eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🍶شیر داغ بخورید تا راحت بخوابید 😴 🥛نوشیدن شیر داغ قبل از خواب ، برای داشتن خوابی آرام به شما کمک میکند، شیر،آجیل ،موز و عسل حاوی تريپتوفان است که ماده ای خواب آور محسوب میشود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ وقتی حضرت آدم ‹ع›، از بهشت به زمین هبوط میکرد، جبرئیل به او گفت؛ ای آدم، اگر میخواهی دوباره به بهشت برگردی، «اهل سکوت باش» و «از زبانت مراقبت کن.!» @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
"بسم الله الرحمن الرحیم" 📚سخنان و حکایات کوتاه و پندآموز !!! به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی، بیدار نمی شود بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد. کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس «فمن شرب منه فلیس منی؛ هر کس از آن آب بنوشد از من نیست» (بقره 249) باز کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس «و من لم یطعمه فانه منی؛ هر کس از آن بخورد از من نیست.» (بقره 249) آورده اند که روزی عابدی نمازش را به درازا کشید و چون نگریست مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد، عابد او را گفت: آنچه از من دیدی، تو را به شگفتی نیاورد که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا مشغول بود و سپس چنان شد که شد گویند پادشاهی به بیماری سختی مبتلا شد. طبیب از او خواست که وصیتش را بیان کند. در این هنگام، پادشاه برای خود کفنی انتخاب کرد. سپس دستور داد تا برایش قبری آماده کنند. آن گاه نگاهی به قبر انداخت و گفت «ما أغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه؛ مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت.» (حاقه 28 و 29) و در همان روز جان داد ،بزرگترین‌نعمت‌الهی روزی پادشاهی به بهلول گفت: بزرگترین نعمت های الهی چیست؟ بهلول جواب داد: بزرگترین نعمت های الهی عقل است. خواجه عبدالله انصاری نیز در مناجات خود گوید: خداوندا آن که را عقل دادی، چه ندادی و آن که را عقل ندادی، چه دادی؟ پادشاهی به عارفی رسید، از او پندی خواست. عارف گفت: هر آنچه را در آن امید رستگاری است، بگیر و آنچه را در آن خطر هلاکت است، رها کن گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمیرسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد. ➥@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کیفر اعمال (داستان وزیر و مرد عرب) سخنران شهید کافی @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔴 شریک جرم ظالم شدن فقط با یک جمله! بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ جناب شيخ رجبعلی خیاط، دوستان و شاگردان خود را از همكاری با دولت حاكم ( پهلوی) و به خصوص از تعريف و تمجيد آنان بر حذر میداشت. يكی از شاگردان شيخ از وی نقل كرده‌است كه فرمود: روح يكی از مقدسين را در برزخ ديدم محاكمه مي‌كنند و همه كارهای ناشايسته سلطان زمان او را در نامه عملش ثبت كرده و به او نسبت می‌دهند.  شخص مذكور گفت: من اين همه جنايت نكرده‌ام!!!به او گفته شد: مگر در مقام تعريف از او نگفتی: عجب امنيتی به كشور داده‌است؟ گفت: چرا! به او گفته شد: بنابر اين تو راضی به فعل او بودی، او برای حفظ سلطنت خود به اين جنايات دست زد. » در نهج‌البلاغه آمده است كه امام علی(علیه السلام) فرمود: هركه به كردار عده‌ای راضی باشد، مانند كسی است كه همراه آنان، آن كار را انجام داده باشد و هر كس به كردار باطلی دست زند او را دو گناه باشد؛  گناه انجام آن و گناه راضی بودن به آن.. 📕کیمیای محبت @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از درآمد وثروت دیگران خوشحال شوید...تا ثروت را جذب کنید.. از روابط عالی دیگران خوشحال شوید....تا روابط عالی را جذب کنید... از کار وکاسبی دیگران خوشحال شوید....تا شغل دلخواهتان را جذب کنید.. از شادی ونشاط دیگران خوشحال شوید....تا شادی را جذب کنید. ✔️ این یک در کائنات است چه آن را بپذیری و چه نپذیری! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مثل هر شب براتون ✨یک تن سالم 🌸یک لب خندون ✨یک رویای دلنشین 🌸یک دنیا خوشبختی ✨یک زندگی صمیمی 🌸وفرداهایی بهتر ✨ازخداوند مهربان خواستارم...❣ 🌸شبتون معطر به عطر خدا ✨💫 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 🍃الهی به امیدتو🍃 تقدیم بہ همتون ڪہ گل هستید🌷🍃 ان شاءالله خودتون و خانوادتون در پناه قرآن باشید📖 الهی آمین ❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❣ بنویسید امید دل زهرا مهدیست چاره ی کار همه مردم دنیا مهدیست 🌹الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌹 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆☝️🎥بخاطر سه درهم ...!!! یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ: پسرم ! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا در گوشه اى از آسمانها یا زمین پنهان گردد، خداوند آن را (در قیامت) براى حسابرسى مى آورد، خداوند دقیق و آگاه است. 📙سوره لقمان، آیه ۱۶ ✍ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💥💥 💠 عنوان داستان : جدال بیهوده ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند... به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد.یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند...ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟!گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت... دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه می رویم... 🆔️@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👈لبو: 🌰پاك كننده معده، درمان كم خونى و يبوست و درد مفاصل، كاهنده چربى خون ، دفع كننده سنگ كيسه صفرا و همچنين مفيد براى قلب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨آخرین روز 🌸✨مهر هم از راه رسید 🌸✨خوب یا بد تمام شد 🌸✨الهي ماه آبان براتون 🌸✨برکت ، سلامتی ، آرامش 🌸✨خوشبختي ، موفقیت 🌸✨و نگاه خدا 🌸✨را به همراه داشته باشه ‎‌‌‌‌‌‌‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
ریشه ضرب المثل از دماغ فیل افتادن گذشتگان بر این باور بودند که سه حیوان، یعنی موش، گربه و خوک پیش از طوفان نوح وجود نداشته اند و تنها بر حسب ضرورت در کشتی نوح پدید آمده اند که داستان آن در روضه الصفا ( جلد اول، ص ۶۴ ) و مجمل التواریخ و القصص ( ص ١۸۵ ) چون این آمده است : در طی مدت شش ماه که کشتی نوح چون پر کاهی بر روی امواج خروشان دریا در حرکت بود سطح و هوای کشتی از سرگین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بودند بسیار ملوث و متعفن شد . ساکنان کشتی که دیگر به ستوه آمده بودند نزد نوح رفتند و نزد او شکوه و گلایه کردند. پس از مناجات نوح بر درگاه خداوند، امر آمد که نوح بر پشت فیل دست فرود آورد. چون نوح به این فرمان عمل نمود، خوکی از بینی فیل بیرون افتاد و همه ی پلیدی ها را خوردن گرفت و سفینه پاک گشت. آورده اند که ابلیس نیز دستی بر پشت خوک زده و از بینی خوک موشی بیرون آمد که در کشتی خرابی بسیار می کرد و نزدیک بود که کشتی را سوراخ کند. این بار نیز خداوند فرمان داد تا نوح دستی بر روی شیر بکشد که با این کار، شیر عطسه ای زده و گربه ای از بینی او بیرون آمد و زحمت موش را مرتفع ساخت. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
زاهد ریاکار زاهد نمایی مهمان پادشاه شد، وقتی که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد ، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکی شاه به او بیفزاید. هنگامی که به خانه اش بازگشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که جوانی هوشمند بود از روی تیز هوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او رو کرد و گفت: مگر در نزد شاه غذا نخوردی؟ زاهدنما پاسخ داد: در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید. یعنی همین کم خوری من موجب موقعیت من نزد شاه گردد، و روزی از همین موقعیت بهره گیرم. پسر هوشمند به او گفت: بنابراین نمازت را نیز قضا کن که نمازی نخواندی تا به کار آید @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
لگد به گاو معروف است که يک روز سفیر انگلستان در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی لگدی به گاوی زد گاوی که در هندوستان مقدس است! سفیر انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند! بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند . همراه فرماندار با تعجب میپرسد: چرا این کار را کردید؟! فرماندار می گوید: لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️امان از روزی که خدا این "یا رب" را بشنود بعدش دیگه صغیر و کبیر ،باخیال و بی خیال میسوزند ✍حالا خواهیم دید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️قدرت خدا را ببین🌸❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌😳 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط یک روز مانده تا بی مهری.. اما "مهر" را بر سر "آبان" بگذار،🍁🍂 "مهربان" می‌گردد🧡 من تو را با همه‌ی مهر، به آبان دادم...🧡 مهربان باش که پائیزت، بهارگردد.🍁🧡 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
پیشینه ساخت نان سنگک در ایران شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهی دست و لشگریان خود که غالباً در سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند و لازم بود به هر شهری می‌رسند نانواهایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه نمایند و غذایی باشد که خورش نان قرار دهند، درصدد چاره برآمد. وی حل این مشکل را از "شیخ بهایی" که از اجلّه علما و دانشمندان ایران بود خواست. شیخ بهایی با تفکر و تعمق تنور سنگکی را ابداع نمود. این اختراع که با دقت و هوشیاری طرح و عملی شده است به قدری کامل و دقیق است که پس از گذشت چند صد سال هنوز به همان صورت اولیه مورد استفاده و نانی که از تنور سنگکی بدست می‌آید، مأکول‌ترین نان است. در اجرای این کار دستور داده می‌شود که روی توری مقداری ریگ و سنگ ریزه بریزند و در زیر آن آتش پرحجمی روشن نمایند تا ریگها کاملاً داغ گردند و آنگاه خمیر نان را با دست در روی تخته‌ای پهن کرده و در روی سنگ‌های داغ قرار دهند تا بپزد. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذراند کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد. اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشت دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متأسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه درجا خشکش زد و فریاد زد: خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟ صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید من در اینجا هستم؟ آنها جواب دادند، ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم!! به یاد داشته باش: اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن، علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک می خواند. و فراموش نکنید هیچ کار خدا بدون حکمت نیست @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💠 🔸 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم: روزیِ کسی که دیگران را اطعام میکند، بسیار سریع به او میرسد. 📚 البرقی/ح1533 ✍🏼 مهمانی دادن یکی از آداب پسندیده است که ادیان آسمانی نیز بسیار بر آن تأکید دارند. بخصوص اگر مهمان، شخصی فقیر باشد. این عمل هم موجب نزدیک شدن دلهای مومنان به یکدیگر میشود و هم شادی فقرا و رضایت خداوند را به دنبال دارد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
چادرم تاج بهشتی است که برسردارم👑 یادگاری است که ازحضرت مادردارم💞 تیرهابردل دشمن زده با هر تارش🎯 من محال است که آن را زسرم بردارم...☺️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت : بشکن وبخور وبرای من دعا کن...! بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد ...! آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم ...! بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است ... تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن.. که خواجه خود روش بنده پروری داند... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📘 ‏کودکی وارد آرایشگاه شد، مرد آرایشگر در گوش مشتری خود گفت : این احمق ترین کودک جهان است الان برایت ثابت می کنم سپس مرد ارایشگر اسکناس یک دلاری در یک دست و در دست دیگر یک سکه ۲۵ سنتی گذاشت، و به کودک گفت کدام را میخواهی کودک سکه ۲۵ سنتی را برداشت و خارج شد ، مشتری پس از خروج از آرایشگاه پسر را دید و از او پرسید : چرا هر بار سکه ۲۵ سنتی را برمیداری؟! پسر پاسخ داد : چون اگر یک دلاری را بردارم بازی تمام میشود ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان