6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدئوی بسیار زیبا و پربازدید یوتیوب : زود قضاوت نکنید!
عالی👍
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
هنوز دو قورت و نیمش باقیه
سلیمان از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.
حق تعالی گفت: رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند. ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید.
سلیمان دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند. سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند. ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت:
خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند...
سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور. ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟
سلیمان گفت: مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟ ماهی گفت: خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد. سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت:
به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ....
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
نه سیخ بسوزه نه کباب
شجاع السلطنه پسر فتحعلی شاه، زمانى حاکم کرمان بود.
او در آنجا متوجه شده بود که ترکه های نازک انار میتوانند نقش سیخ کباب را ایفا کنند.
و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه تر هم میشود.
بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد؛ و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت:
طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب.
این دستور او بعدها ضربالمثل شد و در واقع مصداق همان اعتدال است که این روزها ورد زبان این و آن شده است...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای "ماه بنی هاشم"
خورشید لقا عباس
ای نور دل حیدر،
شمع شهدا عباس....
با این همه درد و غم،
ما رو به تو آوردیم
دست همه محزون گیر،
از "بهر خدا عباس" ...
تاسوعای حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام ) تسلیت باد 🖤🏴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَّلسلامُ عَلَى الْحُسَیْن
وَعَلَى عَلِىِّ بْن الْحُسَیْن
ِسلام بر امام حسین(ع)
و بر برادر رشیدش
سلام دوستان خوبم
صبح شما بخیر
عزاداریتون قبول حق
الهی دلتون آرومه آروم باشه
و روزتون پر خیر و برکت
تقدیم به شما عزاداران حسینی
حاجت روا باشید ان شاءالله
#تاسوعای_حسینی_تسلیت🏴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#دلقك_فرعون
فرعون دلقكى داشت كه از كارها و سخنان او لذت مى برد و مى خنديد. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را ديد كه لباسهاى ژنده بر تن ، عبايى كهنه بر دوش و عصايى بر دست دارد. پرسيد:
تو كيستى ؟ گفت: من پيامبر خدا موسايم كه از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحيد آمده ام.
دلقك از همانجا بازگشت، لباسى شبيه لباس موسى پوشيده و عصايى هم به دست گرفت، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقليد سخن گفتن حضرت موسى (ع ) كرد.
آن جناب از كار او بسيار خشمگين شد. هنگامى كه زمان كيفر فرعون و غرق شدن او رسيد و خداوند او را با لشكرش در رود نيل غرق ساخت، آن مرد تقليدگر را نجات داد.
موسى عرض كرد:
پروردگارا! چه شد كه اين مرد را غرق نكردى، با اين كه مرا اذيت كرد؟
خطاب رسيد:
اى موسى ! من عذاب نمى كنم كسى را كه به دوستانم شبيه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.
📚 انوار نعمانيه، ص 354
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستانک
ارباب لقمان به او دستور داد که در زمینش، برای او کنجد بکارد.
ولی او جُو کاشت. وقتِ درو، ارباب گفت: چرا جُو کاشتی؟
لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو، کنجد برویاند.
اربابش گفت: مگر این ممکن است؟ لقمان گفت:
تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی، درحالی که از او امید بهشت داری؛
لذا گفتم شاید آن هم بشود. آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
دقت کنیم که در زندگی چه می کاریم،
" هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم"
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤تاسوعا ..
🥀آغاز عطشناک نهضت حسینی است
🖤و خط سرخ عاشورا
🥀باواژه های تاسوعا بہ حقیقت پیوست
🖤تاسوعای حسینی
🥀 تسلیت باد 🏴
🖤 #التماس_دعا🖤
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
💚 ُوَ عَلَی عَبّٰاسِ الحُسَین
❤️ #یاابالفضل_العباس
️تمام ترس هایم را ،
دخیل شانه هایِ قهرمانت میکنم!
تــــُو ؛
نه فقط تکیه گاهِ قافله ی حسین ...
که تکیههایی هم که به نامَت عَلم شدند؛
برای اهل زمین ، پشت و پناه بودهاند!
💚 #سلام_بر_علمدار_کربلا
💚 #دخیلک_یاابالفضل_العباس
▪ #تاسوعای_حسینی_تسلیت_باد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#داستان
اگر آن زن شما را بخشيد من هم شما را بيامرزم
👈 #قسمت_اول
در ميان بنى اسرائيل پادشاهى بود كه يك قاضى داشت و آن قاضى برادرى كه به صدق و صفا و صلاح معروف بود و آن برادر زن صالحه اى كه از نسل پيامبران بود. پادشاه را كارى پيش آمد كه مى بايست كسى را دنبال آن مى فرستاد به همين خاطر به قاضى خود گفت:
كه مرد خوب و مورد اعتمادى را برايش پيدا كند، قاضى هم برادر خود را معرفى كرد و گفت:
كسى را معتمدتر از او سراغ ندارم.
سپس كار پادشاه را با برادرش در ميان گذاشت و از او خواست كه خودش را براى سفر مهيا كند او قبول نكرد و گفت: من نمى توانم زن خود را تنها بگذارم، قاضى بسيار اصرار و پافشارى كرد تا برادرش را مجبور به سفر كرد و او چون مضطر شد گفت:
اى برادر! بعد از خدا همه چيز من زنم مى باشد، من براى او خيلى دل واپسم تو بايد قول بدهى كه بعد از من كارهاى او را انجام دهى و نگذارى او سختى ببيند، قاضى قبول كرد و برادرش رفت در حالى كه زن او از رفتنش راضى نبود. قاضى بخاطر قولى كه به برادر خود داده بود زياد پيش زن برادر خود مى آمد و از نيازهاى او مى پرسيد و كارهاى او را انجام مى داد تا اينكه سرانجام شيطان كار خود را كرد و محبت آن زن را در دل او انداخت و زن برادر خود را وادار به زنا كرد ولى زن قبول نمى كرد و هر چه اصرار مى كرد، زن امتناع مى نمود.
قاضى به زن گفت:
به خدا سوگند اگر قبول نكنى به پادشاه مى گويم كه اين زن زنا كرده و نزد من ثابت شده است. زن گفت:
هر كار كه مى خواهى بكن كه من زنا نخواهم كرد.
قاضى نزد پادشاه رفت و گفت:
زن برادرم زنا كرده. پادشاه گفت:
او را سنگسار كن
✍ ادامه دارد....
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚#مرغحضرتسلیمان
شبى که خارکن در خانه نبود، زن چون خود را تنها ديد خواست از موقعيت استفاده کند. از شمعون دعوت کرد که به خانهٔ آنها براى صرف شام بيايد.
زن نادان براى اينکه عشق خود را به شمعون نشان دهد تصميم گرفت که مرغ سفيد را کشته و براى معشوق خود غذاى چرب و نرمى تهيه کند.
از قضا دو پسر خارکن زودتر از معمول به خانه آمدند و چون گرسنه بودند، برادر بزرگ سر مرغ و برادر کوچک دل و جگر مرغ سفيد را که پخته و آماده شده بود، خوردند و به دنبال کار خود رفتند.
کمى گذشت و هنگام شام فرارسيد و مهمان تبهکار به خانهٔ خارکن آمد. در اين موقع دو فرزند خارکن که کار خود را تمام کرده بودند به خانه برگشتند.
ولى در دهليز خانه، صداى شمعون را شنيدند. به يکديگر گفتند بهتر است ما همين جا بمانيم. ببينيم مادرمان و شمعون با هم چه گفت و شنود مىکنند. زيرا آنها از کردار مادر خود ناراضى و از افکار پليد او کم و بيش خبر داشتند.
بنابراين پشت در گوش به زنگ ايستادند و به همهٔ طنازى و عشوهگرى مادر آگاه شدند. در اين موقع مادر که شام را آماده کرده بود، روى سفره پيش شمعون گذاشت شمعون با سرعت به سراغ سر و دل و جگر مرغ رفت ولى چيزى نيافت.
آه سردى از دل برکشيد و با حالتى خشمگين مرغ پخته را به عقب زد و گفت: 'اى زن، من که گرسنه نيستم و مرغ نخورده هم نمىباشم. من بهخاطر سر و دل و جگر اين مرغ اينجا آمدهام' .
❌ ادامه در پست های بعدی...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🏴 عــزاداریهاتون قبول باشه 🏴
اگه #حــاجت داری دو تا دستتو 🤲
به حـــالـت دعـــا بلنـد کــن بگـــو
یا اَبَالْغَـوْثاَدْرِڪْنٖـے بزنرویسقـا👇
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
🌐
🌐
🌐
🌐
🌐 💧💧
🌐
🌐 🌐🌐
🌐 🌐 🌐 🌐 🌐 🌐
🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐
ابالفضل بابالحوائجه دسـت رد
به سیـنه ی هیـچ ڪــس نمیـزنه
#حاجترواییسریعتوسلبهحضرتابولفضلع