eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
شنبه _برای_آمرزش_و_رحمت_پدر_و_مادر ❣️✨بهترین فرصت احسان به والدین✨❣️ . 💠هر کس این نماز را بخواند چنانچه پدر و مادر او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار می گیرند ✅ این نماز رو همه وقت و هر روز میشه خوند 🕯اما چنانچه پدر و مادر فوت کرده باشند این نماز💐 در شب های جمعه 💐یعنی امشب خوانده شود آنان مورد آمرزش خداوند قرار می گیرند 📿این نماز آن چنان موجب شادی پدر و مادر میشود که آرزو می کنند زنده شوند و زانوی فرزند خویش را ببوسند . 💎این نماز انسان را از افسردگیهای بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید آرامش می بخشد. 💐کیفیت نماز برای والدین💐 . ♻️مانند نماز صبح دو رکعت است ♻️نيت :نماز هدیه به پدر مادر ♻️"و همین نماز رو در نظر بگیرید " 👈رکعت اول: ✨بعد از حمد، به جای خواندن سوره، 10 مرتبه آیه 41 سوره ابراهیم خوانده می شود: " ربَّنَا اغفِرلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقُومُ الحِسابُ 👈رکعت دوم: ✨بعد از خواندن سوره حمد، 10 مرتبه آیه 28 سوره نوح خوانده می شود: " رَبَّ اغفِرلِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ " 💎بارالها! مرا، پدر و مادرم را و هر که با ایمان به خانه ی من داخل شود و همه مردان و زنان با ایمان عالم را ببخش و بیامرز 👈پس از سلام نماز: ✨بدون تغییر حالت نماز، 10 مرتبه آیه 24 سوره اسرا خوانده می شود: " رَبَّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغیراً " ¤پروردگارا! هم چنان که پدرم و مادرم مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند، تو نیز در حق آن ها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالشان بفرما. 📔 منبع: مفاتیح الجنان 🍃 دعای بسیار برای پدر و مادرم و همه مومنان فاتحة مع الصلوات: 🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم لطفا نشردهید🌹بفرست برای اونهایی که پدر و مادر شون از دست دادن 😢 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅کنترل قند خون 👈اگر میخواهید پس از صبحانه گرم شوید و دیابت هم نگیرید به چایتان دارچین اضافه کنید 👈دارچین بهترین گزینه برای کنترل قندخون و گرم طبعی بدن است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💠 سوره ی جهت رفع 📝هرکس حاجتی در دل دارد تا سه روز به نيت حاجت هفت بار سوره حمد 100 بار توحيد و هر يک از اسماء زير را 100 بار خواند بهتر است در روزهاي دوشنبه يا پنجشنبه يا جمعه بعد از نماز عصر انجام دهد و در صورت موفقيت و برآورده شدن حاجت قدري خرما يا شيريني بگذاردو مشک و عنبر دود کند وحمد و سه توحيد نثار روح استادان نقل کننده کند. 🌺يا قاضي الحاجات- يا کافي المهمات- يا رافع الدرجات- يا دافع البليات- يا مفتح الابواب- يا شافي الامراض- يا حلال المشکلات- يا مسبب الاسباب- يا مجيب الدعوات- يا الرحم الراحمين🌺 📚هزار و يک ختم آيت اله بروجردي @shamimrezvan ღگشا👆👆
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم ✍ بخش چهارم 🌺اونشب من نمی تونستم درس بخونم ، کتابام روی پام بود و فقط بهش نگاه می کردم روزِ پر ماجرایی بود که هنوز نمی تونستم اونو هضم کنم و فکرم بهم ریخته بود بیشتر از همه حرفایی بود که بین عمه و حمیرا رد و بدل شده بود …. ولی از اینکه عمه فهمیده بود خوشحال بودم…. دیگه احساس گناه نمی کردم و کلا از پنهون کاری بدم میومد …. کم کم خوابم گرفت و بدون اینکه یک کلمه بخونم رفتم تا کنار حمیرا دراز بکشم … وجود منو احساس کرد یک کم جا بجا شد و پرسید نرفتی ؟ پرسیدم اگر ناراحتی من اینجا بخوابم جا میندازم روی زمین ولی از اتاقت نمیرم …… 🌺گفت : نه تو رو خدا این حرف رو نزن من خیلی ام راحتم تو که اینجایی احساس امنیت می کنم …. ساعت چنده ؟ گفتم نزدیک دوازده برای چی ؟ گفت : به خاطر تو، تا این موقع بیدار می مونی صبح چه طوری میری دانشگاه ؟ زودتر بخواب ….. و پشتشو کرد به من …منم دراز کشیدم و ازش پرسیدم … میشه ازت یک سئوال بکنم ؟… .گفت : چیه بگو ؟ گفتم من یک استاد دارم که خیلی دکتر خوبیه از درس دادنش معلوم میشه,, ببخشید ، روانشناسه ، اجازه میدی یک بار بریم پیشش؟ ببین عصبانی نشو اگر حرف بی ربطی زدم منو ببخش …. دوباره برگشت طرف من و بلند شد نشست ….. 🌺و پرسید استاد تو چی رو می تونه عوض کنه گذشته رو؟ اتفاقی که افتاده رو ؟ می خواد چیکار کنه دیگه کاری نمیشه کرد زندگی من نابود شد …. گفتم به خدا خیلی اتفاقات بد تو زندگی برای همه میفته مگه همه زندگی رو ترک می کنن؟ …. سعی می کنن با اون چیزی که آزارشون میده مبارزه کنن …. تو نباید اینقدر زجر بکشی به خاطر یک مریضی…… حتما یک چیزی تو رو آزار میده که دکتر می دونه چطوری اونو فراموش کنی ….. وقتی من توی جاده افتاده بودم و جنازه ی پدر و مادرم رو می بردن فکر کن آدم می تونه فراموش کنه ؟ نه …ولی باید بکنه چاره نداره از این که بقیه ی عمرشم خراب کنه چی حاصل آدم میشه ….. حالا که نگاه می کنم می بینم من الان باید اینجا باشم اگر اون اتفاقات نمی افتاد من اینجا نبودم …… 🌺من حرف می زدم و اون به من نگاه می کرد بعد سرشو انداخت پایین و گفت : اینایی که تو می گی منم می دونم من که هم از تو بیشتر درس خوندم و پونزده سال بزرگترم …..ولی مال من فرق داره خیلی بده دیگه از دست هیچ کس کاری ساخته نیست …. گفتم می خوای به من بگی؟ شاید یک کم دلت قرار بگیره ……. آه بلندی کشید و به یک باره اشک از چشمش ریخت پایین …. گفت تو طاقت شنیدنشو داری ؟ من به تو اعتماد دارم و راستش دلم می خواد بدونی ولی می ترسم باعث آزارت بشه ….. تو می دونستی که من از همون بچه که بودی تو رو دوست داشتم …. گفتم واقعا ؟ نمی دونستم چند بار منو دیدی ؟ گفت : نمی دونم یک بار وقتی تازه راه افتاده بودی و یک بارم سه یا چهار سال داشتی … خیلی خوشگل بودی موهای بورت تا تو کمرت بودپایین موهات منگول منگول شده بود و من عاشق تو شدم با اون چشمای آبی یک کم چاقم بودی…. @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🔰اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمودند : 💎 مبادا چنان دوستت را از خود فراري دهي كه دوري از تو را انتخاب كند و جدايي را ترجيح دهد. 📗غررالحكم،٢٦٨٩ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 💎 : 🔸 «المُؤمِنُ إِلفٌ مَألوفٌ مُتَعَطِّفٌ.» 🔹 «مؤمن ، خون گرم و الفت پذير و مهربان است .» 📚 غرر الحكم : ح ١٤٣٢ ╭━━⊰❃ ✨ ❃⊱━━╮     @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ╰━━⊰❖✨  ❖⊱━━╯
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم✍ بخش پنجم 🌺اون موقع آدم دلش می خواست بخوره تو رو من تو حیاط خونه ی شما دنبالت می کردم و با هم می خندیدم ……. ولی اون روزا آخرین روزهای خوشی من بود … آب دهنشو قورت داد و پرسید رویا خیلی بده بهت بگم؟ ندونی بهتره برو بخواب ….. گفتم چون فکر می کنم ما الان با هم دوست هستیم و همدیگر رو اینقدر دوست داریم همش با همیم این خیلی بهتره که منم بدونم ، چی سرت اومده ؟ ….. 🌺دستشو گذاشت بین دو پاشو قوز کرد و همین طور که اشکهاش می ریخت گفت : بابام شبها با دوستاش و عمو ی من قمار بازی می کردن من سیزده سالم بود …… بعد دستشو گذاشت روی دهنش و محکم فشار دادو یک زوزه کشید … گفتم اگر ناراحت میشی نگو ….. ادامه داد یک شب عموم به هوای کاری بازی رو ول می کنه و میاد سراغ من …عموم بود مورد اعتماد ما بود ، چطور ممکنه ؟ چطوری دلش اومد ؟ …… اومد بالای سرم دستشو گذاشت روی دهنم و من بیدار شدم هر چی تقلا کردم فایده ای نداشت ، حتی بالش گذاشت روی دهنم تا صدام در نیاد ……..(مثل این بود که داشتم کابوس می دیدم باورم نمی شد ) حمیرا انگشتشو گذاشت بین دو دندونش و فشار داد همین طور که هر دو هق و هق گریه می کردیم دستشو گرفتم و کشیدم بیرون ….. ادامه داد …. نمی دونستم چیکار کنم….. 🌺وقتی رفت شروع کردم به جیغ کشیدن و مامان و بابام اومدن و منو به اون حال بد و فجیع دیدن … مامانم مرتب می زد تو سر خودش و ناله می کرد گفت یا خدا کی باهات این کارو کرد ؟ گفتم عمو …. اون با سرعت رفت پایین ولی اون حیوون رفته بود من می لرزیدم و مامان خودشو می زد و می گفت حالا چه خاکی تو سرم بریزم ؟ بابام همون موقع دوستاشو فرستاد رفتن و رفت دنبالش ولی من حالم بد شد جیغ می زدم و از خودم بدم میومد و بالاخره از حال رفتم می گفتن پنج روز تو اغما بودم وقتی به هوش اومدم فهمیدم آقا برای حفظ آبروش صداش در نیومده و اون کثافت هم از ایران رفته بود 🌺من یکسال مریض شدم شبا کابوس می دیدم……. می دیدم یکی داره به سراغم میاد ….. مامان و بابام برای اینکه منو راضی نگه دارن هر چی می گفتم گوش می کردن ولی من از حرصم اونا رو وادار به کارایی می کردم که اذیت بشن و خودم هیچ کدوم اونا رو دوست نداشتم ………. با همه ی احوال اون کابوس ها دست از سرم بر نداشتن …. چند سال طول کشید تا یک کم آروم شدم فقط به زبون آسونه چه شب ها تک و تنها تو این اتاق گریه کردم و به خودم پیچیدم …… تا اینکه رفتم انگلیس اونجا خوب بودم از این محیط دور شدن برام خوب بود ….ولی از همه ی مردا بدم میومد هر کس رو نگاه می کرد ، فکر می کردم می خواد اذیتم کنه …درسم که تموم شد برگشتم خیلی مامانم رو دوست دارم و دلم نمی خواد ازش دور باشم …. @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
💠 قسمتی از آیه 19 سوره نساء 🔸🔶 و عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ 📎 ترجمه: و با آنان(زنانتان)، بطور شایسته رفتار کنید! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
عیسی مسيح از مسيری مي‌گذشت يك نفر با او برخورد نمود. به محض ديدن مسيح به او فحاشی كرد و گفت: ای پسر حرامزادۀ بی اصل و نسب! مسيح در پاسخ گفت: سلام ای انسان باشرافت و ارزشمند!! اطرافيان تعجب کردند و از مسيح پرسيدند: او به تو فحاشی كرد، چه طور شما به او اين قدر احترام ميگذاريد؟ مسيح پاسخ داد: هر كسی آنچه را دارد خرج ميكند. چون سرمايه او اين بود به من بد گفت، و چون در ضمير من جز نيكويی نبود از من جز نيكويی بیرون نمی‌آيد. ما فقط آنچه را كه در درون داريم ميتوانيم از خود نشان دهيم. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیدونم دل ما خوش بود یا قدیما بیشتر خوش میگذشت نمیدونم قد ما کوتاه بود یا قدیما برف بیشتر میومد قدیما بیسکویت ها هم باوفا بودند "مادر" اما الان بیسکویت ها هم بی وفا شدند "های بای" نیومده میره.سلام خداحافظ نمیدونم سلامتی بیشتر بود یا ما مریض نبودیم! نمیدونم همه چی داشتیم یا چشم و همچشمی نداشتیم نمیدونم چی داشتیم چی نداشتیم اما روزای خوبی داشتیم. 🍩☕️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🤴🏽روزی هارون به بهلول گفت:آیا می‌توانی از قیامت و صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟ بهلول جواب داد: به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن آتش نهند تا سرخ و خوب داغ شود. هارون امر نمود تا چنان کردند. آن گاه بهلول گفت: اکنون من با پای برهنه روی این تابه می‌ایستم و خودم را معرفی می‌کنم و آن چه را خورده‌ام و هر چه پوشیده ام، می‌گویم. سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آن چه خورده و پوشیده‌ای ذکر نمایی. هارون قبول کرد. آن گاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت: بهلول، خرقه و نان جو و سرکه. سپس فوری پایین آمد و ابدا پایش نسوخت. چون نوبت به هارون رسید، تا خود را با القاب طولانی معرفی کند، پایش بسوخت و پایین افتاد. بهلول گفت: سوال و جواب قیامت به همین طریق است. آن‌ها که درویش بودند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آن‌ها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند.        @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 👌داستان کوتاه و پندآموز 💠حکایتی عجیب از دنیا❗️ 🌷از حضرت صادق علیه السلام روایت است: 💭روزی حضرت داوود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال و صخور حاضر می شدند و گوش می کردند و هم چنان می رفت تا به دامنه کوهی رسید که به بالای آن کوه پیغمبری بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود. 💭چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه ها و سنگ ها دید و شنید، دانست که داوود است که زبور می خواند. حضرت داوود به او گفت: ای حزقیل! اجازه می دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داوود به گریه افتاد، از جانب حضرت باری به او وحی رسید: داوود را اجازه ده، پس حزقیل دست داوود را گرفت و پیش خود کشید. 💭حضرت داوود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهی کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم می رسد؟ 💭گفت: به هم می رسد، گفت: چه می کنی که این را از خود سلب می کنی و این خواهش را از خود سرد می نمایی؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش می شود، داخل این غار می شوم که می بینی و به آنچه در آنجاست نظر می کنم، این میل از من برطرف می شود. 💭حضرت داوود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختی در آنجا گذاشته است و در روی آن تخت، کلّه آدمی و پاره ای استخوان های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و از چندین باکره ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که می بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمها و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من می کند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد!! 🌻حضرت امام صادق(علیه السلام): 📛عشق به دنیا ریشه هر گناه است! 🔰پی نوشت: 📚بحار الأنوار: 14/ 25، باب 2، حديث3 📚عرفان اسلامی: 226/8 📚خصال صدوق، ص 20 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 👌داستان کوتاه و پندآموز 💠یک با یک برابر نیست❗️ 💭معلم پای تخته نوشت یک با یک برابر است... یکی از دانش آموز ها بلند شد و گفت: آقا اجازه یک با یک برابر نیست!! 💭معلم که بهش بر خورده بود گفت: بیا پای تخته ثابت کن یک با یک برابر نیست... اگه ثابت نکنی پیش بچه ها به فلک میبندمت!!! دانش آموز با پای لرزون رفت پای تخته و گفت: 💭آقا من هشت سالمه علی هم هشت سالشه؛ شب وقتی پدر علی میاد خونه با علی بازی میکنه اما پدر من شبها هر شب من و کتک میزنه... چرا علی بعد از اینکه از مدرسه میره خونه میره تو کوچه بازی میکنه اما من بعد از مدرسه باید برم ترازومو بر دارم برم رو پل کار کنم...؟؟؟ 💭محسن مثل من هشت سالشه چرا از خونه محسن همیشه بوی برنج میاد اما ما همیشه شب ها گرسنه میخوابیم...؟؟؟ 💭شایان مثل من هشت سالشه چرا اون هر 3 ماه یک بار کفش میخره و اما من 3 سال یه کفش و میپوشم...؟؟؟ 💭حمید مثل من هشت سالشه چرا همیشه بعد از مدرسه با مادرش میرن پارک اما من باید برم پاهای مادر مریضم و ماساژ بدم و ...؟؟؟ ✅معلم اشک هاش و پاک کرد و رفت پای تخته و تخته رو پاک کرد و نوشت: ❌ یک با یک برابر نیست ... 🌺http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخ که یادش بخیر❤️ کنار علاءالدین و در حین انجام تکالیف مدرسه با خانواده، سریال "سال های دور از خانه" رو نگاه میکردیم و مادرم برای اوشین گریه میکرد و میگفت الهی مادرت بمیره😢 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🔴اثر کمک به مُرده در طاس حمام❗️ 🔰در این داستان واقعی و جالب،‌ رابطه بین کارهایی که این دنیا برای اموات انجام می‌دهیم با اثری که در برزخ میگذارد مشخص میشود: 🌷از خاطرات آقابزرگ طهرانی به علامه طهرانی: 💠طفل‌ بودم‌ و چند روز بود كه‌ مادر بزرگ‌ پدری من‌ از دنيا رفته‌ بود. يك‌ روز مادر من‌ در منزل‌ آلبالو پلو پخته‌ بود. هنگام‌ ظهر يك‌ نیازمندی در كوچه‌ گدایی‌ ميكرد و مادرم خواست برای‌ خيرات‌ به‌ روح‌ مادر بزرگم مقداری غذا به‌ سائل‌ بدهد، ولی ظرف‌ تميز در دسترس‌ نبوده‌ و با‌ عجله‌ برای آنكه‌ سائل‌ از در منزل‌ ردّ نشود مقداری از آن‌ آلبالو پلو را در طاس‌ حمّام‌ كه‌ در دسترس‌ بود ريخته‌ و به‌ سائل‌ ميدهد و از اين‌ موضوع‌ كسی خبر نداشت. 💠نيمه‌ شب‌ پدر من‌ از خواب‌ بيدار شده‌ و مادر مرا بيدار كرد و گفت‌: امروز چكار كردی؟ چكار كردی؟ مادرم‌ گفت‌: نمیدانم‌! پدرم‌ گفت‌: الان‌ مادرم‌ را در خواب‌ ديدم‌ و به من‌ گفت‌: من‌ از عروس‌ خودم‌ گله‌ دارم‌، امروز آبروی مرا در نزد مردگان‌ برد؛ غذای مرا در طاس‌ حمّام‌ فرستاد. تو چكار كرده‌ای؟ مادرم‌ جریان را گفت. 💠درواقع مادربزرگ گله‌مند است‌ كه‌ چرا غذای او كه‌ یک طبق‌ نور است‌ را در طاس‌ حمّام‌ ريخته‌! و اهانت‌ به‌ سائل‌، اهانت‌ به‌ روح‌ متوفّی بوده‌ است‌. 📚معاد شناسی علامه طهرانی؛ ج1 ص190و191 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
✅توت خشک،جایگزین قند! 👈بهترین قند طبیعی 👈مفید برای کاهش وزن 👈کاهنده کلسترول بدخون 👈ضدسرطان و بیماری قلبی 👈سرشار از فیبر و ملین است 👈دشمن اضطراب و عصبانیت 👈حاوی آهن و داروی کم خونی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنیم غافل از خود دیگری را هم قضاوت می کنیم کودکی جان میدهد از درد و فقر و ما هنوز چشم می بندیم و هر شب خواب راحت می کنیم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعہ ست و دلم رفت بہ صحنِ ارباب🌕 ڪـاش می شد ڪـہ ڪـمیل در حرمش مے خواندیم...🌹 اللهم ارزقنا کربـــــــــــــــــلا✨💧 ✨السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ 🌻بسم اللّه الرحمن الرحيم🌻 🌼الهی به امیدتو🌼 ✳ اعجاز بسم اللّه ✳ 🌼پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: هر كس مى خواهد خداوند او را از زبانيه (فرشتگان عذاب) نوزده گانه برهاند، بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند زيرا آن نوزده حرف است. تا خداوند هر حرف آن را سپرى در مقابل يكى از آن فرشتگان قرار دهد. 📗 بحارالأنوار، ج 89 ، ص 258 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 آدینه پاییزی تون شما عزیزان پر نور با ذکر شریف ✨ صلوات بر حضرت محمد(ص) و خاندان پاک و مطهرش 🍁 🍁الّلهُمَّ 🧡صلّ 🍁علْی 🧡محَمَّد 🍁وآلَ 🧡محَمَّدٍ 🍁وعَجِّل 🧡 فرَجَهُم
دل را پر از طراوت عطر حضور ڪن  آقا تو را به حضرت زهرا ظهور ڪن  آخر ڪجایے اے گل خوشبوے فاطمه(س) برگرد و شهـر را پر از امواج نور ڪن  💕 اللهم عجل لولیک الفرج💕 ‎‌‌‌‌‌‌
🌸 (علیه السلام) عالم، به عشقِ روی تو بیدار می شود هر روز، عا‌شقـانِ تو  بسیـارمی شود وقتی،سـلام می دَهَمت، در نگاهِ من تصویرِ کربلای  تو، تکرار می شود 🌸 السلام علیک یااباعبدالله الحسین ع ‎‌
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ١١ مهر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.٣٧ ☀️طلوع آفتاب: ٦.٠٠ 🌝اذان ظهر: ١١.۵۴ 🌑غروب آفتاب: ١٧.۴٦ 🌖اذان مغرب: ١٨.٠۴ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.١٢
☝️ اللهم صل علی محمدوال محمد... ذکر روز جمعــه... صـد مرتبـه... نماز روزجمعه: ،،پس ازنمازظهرجمعه 🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت بعد از حمد ۷ توحید بخواند 🌺ذکر روزجمعه،100مرتبه 🍃اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم🍃 این ذکر بهترین داروی ،معنوی است 📚 مفاتیح الجنان أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ