«زنده به گور کردن اُلاغ بیچاره»
✨کشاورزی الاغ پیری داشت که روزی اتفاقی در چاهی بدون آب می افتد . کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از چاه بیرون بکشد .
برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زود تر بمیرد و زیاد زجر نکشد . مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی میکرد برود روی خاک ها .
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه ی چاه رسید و بیرون آمد.
#حکایت🍃
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جملات تاکیدی(تکرار کنیم)
من با خودم و همه دنیا در صلح و آرامش هستم. به همه عشق میورزم و برخورد همه با من، همراه با عشق و محبت و احترام است.
خدایا سپاسگزارم❤️
🌏باندونگ اندونزی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنده بودن نصف زندگیست
اما...
امید داشتن همه زندگیست!
هرلحظه زندگیتون پر از
امید...
#عصرتونبخیرونیکی☕️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ
✨رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا
✨كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿۶﴾
✨و هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر
✨اينكه روزيش بر عهده خداست و
✨او قرارگاه و محل مردنش را مى داند
✨همه اينها در كتابى روشن ثبت است (۶)
📚سوره مبارکه هود✍آیه ۶📖
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
🔅 #پیامبر_اکرم_ص :
🔸إنَّ اللّهَ يَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ و يَرضى لِرِضاها ؛
🔹«به يقين خداوند با خشم فاطمه به خشم مى آيد و با خشنودى او خشنود مى شود .».
📚 بحار الأنوار ج ٤٣، ص ٣٢٠📖
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️کلیپ کوتاه #احکام_شرعی 🌹
موضوع : #احکامویژه_قران
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
‼️حضور در #مجلسحرام⁉️
✅س گاهی در میهمانی ها بعضی افراد شروع به پاسور بازی میکنند ولی بدون شرط بندی و فقط برای تفریح، حضور در این مجلس جایز است؟
✍جواب: بازی با پاسور مطلقاَ حتی بدون شرط بندی حرام است، و اگر حضور شما در مجلس نوعی تایید گناه محسوب شود، جایز نیست و باید نهی از منکر کنید و اگر لازمهی نهی از منکر، ترک مجلس باشد باید مجلس را ترک کنید.
📕منبع: leader.ir
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
◾️◾️▪️◾️◾️▪️◾️◾️▪️◾️◾️▪️
⭐️ #حسرتکنیزیخانهاش
از دور خیره خیره به بانویم نگاه می کردم.دلم میسوخت و درونم پر از اضطراب بود.خسته شده بودم از بس اصرار کرده بودم که بگذار کمکش کنم.هربار که صدای کودکش از گهواره می آمد و میخواستم به سمت کودک بروم،با نگاه مهربان خود مرا از بلند شدن نهی می کرد. دستم را زیر چانه ام زدم فقط نگاه می کردم که چگونه عرق از پیشانیاش سرازیر بود و با دست های زخمی،آسیاب را میچرخاند.
نگاه به قامت ضعیفش دلم را میلرزاند. آنقدر دسته آسیاب به دستهایش فشار آورده بود که جاهایشان زخمی شده و از آن قسمت ها خون بیرون زده بود!
تنها کاری که می توانستم انجام دهم،نگاه کردن و غصه و حسرت خوردن بود.دردلم به خودم نهیب می زدم که:«تو عجب خادمه ای هستی فضه! چگونه می شود خادم خانه بنشیند و خانم خانه کارها را به تنهایی انجام دهد؟!»
صدای در آمد. سرورم خود را پوشاند و سلمان با اجازه وارد شد.چند لحظه ای سلمان هم ایستاد و صحنه را تماشا کرد.بعد به من نگاهی انداخت و به دختر پیامبر (ص)گفت:«بانو،خادمۀ شما نشسته است! پس چرا خودتان آسیاب می کنید؟»
زهرا اطهر (س) فرمودند: «من و فضه کارها را تقسیم کرده ایم،یک روز من مسئول کارهای خانه ام ،یک روز فضه.
امروز نوبت من است و فضه نباید در این کارها به زحمت افتاد. امروز روز استراحت اوست.»
شرمنده، سرم را به زیر افکندم که سلمان گفت:«پس من غلام شما هستم.بانو! اجازه دهید من یاری تان کنم.»
بانو دست از آسیاب برداشت و به سمت حسین علیه السلام رفت و مولایم را در آغوش کشید.چند دقیقه بعد،سلمان دستۀ آسیاب را می چرخاند و گندم را آسیاب میکرد و حسین در آغوش مادر آرام گرفته بود.
شاید سلمان هم،مثل من بر این همه بزرگی و رحمت و مهربانی،درود و سلام می فرستاد.
#مسجودملائکخواهیمشدومحبوبدلهااگرچونفاطمهسلاماللهبندگیکنیم!
📚 منبع؛کتاب بانوی بی نشان
چاپ انتشارات آستان قدس رضوی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🌰مصرف پیاز و سیر باعث افزایش انسولین خون میشوند
هرچه مصرف این مواد بیشتر باشد، قند خون نیز بیشتر کاهش پیدا می کند
••••●❥JOiN👇🏾👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
زندگی کوتاه است و پایان
آن نامعلوم پس
همواره سعی کنید بهترین همسر ،
بهترین رفیق و
حتی مهربانترین رئیس باشید
تا زمان وداع
دنیایی زیباتر را به فرزند خود تحویل دهید
#الهی_قمشه_ای
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
سوغات دو همسفر، ناصرالدین شاه و امپراطور ژاپن برای کشورشان چه بود؟
تقارن جالبی است؛ ناصرالدین شاهِ ما و امپراتور مِیجیِ ژاپن در یک زمان به اروپا رفتند؛ اروپایِ پیشرفته و صنعتی. قرار بود این سفر، نگرشی تازه برای زمامداران دو کشور بهوجود بیاورد.
مِیجی از سفر که بازگشت، سه هیات با سه ماموریت ویژه به اروپا فرستاد. یک گروه مسئول بررسی و کنکاش در نظام آموزش و پرورش چند کشور مثل بلژیک، هلند، آلمان، فرانسه شد. گروه دوم مسئول بررسی قانون اساسی این کشورها و نحوۀ اجرایی شدن آن شد و گروه سوم هم ماموریت یافت تا صنایع جدیدی که در اروپا متداول شده بود را فرا گیرند. بههر سه گروه البته ماموریت ویژه «بررسی نظام حکومتداری کشورها» نیز محول شد.
اما رهاورد ناصرالدینشاه از سفر به اروپا، سه دستور عجیب بود. او سالن نمایش «آلبرت هال» را در لندن دید و دستور داد تا با الگوبرداری از آن، «تکیه دولت» را در تهران احداث کنند و در آن گروههای تعزیه هنر خود را بهنمایش بگذارند! دستور دومش این بود که بهرسم رقصندههای اروپایی، زنان حرمسرا، دامنهای چیندار بپوشند. و سومین دستور این که «سرسره» وارد کشور کنند تا او از بالا به آغوش زنان حرمسرا بیفتد!
احتمالا شما هم از این تفاوت فکر شوکه شدهاید و بیاختیار میخندید، امپراتور مِیجی با تکیه بر گزارشهای سههیات، در اولین قدم ژاپن را بههشت قسمت تقسیم کرد، در هر قسمت ۲۰۰مدرسه، ۳۰دبیرستان و یک دانشگاه تاسیس کرد و عجیب اینکه در همانسالها در ایران، حسن رشدیه برای تاسیس مدرسه به فلاکت و بیچارگی دچار شده بود و مدارسش را تخریب میکردند و از ترس، از شهری بهشهر دیگر پناه میبرد و نهایتا با این تعقیب و گریزها موفق شد ۱۵مدرسه بسازد.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
شاه سبکسر
✨یکی از کینههای شاه و نُدمای مسخرهپیشه او با امیرکبیر، همین بود که شاه جوانی هجده ساله و سبک و بیوقار بود و امیر از او بهسختی جلوگیری مینمود. چنان که روزی شاه در بیرون راه میرفت. باران گرفت. شاه تندتند حرکت نمود تا خود را به زیرسقفی برساند. امیر متغیّر شده گفت: «سنگین و باوقار باش. مگر کُلوخی که از باران وا بروی؟»
#حکایت🍃
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆