eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.7هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃🌸🍂🍃🌸 🍂🌸🍂 🌸 واقعی 🌸اواخر خرداد بود یک روز که با مامانش تنها بودم مامانش چای اورد و روبه روم نشست _ یه چیزی میخوام بهت بگم ولی کسی نباید بدونه. تو چشمای مامانش نگاه کردم مامانش صداشو پایین اورد و گفت _ من دارم از بابای علی جدا میشم و دلم میخواد حواست به بچه های من باشه به صورتش نگاه کردم 🌸دلم براش سوخت.خیلی ناراحت شدم دلم برای همه زنهایی که عمرشون رو پای یه مرد بیخود تلف کرده بودن میسوخت مامانش شروع کرد له سیگار کشیدن متوجه شدم بیشتر از همیشه سیگار میکشیه و پوستش تیره تر شده بود مامانش طوری با من رفتار میکرد که انگار واقعا دخترش بودم و خوشحال بودم که روی من حساب میکنه 🌸هرطور بود نذاشتم علی از حال مامانش پی به ماجرا ببره و غصه بخوره بعد چند وقت مامان زنگ زد بهم و گفت: _ بالاخره جدا شدیم.از شرش خلاص شدم از اون روز من علی رو کمتر و کمتر دیدم . وارد مرداد شده بودیم خیلی خوشحال بودم چون تولدعلی  نزدیک بود  دلم میخواست یک کادویه عالی بهش بدم از سر کار بر میگشتم تمام مغازه هارو نگاه میکردم 🌸هی با خودم کلنجار رفتم هر چی فکر کردم با حقوق من نمیشد چیز خاصی خرید بالاخره دل به دریا زدم و رفتم حسابداری و گفتم بهم ۲۵۰تومن وام بدید.  براش یک گوشی سونی اریکسون خریدم چقدر ذوق داشتم که هدیه من رو بگیره دستش کلی رویا پردازی کردم 🌸چهره شو که سوپرایز شده بارها و بارها جلوی چشم تصوز میکردم.  منتظر بودم که یک برنامه ای برای تولدش با خانوادش تدارک ببینیم اما هیچ خبری نشد گفتم بی خیال فوقش دوتایی میریم کافه  و اونجا کلی کنار هم خوش میگذرونیم بالاخره روز تولدش شد. 🌸 🍂🌸🍂 🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍂🍃🌸🍂🍃🌸 🍂🌸🍂 🌸 واقعی 🌸قرار بود شب برسه تهران  غروب زنگ زد و  گفت که رسیده و زن داییش برای اینکه سوپرایزش کنه تو خونه خودش براش تولدش گرفته . یک ربع پیش بهش زنگ زدن که بیا خونه ی ما دعوت هستی شوکه شده بودم یه جوری بهش خبر داده بودن که من فرصت نکنم باهاش برم 🌸یا حتی برنامه ای بزارم واسه شب تولدش . آب سرد ریختن رو سرم. چرا هیچکس به من چیزی نگفته بود وقتی فهمیدم تولد گرفتن و به من نگفتن دلم شکست و رفتم تو فکر. چی شده مامانش به من اطلاع نداده من که محرم اسرارش هستم و چیزایی رو به من میگه که به پسرشم نمیگه! چی شد که یهو اینقدر غریبه شدم؟.علی رسیده بود خونه داییش بهم زنگ زد با دلخوری جواب دادم 🌸خیلی سرد جوابشو دادم _سلام. بله؟؟؟ سارا خاله ها میگن حتما بیا بدون تو نمیشه. دلم نمیخواست برم چون خبر بهم نداده بودن  از یک طرفم دلم نمیخواست دل علی رو بشکنم و تولدش رو زهرش کنم  ولی چرا خودش اراده ای نداشت و منتظر بود بقیه براش تصمیم بگیرن؟ با نارضایتی حاضر شدم زیاد به خودم نرسیدم فقط کادو رو برداشتم دربست گرفتم و رفتم. وارد خونه که شدم همه حسابی تحویلم گرفتن غیر از مامانش. عجیب بود برام 🌸نمیفهمیدم یهو چرا اینقدر تغییر رفتار داده. میذاشتم به پای اتفاقات اخیری که براش افتاده.شاید افسرده هست شاید حالش خوب نیست ابروهاشو برده بود بالا و برای من پشت چشم نازک میکرد لحظه به لحظه اعصابم بیشتر خرد میشد. من که بدی در حقش نکرده بودم! از رفتارهاش مطمئن شدم که اون سفارش کرده من رو تولد دعوت نکنن خوشش نمیومد من دور و برشون باشم اما چراشو نمی فهمیدم 🌸سعی کردم خودمو بزنم به بیخیالی و از کنار علی بودن لذت ببرم بعد از رقص و شام نوبت کادوها شد وقتی کادو منو باز کرد چشماش برق زد یک برق بچگانه از روی رضایت به اطرافیانش با ذوق نگاه میکرد اما مامانش هیچ عکس العملی نشون نمیداد من چقدر خوشحال بودم که تونسته بودم هیجان زدش کنم اصلا یادم رفته بود که دعوتم نکرده بودن تا دقیقه نود ، فقط خوشحالیش برام مهم بود. و فراموش کردم رفتارهای مادرشو ادامه دارد 🌸 🍂🌸🍂 🍃🍂🌸🍃🍂🌸
عکس نوشته احکام دلایل داشتن حجاب🧕 در تصویر بالا👆 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ ✅پرسش: اگر در خارج از منزل حجاب رعايت شود اما ارايش ملايم براي دل خودمان کنيم نه نامحرم ،گناه ميکنيم؟؟چون بدون هيچ قصدي اينکار را انجام ميدهيم؟! 🌺پاسخ: سلام اگر آرایش به گونه ای است جلب توجه نامحرم نکند و سبب تحریک نامحرم نشود،اشکال ندارد،ولو اینکه قصدی برای این کارتان نداشته باشید.
💎امام حسن عليه السلام: ✅آنچه را از دنيا طلبيده اى و بدان نرسيده اى، به منزله آن پندار كه هرگز به انديشه ات خطور نكرده است 🔹اجْعَلْ ما طَلَبْتَ مِن الدُّنيا فَلَم تَظْفَرْ بهِ بمَنزِلَةِ ما لَم يَخْطُرْ بِبالِكَ 📚ميزان الحكمه جلد3 صفحه 68 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 💎امام حسین علیه السلام: هر که خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید، خداوند او را به مردم واگذارد 📚میزان الحکمه، جلد4، صفحه488
✨مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ✨وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ ✨أَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۹۶﴾ ✨آنچه پيش شماست تمام مى ‏شود ✨و آنچه پيش خداست پايدار است ✨و قطعا كسانى را كه شكيبايى كردند ✨به بهتر از آنچه عمل میکردند ✨پاداش خواهيم داد (۹۶) 📚سوره مبارکه النحل ✍آیه ۹۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ چیزی در این دنیا دائمی نیست تمام می شود هم خوبش و هم بدش زمستان سرد یک روزی تمام خواهد شد و بهار خوشبختی از راه خواهد رسید... تمام مشکلات این دنیا یک روزی تمام می شوند و موفقیت به سراغ من و تو خواهد آمد پس با امید زندگی کنیم و تلاش کنیم تو اگر بخواهی موفق خواهی شد پس تلاش کن و با انگیزه و امید به سمت اهدافت حرکت کن آینده درخشان و بهار زندگی من و تو نزدیک است شک نکن... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌
🌷🌷🌷 وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱ و ۴۵ بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود .دنبال آشنایی می‌گشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم. شخصی را دیدم که چهره‌ای آشنا داشت. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد. بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم .این لحظه‌ای بود که به او سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگی‌ام تغییر کرد. در همه حال به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم. حق الناس گناهی است که بخشیده نمی شود. @tafakornab @shamimrezvan
گویند: مردی در امامزاده ای اختیار ادرارش را از کف داد و در صحن امامزاده ادرار کرد... مردم خشمگین شدند و بسمت او هجوم بردند و خواستند که او را بکشند! مرد که هوش و فراستی بسیار داشت گفت: ایهاالناس! من قادر به ادرار کردن نبودم، امامزاده مرا شفا داد...! به یکباره مردم ادرار او را به عنوان تبرک به سر و صورت خود مالیدند! مردم ما اینگونه اند و بس... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻پیشرفت به سبک رژیم پهلوی 🔹شما یادتون نمیاد ولی در زمان پهلوی، کشور ما به حدی پیشرفته بوده که دکتر "جان فوران آمریکایی" در کتاب خودش نوشته: در سال ۱۳۵۰ نزدیک به ۹۶٪ روستاهای ایران فاقد برق بودند. این در حالی بود که در دهه ۵۰ بیش از ۶۰٪ مردم ایران روستانشین بودند. پ.ن: جالبه بدونید در حالی بیش از ۶۰٪ مردم ایران در دهه ۵۰ فاقد برق و امکانات برقی بودند که همزمان در اکثر خانه‌های مردم جهان تلویزیون و امکانات برقی وجود داشت./پهلوی بدون سانسور 📚 منبع:کتاب مقاومت شکننده/نوشته جان فوران (استاد جامعه‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا)/ترجمه احمد تدین/صفحه ۴۴۷ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
توبه روزی حکیمی با اصحابش در کشتی نشسته بودند. کشتی دیگر می‌ آمد و گروهی از اهل طرب در آنجا عیش‌ و‌ نوش می‌ کردند. شاگردان ذوالنون گفتند ای شیخ، دعا کن تا کشتی آنها غرق شود تا شومی آنها رفع شود. حکیم برپای خاست و دست‌ ها را بلند کرد و گفت بار خدایا، چنان که این گروه را در این جهان، عیش خوش داده‌ ای، اندر آن جهان نیز عیش خوش بده. مریدان متعجب شدند. چون کشتی پیش‌ تر آمد و اهل طرب چشم شان بر ذوالنون افتاد، به گریه افتادند و بساط عیش‌ و‌ نوش را جمع کردند و به خدای بازگشتند. حکیم، شاگردان را گفت عیش خوش آن جهان، یعنی توبه در این جهان! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✍️گویند: شبی ابراهیم ادهم همۂ تاج و تخت و پادشاهی‌اش را برای رسیدن به خدا از دست داد و درویشی بیابان‌نشین شد. تابستانی روزی گرم به میدان شهر رفت تا او را شاید کسی برای لقمه‌ای نان به کارگری برد. آنقدر گرسنگی بر تن خود داده بود که بسیار لاغر و نحیف شده بود و کسی او را برای کارگری هم نمی‌برد. جوانی دلش به حال او سوخت او را با خود به مزرعه‌اش برد و بیل به دستش داد تا زمین را شخم زند، ابراهیم از فرط گرسنگی و ضعف زمین خورد ولی از خدای خود شرم کرد که لقمه‌ای نان از او بخواهد. جوان گرسنگی او را چون دید، لقمه‌ای نان به او داد و چون ابراهیم قوّت گرفت به سرعت کار کرد. 🌘نزدیک غروب، جوان دستمزد او حاضر کرد اما ابراهیم نگرفت و گفت: دستمزد من لقمه‌ای نان بود که خوردم و تا دو روز مرا سرپا نگه می‌دارد. جوان گفت: با این حال نحیف در شگفتم در حسرت این باغ من نیستی؟ ⁉️ابراهیم گفت: به یاد داری بیست سال پیش این باغ را چه کسی به تو هدیه داد؟ آن کس امیر لشگر من و تو سرباز او بودی و این باغ یکی از ده‌ها هزار باغ‌های ابراهیم ادهم بود و من ابراهیم ادهم هستم. 🍃بدان! زمانی پادشاهی داشتم ولی خدا را نداشتم، هر چه سرزمین فتح می‌کردم سیر نمی‌شدم چون می‌دانستم برای من نیست و روزی کسی که مرا سرنگون می‌کند همۂ آن‌ها را از من خواهد گرفت. نفس‌ام هرگز سیر نمی‌شد. اکنون که همۂ باغ و ملک و تاج و تخت را رها کرده‌ام و خدا را یافته‌ام، هر باغ و کوهی را که می‌نگرم آن را از آنِ خود می‌دانم. 💢بدان! هر کس خدا را داشته باشد هر چه خدا هم دارد از برایِ اوست و هر کس خدا را در زندگی‌اش ندارد، اگر دنیا را هم فتح کند سوزنی از آن، مال او نیست. 📖داستان ها و پندهای اخلاقی
▪️مصرف بادام زمینی سلامت قلب را تضمین میکند ▪️بادام زمینی باگشاد کردن رگها و تسهیل جریان خون مانع از لخته شدن خون و سکته مغزی میشود 👈 پروتئین موجود در بادام‌ زمینی با گوشت برابری میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ 🔰پنج اصل رادر زندگیت به خاطربسپار 1_غرور،مانع يادگيری 2_خودبزرگ بینی،مانع محبوبیت 3_کم رويي،مانع پيشرفت 4_خود شیفتگی،مانع معاشرت 5_عادت کردن،مانع تغيير است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارالهافرمودی: بنده‌ای که بانام من آغاز كرد بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را درهمه حال، بركت دهم مهربان خدایم امروز را آغاز میکنیم با نام زیبای تو 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌸 ‎‌‌‌‌‌‌ ✨الهی به امیدتو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣﷽ 🌸باران🌧 هر لحظہ ✨بہ یاد می بارد 🌸خورشید در آرزوے روے ✨طلوع می کند 🌸و دریا با نورانیِ ✨نوازش تو موج🌊 می زند ‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌برای سلامتی آقا۵صلوات 🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ ✨وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ✨ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا ✨حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿۵۸﴾ ✨و آنان كه در راه خدا مهاجرت كرده‏ اند ✨و آنگاه كشته شده يا مرده‏ اند قطعا ✨خداوند به آنان رزقى نيكو مى ‏بخشد ✨و راستى اين خداست كه بهترين ✨روزى ‏دهندگان است (۵۸) 📚سوره مبارکه الحج ✍آیه۵٨
❌ 🚫این پست حاوی مطالبی است که شاید خواندن و باور آن برای همگان ممکن نباشد، لذا قبل از مطالعه به این اخطار دقت فرمایید. ✨📖✨ يا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ (27 - اعراف) ⚡️ای فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را فریب دهد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، در حالی که جامه از تن آنان بر می‌کند تا قبایح آنان را در نظرشان پدیدار کند، همانا آن شیطان و بستگانش شما را می‌بینند از جایی که شما آن‌ها را نمی‌بینید. ما نوع شیطان را دوستدار و سرپرست کسانی قرار داده‌ایم که ایمان نمی‌آورند. 📌در آیه فوق ذکر دو نکته مهم است: یکی اشاره به درآوردنِ البسه از بدن انسان، دوم این‌که دیدن بدن انسان توسط اجنّه، در حالی که انسان از تماشایِ آن‌ها نسبت به خود خبر ندارد. 🔘دستشویی محلی است که انسان را جنس نر و ماده اجنّه مورد آزار قرار می‌دهند و نبی مکرم اسلام (ص) همیشه در آنجا به خدا پناه می‌بردند. 🌟حضرت علی (ع) می‌فرمایند: هر كس عريان شود، شيطان به او بنگرد و طمع نمايد پس لُنگ ببنديد. 🔷🔸در تمام مدت حضور در حمام، حتی‌الامکان كاملاً عريان نباشيد، زيرا عريان‌بودن مطمع شيطان خواهد بود. از این حدیث مولا علی (ع) پرواضح است که اجنّه به انسان طمع می‌کنند. 💫✨منْ‌ كانَ‌ يُؤْمِنُ‌ بِاللَّهِ‌ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَدْخُلِ الْحَمَّامَ إِلَّا بِمِئْزَر ⚡️کسی که به خداوند و روز آخرت ایمان دارد، داخل در حمام نشود مگر این‌که لُنگی به خود داشته باشد. 🍀نبی مکرم اسلام (ص) می‌فرمایند: شیطان در زمان خواب بر موهای انسان گره می‌زند. 👈این امر بیشتر در زنان اتفاق می‌افتد. زنانی که دارای اختیار در معصیت‌نکردن نیستند و دنبال گناه هستند، معمولاً اگر زمان شانه‌کردن مو دقت کنند برخی موهای سرشان کاملاً گره بسته می‌شود. برای همین زنان قدیمی بعد از خارج‌شدن از حمام و هر روز موی خود را شانه کرده و بعد از شانه آن را گیس می‌کردند و موی سر خود را گره می‌زدند و گیس می‌بافتند که شیطان نتواند آن را گره بزند. 💥در مردان هم توصیه شده است موی سر خود را زیاد بلند نگه ندارند. مرتاضان هندی اجیرشده توسط شیطان موی سر خود را دراز می‌کنند و گره می‌زنند. بیشترین آسیبی که انسان از ناحیه‌ جن می‌بیند مربوط به عریان‌شدن کامل انسان است. 🔷🔸از روایات این معنا به دست می‌آید، افرادی که با جن می‌خواهند ازدواج کنند، شب‌ها لخت بخوابند. این افراد در کنار بدن خود حرارتی حس می‌کنند که نشانِ نزدیکی اجنّه با آنان است که این امر بیشتر در مورد زنان است که اجنّه حتی با آنان بدون این‌که ببینند نزدیک شده و شهوت می‌برند. و به نظر برخی جن‌گیران، بعید نیست برخی بیماری‌های پوستی که در بدن زنان نمایان می‌شود بر اثر، آثار بجا مانده از انزال اجنّه بر روی بدن آن‌ها باشد. حتی اجنّه وقتی زنی را عاشق شوند، از همسرش او را دل‌سرد می‌کنند تا طلاق بگیرد و به راحتی تصاحبش کنند. 🌿نبی مکرم اسلام (ص) در پیامی به حَمنه ‌بنت ‌جحش استحاضه را هم ضربه‌ای از شیطان می‌داند. 💢پیشتر ذکر شد که شیطان عاشق رنگ سرخ است و زمان حیض‌شدن زنان به آنان نزدیک می‌شود و یکی از علائم پرخاشگری زنان در این زمان از تقرب اجنّه به آن‌هاست و اگر کسی در این زمان صاحب فرزندی شود ولد حیض و شریک نطفه‌اش، شیطان است. ✅توصیه شده است حتی در زمان خارج‌کردن لباس، انسان باید به طور موقت دست بر روی عورت خود بگذارد تا آن چند ثانیه هم عورتش بیرون نباشد. و مراد از "سِتر عورت" در اینجا فقط اندام تناسلی زن و مرد است نه بخش‌های دیگر بدن!!! 📖
☝️۰۰۰۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 16 دی ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:45 ☀️طلوع آفتاب: 07:15 🌝اذان ظهر: 12:10 🌑غروب آفتاب: 17:05 🌖اذان مغرب: 17:25 🌓نیمه شب شرعی: 23:25
۰۰۰☝️ "سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨یا ارحم الراحمین✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره تین توحید فلق ناس
🌿نبی گرامی اسلام (صَلی اللهُ عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم) فرمودند: 💫🌟گروهی که با هم به ذکر خدا مشغول هستند از جای خود برنخیزند مگر به ایشان گفته شود که خدایتان شما را آمرزید و اعمال بد شما به نیک مبدّل ساخت۰ 📌اگر دقت کرده باشیم: در مجالسی که ذکر خدا دور هم می‌گوییم به سختی می‌توانیم مجلس را بر هم بزنیم و خداحافظی کنیم، پس اینجا امر از خدا باید شود که برخیزیم و برویم. 📚نهج الفصاحه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
✅مصرف هنگام صبح و در وعده صبحانه، باعث احساس سیری طولانی طی روز در شما خواهد شد 👈شاهدانه برای شکمی که مدام به قاروقور می‌افتد، فوق‌العاده است.
♥️با عشق زندگی به بن بست نمی‌رسد هر آن معجزه‌ای اتفاق مي‌اُفتد به شرطی که دلت ❤️ به خدا گرم باشد🌹 سه شنبه تون گلباران🌹 ‎‌‌‌‌‌‌‌
🍂🍃🌸🍂🍃🌸 🍂🌸🍂 🌸 واقعی 🌸 دو روز بعد تولد ؛ علی رفت یزد. همدیگرو ندیدیم تا  اواسط مرداد بود هوا به شدت گرم بود ؛ شرکت ما تصمیم گرفت ۱۰روز برای تعطیلات تابستونی مرخصی بده. علی برگشته بود تهران اومد دنبالم تا از شرکت برگردم اداره دست همدیگرو گرفته بودیم و تو خیابون قدم میزدیم ماجرای مرخصیمو گفتم _حالا کجا میرید؟ . _میریم ماسوله  _ اوکی ما هم میریم خونه خالم؛ محمودآباد. 🌸فرداش از تهران راه افتادیم من و خالم( سیما )که از خودم دو سال کوچکتر بود و مامانم حرکت کردیم به سمت رشت . تازه منجیل رو رد کرده بودیم که علی  زنگ زد _کجایی عزیزم؟ – ما منجیل رو رد کردیم شما کجایید؟ با پچ پچ گفت دارم میام سمتت عشقم. با تعجب گفتم _ با کیا هستید؟ گفت با مامان و مرجان و بابابزرگ و مامان بزرگ. چون مامانشو خوب میشناختم گفتم به مامانت گفتی که داری میای سمت ما؟ من من کرد گفت ن ن نه ولی میگم. دلشوره داشتم.اونطور که علی حرف میزد میترسیدم اتفاق بدی بیافته ما دیگه رسیده بودیم فومن که مامانش به موبایل من زنگ زد. 🌸وقتی جواب دادم  فقط صدای جیغ میشنیدم و هر چند تا جیغ وسطش یک کلمه اسم علی رو. دست و پام شل شد. تمام خون تو بدنم منجمد شده بود گوشی و محکم به گوشم گرفته بودم ببینم چی شده 🌸 🍂🌸🍂 🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍂🍃🌸🍂🍃🌸 🍂🌸🍂 🌸 واقعی 🌸انقدر مادرش اصرار کرد تا تو جنگل نزدیک ماسوله اتاق گرفتیم یه کلبه چوبی دوبلکس که ما پایین موندیم و اونا رفتن طبقه دومش ماشینها هم جلو کلبه پارک کردیم . علی چادر زد  و تو جنگل خوابید. من آدم کم خوابی هستم به محض روشن شدن هوا بیدار میشم. برای اینکه بقیه رو بیدار نکنم سوییچ برداشتم رفتم تو ماشین نشستم یک ساعت بعد علی از چادر اومد بیرون بلند گفت — اه اه این بالشتا چه بو گندی میدادن! مامانش از تو ایوان بالا داد زد 🌸 پیشنهاد جنابعالی بود. دیگه بهتر از این نمیشه که هی بریم ماسوله بریم ماسوله.بکش .حقته. من خودمو زده بودم به کری و کوری میدونستم در حدم نیست با همچین آدمی یکی به دو کنم. مامانش مانتو پوشید و اومد بیرون  از سرپایینی جلو کلبه رفت پایین علی اومد تو ماشین پیش من – خب خانمی دیشب خوب خوابیدی؟ -اره بد نبود ولی کاش دنبال ما نمیومدی! – چیکار کنم عزیزم دلم طاقت نمیاورد یه هفته نبینمت. رومو کردم اونور از دستش ناراحت بودم که نسنجیده عمل کرده بود 🌸علی داشت با شوخی و حرف هاش منو راضی کنه تا اشتی کنم باهاش مامانش هن هن کنان و با کلی عرق رو پیشونیش با نون بربری رسید جلوی کلبه از ماشین پیدا شدم سلام کردم گفتم \عه چه جالب اینجا نونوایی هست؟ بدون اینکه نگام کنه  با یه لحن بدی گفت _ بله هست.  نگام نکرد و از پله ها رفت بالا. علی همچنان پیش من بود ۵ دقیقه نشده بود که از ایوان داد زد علی آقا تشریفتو بیار بالا بسه . 🌸من منتظر نشدم علی بره سرمو انداختم پایین رفتم تو طبقه خودمون. یه چیزایی داشتیم آماده با مامانم اماده کردیم  واسه خوردن صبحانه که دیدم از بالا صدای گرمپ گرمپ و داد و هوار میاد لیوان چای تو دستم موند همینطوری با بهت به بالاسرم نگاه میکردم دوییدم بیرون علی با داد و هوار اومد تو ایوون فهمیدم سر من با هم دعواشون شده هر چی از دهنش در میومد  بار علی کرد بالاخره ابروم پیش مامانمو  خاله سیما رفت برگشتم تو کلبه اعصابم ذوب شده بود سرم درد میکرد روم نمیشد تو چشم کسی نگاه کنم یهو مامانم برگشت گفت 🌸سارا تو با این دیوونه بازیا میتونی کنار بیای؟ میتونی تو این شرایط زندگی کنی؟ تو توی خانواده ای نبودی که آرامش داشته باشن همیشه من و بابات با هم دعوا داشتیم دیگه بسه برات.اخه این چه وضعی هست .هنوز اشنا نشدیم اینه روزگارت .وای به حال اشنابی کامل . رفتم تو فکر… 🌸 🍂🌸🍂 🍃🍂🌸🍃🍂🌸