#ضرب_المثل
#حرف_مفت
اصطلاح حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست!
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگرافخانه بیمشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند. ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه میخواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیامهایشان به مقصد میرسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیدهاند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است.
#اجتماعی #واقعی
#طنز.
#ضرب_المثل_های_ایرانی
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆👆
📚📰📒📘📁📗📋📕📓📚
#داستان_کوتاه_آموزنده 📝
‼️دختری که از مادرش اجازهی #زنا گرفت!!‼️
دختر جوانی از مادرش خواست تا او را به فاحشگی (زنا) اجازه دهد!!
#مادرآگاه در صدد نصیحت دخترش برآمد چرا كه این خواسته، از نظر #اجتماعی امری ننگین و از نظر #دینی نیز #حرام بود و این كار چنین شخصی را هر چند كه دارای زیبایی و ثروت باشد، از جامعه ساقط میگرداند.
اما دختر بر رأی خود پافشاری نمود.
چه میپنداری؟ مادر با اصرار دخترش چه كار كند...؟!
مادر با اصرار دخترش موافقت كرد اما به چند #شرط ؛ اگر در این شرطهای مادر پیروز شد، پس اختیارش در دست خودش میباشد..
🔴شرط اوّل مادر این بود كه از دخترش خواست صبحگاه در پبش روی قصر حاكم ایستاده شود و هنگامی كه حاكم از قصر خارج میشود و از پیش رویش میگذرد، خود را بر زمین بیندازد؛ گویا كه بیهوش شده است و سپس بنگرد كه چه چیزی برایش رخ میدهد.
دختر شرط مادر را پذیرفت تا ببیند چه میشود.. او صبح روز بعد پیش روی قصر حاكم رفت و هنگامی كه حاكم بیرون شد، خود را به بیهوشی زد و به زمین انداخت. ناگهان حاكم به سویش شتافت و او را از زمین بلند كرد و همه با اهتمام زیاد دور و برش جمع شدند.
دختر جوان تظاهر كرد كه به هوش آمده است و از حاكم سپاسگزاری نمود و شتابان از آنجا دور شد تا به مادرش خبر دهد كه در امتحان اوّل پیروز شده است و امتحان دوم چه باشد...
مادرش به او گفت: فردا هم باید به همانجا بروی و این نمایشت را به هنگام خروج حاكم كه از پیشت میگذرد، اجرا كنی. دختر چنین كرد، اما نتیجهاش با نتیجهی دیروزی فرق میكرد؛ این بار حاكم به سویش نرفت، بلكه وزیر رفت و او را از زمین بلند كرد و دور و برش برخی از محافظان جمع شدند و حاكم اصلاً به وی توجهی نكرد!!‼️
دختر باز چنین وانمود كرد كه به هوش آمده و از وزیر تشكر كرد و رفت تا واقعهی امتحان دوم را به مادرش خبر دهد.
باز از مادرش نسبت به امتحان سوم پرسید و جواب مادر همین بود كه فردا هم باید به هنگام خروج حاكم چنین كنی.
روز بعد هم دختر چنین كرد و هنگامی كه خود را بر زمین انداخت، فرمانده محافظان آمد و او را از راه كنار زد و رهایش نمود و به جز چند نفری هیچ كس نزدیك نیامد و اینها هم زود او را ترك كردند..
دختر به سوی مادر بازگشت و آنچه را پیش آمده بود، با نوعی دلتنگی و حسرت بازگو نمود و از مادرش پرسید:
آیا امتحان به پایان رسیده است؟
مادر گفت: نه دخترم! فردا هم از تو میخواهم كه چنین كاری را دوباره انجام دهی و در آخر مرا از آنچه اتفاق میافتد با خبر كنی كه این آخرین روز امتحان است!
🔴دختر چنان كرد كه مادر گفته بود؛ اما این دفعه گریان به نزد مادر آمد كه امتحان روز آخر برایش سخت شده بود؛ چرا كه كسی به نزدیكش نیامده بود تا او را كمك كند، بلكه برخی او را مسخره كرده بودند و برخی دیگر بد گفته و عدهای با پاهایشان او را كنار زده بودند...
در این لحظه مادرِ فهمیده به دخترش گفت:
عاقبت زنا همین است؛ در ابتدا همه از اشراف، ثروتمندان و… پیشت میآیند، اما وقتی كه چند روزی از آن گذشت، همه از تو متنفر میشوند، بلكه تو را #مسخره میكنند.
كرامت از دست رفتهات هرگز به تو باز نمیگردد، حتى پستترین مردم هم تو را به باد مسخره میگیرد؛ با وجود آن هنوز هم میخواهی زنا كنی عزیزم؟!‼️
دختر جوان عقل و هوشش را باز یافت و از مادر فهمیدهاش سپاسگزاری كرد و گفت:
ممنونم مادرم به این درسی كه به من دادی، به خدا قسم كه هرگز زنا نخواهم كرد گر چه آسمان و زمین بر سرم فرود آیند؛ چرا كه زنا، ذلت، پستی و حقارتی بیش نیست.
#داستان__آموزنده
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
ادامه درس 👆
🌈🌈🌈🌈
🌈🌈🌈
🌈🌈
🌈
#تفسیر_سوره_نور
#لطفا_توجه_بفرمایید
👇👇👇
🌈برای جمع آوری و نوشتن
مطالب و #درس ها
وقت گذاشته می شود
درس #شانزدهم
شآن نزول آیات اِفک
آیات ۱۱_۱۲_۱۳
🌈 «افک» #دروغ بزرگی است
که بعضی از #منافقین برای
#بردن آبروی رسول خدا این
دروغ و تهمت را برای #همسر رسول خدا
جعل و اختراع کردند
🌈 از سنی وشیعه برای این
آیات #دو شآن نزول نقل شده است
که البته خالی از اشکال نیستند
و
تفاسیری چون #المیزان در صحت این شآن نزول ها تردید کرده اند
خلاصه #داستان به نقل
اهل سنت این است: 👇
🌈 که #عایشه همسرپیامبر
هنگام بازگشت مسلمین از یک غزوه،
در یکی از منزلها
برای انجام حاجت دور میشود
در بازگشت #گردنبندی که از
مهره های یمانی داشته پاره شده
و
دنبال آن می گردد ومعطل می شود
وقتی برگشت دید #لشکر حرکت کرده
و در نتیجه از قافله باز ماند
و
توسط صفوان- که از افراد
لشکر مسلمین بوده
و
از دنبال #قافله برای جمعآوری
از راه ماندگان حرکت میکرده با تأخیر وارد مدینه شد
🌈 به دنبال این #حادثه منافقین
شایعه پردازی کردند
و #تهمت هایی را علیه همسر پیامبر شایع کردند.
🌈"اکنون آیات را میخوانیم
و
نکاتی که از این آیات استفاده
میشود- که نکات #تربیتی
و #اجتماعی بسیار حساسی است
و حتی لازم
و مورد ابتلای
خود ما در زمان خودمان است-
بیان میکنیم
🌈آیه میفرماید: 👇
انَّ الَّذینَ جاؤا بِالْافْک عُصْبَةٌ مِنْکمْ
آنان که «#افک» را ساختند
و خلق کردند،
بدانید یک دسته متشکل
و یک عده افراد بهم وابسته از خود شما هستند
❤️ #قرآن به این وسیله مؤمنین
و مسلمین را بیدار میکند
که توجه داشته باشید
در داخل خود شما،
از متظاهران به اسلام،
افراد و دستجاتی هستند که
دنبال مقصدها و هدفهای #خطرناک
میباشند
و دسته بندی وجود دارد؛
❤️ یعنی #قرآن میخواهد
بگوید قصه ساختن این
«#افک» از طرف کسانی که آن را ساختند، روی #غفلت و بی توجهی
و ولنگاری نبود،
روی #منظور و هدف بود،
هدف هم #بی آبرو ساختن و از اعتبار انداختن #پیغمبر بود
که به هدفشان نرسیدند.
❤️#قرآن میگوید:
بدانید آنها یک دسته بهم وابسته
از میان خود شما بودند؛
و بعد میگوید:👇
ولی این #شری بود که نتیجهاش
#خیر بود و
در واقع این شر نبود
❤️: لا تَحْسَبوهُ شَرّاً لَکمْ بَلْ هُوَ
خَیرٌ لَکمْ
گمان نکنید که این یک #حادثه سوء
و شکستی برای شما مسلمانان بود؛
خیر،
این داستان با همه #تلخی آن،
به #سود جامعه اسلامی
بود.
🌈چرا داستان «افک» #خیر بود؟
حال چرا قرآن این #داستان
را خیر میداند نه شر
و
حال آن که داستان بسیار #تلخی بود؛
داستانی برای
#مفتضح کردن پیغمبر اکرم
ساخته بودند
🌈در این #ایه یکی از همسران
پیامبر #عایشه از کاروان عقب ماند
وصفوان به طور امانت ورعایت
تقوا وبا #ذکر (انا لله وانا الیه راجعون ) او را باشتر خود به مدینه رساند
🌈در اینجا سر کرده #منافقان
ومخالفان پیامبر که همواره دنبال
فرصت می گشت
#بهانه خوبی برای تخریب
خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله پیدا کرد و
مسئله اتهام عایشه را
جعل نمود
و
🌈این آیه در #برائت او
نازل گردید و
حریم پیامبر صلی الله علیه وآله
رااز این نسبت ها #مبرا
کردانید
و
آنگاه #حد قذف بر سازندگان
افک جاری شد👌
(ادامه دارد......👆)
☀️ به ما بپیوندید 👇
═⊰🍃❣🍃❣🍃❣⊱━
#ضرب_المثل
#حرف_مفت
اصطلاح حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست!
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگرافخانه بیمشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند. ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه میخواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیامهایشان به مقصد میرسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیدهاند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است.
#اجتماعی #واقعی
#طنز.
#ضرب_المثل_های_ایرانی
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆👆
📚📰📒📘📁📗📋📕📓📚
#داستان_کوتاه_آموزنده 📝
‼️دختری که از مادرش اجازهی #زنا گرفت!!‼️
دختر جوانی از مادرش خواست تا او را به فاحشگی (زنا) اجازه دهد!!
#مادرآگاه در صدد نصیحت دخترش برآمد چرا كه این خواسته، از نظر #اجتماعی امری ننگین و از نظر #دینی نیز #حرام بود و این كار چنین شخصی را هر چند كه دارای زیبایی و ثروت باشد، از جامعه ساقط میگرداند.
اما دختر بر رأی خود پافشاری نمود.
چه میپنداری؟ مادر با اصرار دخترش چه كار كند...؟!
مادر با اصرار دخترش موافقت كرد اما به چند #شرط ؛ اگر در این شرطهای مادر پیروز شد، پس اختیارش در دست خودش میباشد..
🔴شرط اوّل مادر این بود كه از دخترش خواست صبحگاه در پبش روی قصر حاكم ایستاده شود و هنگامی كه حاكم از قصر خارج میشود و از پیش رویش میگذرد، خود را بر زمین بیندازد؛ گویا كه بیهوش شده است و سپس بنگرد كه چه چیزی برایش رخ میدهد.
دختر شرط مادر را پذیرفت تا ببیند چه میشود.. او صبح روز بعد پیش روی قصر حاكم رفت و هنگامی كه حاكم بیرون شد، خود را به بیهوشی زد و به زمین انداخت. ناگهان حاكم به سویش شتافت و او را از زمین بلند كرد و همه با اهتمام زیاد دور و برش جمع شدند.
دختر جوان تظاهر كرد كه به هوش آمده است و از حاكم سپاسگزاری نمود و شتابان از آنجا دور شد تا به مادرش خبر دهد كه در امتحان اوّل پیروز شده است و امتحان دوم چه باشد...
مادرش به او گفت: فردا هم باید به همانجا بروی و این نمایشت را به هنگام خروج حاكم كه از پیشت میگذرد، اجرا كنی. دختر چنین كرد، اما نتیجهاش با نتیجهی دیروزی فرق میكرد؛ این بار حاكم به سویش نرفت، بلكه وزیر رفت و او را از زمین بلند كرد و دور و برش برخی از محافظان جمع شدند و حاكم اصلاً به وی توجهی نكرد!!‼️
دختر باز چنین وانمود كرد كه به هوش آمده و از وزیر تشكر كرد و رفت تا واقعهی امتحان دوم را به مادرش خبر دهد.
باز از مادرش نسبت به امتحان سوم پرسید و جواب مادر همین بود كه فردا هم باید به هنگام خروج حاكم چنین كنی.
روز بعد هم دختر چنین كرد و هنگامی كه خود را بر زمین انداخت، فرمانده محافظان آمد و او را از راه كنار زد و رهایش نمود و به جز چند نفری هیچ كس نزدیك نیامد و اینها هم زود او را ترك كردند..
دختر به سوی مادر بازگشت و آنچه را پیش آمده بود، با نوعی دلتنگی و حسرت بازگو نمود و از مادرش پرسید:
آیا امتحان به پایان رسیده است؟
مادر گفت: نه دخترم! فردا هم از تو میخواهم كه چنین كاری را دوباره انجام دهی و در آخر مرا از آنچه اتفاق میافتد با خبر كنی كه این آخرین روز امتحان است!
🔴دختر چنان كرد كه مادر گفته بود؛ اما این دفعه گریان به نزد مادر آمد كه امتحان روز آخر برایش سخت شده بود؛ چرا كه كسی به نزدیكش نیامده بود تا او را كمك كند، بلكه برخی او را مسخره كرده بودند و برخی دیگر بد گفته و عدهای با پاهایشان او را كنار زده بودند...
در این لحظه مادرِ فهمیده به دخترش گفت:
عاقبت زنا همین است؛ در ابتدا همه از اشراف، ثروتمندان و… پیشت میآیند، اما وقتی كه چند روزی از آن گذشت، همه از تو متنفر میشوند، بلكه تو را #مسخره میكنند.
كرامت از دست رفتهات هرگز به تو باز نمیگردد، حتى پستترین مردم هم تو را به باد مسخره میگیرد؛ با وجود آن هنوز هم میخواهی زنا كنی عزیزم؟!‼️
دختر جوان عقل و هوشش را باز یافت و از مادر فهمیدهاش سپاسگزاری كرد و گفت:
ممنونم مادرم به این درسی كه به من دادی، به خدا قسم كه هرگز زنا نخواهم كرد گر چه آسمان و زمین بر سرم فرود آیند؛ چرا كه زنا، ذلت، پستی و حقارتی بیش نیست.
#داستان__آموزنده
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #استوری #اجتماعی
اگه خواستی تکیه بدی:
نه به "چهره ها "اعتماد کن
نه به "زبون ها
به دوتا چیز اما میشه تکیه کرد
"یکی"مرام و مردونگی
"دومی "انسانیت
بامرام؛ نمک میشناسه
و دومی ظلم نمیکنه
🎙#دڪتر_انوشه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #استوری #اجتماعی
⚡️همه چیز برمیگرده به ذات آدم ...!
بعضیا رو هر چقدر هم ببخشی
هر چقدر هم بهشون فرصت بدی
هر چقدر در مقابلشون گذشت
و مهربونی داشته باشی
پروتر و طلبکارتر میشن؛
چون ذاتشون خرابه،
کمبود محبت و توجه دارن،
بخاطر همین لطف مکرر ما،
حق مسلم میشه از نظرشون ...!
مراقب آدمای کم ظرفیت و بد ذات باش...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #استوری #اجتماعی
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ" ﺷﮑﺴﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑُﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "جدایی" انداخت!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "آشتی" داد!
با "زبان" میشود آتش زد!
حواسمان به زبانمان باشد...
📿
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ضرب_المثل
#حرف_مفت
اصطلاح حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست!
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگرافخانه بیمشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند. ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه میخواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیامهایشان به مقصد میرسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیدهاند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است.
#اجتماعی #واقعی
#طنز.
#ضرب_المثل_های_ایرانی
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #استوری #اجتماعی
اگه خواستی تکیه بدی:
نه به "چهره ها "اعتماد کن
نه به "زبون ها
به دوتا چیز اما میشه تکیه کرد
"یکی"مرام و مردونگی
"دومی "انسانیت
بامرام؛ نمک میشناسه
و دومی ظلم نمیکنه
🎙#دڪتر_انوشه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #استوری #اجتماعی
⚡️همه چیز برمیگرده به ذات آدم ...!
بعضیا رو هر چقدر هم ببخشی
هر چقدر هم بهشون فرصت بدی
هر چقدر در مقابلشون گذشت
و مهربونی داشته باشی
پروتر و طلبکارتر میشن؛
چون ذاتشون خرابه،
کمبود محبت و توجه دارن،
بخاطر همین لطف مکرر ما،
حق مسلم میشه از نظرشون ...!
مراقب آدمای کم ظرفیت و بد ذات باش...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #استوری #اجتماعی
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ" ﺷﮑﺴﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑُﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "جدایی" انداخت!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "آشتی" داد!
با "زبان" میشود آتش زد!
حواسمان به زبانمان باشد...
📿@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ضرب_المثل
#حرف_مفت
اصطلاح حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست!
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگرافخانه بیمشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند. ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه میخواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیامهایشان به مقصد میرسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیدهاند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است.
#اجتماعی #واقعی
#طنز.
#ضرب_المثل_های_ایرانی
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆👆
📚📰📒📘📁📗📋📕📓📚
#داستان_کوتاه_آموزنده 📝
‼️دختری که از مادرش اجازهی #زنا گرفت!!‼️
دختر جوانی از مادرش خواست تا او را به فاحشگی (زنا) اجازه دهد!!
#مادرآگاه در صدد نصیحت دخترش برآمد چرا كه این خواسته، از نظر #اجتماعی امری ننگین و از نظر #دینی نیز #حرام بود و این كار چنین شخصی را هر چند كه دارای زیبایی و ثروت باشد، از جامعه ساقط میگرداند.
اما دختر بر رأی خود پافشاری نمود.
چه میپنداری؟ مادر با اصرار دخترش چه كار كند...؟!
مادر با اصرار دخترش موافقت كرد اما به چند #شرط ؛ اگر در این شرطهای مادر پیروز شد، پس اختیارش در دست خودش میباشد..
🔴شرط اوّل مادر این بود كه از دخترش خواست صبحگاه در پبش روی قصر حاكم ایستاده شود و هنگامی كه حاكم از قصر خارج میشود و از پیش رویش میگذرد، خود را بر زمین بیندازد؛ گویا كه بیهوش شده است و سپس بنگرد كه چه چیزی برایش رخ میدهد.
دختر شرط مادر را پذیرفت تا ببیند چه میشود.. او صبح روز بعد پیش روی قصر حاكم رفت و هنگامی كه حاكم بیرون شد، خود را به بیهوشی زد و به زمین انداخت. ناگهان حاكم به سویش شتافت و او را از زمین بلند كرد و همه با اهتمام زیاد دور و برش جمع شدند.
دختر جوان تظاهر كرد كه به هوش آمده است و از حاكم سپاسگزاری نمود و شتابان از آنجا دور شد تا به مادرش خبر دهد كه در امتحان اوّل پیروز شده است و امتحان دوم چه باشد...
مادرش به او گفت: فردا هم باید به همانجا بروی و این نمایشت را به هنگام خروج حاكم كه از پیشت میگذرد، اجرا كنی. دختر چنین كرد، اما نتیجهاش با نتیجهی دیروزی فرق میكرد؛ این بار حاكم به سویش نرفت، بلكه وزیر رفت و او را از زمین بلند كرد و دور و برش برخی از محافظان جمع شدند و حاكم اصلاً به وی توجهی نكرد!!‼️
دختر باز چنین وانمود كرد كه به هوش آمده و از وزیر تشكر كرد و رفت تا واقعهی امتحان دوم را به مادرش خبر دهد.
باز از مادرش نسبت به امتحان سوم پرسید و جواب مادر همین بود كه فردا هم باید به هنگام خروج حاكم چنین كنی.
روز بعد هم دختر چنین كرد و هنگامی كه خود را بر زمین انداخت، فرمانده محافظان آمد و او را از راه كنار زد و رهایش نمود و به جز چند نفری هیچ كس نزدیك نیامد و اینها هم زود او را ترك كردند..
دختر به سوی مادر بازگشت و آنچه را پیش آمده بود، با نوعی دلتنگی و حسرت بازگو نمود و از مادرش پرسید:
آیا امتحان به پایان رسیده است؟
مادر گفت: نه دخترم! فردا هم از تو میخواهم كه چنین كاری را دوباره انجام دهی و در آخر مرا از آنچه اتفاق میافتد با خبر كنی كه این آخرین روز امتحان است!
🔴دختر چنان كرد كه مادر گفته بود؛ اما این دفعه گریان به نزد مادر آمد كه امتحان روز آخر برایش سخت شده بود؛ چرا كه كسی به نزدیكش نیامده بود تا او را كمك كند، بلكه برخی او را مسخره كرده بودند و برخی دیگر بد گفته و عدهای با پاهایشان او را كنار زده بودند...
در این لحظه مادرِ فهمیده به دخترش گفت:
عاقبت زنا همین است؛ در ابتدا همه از اشراف، ثروتمندان و… پیشت میآیند، اما وقتی كه چند روزی از آن گذشت، همه از تو متنفر میشوند، بلكه تو را #مسخره میكنند.
كرامت از دست رفتهات هرگز به تو باز نمیگردد، حتى پستترین مردم هم تو را به باد مسخره میگیرد؛ با وجود آن هنوز هم میخواهی زنا كنی عزیزم؟!‼️
دختر جوان عقل و هوشش را باز یافت و از مادر فهمیدهاش سپاسگزاری كرد و گفت:
ممنونم مادرم به این درسی كه به من دادی، به خدا قسم كه هرگز زنا نخواهم كرد گر چه آسمان و زمین بر سرم فرود آیند؛ چرا كه زنا، ذلت، پستی و حقارتی بیش نیست.
#داستان__آموزنده
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت