هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستان_کوتاه_آموزنده
#احسن_القصص
خدا به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
( به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه )
#بزن_رولینک👇
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
✅پنج چیزه که اگه بره
هیچوقت نمیشه اوناروبرگردوند
1⃣ سنگ وقتی ک پرت بشه
2⃣ حرف وقتی ک زده بشه
3⃣ موقعیت وقتی ک ازدست بره
4⃣ زمان وقتی ک بگذره
5⃣ دل وقتی ک بشکنه...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_صدوچهار
عرق شرم نشسته بود رو پیشونیم . من هنوز از تایماز خجالت میکشیدم . تایماز سربه زیر گفت : من که چیزی نگفتم !!! گفتم : زبونت نگفت ، اما نگاهت خیلی گله منده . تایماز هیچی نگفت و با سکوتش صحه گذاشت رو فکری که راجع به نگاهش ، کرده بودم . گفتم : باورم داری ؟ می دونی که دروغ نمی گم حتی اگه به ضررم باشه ؟ برگشت طرفم و با چشمایی که نم اشک توشون میدرخشید گفت : معلومه که حرفت رو باور دارم . گفتم : مطمئن باش اگه می مردم هم نمی ذاشتم دامنم لکه دار بشه . توهین دیدم ، کتک خوردم ، گشنگی کشیدم ، اما پاک موندم . لبخندی مهمون لبهای تایماز شد و گفت : می دونم . از آی پارا کمتر از این انتظار نداشتم و دوباره محکم منو بغل کرد. به لحظه انگار که چیزی یادش اومده باشه با پریشونی منو از خودش جدا کرد و گفت : این خون کیه ؟ گفتم : یاشار. با صدایی شبیه فریاد گفت : کشتیش ؟ گفتم : نمی دونم . می خواست بهم دست درازی کنه . منم با یه آینه ی شکسته شکمش رو شکافتم . نمی دونم الان مرده یا نه . گفت : چطوری برگشتی خونه ؟ لبخندی زدم و گفتم : می دونم می خوای همه چی رو بدونی . حالا که اینجام و احساس امنیت می کنم ، بذار از اول برات بگم. یک ماه از زمان برگشتن من به خونه می گذشت . تایماز به خاطر اینکه حدس می زد ممکنه یاشار مرده باشه و برملا شدن اینکه کار منه ، برام دردسر بشه ، پي قضیه رو نگرفت . یعنی حداقل اینطوری وانمود کرد . ولی می دونستم اون دو تا آشغال رو ول نمی کنه . اما من ممنوع الخروج بودم . چون هم خودم و هم تایماز می ترسیدیم اون زنده باشه و جری تر شده باشه و بخواد بيشتر ضربه بزنه . تایماز خیلی مردانه باهام برخورد کرد و منو از خودش نروند . من هیچ تقصیری تو این ماجرا نداشتم . اما خوب ، بودن مردایی که سر همین قضیه یا حتی خیلی کمتر از این ، کمترین کاری که کرده بودن ، طلاق دادن زنشون بود . خیلی ها به همین قانع نمی شدن و برای نشون دادن مردونگیشون حتی زنشون رو می کشتن که نشون بدن چقدر غیورن . اما تایماز خدا وکیلی اصلا بروم نیاورد و باورم کرد . ولی نمی دونم اگه قضیه اینطوری تموم نمی شد و من صدمه می دیدم ، بازم رفتارش همین بود یا نه . اون روز اصلا حالم خوش نبود . صبح با سرگیجه بلند شدم . کمرم تیر می کشید . از وقت ماهیانم گذشته بود . با خودم می گفتم ؛ حتما به خاطر فشارهای این چند وقته و اینکه این اولین ماهیانم بعد از ازدواجم بود ، اینطوری دیر شده و حالام قبل از اینکه عادت بشم اینقدر حالم ناخوشه. صبحانه رو خورده نخورده ، حالت تهوع بهم دست داد . هر کاری کردم یادم بره ، نشد . دست بردم و بزور یه قاشق عسل گذاشتم تودهنم . فکر می کردم سردیم شده. اما به جای اینکه با خوردنش بهتر بشم ، بدتر حالم بهم خورد . دیگه موندن رو جایز ندونستم و زیر نگاههای پر سوال تایماز و آیناز ، از اتاق زدم بیرون . با حال نزار از دستشویی اومدم بیرون .عق زدن زیاد باعث شده بود گلوم بسوزه . تا به حال به این حال و روز نیفتاده بودم . یه کم با آب حوض که خنک بود ، صورتم رو شستم بلكم حالم بهتر بشه . سرم رو که بلند کردم ، تایماز رو پشت پنجره ی اتاق ناهار خوری دیدم . اشاره کرد که چی شه ؟ با اشاره دست گفتم که چیزی نیست . اما بود . نمی دونم چم بود . کمرم داشت نصف می شد . حالم به هیچ وجه رو به راه نبود. به اجبار ایناز و صفورا ، تا شب تو رخت خواب بودم . تایماز هم موقع رفتن اومد یه سری بهم زد و رفت سرکارش. ناهارم رو هم آوردن تو اتاقم . اما مگه می تونستم چیزی بخورم ؟ هر چی می خوردم ، برمی گشت تو دهنم . شب موقع شام اصرار کردم که برم پایین غذا بخورم .اما از بوی غذا حالم بد می شد . تایماز و آیناز هر دو نگران بهم چشم دوخته بودن . گفتم: میلم نمی کشه . نخورم بهتره و کشیدم کنار. تایماز گفت : بریم دکتر ؟ گفتم : نه بابا نیازی نیست . بهتر می شم . تایماز ناراحت به نظر می رسید . گفتم : چیزی شده تایماز ؟ گفت : نه ! چرا می پرسی؟ گفتم : قيافت که اینو نمی گه . مطمئنم چیزی شده. دست از غذا خوردن کشید . آیناز نگران چشم دوخت بهش و گفت : آره تایماز ؟ اتفاقی افتاده ؟ تایماز پفی کرد و گفت : یاشار مرده . اونقدر یه دفعه ای گفت که قلبم وایساد. با وحشت گفتم : چی؟ مردہ ؟ تو این مدت دلم به این خوش بود که حتما نمرده . درسته که ازش کینه داشتم و واقعا به مرگش راضی بودم . اما نمی خواستم این مردن به دست من باشه . بدنم شروع کرد به لرزیدن . حالم به اندازه ی کافی بد بود . با این خبر بدتر شد . خدای من ، من کشته بودمش . من یه آدم کشته بودم !!! آیناز نگران پرسيد : تو از کجا می دونی ؟ بعد یه نگاه نگران به من کرد و با تردید پرسید :حالا چی می شه ؟ حالم دست خودم نبود . حس می کردم فشارم افتاده . چون بی حس و سرد شده بودم . انگار یه لحظه متوجه حال خرابم شدن .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
180.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این شب عزیز
دعا میکنم❣
شبتون پر امید
بختتون سپید
عشقتون خدا
زندگیتون پویا
حاجتتون روا
و لحظه هاتون پر از آرامش باشه
#شبتون_بخیروستاره_بارون✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
320.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 پروردگارا !
به هر چه بنگرم...
تـو در آن آشکاری ..
🌸 و چه مبارک است
روزی که با نام زیبای تو
و با توکل بر اسم اعظمت.
آغاز می گردد ای صاحب کرامت
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو ...
پناهمان باش ای بهترین
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
1.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹بر راضیه بر مرضیه کوثر صلوات
🥀بر فاطمه صدّیقه ی اطهر صلوات
🌹بر قله ی توحیدی زهرا به بقیع
🥀بر سیّده و همسر حیدر صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🥀وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🌹وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
77.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_امام_زمانم
خورشید من ٺویے وبے حضورٺو
صبحم بخیرنمےشود
اے آفٺاب من
گرچهره رابرون نڪنے
ازنقاب خود
صبحے دمیده نگردد
بہ خواب من
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
208.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرصبح سٺ
و دلـم شوق زیارٺ دارد
اینچنین است ڪه
احساس سعادٺ دارد
حرم حضرٺ عباس عجب
عقده گشاسٺ
ڪه دعــا
در حرمـش میل اجابٺ دارد
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
السلام علیک یا ابوالفضل العباس
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️#عذاب_دردناک
اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه 8 بهمن ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:41
☀️طلوع آفتاب: 07:08
🌝اذان ظهر: 12:17
🌑غروب آفتاب: 17:27
🌖اذان مغرب: 17:46
🌓نیمه شب شرعی: 23:34
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیامبرص_به_فاطمه_س_فرمود☝️
ذکرروز "سه شنبه"﷽"
"۱۰۰مرتبه"
✨ #یا_ارحم_الراحمین✨
✨ای مهربان ترین مهربانان✨
🌙دیگرگناه نمی کنم #آقابیا🌙
#اللهم_عجل_الوليك_الفرج🌻
#نماز_سه_شنبه
✅هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره
تین توحید فلق ناس
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✅خوردن خرما در کنار صبحانه از ایجاد سنگ کیسه صفرا پیشگیری میکند
⚠️خرما ضد کم خونی است ✔️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
595.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕯یافاطمه الزهرا
🖤یک روزدگرمانده
🕯زمین خم بشود
🖤سایه مادرسادات زجهاڹ
🕯کم بشود
🖤چندروزدگر
🕯بازعلی میگوید
🖤میخ ودیوار به پهلوی
🕯تومرهم بشود
🖤ایام فاطمیه تسلیت