هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا ﴿۵۹﴾
✨و هيچ برگى فرو نمى افتد
✨مگر اينكه آن را مى داند (۵۹)
📚سوره مبارکه الأنعام
✍بخشی از آیه ۵۹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا
#ملائکه_نقاله
داستان #تازه_عروس_روس
#کرامات_امام_حسین_ع
قسمت آخر
😭من حزن و اندوهم بعد از مفارقت او زيادتر شد و با خود گفتم: شب که بشود، ميروم و جسد او را از قبر بيرون ميآورم و در بهترين شهرها [کربلا] دفن ميکنم!
چون شب شد، رفتم و قبرش را نبش کردم. ولي با کمال تعجب ديدم مردي با سبیل بلند و ريش از ته تراشيده، در آنجا مدفون است.
از اين سانحه ي عجيب در تبديل پیکر عيالم به اين پیکر خبيثه متحير شدم. بالاخره در آن شب در عالم رؤيا ديدم که کسي ميگويد: خوشحال باش و خوشحالي تو زياد شود! زيرا پیکر عيالت را ملائکه حمل کردند و در زمين کربلاي معلي او را دفن کردند و قبر او در ميان صحن مقدس حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) در طرف پايين پاي آن حضرت، نزديک مناره ي کاشي واقع شده است. نشاني قبر هم به من داده شد. سپس آن شخص گفت: اين پیکر هم فلان مرد عشار (گمرکچي) است که امروز او را در کربلا دفن کردند ولی (چون لیاقت آن مکان مقدس را نداشت) #ملائکه_نقاله او را به قبر عيال تو نقل کردند و پیکر عیال تو را به جای قبر او رساندند و زحمت حمل و نقل جنازه از تو برداشته شد!
من خوشحال شدم و از خواب برخاستم و فورا عازم حرکت به کربلا شدم و خداوند توفيق کرامت فرمود و به زيارت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) نايل و مشرف شدم.
بالاخره از محافظين و خدام صحن مقدس حضرت امام حسين (عليه السلام) سئوال کردم که در فلان روز (همان روزي که عيالم را دفن کرده بودم) در پاي منار سبز، چه کسي را دفن کردند؟ خدام گفتند: فلان مرد عشار (گمرکچی) را دفن کرده اند. پس من قضيه ي نبش قبر و رؤيايم را براي آنها نقل کردم. آنها آمدند و قبر را شکافتند و من به جهت روشن شدن مطلب به قبر داخل شدم.
👇👇👇
ديدم عيالم به همان صورتي که او را در شهر خودش به خاک سپرده اند، در ميان لحد خوابيده است. پس من زر و زيور او را که به گردن و دستش بود برداشتم و اينها طلاهاي اوست که به خدمت شما آورده ام.
مرحوم آيت الله العظمي وحيد بهبهاني طلاها را گرفتند و براي فقراي کربلا مصرف نمودند.
🌐 منبع:
- کرامات الحسينيه (چاپ اول) ج 1، ص 108 به نقل از جامع الدرر.
- ترجمه ي دارالسلام مرحوم نوري ج 2، ص 173
- سحاب رحمت ص 113 به نقل از دارالسلام مرحوم نوري ج 2، ص 162
- منتخب التواريخ ص 755.
http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
#داستان_کوتاه
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدن : چه میکنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش میریزم…
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که وجدانم میپرسد: زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم: هر آنچه از من بر میآمد!!
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
#داستان_کوتاه
دو زن با هم حرف میزدند
ناگهان یکی از آن دو که بیوقفه حرف میزد و تقریباً اجازه حرف زدن به دیگری نمیداد، گفت:
«و حالا باید برات بگم که دیروز چه چیزایی از دهان همسایهات درباره تو شنیدم...»
دوستش گفت: «این دروغ است!»
زن پرحرف تعجب کرد و با ناراحتی گفت:
«وا، من که هنوز چیزی نگفتم، چطور ادعا میکنی که من دروغ میگم؟!»
دوستش جواب داد:
«من اصلاً نمیتونم فکر کنم تو چیزی شنیده باشی! برای اینکه به هیچ کس اجازه حرف زدن نمیدهی .!.»
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
♥️🍃⇨﷽
🌷 حاج آقا مجتبی تهرانی
در اسلام دستوراتی وجود دارد که این دستورات برای آن است که گمان بد در جامعۀ اسلامی پیدا نشود. این پیشگیری است. مثلاً از اینکه انسان خودش را در شرایطی قرار بدهد که موجب تهمت زدن به انسان شود، نهی شده است. در محلّی نرو که اگر بروی، به تو تهمت می زنند. برای چه؟ «تهمت می زنند»، معنایش این است که تو در آن محلّ رفتی، ولی عمل زشتی انجام ندادی.
یک مثال از خودم برای شما می زنم -الحمدلله که این بساط ها برچیده شد! یکبار این برای من اتّفاق افتاد که برای شما نقل می کنم و شما هم اگر خواستید بخندید، بخندید- در یکی از این خیابان های بالای شهر بودم که می خواستم به عیادت مریضی در بیمارستان بروم. سرِ چهارراهی رسیدم که یک مغازه در آنجا بود. داخل مغازه رفتم که بپرسم فلان بیمارستان کجا است و نشانی بگیرم. وقتی بیرون آمدم دیدم آنجا مشروب فروشی است! حالا کسی باشد که توجّه دارد به اینکه اینجا چه محلّی است ولی بگوید: من که نظر سوئی ندارم؛ می خواهم بروم نشانی بگیرم؛ لذا برود آنجا نشانی بگیرد و بیاید بیرون؛ نه! اسلام این کار را نهی کرده است.
💟← « بہ ما بپیونید » →💟
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🌱نخودسبز سرشار از ساپونین بوده که یک ترکیب گیاهی با تأثیرات ضد سرطانی است !🌱
▫️ساپونین، با کاهش رشد تومور #سرطان و افزایش تخریب سلول های سرطانی با این بیماری مبارزه میکند.
+ اضافه کردن نخود سبز به رژیم غذایی به حفظ سلامت و #هضم کمک میکند، #قند_خون را کنترل و حتی برای #کاهش_وزن نیز مفید است.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
☀️ امام سجاد (علیه السلام):
💠 از دروغ كوچك و بزرگش، جدّى و شوخيش بپرهيزيد، زيرا انسان هرگاه در چيز كوچك دروغ بگويد، به گفتن دروغ بزرگ نيز جرئت پيدا مى كند.
📚 منبع: تحف العقول ص 278
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_۱۶۹((سرباز مخصوص))
🌷دردهای گذشته ... همه با هم بهم هجوم آورده بود ... اون روز عاشورا ... کابووس های بی امانم ... و حالا ...
دیگه حال، حال خودم نبود ... بچه ها هم که دیدن حال خوشی ندارم ... کسی زیاد بهم کار نمی داد ... همه چیز آروم بود تا سر پل ذهاب ... آرامگاه احمد بن اسحاق ... وکیل امام حسن عسکری ... از اتوبوس که پیاده شدم ... جلوی آرامگاه، خشکم زد ...
🌷همه ایستادن توی صحن و راوی شروع به صحبت ... در شأن مکان و احمد بن اسحاق کرد ... و عظمت شهیدی که اونجا مدفون بود ... کسی که افتخار مهر مخصوص سربازی امام زمان "عج" در کارنامه اش دو داشت ... شهید "حشمت الله امینی" ...
🌷این اسم ... فراتر از اسم بود ... آرزو و آمال من بود ... رسیدن و جا نموندن بود ... تمام خواسته و آرزوی من از دنیایی به این عظمت ... آرزویی که توی مهران ... با التماس و اشک، فریاد زده بودم ... اما همه چیز ... فقط آرزویی مقابل چشمان من نبود ... اون آرامگاه و اون محیط، خیلی آشنا به نظر می رسید ... حس غریب و عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... اما چرا؟ ... چرا اون طور بهم ریخته بودم؟ ...
🌷همون طور ایستاده بودم ... توی عالم خودم ... که دوباره ابالفضل از پشت زد روی شونه ام ...- داداش ... اسم دارم به خدا ... مثل نینجا بی صدا میای یهو میزنی روی شونه ام ...
خندید ...
🌷- دیدم زیادی غرق ساختمون شدی گفتم نجاتت بدم تا کامل خفه نشدی ... حالا که اینطور عاشقش شدی ... صحن رو دور بزن ... برو از سمت در خواهران ... خانم حسینی رو صدا کن بیاد جای اتوبوس وسائل رو تحویل بگیره ...
🌷با دلخوری بهش نگاه کردم ...
- اون زمانی که غلام حلقه به گوش داشتن و ... برای پیج کردن و خبر دادن می فرستادنش خیلی وقته گذشته ... داداش ... هم خودت پا داری ... هم موبایل ... زنگ زدی جوابنداد، خودت برو ... تازه این همه خانم اینجاست ...
🌷ـ به یکی از خانم ها پیغام دادم ... ما رو کاشت ... رفت که بیاد ... خودش هم که برنمی داره ... بعد از نماز حرکت می کنیم ... بجنب که تنها بیکار اینجا تویی ... یه ساعته زل زدی به ساختمون ... آرامگاه رو دور زدم ... و رفتم سمت حیاط پشتی که ...
نفسم برید و نشستم زمین ...
- یا زهرا ... یا زهرا ...
چشم هام گر گرفت و به خون نشست ...
✍ادامه دارد......
@tafakornab
@shamimrezvan
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملکا ذکر تو گویم
که تو پاکی و خدایی
نروم جز به
همان ره که توام راهنمایی
الهی
آغاز میکنیم
روزمان را با نام زیبایت
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃
💚الهی به امیدتو💚
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🌼﷽🌼﷽
🌼﷽🌼﷽
﷽🌼﷽
🌼﷽
﷽
🍃🌼اولین پنجشنبه مهر ماه
🍃🌼معطر به عطر خوش صلوات
🍃🌼بر حضرت محمد (ص)
🍃🌼و خاندان مطهرش 🌼🍃
🌼الّلهُمَّ
🌼صلّ
🌼علْی
🌼محَمَّد
🌼وآلَ
🌼محَمَّدٍ
🌼وعَجِّل
🌼 فرَجَهُم
﷽
🌼﷽
﷽🌼﷽
🌼﷽🌼﷽
﷽ 🌼﷽🌼﷽
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من 💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
خوشا صبحی ڪہ خیرَش را تو باشی
ردیفِ نابِ شعرش را تو باشی
خوشا روزے ڪہ تا وقٺِ غروبش
دعایے خوب و ذڪرش را تو باشی
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#السلام_علیڪ_یاحضرت_ارباب✋
⛅️اول هر صبح با گریہ صدایٺ میزنم
ضجہ از داغ فراق ڪربلایٺ میزنم☄
⚡️تو براٺ اربعینم را بده ، من از نجف
تا خود باب الحسین سینہ برایٺ میزنم☄
🍃السلام علی الحسین
🌱و علی علی بن الحسین
🍃و علی اولاد الحسین
🌱و علی اصحاب الحسین
🌹 #صبحتون_حسینی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_رهبری👆 #مدیون_شهداییم
#ذکرروز
🌸ذكر روز پنجشنبه🌸
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆 #سخن_خیر
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه 4 مهر ماه 1398
🌞اذان صبح: 04:31
☀️طلوع آفتاب: 05:55
🌝اذان ظهر: 11:56
🌑غروب آفتاب: 17:56
🌖اذان مغرب: 18:14
🌓نیمه شب شرعی: 23:14
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_سلامتی
✅چرا صبحانه وعده غذایی مهم روز به شمار میاد؟
🏵قدرت حافظه بهتر
🏵کمک به کاهش وزن
🏵کاهش خطر ابتلا به بیماری های قلبی
🏵افزایش قدرت درک و تمرکز
🏵بالا بردن سطح انرژی و متابولیسم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین پنجشنبهی پاییزی و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
#التماس_دعا
میگویند خیرات برای رفتگان😔
مثال نسیم خنکی ست که🌸
در هوای داغ به صورت انسانی می وزد
به همین لذت بخشی🌸
و به همین لطافت🌸
پنجشنبه است😔
خیرات رفتگان فاتحه و صلوات❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍂🍁
پاییزتون رنگی🍂
تکرار نشدنی 🍁
پر از لحظات ناب عاشقانه...🧡
و سرشار از عشق به خدا ❤️
اولین پنجشنبه ی پاییزیتون پر از مهر
آخرهفته خوبی درکنارخانواده داشته باشید🧡
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_آخر ((چشمهای کور من))
🌷پاهام شل شده بود ... تازه فهمیدم چرا این ساختمان ... حیاط ... مزار شهدا ... برام آشنا بود ...
چند سال می گذشت؟ ... نمی دونم ... فقط اونقدر گذشته بود که ...
نشستم یه گوشه و سرم رو بین دست هام مخفی کردم ...
🌷خدایا ... چی می بینم؟ ... اینجا همون جاست ... خودشه... دقیقا همون جاست ... همون جایی که توی خواب دیدم... آقا اومده بود ... شهدا در حال رجعت ... با اون قامت های محکم و مصمم ... توی صحن پشتی ... پشت سر هم به خط ایستادن ... و همه منتظر صدور فرمان امام زمان ... خودشه ... اینجا خودشه ...
🌷زمانی که این خواب رو دیدم ... یه بچه بودم ... چند بار پشت سر هم ... و حالا ...اونقدر تک تک صحنه ها مقابل چشمم زنده بود ... که انگار دقیقا شهدا رو می دیدم که به انتظار ایستاده اند ...- یا زهرا ... آقا جان ... چقدر کور بودم ... چقدر کور بودم که نفهمیدم و ندیدم ... این همه آرزوی سربازیت ... اما صدای اومدنت رو نشنیدم ... لعنت به این چشم های کور من ...
🌷داخل که رفتم ... برادرها کنار رفته بودن ... و خانم ها دور مزار سرباز امام زمان ... حلقه زده بودن ... و من از دور ...به همین سلام از دور هم راضیم ... سلام مرد ... نمی دونم کی؟ ... چند روز دیگه؟ ... چند سال دیگه؟ ... ولی وعده ما همین جا ... همه مون با هم از مهران میریم استقبال آقا ...
🌷اشک و بغض ... صدام رو قطع کرد ... اشک و آرزویی که به همون جا ختم نشد ...از سفر که برگشتم یه کوله خریدم ... و لیست درست کردم... فقط ... تک تک وسائلی رو که یه سرباز لازم داره ... برای رفتن ... برای آماده بودن ... با یه جفت کتونی ...
🌷همه رو گذاشتم توی اون کوله ... نمی خواستم حتی به اندازه برداشتن چند تا تیکه ... از کاروان آقا عقب بمونم ... این کابووس هرگز نباید اتفاق می افتاد ... و من ... اگر اون روز زنده بودم و نفس می کشیدم ... نباید جا می موندم ...
🌷چیزی که سال ها پیش در خواب دیده بودم ... و درک نکرده بودم ... ظهور بود ...ظهوری که بعد از گذر تمام این مدت ... هنوز منتظرم ... و آماده ...
🌷سال هاست ساکم رو بستم ...
شوقی که از عصر پنجشنبه آغاز میشه ... و چقدر عصرهای جمعه دلگیرن ...
میرم سراغش و برش می گردونم توی کمد ... و من ... پنجشنبه آینده هم منتظرم ...
تا زمانی که هنوز نفسی برای کشیدن داشته باشم ...و ما ز هجر تو سوختیم؛ ای پسر فاطمه .... خدایا بپذیر؛ امن یجیب های این نسل سوخته را ....
🌺یاعلی مدد ....🌺
🌴التماس دعای فرج🌴
فردا ان شاالله منتظر داستان واقعی جدید باشید
@tafakornab
@shamimrezvan
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🔅 #امام_سجاد_علیه_السلام :
🔸 كَفُّ الأَذى مِن كَمالِ العَقلِ ، وفيهِ راحَةُ البَدَنِ عاجِلاً وآجِلاً .
🔹 آزار نرساندن ، از كمال خِرَد است و در دنيا و آخرت ، مايه راحتى تن .
📚 الكافي: ج ۱ ص ۲۰ ح ۱۲
〰➿➿〰➿〰➿〰➿〰
💠امام سجاد علیه السلام:
❌"بد زبانی و فحاشی موجب رد شدن دعا می شود."
📚معانی الخبار،ص۲۷ص۲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
☝️📰 #عکس_نوشته📰☝️
#احکام_نماز
حکم باز و بسته کردن گوشی تلفن همراه موقع نماز
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
حداقل برای یک☝نفر جهت تبلیغ دین ارسال کنید
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تدبر
✨قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿۲۵﴾
✨گفت پروردگارا سينه ام را گشاده گردان (۲۵)
✨وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿۲۶﴾
✨و كارم را براى من آسان ساز (۲۶)
✨وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي ﴿۲۷﴾
✨و از زبانم گره بگشاى (۲۷)
✨يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿۲۸﴾
✨تا سخنم را بفهمند (۲۸)
📚سوره مبارکه طه
✍آیات ۲۵ تا ۲۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#داستانک_پند
#بازرگان
آورده اند بازرگاني بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشي زندگي مي کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست مي گويي!موش خيلي آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آيم.رفت و چون به سر کوي رسيد پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثري نشد.پس ندا در شهر دادند.بازرگان گفت:من عقابي ديدم که کودکي مي برد.مرد فرياد برداشت که دروغ و محال است،چگونه مي گويي عقاب کودکي را ببرد؟بازرگان خنديد و گفت:در شهري که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابي کودکي بيست کيلويي را نتواند گرفت؟مرد دانست که قصه چيست،گفت:آري موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هيچ چيز بدتر از آن نيست که در سخن ، کريم و بخشنده باشي ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت