eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.9هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
15.6هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
شیرین ترین خاطره سیرک با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛ یک زن و شوهر با 4تا بچشون جلوی ما بودند. وقتی به باجه رسيدند و متصدی باجه، قیمت بلیط ها رو بهشون اعلام کرد، ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد. و نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود که پول کافی ندارد و نميدانست چه بکند...! ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت،سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاده! مرد که متوجه موضوع شده بود، بهت زده به پدرم نگاه کرد و گفت: متشکرم آقا...! مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچه هايش شرمنده نشود، کمک پدر را پذیرفت،بعد از ينکه بچه ها بهمراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن، ما آهسته از صف خارج شدیم و بدون دیدن سیرک به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم! "آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم رفته بودم" ثروتمند زندگی کنیم، بجای آنکه ثروتمند بمیریم! انسانیت نهایت دین داریست....! از خاطرات ✍ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
ﺍﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ می پرسند: ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ ؟ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ: ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩش ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﭼﻪ ﺟﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻟﻬﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
كفگير به ته ديگ خورده برای پختن پلو به‌مقدار زياد از قابلمه‌های بزرگی به نام ديگ استفاده می‌كنند. و از قاشق‌های بزرگی بنام كفگير برای هم زدن و كشيدن پلو استفاده می‌شود . در زمانهای قديم كه مردم نذر می‌كردند و غذا می‌پختن ، مردم برای گرفتن غذای نذری صف می‌كشيدند . از آنجا كه جنس كفگيرها فلزی بود وقتی به ديگ می‌خورد صدا می‌داد . هنگامی كه غذا در حال تمام شدن بود و پلو به انتها می‌رسيد اين كفگير در اثر برخورد با ته دیگ صدا می‌داد و آشپزها وقتی كه غذا تمام می‌شد كفگير را ته دیگ می‌چرخاندند و با اين‌كار به بقيه كسانی كه در صف بودند خبر می‌دادند كه غذا تمام شده است . كم كم اين كار بصورت ضرب المثل در آمد و وقتی كسی از آنها سوال می‌كرد كه غذا چی شد . می‌گفتند از بدشانسی وقتی به ما رسيد كفگير به ته ديگ خورد(يعنی غذا تمام شد ) . ✔️امروزه از اين ضرب المثل موقعی استفاده می‌شود كه می‌خواهند به فردی بگويند دير رسيده و ديگر مثل قبل توانائی يا ثروت قبلی را ندارد و قادر به كمك كردن به او نيستند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
زنده شدن یک خانم توسط ایت الله قاضی مرحوم آیت‌الله سید عباس کاشانی که از آخرین شاگردان آقای قاضی محسوب می شود، جریانی نقل می کند که خود شاهد و ناظر آن بود. وی می گوید : خانم یکی از علمای آن زمان که در فقه و اصول، شاگردان زیادی داشت مریض شد و روز به روز حالش بدتر می شد، تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فردا است که آن خانم از دنیا برود، آن فقیه، سراسیمه نزد آقای قاضی آمد، آقای قاضی فرمود: خانم چطور است؟ آن عالم، گریه کرد و گفت: آقا دارد از دستم می رود. اگر امروز او بمیرند فردا هم من می میرم. این زن و مرد، سی و هفت سال با هم زندگی می کردند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند. آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود که به صورت کسی نگاه نمی‌کرد، همینطور که سرش پایین بود تند تند دعا می‌خواند و چشم‌هایش نیز بسته بود. بعد دستش را بلند کرده و چشمانش را پاک کرد و گفت: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را به شما برگرداند. او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می‌دانست هر چه بگوید حق است. زمانی که آن عالم به خانه اش بر می‌گردد، می‌بیند خانمش که او را صبح به سمت قبله دراز کرده بودند و هیچ حرفی نمی‌زد، خوب و سر حال است و آن خانم به آقا می‌گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید، من همان موقع از دنیا رفته بودم، چند دقیقه‌ای بود که قالب، تهی کرده بودم، من را تا آسمان چهارم بردند و آن جا صدایی شنیدم که آقای قاضی با احترام، درخواست تمدید حیات ایشان را کرده و همان موقع مرا برگرداندند. . 📚 منبع : کتاب عطش قسمت مصاحبه با مرحوم آیت الله سید عباس کاشانی @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
‍ از چرچیل می پرسند: چرا تا آنسوی اقیانوس هند میروید و دولت استعماری هند شرقی را درست می کنید! اما بیخ گوشتان، ایرلند شمالی را نمی توانید تحت سلطه درآورید؟ چرچیل می گوید: ما دو ابزار مهم نیاز داریم که در ایرلند نداریم! می گویند آن دو چیست؟ چرچیل پاسخ می دهد ... "اکثریت نادان و اقلیتی خائن" @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
برخی اعمال فتحعلی شاه قاجار حک کردن متن سلطان صاحبقران فتحعلی‌شاه قاجار ۱۲۴۴ روی الماس دریای نور که باعث کاهش ارزش این الماس شده‌است. بخشیدن الماس شاه به امپراتور روسیه به عنوان خون بهای گریبایدوف حکاکی تصویر خود روی قسمتی از آثار تاریخی ساسانی در تاق بستان که باعث وارد آمدن خسارات عمده به آثار ساسانی شده‌است. از دست رفتن بخش‌های از آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و... در عهدنامه‌های ترکمانچای و گلستان که به واسطه بی لیاقتی فتحعلی شاه به ایران تحمیل شد تصویر: محل دفن فتح علی شاه قاجار در صحن عتیق حرم فاطمه معصومه @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 🔆اسراف مکن 🔅شخصی بر امام صادق علیه‌السلام وارد شد و عرض کرد: «مقداری به من (پول) قرض عنایت کنید تا وقت استطاعت، قرض شما را ادا کنم.» امام فرمود: «آیا کشت و زراعتی داری که هنگام برداشت حاصل، را ادا کنی؟» 🔅عرض کرد: «نه به خدا قسم.» فرمود: «آیا تجارت و بازرگانی داری که هنگام فروش، قرضت را ادا کنی؟» عرض کرد: «نه به خدا قسم.» 🔅فرمود: «آیا مال و ملکی داری که بفروشی و قرضت را ادا کنی؟» عرض کرد: «نه به خدا قسم.» فرمود: «اینک تو از کسانی هستی که خداوند برای تو در مال و ثروت ما حقی قرار داده است.» آنگاه دستور داد کیسه‌ای را که در آن پول بود آوردند. امام دست در آن کرد و مشتی پول بیرون آورد و به او داد. بعد فرمود: 🔅از خدا بترس و اسراف مکن. سخت‌گیر مباش و میانه‌رو باش، زیاده‌روی و تبذیر هرآینه اسراف است که خداوند فرمود: «زیاده‌روی نکنید». 📚نمونه معارف، ج 1، ص 190؛ تفسیر عیاشی ✨✨امام عسکری علیه‌السلام فرمود: «از اسراف کردن دوری کنید که اسراف از کار شیطان می‌باشد.» 📚بحارالانوار، ج 50، ص 292 «» http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔻نقاشی و نقاش 🔵روزی شخصی به لقمان حکیم گفت :چه صورت زشتی داری؟ 🟡 لقمان گفت: بر نقّاشی ایراد می‏گیری یا بر نقّاش؟! .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔻قدیس و راهزن ”زمانی در دوران جوانی، قدیسی را در خلوتش، بر فراز تپه ملاقات کردم هنگامی که ما درباره‌ی ماهیت پرهیزکاری با هم گفت‌و‌گو می‌کردیم راهزنی لنگ لنگان و خسته و درمانده به نزدیکی ما آمد. وقتی به بیشه رسید، در برابر قدیس زانو زد و گفت: «ای قدیس» من باید تسلی یابم! گناهانم بر دوشم سنگینی می‌کنند و قدیس پاسخ داد: گناهان من هم بر دوشم سنگینی می‌کند‏ و راهزن گفت: اما ‏من دزد و غارتگرم و قدیس پاسخ داد: من هم دزد و ‎غارتگرم راهزن گفت: اما‏ من قاتلم و خون بسیاری از مردمان را تا به حال ریخته‌ام و قدیس پاسخ داد: من هم قاتلم و خون بسیاری از مردمان را ریخته‌ام ‌ راهزن گفت: من جنایت‌های بی‌شماری مرتکب شده‌ام. باز قدیس پاسخ داد: من هم جنایت‌های بی‌شماری مرتکب شده‌ام سپس راهزن برخاست و به قدیس نگاه کرد در چشم‌هایش نگاه عجیبی بود و وقتی ما را ترک کرد جست‌و‌‌خیز کنان از تپه پایین رفت. من به قدیس رو کردم و گفتم: برای چه خود را به جنایت‌های مرتکب نشده متهم کردی؟ مگر نمی‌بینی که این مرد دیگر به تو ایمان ندارد؟ و قدیس پاسخ داد: درست است که او دیگر به من ایمان ندارد، اما او با تسلی خاطر بسیار اینجا را ترک کرد. در آن لحظه ما صدای راهزن را می‌شنیدیم که در دور دست آواز می‌خواند و پژواک ترانه‌هایش، دشت را با شادمانی سرشار می‌کرد. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🥂🥂🥂 🔻حکایت شراب مردی نزد ایاس بن معاویه آمد و گفت:اگر خرما خورم زیانیم باشد؟ گفت:نه. گفت:در صورتیکه سیاهدانه با نان خورم گناهی کرده ام؟ گفت:نه. گفت:اگر کمی آب بر سر آن نوشم؟ گفت:منعی ندارد. گفت:شراب خرما هم ترکیب همین چیزها باشد بعد از چه رو حرامست؟ ایاس گفت:اگر بر تو کمی خاک افشانند دردت آید؟ گفت:نه. گفت:اگر بر پیکرت آب پاشند، اندامیت بشکند؟ گفت:نه. گفت: اگر از آب و خاک خمیری کنند و در آفتاب نهند که خشک شود و بر سرت بکوبند چون باشد؟ گفت: آنم می کشد. ایاس گفت:آن هم چون این باشد. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔻پیرمرد باهوش پادشاه محمود پیرمردی ضعیف را دید، کـه پشتواره ای خار میکشد. بر او رحمش آمد؛ گفت: ای پیرمرد دو ؛ سه دینار زر می‌خواهی؟ یا دراز گوش«خر»؟ یا دو سه گوسفند؟ یا باغی کـه بـه تو دهم تا از این زحمت خلاصی یابی؟ پیرمرد گفت: زر بده، تا در بین بندم و بر دراز گوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و بـه باغ روم و بـه دولت تو«کمک تو» در باقی عمر آنجا بیاسایم. پادشاه را خيرمقدم و فرمود: چنان کنند. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
(منتخبی از کتاب داستان راستان اثر استاد شهید مرتضی مطهری) ⬅️👈🏻🔴 بستن زانوي شتر 🔴👉🏻 قافله چندين ساعت راه رفته بود. آثار خستگي در سواران و در مركبها پديد گشته بود. همين كه به منزلي رسيدند كه آنجا آبي بود، قافله فرود آمد. رسول اكرم نيز كه همراه قافله بود، شتر خويش را خوابانيد و پياده شد. قبل از همه چيز، همه در فكر بودند كه خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم كنند. رسول اكرم بعد از آنكه پياده شد، به آن سو كه آب بود روان شد، ولي بعد از آنكه مقداري رفت، بدون آنكه با احدي سخني بگويد، به طرف مركب خويش بازگشت. اصحاب و ياران با تعجب با خود مي گفتند آيا اينجا را براي فرود آمدن نپسنديده است و مي خواهد فرمان حركت بدهد؟! چشمها مراقب و گوشها منتظر شنيدن فرمان بود. تعجب جمعيت هنگامي زياد شد كه ديدند همين كه به شتر خويش رسيد، زانوبند را برداشت و زانوهاي شتر را بست و دو مرتبه به سوي مقصد اولي خويش روان شد. فريادها از اطراف بلند شد: (اي رسول خدا! چرا ما را فرمان ندادي كه اين كار را برايت بكنيم و به خودت زحمت دادي و برگشتي؟ ما كه با كمال افتخار براي انجام اين خدمت آماده بوديم). در جواب آنها فرمود: (هرگز از ديگران در كارهاي خود كمك نخواهيد و به ديگران اتكا نكنيد ولو براي يك قطعه چوب مسواك باشد) 📚 📚 قصه‌های زیبای معنوی ارسال↪ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❌ ♦️مراقب قاتل خاموش باشید❌ 🔹علائمی مانند سردرد، سرگيجه و حالت تهوع در صورتيكه بصورت مكرر اتفاق بيفتد، می‌تواند نشانه‌ای از وجود گاز مونواكسيد كربن در محيط باشد. 🔹در چنين حالتی حتما محل را ترك نموده و در هوای آزاد تنفس نمائيد و در اولين فرصت برای بررسی شرایط نصب و تهویه وسایل گازسوز با شركت مربوطه تماس بگيريد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ حرف مردم مانند موج دریاست اگر در مقابلش بایستی خسته ات میکند !! و اگر با آن همراهی کنی غرقت میکند !! قرار نیست که همه ی آدم ها شما را درک کنند و این اشکالی ندارد. آن ها حق دارند نظر دهند و شما کاملا حق دارید آن را نادیده بگیرید ..... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔻رضا و تسلیم در بنی اسرائیل عابدی بود روزگار دراز در عبادت به سر برده. 🪴در خواب به او نمودند که فلان رفیق تو در بهشت برین جای خواهد داشت عابد در طلب او برخاست تا بداند که چه کرده که در بهشت جای خواهد داشت؟ چون رسید از وی نه نماز شب دید نه روزه روز دید مگر همان واجبات. جوياي اين حال شد. 🪴گفت: عبادتی علاوه بر واجبات نکردم اما یک خصلت در من است که چون در بلا و بیماری باشم نخواهم که در عافیت باشم. و اگر در آفتاب باشم نخواهم که در سایه باشم و به هرچه حکم خدا و قضای اوباشد رضا دهم و بر خواست او خواست خود و دوباره ي او نیفزایم. 🪴عابد گفت: این صفت است که تو را به آن منزلت رسانیده است که خداوند به داوود فرمود: 🪴 ای داوود دوستان من را با اندوه دنیا چه کار؟ اندوه دنیا حلاوت مناجات را از دل ایشان ببرد. ای داوود؛ 🪴من از دوستان خویش آن دوست دارم که روحانی باشد، غم هیچ نخورند و دل در دنیا نبندند و امور خود را به کلی با من افکنند و به قضاي من رضا دهند. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔻خدا و سلطان سلطان عبدالحمید میرزا ناصرالدوله هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می‌رود و در یکی از این مسافرتها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می‌کند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند. چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا می‌شود. سردار بلوچ هر چه التماس و زاری می‌کند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر نمی‌دهند. سردار به افضل الملک،ندیم ناصر الدوله نیز متوسل می‌شود.افضل الملک نزد ناصرالدوله می‌رود و وساطت می‌کند،اما باز هم نتیجه‌ای نمی‌بخشد. سردار حسین خان حاضر می‌شود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به ناصرالدوله بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند و افضل الملک این پیشنهاد را به ناصرالدوله منعکس می‌کند،اما باز هم او نمی‌پذیرد. افضل الملک به ناصرالدوله می‌گوید: قربان آخر خدایی هست،پیغمبری هست،ستم است که پسری درکنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است ،پسر که گناهی ندارد. ناصر الدوله پاسخ میدهد: در مورد این مرد چیزی نگو که والی کرمان، نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمی‌فروشد. همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان می‌سپارد. دو سه روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای ناصرالدوله به دیفتری دچار میشود. هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش میکنند اثری نمی‌بخشد.به دستور ناصرالدوله پانصد گوسفند در آن روزها پی‌درپی قربانی می‌کنند و به فقرا می‌بخشند اما نتیجه‌ای نمی‌دهد و فرزند او جان می‌دهد. ناصر الدوله در ایام عزای پسر خود،در نهایت اندوه بسر می‌برد. درهمین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق ناصرالدوله می‌شود. ناصرالدوله به حالی پریشان به گریه افتاده و با صدایی بلند می گوید: افضل الملک! باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده،لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند می‌بایست فرزند من نجات می‌یافت. افضل الملک در حالی که ناصرالدوله را دلداری می‌دهد می‌گوید: قربان این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری،اما می‌دانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه‌ی ناصرالدوله نمی‌فروشد! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔻 پادشاه و درویش درویشی مجرد به گوشه‌ای نشسته بود؛ پادشاهی برو بگذشت. درویش از آن جا که فراغ ملک قناعت است سر نیاورد و التفات نکرد. سلطان از آن جا که سطوت سلطنت است برنجید و گفت این طایفه خرقه پوشان امثال حیوان‌اند و اهلیت و آدمیت ندارند! وزیر نزدیکش آمد و گفت ای جوان مرد سلطان روی زمین بر تو گذر کرد چرا خدمتی نکردی و شرط ادب به جای نیاوردی؟ گفت سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیت‌اند نه رعیت از بهر طاعت ملوک گرچه رامش به فرّ دولت اوست… http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌷🌷🌷 داستان کوتاه روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه‌ای افتاد که دانه‌ گندمی را با خود به طرف دریا حمل می‌کرد. سلیمان(ع) همچنان به او نگاه می‌کرد که در همان لحظه قورباغه‌ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان(ع) مدتی به فکر فرو رفت و شگفت‌زده شد، ناگاه دید قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه از دهان او بیرون آمد ولی دانه گندم را همراه نداشت. سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید، و سرگذاشت او را پرسید. مورچه گفت: «ای پیامبرخدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می‌کند که نمی‌تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می‌کنم و خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا نزد آن کرم ببرد. قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می‌برد، و دهانش را به درگاه آن سوراخ می‌گذارد، من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه‌ گندم را نزد او می‌گذارم و سپس باز می‌گردم به دهان قورباغه، سپس در آب شنا کرده و مرا به بیرون از آب دریا می‌آورد و دهانش را باز می‌کند و من از دهان او خارج می شوم.» سلیمان(ع) به مورچه گفت: وقتی که دانه گندم را برای آن کرم می‌بری، آیا سخنی از او شنیده‌ای؟ مورچه گفت: آری او می‌گوید «یا من لا ینسانی فی جوف هذه الصخره تحت هذه اللجه برزقک، لا تنس عبادک المومنین برحمتک» ای خدایی که رزق و روزی مرا در درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمی‌کنی، رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
📕 معروف است كه خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند ! موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد ! مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند ! من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟ «به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه» http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
📗 📕نصیحت شیطان به نوح نبى بعد از طوفان وقتی که کشتی نوح بر زمین نشست و نوح از کشتی فرود آمد، شیطان به حضورش آمد و گفت: تو را بر من حقی است، می خواهم عوض تو را بدهم. نوح گفت: من اکراه دارم بر تو حقی داشته باشم و تو جزای حق مرا بدهی، بگو آن چه حقی است؟ شیطان گفت: من فعلاً در آسايشم تا خلق ديگر به دنيا آيند و به تکليف رسند تا آنها را به معاصی دعوت کنم. الان به جهت ادای حق، تو را نصيحت می کنم. نوح ناراحت شد. خداوند وحی فرستاد که: ای نوح، سخن او را بشنو؛ اگرچه که فاسق است. نوح گفت: هرچه می خواهی بگو. پس شیطان گفت: ای نوح از سه خصلت احتراز کن: 1- تکبر نکن که من به واسطه آن بر پدر تو آدم سجده نکردم و رانده شدم. 2- از حرص بپرهیز؛ که آدم به واسطه آن از گندم خورد و از بهشت محروم گردید. 3- از حسد احتراز کن که به واسطه آن قابیل برادر خود هابیل را کشت و به عذاب الهی هلاک شد... 📘برگرفته از هزار و یک حکایت اخلاقی http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💎 ‌حضرت موسی(ع) از محلی عبور می‌کرد، شخصی از بنی اسرائیل گفت: یا موسی، من پیغامی دارم، آن را به خدا برسان. به خدا بگو من هیچ‌گاه به یاد تو نیستم، اما وضع دنیای من خیلی هم خوب است و هیچ مشکلی ندارم. وقتی حضرت موسی(ع) به کوه طور رسیدند، به خاطر اینکه این پیغام حرف سنگینی بود آن را بیان نکردند. اما خدای متعال به موسی فرمود: موسی! پیغام بنده ما را بگو. موسی عرض کرد: خدایا این‌طور می‌گوید. خدای متعال خطاب به موسی کرد و فرمود: به او بگو که تو به یک عذابی گرفتار هستی که خودت هم از آن غافلی و آن عذاب این است که شیرینی ذکر و یادم را از تو گرفته‌ام و از من بیگانه شده‌ای! ↙️↙️↙️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در این 🌟شب زیبـای پاییزی 🍁ﺁﺭﺯﻭی 🌟ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ 🍁ﺳﻌﺎﺩﺕ ،ﺳﻼمتی و 🌟ﺳﺮﺑﻠﻨﺪیست 🍁شبتون بخیر 🌟خوابتون رویایی 🍁لحظه هاتون پر از آرامش 🌟و به امیـــــد فردایی بهتر 🍁شـب خـوش ❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌ ❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو 🥀برنائب برحق 🍃امامت صلوات 🥀برصاحب انوار 🍃 قیامت صلوات 🥀خواهی که به روز 🍃حشر نگردی مایوس 🥀بفرست به پیشگاه 🍃مهدی (عج)صلوات 🥀اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🥀وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ─┅─═इई 🥀🍃🥀ईइ═─┅─
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ⚠️ 🌸 خداوند با هیچکس تعارف ندارد! واقعیت را شفاف و بی پرده بیان می کند 👇 ☝ کسانی را که از قرآن فاصله گرفته اند، به چارپایانی تشبیه نموده که از شیر و شکارچی فراری هستند! 📖 آیات 50 الی 55 سوره مدثر : كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى‌ صُحُفاً مُنَشَّرَةً كَلَّا بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ : 🔹 گويا آنان گورخرانى هستند كه از شير مى‌گريزند. 🔹 بلكه هريك از آنان توقّع دارد كه نامه هايى سرگشاده از سوى خدا به او داده شود. 🔹 چنين نيست، بلكه آنان از آخرت نمى‌ترسند. 🔹 چنين نيست، همانا قرآن تذكّرى ارزشمند است. 🔹 پس هركس خواست، با آن تذكّر يابد. ⚠ عمده دلیل سر به هوایی وفاصله گرفتن ما از قرآن، غفلت از یاد و ذکر قبر و قیامت است! ⚠ از آخرت خودمان بترسیم و قرآن را وارد زندگی کنیم تا فرصت داریم که آیاتش موجب بیداری و خوشبختی خودمان است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃