هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پبام_سلامتی
خواص اجزای آجیل :👇
گردو⬅️دشمن التهاب
بادام⬅️مفید برای روده
بادام زمینی⬅️بهبود حافظه
پسته⬅️بهبودخلق و خو
فندق⬅️کنترل دیابت
کشمش⬅️کاهنده علائم افسردگی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
وقتی کسی تو را میرنجاند
ناراحت نشو...
چون این قانون طبیعت است
که درختی که میوه شیرین تر دارد
سنگ بیشتر میخورد...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🔻گدازاده، گدازاده است تا چشمش کور :
روزی پادشاهی از یکی از معابر پایتخت خود میگذشت. چشمش به دختری افتاد که در کشور حُسن، بیهمتا بودو در شیوه دلبری گوی سَبَق از حور و پری میربود، ولی گدایی می کرد. سلطان فرمان داد تا او رابه قصر بردند ودر زیر نظر آموزگاران به تعلیم و تربیتش پرداختند و وسایل زندگانی و معاشش را از هر جهت آماده ساختند.
دخترک نیز بر اثر ذکاوت فطری روز به روز بر مدارج علم و مراتب کمالش میافزود. دو سه سالی گذشت. روزی گذر شاه به خانه دختر افتاد. همین که چشمش به او افتاد، مهرش به او بجنبید و او رابه عقد خود درآورد. دختر به این شرط راضی شد که در مواقع صرف غذا، او را تنها گذارند. شاه این شرط را پذیرفت.
شام و ناهار دختر را همان طوریکه خود خواسته بود، همه ی روز جداگانه میدادند و دختر در اتاق رابه روی خود میبست و سپس سرگرم صرف غذا میشد. اندکاندک این رفتار دختر توجه شاه را جلب کرد و به یکی از پرستاران دستور داد در کمین وی بنشیند و دلیل تنها غذا خوردن او را دریابد. پرستار خودرا در پس پردهای نهان ساخت.
همین که سفره دختر را گشودند، وی هر یک از ظروف خوراک را برداشت، در یکی از طاقچههاي غرفه چید. انگاه جلوی هر یک از طاقچهها میرفت ودر برابر ظروف میایستاد و دست خودرا دراز می کرد و با حالت ذلتباری می گفت: «ای، تو خدا یک تکه!» این را میگفت و لقمهای برمیداشت و با نهایت حرص و ولع در دهان میچپاند. پرستار نزد سلطان رفت و ماجرا را برای او نقل کرد. سلطان از پستی طبع وی به شگفت آمد و گفت: گدازاده، گدازاده است تا چشمش کور.
#ضرب_المثل #گدا #پادشاه
@tafakornab
#حکایاتبهلول👆
🔻 داستان شیطان و حضرت یحیی(ع)
روزى شيطان در مقابل حضرت يحيى عليهالسلام آشكار شد و به ایشان گفت: میخواهم تو را نصیحت كنم.
حضرت يحيى فرمود: من به نصيحت تو تمايل ندارم، ولى از وضع و طبقات مردم مرا اطلاعى بده.
شيطان گفت: بنى آدم از نظر ما به سه دسته تقسيم مىشوند؛
1⃣ عده اى كه مانند شما معصومند، چون از آنها مأيوس هستيم از دستشان راحتيم، میدانيم نيرنگ و حيلههاى ما در آنها اثر نمىگذارد.👿
2⃣ دسته اى هم بر عكس در پيش ما شبيه توپى هستند كه در دست بچه هاى شماست. به هر طرف بخواهيم آنها را مىبريم، كاملا در اختيار ما هستند.😈
3⃣ طايفه سوم براى ما از هر دو دسته قبل رنج و ناراحتى بيشترى دارند. يكى از ايشان را در نظر مىگيريم، تلاش زياد مىكنيم تا او را فريب دهيم همين كه فريب خورد و قدمى به ميل ما برداشت، يك مرتبه متذكر مى شود و از كرده خود پشيمان مىگردد. روى به توبه و استغفار مىآورد، هر چه رنج براى او كشيدهايم از بين مىبرد. باز براى مرتبه دوم در صدد اغوا و گمراهيش بر مىآييم، اين بار نيز پس از آن كه او را به گناه مىكشيم، فورا متوجه شده، توبه مىكند.
نه از او مأيوس هستيم و نه مىتوانيم مراد خود را از چنين شخصى بگيريم. پيوسته براى فريب اين دسته در زحمت و رنج هستيم.👿
📚 پند تاريخ ،ج 4،ص 230
#داستان
#پند
#شیطان
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻حکایت به نیکان نیکی کن و به بدان بدی مکن
🔺🔻🔺🔻🔺🔻
بخش اول:
روزی پادشاه به شکار رفت و سرراهش پیرمردی را دید که پشتهای هیزم به دوش داشت. پادشاه از او پرسید مگر زن و فرزندی نداری که در ایام پیری تو کار کنند و تو استراحت کنی؟
پیرمرد پاسخ داد من خودم باید کار کنم باید قرض خود را پرداخت کنم و مقداری هم پول به دیگران قرض دهم.
پادشاه از او پرسید به چه کسی قرض داری و به چه کسی باید قرض دهی؟
پیرمرد جواب داد پدر و مادرم هنوز زندهاند و کار میکنم که قرض خود را به ایشان ادا کنم و به بچههایم قرض میدهم تا بعدها که مثل پدر و مادرم از پا بیفتم، آنها قرض خود را به من پس بدهند.
پادشاه از سخنان پیرمرد بسیار خوشش آمد و دستور داد پیرمرد هر روز ساعتی به نزد پادشاه بیاید تا هم صحبت یکدیگر شوند و آخر روز سکهای طلا به او میداد...
📚افسانه های کوردی
#حکایت
#نیکان
#بدان
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درمان قطعی ریزش مو طی هشت روز
توسط محقق تبریزی در آنتن زنده
شبکه ســـه ســیــمــا!!😳😳
ویدیو داخل لینک را حتما مشاهده کنید
تا با تاثیرات عجیب این روش درمانی
آشنا شوید 👨⚕👨🏻✨🩺
بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از
این روش معجزه_آسا نتیجـه گرفتن 😍
روی لینک زیر کلیک کنید 😃👇
https://www.20landing.com/60/678
https://www.20landing.com/60/678
با تخفیف ویژهی Black Friday 🤑😍
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_چهارم
🔹ابراهیم علیه السّلام و آزر بت تراش🔹
آزر جد مادری ابراهیم از جمله بت پرستان و کسانی بود که بت می تراشید و آنها را می فروخت. آزر بعد از وفات پدر نزدیک ترین مردم به ابراهیم بود و برای هدایت شایسته تر و برای پند و اندرز سزاوارترین آنها بود و جا داشت که ابراهیم در هدایت وی سعی بیشتری معمول دارد.
با توجه به اینکه آزر از صورت گران و تراشندگان بت و از مبلغین و مروجین پرستش آنها بود و مردم را به سوی شرک و کفر دعوت می کرد، می توانست سد راه ابراهیم باشد. لذا راهنمایی آزر به سوی خدا اولین قدم در راه ترویج یکتاپرستی است و با ارشاد وی می توان درخت شر و فساد را از جا کنده و ریشه های گمراهی را نابود کرد.
ابراهیم علیه السّلام برای شروع دعوت خود به بدگویی و تحقیر بتها اقدام نکرد که آزر از وی نفرت پیدا کند و به تصفیه کیش بت پرستی نپرداخت تا آزر او را از خود براند و منکر او گردد و او را متهم به نافرمانی نماید، بلکه او بسیار آرام و با زبانی شیرین و لحنی ملایم و مؤدبانه با آزر وارد صحبت شد.
ابراهیم علیه السّلام صحبت خود با آزر را از نبوت خود شروع کرد تا مهر و محبت آزر را برانگیزد و پذیرش قلبی در او ایجاد کند، سپس از آزر پرسید: چرا توجه به بتها پیدا کرده و دل به پرستش آنها بسته ای، با اینکه می دانی این بتها دعا و ستایش تو را نمی شنوند، تواضع و فروتنی تو را نمی بینند و نمی توانند به هنگام درخواست دفع بلاء، بلایی را از تو برطرف سازند و یا به هنگام خواهش حاجت، حاجتی را برآورند، چرا آنان را عبادت و در پرستش آنها اصرار می کنی؟
ابراهیم علیه السّلام ترسید، آزر موقعیت وی را حقیر بشمارد و اعتنایی به رأی او نکند و از او روی برگرداند، لذا برای جلب عواطف، او را پدر نامید و گفت: من دارای علمی شده ام که تو از آن بهره ای نداری و معرفتی نصیبم گشته که تو را از آن حظی نیست، از پیروی من سرپیچی و در همراهی من کوتاهی نکن. گرچه من از جهت ثروت، همردیف تو و از جهت سن بر تو ارشد نیستم ولی از نظر علم و معرفت از تو برترم.
سپس ابراهیم از آزر خواست که روش او را تعقیب کند و در طریق وی قدم بردارد تا به راه راست و طریق ثابت هدایت شود.
سپس ابراهیم علیه السّلام تصمیم گرفت بتها را در نظر آزر بی ارزش جلوه دهد و بدین وسیله او را از عبادت بتها جدا سازد، لذا به آزر گفت: با پرستش بت و تسلیم در مقابل آنها شیطان را پرستش می کنی و به آستانه او پناه می بری. همان شیطانی که نافرمانی خدا را کرد و باو وعده داد که مردم را اغوا کند. پس او دشمنی است که به کار خیر دلالت نمی کند و غیر از هلاکت و فساد برای بشر، چیز دیگری را طالب نیست.
ابراهیم علیه السّلام به روشنگری آزر پرداخت و او را از سوء کیفر و عاقبت وخیم بیم داد و گفت: پدر جان از آن می ترسم که به عذاب الهی دچار شوی و از جمله یاران و اتباع شیطان درآیی
#ابراهیم_علیه_السّلام_و_آزر_بت_تراش
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻به نیکان نیکی کن و به بدان بدی مکن
بخش دوم:
وزیر پادشاه فردی بسیار مکار و حسود بود که به پیرمرد بسیار حسادت میکرد و تحمل نداشت ببیند پیرمرد نزد پادشاه بسیار عزیز شدهاست و منتظر فرصتی بود که پیرمرد را از چشم پادشاه بیاندازد.
چند ماه گذشت و روزی پیرمرد هنگام صحبت با پادشاه به او گفت ای پادشاه! همیشه به نیکان نیکی کن ولی به بدان بدی مکن.
پادشاه دلیل این سخن را از پیرمرد پرسید و او جواب داد زیرا بدی نهاد آنها، برای آنها کافی است.
پادشاه از این سخن خوشش نیامد و دیگر پیرمرد را به قصر خود دعوت نکرد.
مدتی گذشت و روزی از کشورهای همسایه پادشاهان همه گرد هم آمدند و از پادشاه سوالهای زیادی پرسیدند و پادشاه به همه آن سوالها جوابهایی خردمندانه داد و ارزش و اعتبار زیادی بین سایرین کسب کرد...
📚 افسانه های کوردی
#حکایت
#نیکان
#بدان
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻 نادرشاه افشار و شاه گورکانی
نادر شاه افشار بعد از پیروزی در جنگ هندوستان و بخشیدن دوباره تاج و تخت این سرزمین به “محمد شاه گورکانی”، حاکم قبلی هند، از او خواست تا یکی از دختران او به همسری پسر دومش، نصرالله میرزا درآید.
از طرف دیگر نادر شاه دستور تشکیل جلسهای باشکوه و بزرگ با حضور اندیشمندان و خردمندان هند را در کاخ پادشاهی داد. محمدشاه بعد از دیدن این جمع بزرگ از دانشمندان کشورش در سرای پادشاهی، به شاه بزرگ ایرانی گفت: تاکنون هیچگاه این همه خردمند و دانشمند در کاخ ما جمع نشده بودند.
نادرشاه خندهای کرد و گفت: اگر به حرف این خردمندان گوش میکردی، من هم اکنون در جنگ با عثمانیها بودم و در هند قدم نمیگذاشتم…
نصرالله میرزا، فرزند نادر شاه نیز به پدر گفت: چه نیازی بود که در روز مراسم ازدواج من، این همه خردمند و دانشمند از سراسر هند به اینجا بیایند؟
پدر دستی به شانه او زد و پاسخ داد: تو باید این افراد را ببینی و با آنها آشنا شوی. این افراد بهترین دوستان تو هستند.
گفته میشود، بعد از بازگشت سپاه بزرگ ایران از هند، محمد شاه گورکانی دستور داد تا بخشی از سرای پادشاهی به محل بحث و درس دانشمندان هندی اختصاص یابد.
#داستان
#نادر_شاه
#هند
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_شجاعی
√قسمتی از بهشت که فقط بعضی بهشتیا واردش میشن !
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#شنبه_های_نبوی
🌱غافِلان «تَشدید» میخوانَند و عُشّاقِ تو «تاج»
🌱ای بِنـازَم «مـیـم» نامَـت با مُشَدَّد بودَنَش...💚
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🔻قوم حضرت یونس (ع)
🌴یونس پیامبر علیهالسلام سی سال قوم خود را به خداپرستی دعوت کرد و جز ملیخای عابد و روبیل عالم، کسی ایمان نیاورد. خداوند وعدهی عذاب داد و یونس علیهالسلام با مشورت عابد آنها را نفرین کرد و وعدهی روز و ساعت عذاب داده شد.
🌴چون یونس علیهالسلام از شهر نینوا بیرون رفت، روبیل عالم، آثار عذاب را مشاهده کرد و به مردم گفت: «آثار عذاب دارد میآید.»
🌴 گفتند:«چه کنیم؟» گفت «توبه و دعا؛ فرزندان شیرخوار را از مادرانشان جدا کنید و همراه با شتران و گوسفندان و گاوهایتان در بیابان جمع شوید. آنگاه از خدای یونس علیهالسلام طلب عفو کنید.»
🌴صحنهای خاص در بیابان از ناله و توبه به وجود آمد و اشکهایشان جاری شد، پس رحمت الهی شامل حال ایشان گردید و دعایشان مستجاب و عذاب از قوم یونس علیهالسلام دفع شد. پس چون یونس علیهالسلام بازگشت، همه به او ایمان آوردند.
#داستان
#حضرت_یونس
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆