هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❖═▩ஜ••🌸🍃••ஜ▩═❖
#داستان_آموزنده_واقعی
💠درسی از مکتب حضرت اباالفضل العباس(ع)
⭐️ ماجرای داش علی مست و روضه حضرت عباس(ع) ....
یکى از جاهلهاى محل ما «داش على» بود که چند سال پیش فوت شد، در زمان حیاتش یک روز من از توى بازار رد مىشدم، دیدم داش على بازار را قُرقُ کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع ) مىرفتم، از سرگذر که رد شدم متوجه شدم که مرا دید و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پیاده شو، پیاده شدم، گفت: کجا مىروى؟
دیدم مست مست است و باید با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مىروم! گفت: یک روضه ابوالفضل همین جا برایم بخوان، چون چارهاى نداشتم، یک روضه اباالفضل(ع ) برایش خواندم، داش على بنا کرد گریه کردن، اشکها روى گونهاش مىغلتید و روى زمین مىریخت، چاقویش را غلاف کرد و قرق تمام شد، بعد فهمیدم همان روضه کارش را درست کرده و باعث توبهاش شده بود.
چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب دیدم، حال او را پرسیدم ،کانال ذکرهای گره گشا مثل اینکه مىدانست مىخواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم،
گفت: راستش این است که تا آمدند از من سؤالهایی بکنند، سقائى آمد، مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود و فرمود: داش على غلام ما است، کارى به کارش نداشته باشد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
❖═▩ஜ••🍃🌸••ஜ▩═❖
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
⚛ شیر شتر برای درمان دیابت
مصرف مداوم شیر شتر در بهبود دیابت، کنترل فشار خون، گرفتگی عروق و پوکی استخوان نقش دارد.
شیر شتر دارای آهن بالا و ویتامین های گروه b و c است.
شیر شتر همچنین در درمان دیابت موثر است به دلیل اینکه پروتئینی شبه انسولین در شیر شتر وجود دارد.
👇👇🏿👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
حق الناس همیشہ پول نیست!
گاهے"دل"است!
دلےڪہ بایدبہ دست مےآوردیم ونیاوردیم!
دلےڪہ بایدمےدادیم و ندادیم!
دلےڪہ شڪستیم ورهاڪردیم!
خداازهرچہ بگذرد
از"حق الناس"نمےگذرد!
حواسمان باشد!❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
هرگاه عاشقانه خواندمت
عاشقانه تر جواب دادی...
هرگاه خالصانه تمنایت کردم
مشتاقانه تر اجابت کردی...
چه روزها که ندیدمت ولی تو دیدی...
چه زمانها که نخواندمت ولی تو خواندی...
چه حکمتی ست در خدایی
تو که این چنین مهربانی میکنی
شبتون در پناه حق❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁زندگے
هدیه ای از طرف معبود است
روزی نو و زندگے نو🍁
🍁امروز همه چیز
محیای زیستن است🍁
🍁لبخند بزن
بر این روز زیبا و بگو من شادم🥰
🍁من هستم
من زندگے را دوست دارم🍁
🍁بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امیدتو🍁
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_امام_زمانم
#سلام_آقای_من
#سلام_پدر_مهربانم
ای سبز پوشِ
ڪعبہ دلها ظهورڪن
از شيب تندِ
قلہ غيبٺ عبورڪن
شايدگناہ خوب نديدن
از آن ماسٺ
فڪری برای روشنیِ
چشم ڪورڪن
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات
❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
❤️وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#صبح_است و باز دلم
میل زیارت دارد ...
ارباب خوبم سلام ...
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيت
ُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
❤️صبحتون متبرک به نام
#امام_حسین (علیه السلام)❤️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
ادامه درس 👆
🦋🔹🦋🔹🦋
🔹🦋🔹🦋
🦋🔹🦋
🔹🦋
🦋
#تفسیر_سوره_نور
#لطفا_توجه_بفرمایید
👇👇👇
🦋برای #جمع آوری و نوشتن
مطالب و #درس ها
وقت گذاشته می شود
درس #چهاردهم
🦋خداوند در آیه ۱۰_ در #پی این
حکم
می فرماید :
(وَلَولا فَضل ُاللهِ عَلَیکُم....)
اگر #فضل ورحمت خدا و
اینکه او #توبه پذیر وحکیم است در میان
نبود بسیاری از #مردم هلاک می شدند
و
یا گرفتار مجازات می گردیدند
🦋خداوند در این حکم،
از یک طرف #مرد را مجبور به
سکوت نمی کند که
از #خوف حد قذف (که هشتاد تازیانه است اگر دروغ بگوید وشاهد نداشته باشد)
مشاهده خود را شکایت نکند
و
از سوی دیگر #زن را هم به #مجرد
اتهام در معرض مجازات حد زنای #محصنه( محصنه یعنی زنی که همسر دارد ) قرار نمی دهد
وبه او #حق دفاع از خود می دهد
و
در صورت ثابت نشدن موضوع، حکم به #جدایی آنها می دهد
🦋سوال : 👇
در صورت برابر بودن #قسم ها
تکلیف چیست؟
این برنامه در #فقه اسلامی
به نام #لعان است
اما اگر #هر دو اجرای قسم کردند ،
طبعا نه #زنا ثابت می شود
ونه حکم قذف جاری می گردد
در این صورت چهار حکم قطعی
برای این دو همسر
جاری می شود
1⃣ بدون نیاز به #صیغه طلاق
فورا از هم جدا می شوند
2⃣انها برای #ابد به همدیگر
حرام می شوند وامکان بازگشت
به #ازدواج مجدد
منتفی می گردد
3⃣حد قذف از مرد و
حد زنا از زن #ساقط می شود
4⃣#فرزندی که در این ماجرا
به وجود آمده #نسبتش از مرد منتفی
است
اما نسبتش با #زن محفوظ است
🦋بنابراین آنها از هم ارث نمی برند
و
#نفقه او از مرد ساقط می شود
ولی آن زن #مادر شرعی کودک
است
#تفصیل این احکام در کتب فقهی
است
( ادامه دارد 👆)
🔺 با ما همراه باشید 👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#رفتارنیک_بازنان
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه 27 آذر ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:38
☀️طلوع آفتاب: 07:08
🌝اذان ظهر: 12:01
🌑غروب آفتاب: 16:53
🌖اذان مغرب: 17:13
🌓نیمه شب شرعی: 23:16
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
لااله الا الله الملک الحق المبین...
ذکر روز پنجشنبـــه...صدمرتبه...
🌸 #ذکرروزپنجشنبه🌸
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
🔴رژیم غذایی ضد سرماخوردگی
✅ انواع مرکبات
✅ فلفل دلمه ای
✅ سیب زمینی
✅سبزیجات برگ سبز
✅شلغم
✅ تخم مرغ
✅ ادویهها
✅سوپ مرغ
✅ماهی
✅سیر و پیاز
👇👇🏿👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔻مادرم انارها را دانه میکرد
تا در طولانی ترین شب سال
زیباترین و خوشمزه ترین خاطرات را برای ما رقم بزند
من اما آرزو میکردم
ای کاش عمرش همچون یلدا طولانی باشد...
🔺#به_یادهمه_ی_مادران_وپدران_آسمانی
چه آنهایی که هستند
و چه آنهایی که سفر کردند❣️
قبل ازاینکه دیرشه قدرشون روبدونیم❤
🌹شادی روح پدرو مادران وعزیزانی که ازبین ما رفتن وجاشون خالیه😭 فاتحه وصلوات🌹
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم
غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ
🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدا یعنی:🍉
یادمان باشد زندگی
آنقدرکوتاه است که یک دقیقه
بیشتر باهم بودن راباید
جشن گرفت🎉🎊
با آرزوی بهترینها یلدا پیشاپیش مبارک 🍉 🍃
#آخرین_پنجشنبه_پاییز_درکنارعزیزانتون_خوش_بگذره
#یلدای_امسال_رامجازی_برگزارکنید❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#خانواده
🌹 #زندگی_با_کرونا
زن و شوهر با بالا بردن و
افزایش #فضیلتی به نام #مدارا در خود میتوانند خود را از
این وضعیت احتمالی نجات دهند.
# مدارا، توافق بر سر تفاوت ها
است 👌
و
زمانی نقش خود را ایفا می کند
که زوجین در حال سپری کردن مرحله پرتنش و سختی از زندگی
مشترکشان باشند.
🍃 مدارا داشتن ظرفیت درک کردن
و #احترام گذاشتن به عقاید
همسر و همچنین تحمل کردن
سختی ها و رنج ها در زندگی مشترک و نیز عاملی است
که به طور پیوسته زندگی
مشترک همسران را تحت تاثیر
قرار می دهد.
🍃 مهارتی که میتواند در
هنگامه شیوع #کرونا بگو و مگو و
بازار اختلافات را کاهش
و بر غنای زندگی زن و شوهر بیفزاید.
🍃همسر خود را مجبور به
تغییر نکنید.
#قرنطیه و در خانه ماندن
ممکن است شما را وادار کند
سعی کنید
به هنگام ظهور اختلاف سلیقه
در امور زندگی مشترک،
همسر خود را مجبور به تغییر کنید.
🍃 اگر همسری نتواند
با تفاوت های همسر خود #مدارا کند
و به اجبار درصدد تغییر ویژه گی های شخصیتی تغییر ناپذیر وی باشد،
وی #پژمرده خواهد شد
و
روح آرامش از زندگی تهی
خواهد شد.
برای #آگاهی همسران گرامی
این روایت
🌹پیامبر رحمت #حضرت محمد(ص)،
خطاب به زوجین
را تقدیم میکنم: 👇
"#توانایی یکدیگر را در نظر
بگیرید و از تحمیل کارها
به یکدیگر اجتناب کنید."
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
" #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و نهم ✍ بخش دوم
🌸احساس عجیبی داشتم من از اون اتاق یک آدم دیگه بیرون اومده بودم …
حالا می تونستم کاری رو که انجامش برام خیلی دور بود به راحتی انجام بدم …..
دلم می خواست نظر دکتر صالح رو هم بدونم انگار به تشویق و تحسین اون نیاز داشتم ولی پرستار گفت که دکتر همون موقع که شما رفتین اتاق عمل ، رفت …..
🌸یک کم راضی بودم چون احساس کردم حتما به من اعتماد کرده ؛؛ و اونقدر خیالش از بابت من راحت بوده که بدون سر کشی اینجا رو ترک کرده …….
تا ساعت دوازده مشغول بودم …زخمیهای سر پایی و بیمارهای خودم رو رسیدگی کردم …… بعد تلفن کردم خونه که بگم اسماعیل بیاد دنبالم عمه گفت ایرج جلوی در بیمارستان وایستاده منتظرته ……
کارو تحویل دادم به نسرین و با عجله رفتم دم در ایرج روی یک نیمکت نشسته بود منو از دور دید بلند شد و اومد جلو …..
🌸دستمو گرفت مثل اینکه متوجه شده بود دارم از حال میرم … و حالا که محبتش گُل کرده بود حرف های قشنگی هم می زد …
بمیرم الهی از دیشب تا حالا داری کار می کنی …. خوب شد زود اومدم نگرانت بودم عزیزم …. و من می دونستم که اگر موقع دیگه ای بود باید با قهر و غضب اون مواجه می شدم ….
سوار شدیم اون برای من یک لیوان بزرگ آبمیوه توی ماشین آماده کرده بود که با میل تا ته سر کشیدم ….
🌸بعد گفتم : دستت درد نکنه ایرج جان ولی یک کاری نکن من لوس بشم …
گفت : نه من می خوام که تو همیشه لوس من بمونی ……
گفتم : آخه یک مشکلی هست …تو منو می بری … بالای بالا ؛؛ بعد که من خوب اوج گرفتم از اون بالا یک مرتبه پرتم می کنی پایین هر چی این مسافت کمتر باشه من کمتر صدمه می ببینم …… محبت های تو برای من توقع ایجاد می کنه و وقتی نیستی … اونقدر این توقع خلاء بوجود میاره که زندگی کردن برام سخت میشه …
گفت : (فدات بشم قول……………) و من چیزی نشنیدم و دیگه نمی دونم چی شد،، هنوز راه نیفتاده بود که خوابم برد ……
🌸چند روز بود که درست نخوابیده بودم و استرس و ناراحتی های خودم از یک طرف… چیزایی که توی بیمارستان دیده بودم ؛؛از طرف دیگه خسته ام کرده بود و خواب که نه بیهوش شدم ….
حتی وقتی رسیده بودیم خونه من بیدار نشدم و ایرج منو بغل کرده بود و تا تختم برده بود و من همون طور با لباس تا ساعت ده شب خوابیدم …….
🌸اون موقع انگار یکی منو تکون داد بیدار شدم کسی دور و ورم نبود بلند شدم رفتم بیرون سر پله ها که رسیدم دیدم تورج و ایرج با مینا و عمه نشستن و صحبت می کنن منو ندیدن …. برگشتم رفتم تو اتاق بچه ها خواب بودن …. پس بی سر و صدا وضو گرفتم و نماز خوندم و دوباره خوابیدم ….
باز خوابیدم و تا صبح چیزی نفهمیدم…….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
" #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_شصت و نهم ✍ بخش سوم
🌸ساعت شش بیدار شدم ….کیف بچه ها رو چک کردم اونا بیدار کردم و صبحانه دادم و حاضرشون کردم…..
بعد ایرج رو صدا کردم و گفتم : عزیزم من دارم میرم بچه ها رو به سرویس برسون ….دستشو دراز کرد و گفت بیا …. رفتم جلو بوسیدمش و با عجله از همه زودتر از خونه بیرون اومدم و خودمو رسوندم بیمارستان ….
🌸از اون روز به بعد ما همیشه بخشی رو برای مجروحان جنگ داشتیم و هر روز به تعداد اونا اضافه می شد تا جایی که گاهی تخت های بخش های دیگه هم اشغال می شد ….
تورج حالا دو روز,, و یا سه روز میرفت…و تو این مدت ازش خبری نبود و همین باعث شده بود من نسبت به همه ی اون مجروحان یک حس غریب داشته باشم ، هر کدوم از اونا رو می دیدم یاد خانواده هاشون میفتادم و رنج می بردم و این رابطه ی عاطفی که من تو ذهنم با اونا بر قرار می کردم باعث می شد…
🌸تا اونجایی که توان داشتم برای معالجه ی اونا تلاش کنم … ساعت دو شده بود و شیف کارم تموم شده بود لباس عوض کردم که برم هر چی فکر کردم زنگ بزنم اسماعیل بیاد حوصله نداشتم صبر کنم ……..
این بود که تصمیم گرفتم با تاکسی برم نزدیک در که رسیدم ایرج رو دیدم داشت میومد دنبالم خدا می دونه که از دیدنش چقدر خوشحال شده بودم دلم می خواست هر چی زودتر خودمو برسونم به دخترا که دو ,سه روزی بود که درست ندیده بودمشون ….
🌸اونا الان کلاس اول بودن و به مادری احتیاج داشتن که به اوضاع اونا رسیدگی کنه باید فکری هم برای این موضوع می کردم ….به ایرج که رسیدم با لبخند بهش گفتم : وای که تو وقتی می خوای خوب باشی سنگ تموم می زاری نمی دونی الان چقدر بهت نیاز داشتم ….چرا کارخونه نیستی ؟
گفت : زود تر اومدم که امروز تورج خونه اس با هم باشیم امشب آخر شب میره گفتم اول بیام دنبال تو ……
🌸حالا می دونستم که تا مدتی ایرج همین طور می مونه و خدا می دونست که دوباره و چطور به چیزی حساس میشه …..
اون روز خونه ما حال و هوای دیگه ای داشت…. هر چهار تا بچه ، با سر و صدا اومدن به استقبالمون اول مریم رو بغل کردم که اگر این کارو نمی کردم گریه میفتاد ….بوی باقالی پلو با ماهیچه تمام فضای خونه رو پر کرده بود صورت عمه ، علیرضا خان ….مینا و تورج خندون بود … میز حاضر بود و همه منتطر بودن ما از راه برسیم …..
🌸وقتی دست و صورتم رو می شستم نگاهی به آینه کردم خودم کمی برانداز کردم و گفتم : رویای کم طاقت ، زندگی اینجوریه آدم از یک لحظه ی دیگه اش خبر نداره میشه یک کم قوی تر باشی و فقط نوک دماغ تو نگاه نکنی ؟ ….
همه برای نهار دور میزی که ساعات خوشی و نا خوشی ما رو بار ها دیده بود نشستیم ……..
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید اینجا همانجایی است که باید بارها برایش میمردیم
همان مخده های کنار دیوار ،
همان چرخ خیاطی دستی مادربزرگ ،
همان ایوان که عشق میکردیم
میپریدیم وسط حیاط
وای از گلدان هایی
که زندگی پدربزرگ بود،
فرش دست باف وسط حال آن هم با گل های قرمزش که دل می ربود
میبینی زندگی فقط همان موقع هاست
به همان سادگی وسط قهقهه های کودکی مان...
زیبا ،دلنشین و ساده.
#یلدای_امسال_رامجازی_برگزارکنیم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
#احکام_خمس
🔲 #خمس_پولِ_پیش_پرداخت
❓ سوال: معمول است که برای اجاره خانه مقداری پولِ پیش پرداخت می کنند، اگر این پول از منابع کسب باشد و چند سال در نزد صاحب خانه بماند آیا پس از دریافت بلافاصله باید خمس آن پرداخت شود و در صورتی که بخواهد با همان پول در جای دیگر منزل اجاره کند، چطور؟
✳️ پاسخ: ⬇️⬇️
«خمس تعلّق میگیرد ولی اگر به این پول برای اجاره منزل نیاز دارد میتواند مهلت بگیرد و پس از رفع نیاز پرداخت نماید.»
🔲 #اجاره_منزل
➖〰➖〰➖〰➖
✅ منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
💻
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
🌹امام حسن عسکری_ع
🌱 أعْرَفُ النّاسِ بحُقوقِ إخْوانِهِ وأشَدُّهُم قَضاءً لَها أعْظَمُهُم عِند اللّه شَأنا
🌸آن كه به حقوق برادران خود آشناتر باشد ودر رعايت كردن آنها كوشاتر ، نزد خداوند ارجمندتر است .
📚بحارالانوار ج 41 ص 55
➿〰➿〰➿〰
🌹امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
🌱 از جمله تواضع و فروتنى،
🌸 سلام کردن بر هر کسى است که بر او مى گذرى،
🍃 و نشستن در پایین مجلس است.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ
🍂إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ ﴿۹۰﴾
✨و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد
🍂سپس به درگاه او توبه كنيد كه
✨پروردگار من مهربان و
🍂دوستدار بندگان است (۹۰)
📚 سوره مبارکه هود
✍ آیه ۹۰
#داستان_کوتاه_آموزنده
#تلنگر
شب سردی بود ...
زن بيرون ميوهفروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه میخريدند. شاگرد ميوهفروش ، تُند تُند پاكتهاى ميوه را داخل ماشين مشترىها میگذاشت و انعام میگرفت.
زن با خودش فكر میكرد چه میشد او هم میتوانست ميوه بخرد و ببرد خانه... رفت نزديكتر... چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوههاى خراب و گنديده داخلش بود. با خودش گفت : «چه خوبه سالمترهاشو ببرم خونه»
می توانست قسمتهاى خراب ميوهها را جدا كند و بقيه را به بچههايش بدهد... هم اسراف نمیشد و هم بچههايش شاد میشدند. برق خوشحالى در چشمانش دويد...
ديگر سردش نبود!
زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه ميوه. تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد ميوهفروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال كارت ! » زن زود بلند شد ، خجالت كشيد. چند تا از مشترىها نگاهش كردند.
صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شدو...
راهش را كشيد و رفت ...
چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد : «مادرجان ، مادرجان ! »
زن ايستاد ، برگشت و به آن زن نگاه كرد زن لبخندى زد و به او گفت : « اينارو براى شما گرفتم . »
سه تا پلاستيك دستش بود ، پُر از ميوه ؛ موز ، پرتقال و انار ...
زن گفت : دستت درد نكنه ، اما من مستحق نيستم .
زن گفت : « اما من مستحقم مادر ... من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به همنوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسانها و احترام گذاشتن به همه آنها بىهيچ توقعى اگه اينارو نگيرى ، دلمو شكستى . جون بچههات بگير »
زن منتظر جواب زن نماند ، ميوهها را داد دست زن و سريع دور شد... زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه میكرد
قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود ،غلتيد روى صورتش دوباره گرمش شده بود ...
با صدايى لرزان گفت : « پيرشى !... خير ببينى...»
هيچ ورزشى براى قلب ، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست ❤️
پیشاپیش یلدای مهربانی که نماد
خانواده دوستی و عشق ورزیدن
به هم نوع است را شادباش میگوییم 🌹
#یلدای امسال در هنگام #خرید_میوه
سهم #تنگدستان #آبرومند را #فراموش نکنیم ❣
@tafakornab
@shamimrezvan
تلنگر👌
♦️ابولحسن خرقانی میگوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد
اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!
او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد!
دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جادهاى گل آلود میرفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
هر"پرهیزکاری"گذشتهای دارد و هر "گناه کاری"آینده ای!
زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در
راه کودکی را دید که به مکتب میرفت.
از او پرسید: پسر جان چه میخوانی؟
قرآن.
-از کجای قرآن؟
-انا فتحنا….
نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال
پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا میزند میگوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمیکند.
میگوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول
میداد یک سکه نمیداد. زیاد میداد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او
ریخت.از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
. بسم الله الرحمن الرحیم
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو ، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ ...
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان ، برگ تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩن تا هزینه ی جراحی را بپردازد .
پیرﻣﺮﺩ همینکه برگه را گرفت ؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔتن ﻣﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ .
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔتن ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم
ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ
ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪنﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
نمیتوانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ
ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ .
ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ جز اینکه با او باشیم ...
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ به جا
نمی آوریم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم ...
شراب شوق می نوشم به گرد
یار می گردم
سخن مستانه می گویم ولی
هشیارمی گردم
گهی خندم،
گهی گریم،
گهی افتم
گهی خیزم
مسیحا در دلم پیدا و من بیمار
می گردم...!!
مولانا
فاعتبروا یا اولی الابصار
🌴الاحقر حسن زاده فومنی
.
حكايتى خواندنى📗
شخصی تعریف می کرد: توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه یه مرد که با تلفن صحبت می کرد فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد و بعد از تمام شدن تلفن، رو به گارسون گفت:
همه کسانی که در رستورانند، مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه.
بعد از 18 سال دارم بابا میشم.
چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچۀ 3یا 4 ساله ای را گرفته بود که به او بابا می گفت. پیش مرد رفتم و علت کار اون روزشو پرسیدم.
مرد با شرمندگی زیاد گفت: آن روز در میز بغل دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند پیرزن با دیدن منوی غذاها گفت: ای کاش می شد امروز باقالی پلو با ماهیچه می خوردیم، شوهرش با شرمندگی ازش عذر خواهی کرد و خواست به خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند،
من هم با آن تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش را فراهم کنه.
انسانها را در زیستن بشناس نه در گفتن؛ در گفتار همه آراسته اند.
♦️تو نیکی می کن و در دجله انداز
كه ايزد در بیابانت دهد باز
@tafakornab
@shamimrezvan