده او را بزنیم تا مبلغی را که تعهد کرده بپردازد. داخل منزل شدم و مبلغی را که می‌خواستند آوردم، مادرم را رها کردند. او را به منزل آورده، به خدمتش مشغول شدم، وقتی از خواب بیدار شدم، حساب کردم مبلغی که در خواب از من گرفته بودند کاملا مطابق بود با پنجاه سال نماز و روزه، آن مبلغ را برداشتم نزد سید صاحب ریاض آوردم و تقاضا کردم از طرف مادرم پنجاه سال نماز و روزه بگیرند. 📙پند تاریخ30/2 ؛ به نقل از: دار السلام 2/ 245. ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
‍ ‍ ناصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامه ای به مرجع تقلید آنزمان میرزای شیرازی به اين مضمون نوشت : كه من وقتی روزه می گیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی می شوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه می دهم لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرماييد ! آیت الله العظمی میرزای شیرازی درجواب ناصرالدین شاه نوشت: بسمه تعالی حکم خدا قابل تغییر نیست لکن حاکم قابل تغییر است اگر نمی توانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مومنین بیهوده ریخته نشود! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• آراستگی هر چیزی در گرو چیز دیگری است: آراستگی ثروت در انفاق و بخشیدن است... آراستگی شجاعت در گذشت و بخشش است... آراستگی اصل و نسب به ادب است... ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ ✨ آنقدردریادل باش که ازچیزی نگران نشوی آنقدربزرگوارباش که خشمگین نگردی آنقدرنیرومندباش که ازچیزی نترسی وآنقدرراضی باش که به هیچ مشکلی اجازه خودنمایی ندهی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‌📚 داستان کوتاه ليوانی چای ريخته بودم و منتظر بودم خنك شود. ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد كه روی لبه ی ليوان دور ميزد. نظرم را به خودش جلب كرد. دقايقی به آن خيره ماندم و نكته ی جالب اينجا بود كه اين مورچه ی زبان بسته ده ها بار دايره ی كوچك لبه ی ليوان را دور زد. هر از گاهی می ايستاد و دو طرفش را نگاه ميكرد. يك طرفش چای جوشان و طرفی ديگر ارتفاع. از هردو ميترسيد به همين خاطر همان دايره را مدام دور ميزد. او قابليت های خود را نميشناخت. نميدانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همين خاطر در جا ميزد. مسيری طولانی و بی پايان را طی ميكرد ولی همانجايی بود كه بود. یاد بيتي از شعری افتادم كه ميگفت " سالها ره ميرويم و در مسير ، همچنان در منزل اول اسير" ما انسان ها نيز اگر قابليت های خود را ميشناختيم و آنرا باور ميكرديم هيچگاه دور خود نميچرخيديم. هيچگاه درجا نمیزدیم! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ 👈 خانه خریدن امام زمان عج برای مستاجر تهرانی 💠 نامش کریم بود، سید کریم محمودی، شغلش کفاشی بود، در گوشه ای از بازار تهران حجره ی پینه دوزی داشت، جورَش با مولا جور بود، می‌گفتند علمای اهل معنای آنروزِ تهران مولا هر شب جمعه سَری به حجره اش می‌زنند و احوالش را می‌پرسند مستاجر بود، درآمدِ بخور و نمیری داشت، صاحبخانه جوابش کرد، مهلت داد به او تا ده روز بعد تخلیه کند خانه را، کریم اما همان روز تصمیم گرفت خالی کند خانه را تا غصبی نباشد، پول چندانی هم نداشت برای اجاره ی خانه، ریخت اسباب و اثاثیه اش را کنار خیابان با عیال و بچه ها ایستاده بود کنار لوازمش، مولا آمدند سراغش، سلام و احوالپرسی،فرمودند به کریم پینه دوز، کریم ناراحت نباش، اجدادِ ما هم همگی طعم غربت را چشیده اند، کریم که با دیدن رفیقِ صمیمی اش خوشحال شده بود بذله گوئی اش گُل کرد و گفت :درست است طعم غریبی را چشیده اند اجداد بزرگوارتان، اما طعم مستاجری را که نچشیده اند آقاجان، مولا تبسمی کردند به کریم... یکی از بازاریان معتمد تهران شب خواب امام زمان ارواحنافداه را دید، فرمودند مولا در عالم رویا، حاجی فلانی فردا صبح می روی به این آدرس، فلان خانه را می خری و میزنی بنام سید کریم پیرمرد بازاری صبح فردا رفت به آن نشانی، در زد، گفت به صاحب خانه، می‌خواهم خانه ات را بخرم، صاحبخانه این را که شنید بغضش ترکید، با گریه گفت به پیرمرد بازاری گره ای افتاده بود در زندگی ام که جز با فروش این خانه باز نمی شد، دیشب تا صبح امام زمانم را صدا میزدم... اما آقاجان! ای کاش ما هم مثل سید کریم و آن مرد خانه دار می توانستیم چشمان زهرایی تان را زیارت کنیم،هرچند روزگار ما روزگار غیبت امام زمان مان است، اگرچه وجود مبارک تان برای ما حاضر و غائب ندارد و همه ی عالم در تسخیر نگاه مهربان شماست... نشسته باز خیالت کنارِ من اما دلم برای خودت تنگ می شود چه کنم!؟ 📚برداشتی آزاد از تشرفات سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز 🌸 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🌸 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh