فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ عالی 🌸👇🌸 محسن یگانه 🌸🌸🌸👇
بهترین کلیپها در کانال 👇🌸
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️
♡• •♡
داستان کوتاه👌
هیچوقت یادم نمیره...
ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم... ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد... بدجور زخم شد... خیلی درد کشیدم...خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد... اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم... دوستی که مثل خانوادم بود... دوستی که بهش اعتماد داشتم... تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود...
چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد...یادم نمیاد سر چی...یادم نمیاد کی مقصر بود... فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم...وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد...کاری به توپ نداشت... اومد که زخمم رو بزنه... زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد... چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم...ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه...زخمم کجاست... از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره، زخم داره، بهش میگم
هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست... نذار بفهمه چی نابودت میکنه شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! زخمت رو...دردت رو واسه خودت نگه دار...
میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو می مونی و درد و درد و درد...
👤 حسین حائریان
❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت
حکایت
درويشي كه بسيار فقير بود و در زمستان لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را مي ديد كه جامه هاي زيبا و گران قيمت بر تن دارند و كمربندهاي ابريشمين بر كمر مي بندند. روزي با جسارت رو به آسمان كرد و گفت خدايا! بنده نوازي را از رئيس بخشنده شهر ما ياد بگير. ما هم بنده تو هستيم.
زمان گذشت و روزي شاه خواجه را دستگير كرد و دست و پايش را بست. مي خواست ببیند طلاها را چه كرده است؟ هرچه از غلامان مي پرسيد آنها چيزي نمي گفتند. يك ماه غلامان را شكنجه كرد و مي گفت بگوييد خزانه طلا و پول حاكم كجاست؟ اگر نگوييد گلويتان را مي برم و زبانتان را از گلويتان بيرون مي كشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل مي كردند و هيچ نمي گفتند. شاه آنها را پاره پاره كرد ولي هيچ يك لب به سخن باز نكردند و راز خواجه را فاش نكردند. شبي درويش در خواب صدايي شنيد كه مي گفت: اي مرد! بندگي و اطاعت را از اين غلامان ياد بگير.
فعل توست این غصههای دم به دم
این بود معنی قد جف القلم
که نگردد سنت ما از رشد
نیک را نیکی بود بد راست بد
📚مثنوی معنوی
👤مولوی
🖋☕️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
#کفش_نارنجی
💞داستانی پرمفهوم و احساسی توصیه میکنم حتماً بخوانید💞
شیرین پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاده بود، قیمتها را میخواند و با پولی که جمع کرده بود مقایسه میکرد تا چشمش به آن کفش نارنجی که یک گل بزرگ نارنجی هم روی آن بود، افتاد. بعد از آن دیگر کفشها را نگاه نکرد, قیمتش صد تومان از پولی که او داشت بیشتر بود. آن شب، بر سر سفره شام، به پدرش گفت که میخواهد کفش بخرد و صد تومان کم دارد. بعد از شام پدرش دو تا اسکناس پنجاه تومانی به او داد و گفت: فردا برو بخرش.
شیرین تا صبح خواب کفش نارنجی را دید که با یک دامن نارنجی پوشیده بود و میرقصید و زیباترین دختر دنیا شده بود.
فردا بعد از مدرسه با مادرش به مغازه کفش فروشی رفت، مادر تا کفش نارنجی را دید اخمهایش را درهم کشید و گفت: دخترم تو دیگه بزرگ شدی برای تو زشته؛ و با اجبار برایش یک جفت کفش قهوه ای خرید، آن شب شیرین خواب دید، همان کفش نارنجی را پوشیده با یک دامن بلند مشکی و هر چقدر دامن را بالا نگه میدارد. کفشهایش معلوم نمی شود. شش سال بعد وقتی که هجده سالش بود, با نامزدش به خرید رفته بودند؛ کفش نارنجی زیبایی با پاشنه بلند پشت ویترین یک مغازه بود، دل شیرین برایش پر کشید, به مهرداد گفت:چه کفش قشنگی اینو بخریم؟
مهرداد خنده ای کرد و گفت: خیلی رنگش جلفه، برای یه خانم متاهل زشته. فقط لبهای شیرین، خندید. دو سال بعد پسرش به دنیا آمد.
بیست و هفت سال به سرعت گذشت، دیگر زمانه عوض شده بود و پوشیدن کفش نارنجی نه جلف بود و نه زشت. یک روز که با مهرداد در حال قدم زدن بودند، برای چندمین بار، کفش نارنجی اسپرت زیبایی پشت ویترین مغازه, دل شیرین را برد. به مهرداد گفت: بریم این کفش نارنجی رو بپوشم ببینم تو پام چه جوریه. مهرداد اخمی کرد و گفت: با این کفش روت میشه بری خونه مادرزن پسرمون!!! این بار حتی لبهای شرین هم نتوانست بخندد.
بیست سال دیگر هم گذشت، شیرین در تمام جشن تولدهای نوه اش، که دختری زیبا، شبیه به خودش بود، بعلاوه کادو یک کفش نارنجی هم میخرید. این را تمام فامیل میدانستند و هر کس علتش را می پرسید شیرین میخندید و می گفت: کفش نارنجی شانس میاره.
آن شب، در جشن تولد بیست و سه سالگی نوه اش، در میان کادوها، یک کفش نارنجی دیگر هم بود، پسرش در حالیکه کفشها را جلوی پای شیرین میگذاشت گفت: مامان برات کفش نارنجی خریدم که شانس میاره.
بالاخره شیرین در سن هفتاد سالگی، کفش نارنجی پوشید، دلش میخواست بخندد اما گریه امانش نمیداد؛ در یک آن، به سن دوازده سالگی برگشت، پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاد و پنجاه و هشت سال جوان شد؛ نوه اش، او را بوسید و گفت: مامان بزرگ چقدر به پات میاد.
شیرین آن شب خواب دید که جوان شده کفشهای نارنجی اش را پوشیده و در عروسی نوه اش میرقصد.
وقتی از خواب بیدار شد و کفشهای نارنجی را روی میز کنار تخت دید با خودش گفت: امروز برای خودم یک دامن نارنجی میخرم
❎ شما چه آرزوها و رویاهایی را به خاطر حرف دیگران کنار گذاشته اید؟ ❎
✳️ زندگی کوتاه است.. ✳️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم🌸
همه چيز در جهانم نيكو و عالیست.من برای رسيدن به آرزوهايم پراز شور و شوق هستم و هم اكنون با آغوشی باز آماده دريافت آنها هستم.
خدایا سپاسگزارم❣
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🍹اگردچاراضطراب یاافسردگی هستید"چای زعفران"بنوشید !
👈🏻شادی آور
👈🏻ضد آلزایمر
👈🏻پیشگیری از سرطان
👈🏻تسکین دردهای شکمی
👈🏻ضداضطراب وافسردگی
👈🏻پیشگیری ازدفشارخون بالا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌱🕊
#داستان_کوتاه_آموزنده
⭕️✍حکایتی زیبا و آموزنده
#گدایی
از مردی که صاحب گستردهترین فروشگاههای زنجیرهای در جهان است پرسیدند : «راز موفقیت شما چه بوده؟»
او در پاسخ گفت : زادگاه من انگلستان است. در خانوادهی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر میدیدم، هیچ راهی به جز گدایی کردن نمیشناختم. روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم و مثل همیشه قیافهای مظلوم و رقتبار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت : به جای گدایی کردن بیا با هم معاملهای کنیم. پرسیدم : چه معاملهای؟
گفت : ساده است. یک بند انگشت تو را به ده پوند میخرم. گفتم : عجب حرفی میزنید آقا ، یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم؟ بیست پوند چطور است؟ شوخی می کنید؟ بر عکس، کاملا جدی می گویم. جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم. او همچنان قیمت را بالا میبرد تا به هزار پوند رسید. گفتم : اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معاملهی احمقانه راضی نخواهم شد.
گفت : اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند میارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه میگویی؟ لابد همهی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت؟ گفتم : بله، درست فهیمیدهاید.
گفت : عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی میکنی. از خودت خجالت نمیکشی؟
گفتۀ او همچون پتکی بود که بر ذهن خوابآلود من فرود آمد. ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمدهام. اما این بار مرد ثروتنمدی بودم که ثروت خود را از معجزهی تولد به دست آورده بود. از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازهای را آغاز کنم....
✍
📚؛ مجموعه حکایات و سخن بزرگان
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
🌱زندگی را می گویم:
اگر بخواهی از آن لذت ببری،
همه چیزش لذت بردنی است
و اگر بخواهی از آن رنج ببری
همه چیزش رنج بردنی است،
کلید لذت و رنج دست توست !
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من امشب براے تو
براے رفع غمهایت
براے قلب زیبایت
براے آرزوهایت
بـہ درگاهش
دعاڪردم و میدانم
خدااز آرزوهایت خبر دارد
#شب_بخیر 💙🌙
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالم خوب است چون 🥰
صبح به محض بیدار شدن😒
به خدا سلام کردم💖
چون فقط وفقط به
خدا دل بسته ام ....
سپاس خدای خوبم
برای روزی نو
💙بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💙
💎الهی به امیدتو💎
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙 سلام
روز زیباتون بخیر
سه شنبه تون معطر
به عطر خوش صلوات
بر حضرت محمد (ص)
و خاندان پاک و مطهرش
💙 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
💙 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
💎در پناه لطف حق تعالی و
عنایت اهل بیت علیهم السلام
عاقبت بخیر باشید ان شالله
💎سه شنبه تون پر خیر و برکت💎
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه شنبه ها✨
به همراه نسیم جمکرانت🕌
دلم پر می کشد
تا مقصد گلدسته هایت 🕌
بیا یابن الحسن ،
ای زندگی ساز
با یک یا علی گفتنت
میشود آن عشق آغاز💚
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#روز_تون_مهدوی 💚
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 جانم اباعبدالله ارباب خوبم
نزدیکِ اربعین، دلِ جا مانده ها گرفت...
یک بینوا برای خودش ربنا گرفت...
هرکس رسید؛ سوال کرد: زائری؟
از این سوال، دلِ پُرخونِ ما گرفت...
آقا مگر "بَدان" به حریمت نمیرسند؟
پس "حُر" که بود که جام بلا گرفت...؟
آنقدر گریه😭میکنم که بگویند عاقبت:
نوکر ز اشکِ خود سفرِ کربلا گرفت...
اما ز راهِ دور؛ سلام حضرت حسین...
بارانِ اشک،از این روضه ها گرفت...
🖤 #اللهم_الرزقنا_حرم
💙 صلی الله علیک یا
💙 اباعبدالله الحسین(ع)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز👆 #خوبیها_بدیها_را_ازبین_می_برند
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه 23 مهر ماه 1398
🌞اذان صبح: 04:47
☀️طلوع آفتاب: 06:10
🌝اذان ظهر: 11:50
🌑غروب آفتاب: 17:29
🌖اذان مغرب: 17:48
🌓نیمه شب شرعی: 23:08
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#الحسین_یجمعنا #بهشت_راازدست_ندهید👆
#ذکرروز "سه شنبه"﷽"
"۱۰۰مرتبه"
✨یا ارحم الراحمین✨
✨ای مهربان ترین مهربانان✨
🌙دیگرگناه نمی کنم #آقابیا🌙
#اللهم_عجل_الوليك_الفرج🌻
#نماز_سه_شنبه
✅هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعدازحمدیک بارسوره
تین توحیدفلق ناس
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🌰انجیر یک داروست !
رطوبت بدن را از بین میبرد، استخوان ها را محکم کرده، مو را بر بدن میرویاند و بهترین میوه برای رفع یبوست و پاکسازی روده است.
بهترین زمان مصرف انجیر بعد از گذشت نیم ساعت بعداز صبحانه.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂ســـ😊ــلام
🍁به سه شنبه بیست و سوم
🍂مهرماه خوش آمدید ☕ 😊
🍁روزتون پر از عشق و محبت💞
🍂پر از موفقيت وسرافرازی
🍁پر از صلح وسازش
🍂پر از دوستی ومهربانی
🍁پر از دلخوشى
🍂و پراز خبرهای خوب
🍁روزتون_بینظیر
🍂دلتون گرم به عشق به خــــدا💖
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
داستانک
اشراف زاده ای، در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل می کند، لنگ لنگان قدم بر می داشت و نفس نفس صدا می داد.
به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری؟ هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن است.
پیرمرد خنده ای کرد و گفت: این گونه هم که فکر می کنی نیست. به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟
اشراف زاده با لبخندی گفت: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است.
پیرمرد گفت: می دانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتر است؟
اشراف زاده گفت: باور ندارم، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد.
پیرمرد گفت: آقا! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار می داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد.
بارسنگین هیزم، با صدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک می شود. آنچه به من فرمان می راند خنده کودکان است.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرارکنیم❤️
اکنون شگفتیهای زندگیم ازحرکت باز نخواهند ایستاد،و عشق مرا به سمت هدفم سوق میدهد.من باور دارم به هر آنچه تصور میکنم خواهم رسید
خدایاسپاسگزارم❣
#کانالانرژیمثبت💎
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
هدایت شده از ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا
✨﷽✨
✍تو شلوغیِ اربعين ديدم زنی با عبای عربی روبروی حرم سيدالشهدا با لهجه و كلام عربی با ارباب سخن ميگويد
عربی را ميفهميدم؛ زنِ عرب میگفت: آبرويم را نبر، به سختی اذن زيارت از شوهرم گرفته ام .بچه هايم را گم كردهام، اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا ميكشد. گريه ميكرد و با سوزِ نجوايش اطرافيان هم گريه ميكردند. كم كم لحن صحبتش تند شد: توخودت دختر داشتی. جان سه ساله ات كاری بكن. چند ساعت است گم كردهام بچههايم را. كمی به من برخورد كه چرا اينطور دارد با امام حسين(ع) حرف میزند !!!
ناگهان دو كودك از پشت سر عبايش را گرفتند ...
يُمّا يُمّا ميكردند. زن متعجب شد. با خود گفتم لابد بايد الان از ارباب تشكر كند ..! بچه هايش را به او دادند، اما بی خيالِ از بچه های تازه پيدا شده دوباره روبرویِ حرم ايستاد. شدت گريه اش بيشتر شد!! همه تعجب كرده بوديم! رفتم جلو و گفتم: خانم چرا هنوز گريه ميكنی؟ خدا را شاكر باش!
زن با گريهٔ عجيبی گفت: من از صاحب اين حرم بچه هایِ لالم را كه لال مادرزاد بودند خواسته ام، اما نه تنها بچه هايم را دادند، بلكه شفای بچه هايم را هم امضا كردند
↶【به ما بپیوندید 】↷
http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🔸 امام باقر (ع):
بنده اى به زیارت امام حسین (ع) نرفته و قدمى برنداشته مگر آنکه حق تعالى براى او یک حسنه نوشته و یک گناه از او پاک می کند.
📚 کامل الزیارات
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰
✍امام صادق (ع) :
❤️هنگامى كه آفتاب بر سر زائرِ امام حسین (ع) بتابد، گناهانش را میسوزاند همانطور كه آتش هيزم را میسوزاند.
📚کامل الزیارت ،ص279
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄
#داستان_شب_ازسرنوشت_واقعی
📖 #تمام_زندگی_من📖
#قسمت_نوزدهم✍ دختر من
🌷پدر و مادرش سراسیمه اومدن … با زحمت لباس کمکم کردن، پوشیدم و رفتیم بیمارستان …
بعد از معانیه … دکتر با لبخند گفت …
🌷– ماه های اول بارداری واقعا مهمه … باید خیلی مراقبش باشید … استرس و ناراحتی اصلا خوب نیست … البته همین شوک و فشار باعث شده زودتر متوجه بارداری بشیم… پس از این فرصت استفاده کنید و …
🌷پدر و مادر متین خیلی خوشحال شدن … اما من، نه … بهتره بگم بیشتر گیج بودم … من عاشق بچه بودم ولی اضافه شدن یه بچه به زندگی ما فقط شرایط رو بدتر می کرد …
🌷حدود ساعت 1 بود که رسیدیم خونه … در رو که باز کردم، متین با صدای بلند گفت …
– وقتی مودبانه میگم فاحشه ای بهت برمی خوره …
جمله اش تمام نشده بود که چشمش به پدر و مادرش افتاد… مثل فنر از جاش پرید … تمام خوشحالی اون شب پدر و مادرش کور شد … پدرش چند لحظه مکث کرد و محکم زد توی گوشش …
🌷– چند لحظه صبر کردم که عذرخواهی کنی یا حداقل تاسف رو توی صورتت ببینم … تو کی اینقدر وقیح شدی که من نفهمیدم؟ … نون حروم خوردی که به زن پاکدامنت چنین حرفی میزنی؟ …
🌷بعد هم رو کرد به مادر متین …
– خانم برو وسایل آنیتا رو جمع کن … این بی غیرت عرضه نگهداری از این دختر و بچه رو نداره …
مادرش چنان بهت زده شده بود که حتی پلک نمی زد …
🌷– بچه؟ … کدوم بچه؟ …
و با چشم های مبهوتش به من نگاه کرد …
– نوه ی من بدبخت که پسری مثل تو رو بزرگ کردم … به خداوندی خدا … زنت تا امروز عروسم بود …
🌷 از امروز دخترمه… صورتش سرخ و ورم کرده بود ولی به روی ما نیاورد … و لام تا کام حرف نزد … فکر نکن غریب گیر آوردی … سر به سرش بزاری نفست رو می برم … الان هم می برمش … آدم شدی برگرد دنبالش …
✍ادامه دارد......
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔷 #احکام_شرعی #زائر #اربعین
🔶 سوال :با توجه به مسائل روز، آيا زيارت اربعين در اين برهه از زمان واجب است؟
🔶 جواب : زيارت اربعين مستحب است
🔷 #احکام_شرعی
🔶 سوال :حکم اخذ رواديد براي زيارت اربعين چيست؟
🔶 جواب : در هر صورت رعايت قوانين و مقررات لازم است.
💻سایت مراجع
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ
✨إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ ﴿۴۴﴾
✨خداست كه شب و روز را با هم
✨جابجا مى كند قطعا در اين تبديل
✨براى ديده وران درس عبرتى است (۴۴)
📚سوره مبارکه النور
✍آیه ۴۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh