eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.9هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
15.6هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
😭💧داستان زیبای مادر💧😭 💝در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار آلزایمر و نسیان بود😔 و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد و اين امر مرد را آزار ميداد😢. 🗯فكر ميكرد در چشم مردم کوچک شده است .هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت ؛مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد😳😭!همسرش گفت باشه آنچه میگویی انجام میدهم! 😢همه آماده کوچ شدند زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد🥀 😭و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند. آنها فقط همین یک کودک را داشتند😭 که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد💝. 🗯وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردند شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم🥀 ! 🗯مرد به شدت عصبانی شد و سر او فریاد کشید که چرا اینکار را کردی😢...!همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعدها، او تو را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیری😭😢..! 💔حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد😭و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت انجا می امدند تا از باقی مانده وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند. مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور آنها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گزند گرگها حفظ کند😢. 💝مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از آن به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد💝😍... 💝*انسان وقتی به دنیا می آید بند نافش را میبرند ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بود✨❤️! 🗯♥️🗯♥️🗯♥️🗯♥️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌷کاش یه مغازه بود... آدم میرفت میگفت: ببخشید آقا این "خنده های از ته دل" چند اند؟ ✨ "صداقتِ" فروشي هم داريد؟ ✨ "عشق" را نوشتید دست نزنید... مال پشت ویترینه؟؟ فروشی نیس؟ ✨ "وفاداري" امروز متری چند شده؟! ✨ قيمت "صلح و دوستی" چنده؟ جنس چینی درجه دو نمیخوام...میخوام اصل باشه... يه "دل بدون غصه" سیری چند؟ "آدمهای مهربون" در همه، یا میشه سوا کرد؟✨ یه مثقال "زندگی آروم" میخوام با یه چارک "حوض و پشه بند"! یه وجب "حیاطای قدیم"... عطر و بوی کاهگلش که نرفته؟ آقا از اون "آرامش هاي قديم" هم بهم بدین.... لحظه ای چند؟ ✨ این روزها که همه چیز گرون شده... قیمت اینام بالا رفته یا ثابت مونده؟؟ این"محبتا" که میپاشند روي زندگیا مشتی چند؟✨ از اون "روزایی که بی بغض اند" ، "روزای بچگی" هم دارین؟... از اون "سالهاي بی رنج" اندازه دل ما دارین؟!✨ این "شادیها" دوام دارند؟! جنسشون مرغوبه؟ نه؟...✨ کاش یه عطر فروشی بود... آدم عطر گرم اقاقیا و یاس های قدیم" میخرید. عطر " خاک بارون‌خورده" ، عطر "آغوش مادر"با ماندگاری طولانی!✨ کاش یه جایی بود میشد رفت و گفت یك "زندگی" میخوام از جنس خوبش...✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌾گویند: دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت! درراه با پروردگار سخن می گفت: ( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای ) در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت! او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ نشست تا گندمها را از زمین جمع کند درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند! ندا آمد که: 🌾تو مبین اندر درختی یا به چاه 🌾تو مرا بین که منم مفتاح راه @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
❣یک دقیقه تامل خارپشتی از یک مار 🐍 تقاضا کرد که بگذار من نیز در لانه تو، مأوا گزینم و هم خانه تو باشم. مار تقاضای خارپشت را پذیرفت و او را به لانه تنگ و کوچک خویش راه داد. چون لانه مار 🐍 تنگ بود، خارهای تیز خارپشت هر دم به بدن نرم مار فرو می‌رفت و او را مجروح می‌ساخت اما مار از سر نجابت دم بر نمی‌آورد. سرانجام مار 🐍 گفت: «نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شده‌ام. می‌توانی لانه من را ترک کنی؟» خارپشت گفت: «من مشکلی ندارم، اگر تو ناراحتی می‌توانی لانه دیگری برای خود بیابی!» 🔴 عادت‌ها ابتدا به صورت مهمان وارد می‌شوند اما دیری نمی‌گذرد که خود را صاحب خانه می‌کنند و کنترل ما را به دست می‌گیرند. 🔻🔺🔻مواظب خارپشت ها یا عادت ‌های منفی زندگیمان باشیم...!!! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️عصر پنجشنبه دی ماهتون عالی 🍎امروز عصر برایتان ❄️اینگونه آرزو میکنم 🍎ان شاءالله ❄️خدای مهربون در خونه تک تک تون روبزنه 🍎وسبدی پر از خیر و برکت ❄️پرازشوق زندگی 🍎پرازحس خوشبختی ❄️پرازشادی وعمری با عزت 🍎وعاقبت بخیری به تک تکتون هدیه بده ❄️☕️🎂
هدایت شده از 
اونقدرکه به دخترامون یادمیدیم، سیاست یادنمیدیم بعدمیرن میکنن وبه مشکل میخورن! بیا اینجا هم تجربه هم سیاست هم آموزش زناشویی رو یاد بگیر👇👇 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
✨﷽✨ 🌼حکایت شتر دیدی ندیدی ✍میگویند سعدی از دیاری به دیاری میرفت. در راه چشمش به زمین افتاد. جای پای یك مرد و یك شتر دید كه از جلوش رد شده بودند. كمی كه رفت ادرار كم ‌جهشی روی زمین دید پیش خود گفت سوار این شتر زن حامله‌ای بوده بعد یك طرف راه مگس و طرف دیگر پشه به پرواز دید پیش خود گفت: یكه لنگه بار این شتر شیره بوده لنگه دیگرش سرکه. باز نگاهش به خط راه افتاد دید علف‌های یك طرف جاده چریده شده و طرف دیگر نچریده. باقی مانده. پیش خود گفت: یك چشم این شتر كور بوده، یك چشم بینا. حدسیات سعدی همه درست بود و ساربانی كه از جلوش گذشته بود به خواب میرود و وقتی كه بیدار میشود می‌بیند شترش رفته. او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید. پرسید: شتر مرا ندیدی؟ سعدی گفت: "یك چشم شترت كور نبود؟" مرد گفت: "چرا" گفت: "بارش شیره و سرکه نبود؟" گفت: چرا گفت: زن حامله‌ای سوارش نبود؟ گفت: چرا. سعدی گفت: من ندیدم. مرد ساربان كه همه نشان‌ها را درست شنید اوقاتش تلخ شد و گفت: "شتر مرا تو دزدیده‌ای همه نشانی‌هاش را هم درست میدهی" بعد با چوبی كه در دست داشت شروع كرد سعدی را زدن. سعدی تا آمد بگوید من از روی جای پا و علامت‌ها فهمیدم و اینها را گفتم چند تایی چوب ساروانی خورد. وقتی مرد ساروان باور كرد كه او شتر را ندزدیده راه افتاد و رفت. سعدی زیر لب زمزمه كرد و گفت: سعدیا چند خوری چوب شتربانان را میتوان قطع نظر كرد، شتر دیدی؟ نه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈••✾🍃💞🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باور کن که می توانی به اوج برسی حرکت کن ، شروع کن ، باور کن می توانی به آرامش برسی مسائل برای همه هست برای همه. کسی که قبول کند این رو باهاش کنار میاد زندگی بینهایت زیباست و تو آمدی تا از زیباییش استفاده کنی. تو آمدی که از زیباییش لذت ببری زیبایی در هرچیزی هست اگر بخواهی باور کن تو لیاقتش را داری. مهم این است که روز خود چگونه شروع کنیم. محکم و استوار اولین قدم را برداریم و یا سست اراده باشیم و تصور کنیم کاری از دستمون برنمی آید. کافیست کمی در مورد وظایف و اهدافمون تفکر کنیم و بدانیم زیبایی در لذت اتمام و تحقق آرمان هايمون است.
شهربانو اسیر یا آزاد ؟ پس از شکست یزدگرد پادشاه ایران از مسلمانان او وقتی اوضاع را وخیم دید فرار کرد و خود را مخفی نمود . ولی مسلمین دو دختر او را اسیر کرد و به مدینه آوردند ، زنان مدینه به تماشای آنها می آمدند . آنگاه آنها را وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله کردند ، عمر خواست صورت شهربانو را باز کند تا مشتریان او را تماشا کنند و بعد بخرند . شهربانو زیر دست عمر زد و به زبان فارسی گفت : صورت پرویز سیاه باد ، اگر نامه رسول خدا را پاره نمی کرد ، دخترش به چنین وضعی دچار نمی شد . عمر چون زبان او را نمی فهمید خیال کرد دشنام می دهد ، تازیانه از کمر کشید تا او را بزند ، گفت : این دخترک مجوس مرا دشنام می دهد . امیرالمؤ منین علیه السلام پیش آمد و فرمود : آرام باش او به تو کاری ندارد جد خود را دشنام می دهد گفته شهربانو را برایش ترجمه کرد ، عمر آرام گرفت . به نقل دیگر عمر خواست آنها را در معرض فروش قرار دهد ، حضرت امیر علیه السلام فرمودند : ان بنات الملوک لاتباع و لو کانوا کفارا دختران پادشاهان به فروش نمی رسند اگر چه کافر باشند ، ممکن است ایشان را اجازه دهید هر کس را که خواستند از مسلمین انتخاب نمایند ، آنگاه به ازدواج آن شخص در آورده و مهریه او را از بیت المال از سهم همان فرد محسوب کنید . شهربانو را که به اختیار خود گذاشتند از پشت سر ، دست بر شانه امام حسین علیه السلام گذارد و گفت : اگر به اختیار من است این پرتو درخشان ، این مهر تابان را انتخاب کردم ، با حسین علیه السلام ازدواج کرد و از پیوند مقدس و مبارک حضرت امام زین العابدین علیه السلام متولد شد. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ ✅ ✍پادشاهي ، حكيم شهرش را فرا خواند و از او خواست كه جمله ای براي او بنويسد كه در همه ی لحظات آرامش بخش و تسلای روحش باشد. حكيم انگشتر پادشاه را خواست و نوشته اي را درون انگشتر پادشاه قرار داد وبا او شرط كرد فقط زمانی آن را باز كند كه احساس كرد به آن نياز مند است. چندی بعد جنگی ميان‌ آن شهر و شهر همسايه در گرفت. جنگی سخت كه بايد به دشواری از پس آن بر مي آمدند متأسفانه جنگ رو به شكست مي رفت و پادشاه خسته و درمانده بالای تپه ای به دام افتاد و در اوج نا اميدی به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و ديد كه در آن نوشته است: اين نيز بگذرد... با خواندن اين جمله جان تازه ای گرفت و با تمام وجود به نبرد ادامه داد و سربلند و پيروز از جنگ بيرون آمد زمان بازگشت به شهرش مردم جشنی برايش برپا كردند و او را غرق در شادی و سرور كردند. پادشاه در پوست خود نمی گنجيد و در همين حال احساس بزرگی و غرور او را فرا گرفته بود. باز به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و بار ديگر اين جمله را ديد: اين نيز بگذرد ... ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ @tafakornab @shamimrezvan
🔴اسفناج سرتا پا را درمان میکند: 🔻بمب ویتامینA👈برای چشم 🔻معدن آهن👈رفع کمخونی 🔻منبع ویتامین C👈 دشمن سرماخوردگی 🔻فیبر خالص👈 ضدیبوست 🔻بمب کلسیم👈دندان واستخوانساز 🔻معدن ویتامینB3👈تب بر وضدتشنج 🔴هیچ وقت اسفناج را دوبار گرم نکنید چون اسفناج از مواد غذاییه که با دوبار گرم شدن هم سرطانزا میشه و هم عامل سنگ کلیه!! ♡• •♡• •♡
✨﷽✨ ✨ تا تلاشی نکنی چیزی تغییر نمی کنه... فکرتو خالی از افکار منفی و نمی تونم‌ها کن ببین به چه چیزی علاقه داری، از پس چه کاری برمیای، جایی که زندگی می کنی چه چیز تازه ای نیاز داره که اکنون نداره و جاش خالیه، هر ایده ای داری رو عملی کن و پیش برو... فراموش نکن همه افراد موفق یه روزی از خیلی خیلی کم شروع کردن تا شدن افراد بزرگ امروز 💫اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه به عشق ڪربلایت دیده بر هم می گذارم دلم را دست رویا می سپارم ڪه شاید بر ضریحت یابن الزهرا سر گذارم صلی الله علیک یا ایاعبدالله 💫✨
🍃با دستهای خالی به دنیا آمده ایم با دستهای خالی هم از دنیا خواهیم رفت پس، 🌹نگران چیزهایی ڪه آرامش را از تو می گیرند نباش... 🍃نگرانی، مشڪل فردای تو را از بین نخواهد برد ، اما آرامشِ امروزت را قطعا از تو خواهد گرفت... 🌹ﻧﮕﺮاﻥ ﻓﺮﺩاﻳﺖ ﻧﺒﺎﺵ.. ﺧﺪاﻱ ﺩﻳﺮﻭﺯ و اﻣﺮﻭﺯﺕ ،ﻓﺮﺩا ﻫﻢ ﻫﺴﺖ.. ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻧﮕــــــــــــﺎﻩ خدا... 🍃امیدوارم همیشه در نگاهش باشی 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 🍃الهی به امیدتو🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚بر احمد و خُلق مهربانش صلوات 💚بر حیدر و صبر بیکرانش صلوات 💚ازفاطمه، مجتبی و مظلومِ حسین 💚تا حضرت صاحب الزمانش صلوات 💚✨اَللّهم صَلِّ عَلى محمّد 💚✨وَ آلِ محمّد 💚✨وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"یا اباعبدالله" صبح شد باز دلم تنگِ تو💔 از دور سلام تو نیاز و ضربانِ دلمے، ختمِ ڪلام صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین"ع" ‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
  یڪ جمعه بہ لطف حق تو را می‌بینیم در جمـع تمام شهـدا می‌بینیم ما پرچم سـرخ یا لثـارات تـو را 🚩 درگوشہ‌ی صحن ڪربلا می‌بینیم🕌 🌼أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯ای نام تو از نام خدا 🖤يا حضرت زهرا (س) 🥀ذكر تو شفای دردها 🖤يا حضرت زهرا (س) 🥀از بهر خدا به ما كن نظری 🖤یا حضرت زهرا (س) 🥀حاجات همه روا نما 🖤يا حضرت زهرا (س) 🥀ایام فاطمیه و شهادت 🖤حضرت فاطمه (س) فاطمه تسلیت 🏴 ‎‌‌‌‌‌‌
📖✨إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ ۖ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم (118 - مائده) ⚡️اگر آنان را عذاب کنی باز (خدایا) همه بندگان تو هستند، و اگر از گناه آن‌ها درگذری باز توانا و درست کرداری! ♦️این آیه سخن حضرت عیسی مسیح (ع) با حضرت حق‌تعالی در مورد امّت خویش است که در مورد او دچار گمراهی شده‌اند. ♦️آنچه بسیار عجیب است این‌که در انتهایِ آیه فوق عبارت "الْعَزِيزُ الْرَّحیم" نیاورده است که اشاره به رحمت خداوند در مورد کسانی کند که در مورد حضرتش دچار کفر و شرک شده‌اند، بلکه اشاره به "عَزیز و حَکیم" بودن حضرت حق‌تعالی دارد، یعنی خداوند برخی گناهان را هم از روی حکمتی می‌بخشد که ما از آن غافلیم و شاید حکمتش این باشد که آنان از روی عمد در گمراهی نیفتاده‌اند. 💥در قنوت نماز بهتر است این آیه را در حق خود چنین بخوانیم: ✨💎✨ٳلهی وَ رَبِّی إِنْ تُعَذِّبْی فَإِنَّی عِبَدُكَ ۖ وَإِنْ تَغْفِرْ لِی فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 🌟خدایا! پروردگارا! اگر مرا برای گناهانم عذاب کنی، من بندۂ تو هستم (و بنده در دست مولایِ خود اسیر است و تو بر اسیر خود رحم می‌کنی) و اگر مرا بیامرزی تو عزیزی (بخشیدنِ من از عزت و جلالِ تو نمی‌کاهد) و بر حکمت اموری که انجام می‌دهی واقف هستی! (خدایا!می‌دانی من هم به عمد، نافرمانی تو نکرده‌ام بلکه گناهانِ من از روی جهل‌ام بوده است)
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 19 دی ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:45 ☀️طلوع آفتاب: 07:15 🌝اذان ظهر: 12:11 🌑غروب آفتاب: 17:08 🌖اذان مغرب: 17:28 🌓نیمه شب شرعی: 23:27
☝️ 🍃 : ،،پس ازنمازظهرجمعه 🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت بعد از حمد ۷ توحید بخواند 🍃 ،100مرتبه 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ این ذکر بهترین داروی ،معنوی است 📚 مفاتیح الجنان أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
💠 غم و اندوه 👈افراد باید اندوهگین نشوند واگر هم اندوه در آنها وارد شد سعی بر برطرف کردن هرچه سریع اندوه خود نمایند 💔 امیر المومنین علیه السلام فرموده : اندوه نیمی از پیری است . 💔 در روایتی دیگر فرمود : اندوه بسیار موجب پیری میشود . 💔 پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : هر که اندوهش بسیار شود بدنش بیمار گردد . 💔 حضرت مسیح علیه السلام می فرمود هر که اندوهش بسیار باشد بدنش بیمار شود .
صبح ها با معده خالی خرما بخورید کسی که با معده خالی خرما میخورد ، کمتر دچار کمخونی میشود و بدنی مقاوم در برابر باکتریها و ویروسها دارد همچنین بخاطر افزایش سوخت و ساز بدن باعث لاغری می شود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼تقدیم به شما 🍃آدینه مبارک 🌼دوستان خوبم 🍃آدینه تون پراز شادی 🌼امیدوارم 🍃یه روزعالی راکنار 🌻خانواده ودوستان 🍃داشته باشید 🌼ثانیه ثانیه امروز رو 🍃به خوشی سپری کنید 🌼در کنار عزیزان تون ‎‌‌‌‌‌‌‌
🍂🍃🌸🍂🍃🌸 🍂🌸🍂 🌸 واقعی 🌸فرداش رفتم شرکت به بهانه موضوع کاری از منشی وقت گرفت م با داییش (مدیرعاملمون) صحبت کردم داییش متاسف بود زنگ زد به خواهرش زد رو آیفون…. – آخه خواهر من چرا با زندگی این دوتا بازی میکنی؟ چرا کمکشون نمیکنی که با هم ازدواج کنن؟؟ – من کاری به کارشون ندارم علی خودش میگه الان آمادگیشو نداره و نمیخواد ازدواج کنه…. حالم بد بود تمام بدنم میلرزید 🌸از اتاق مدیرعامل اومدم بیرون دیگه حاضر نبودم خودم رو سبک کنم  خواستگاری دقیقا افتاد روز تولدم صبحش برای آخرین بار رفتم علی رو ببینم انگار میخواستم آخرین شانسمم امتحان کنم وقتی همدیگرو دیدیم فقط همو بغل کردیم و گریه کردیم بعد علی بهم یه جعبه مربعی بزرگ داد توش یک گردن بند سنگین دو رو بود اون تلخ ترین کادو زندگیم بود…. من طلا میخواستم چیکار؟ من خودشو میخواستم…. انگار مزد دوستیمون رو بهم داد که وجدانش راحت باشه… خیلی باهم حرف زدیم من تمام سعیمو میکردم که روزنه ی امیدی پیدا کنم و پیشش بمونم اما نمیخواست زیر بار مسئولیتی بره که هیچ کس حاضر نبود تو اون مسئولیت بهش کمکی بکنه یا پشتش باشه! 🌸با گریه ازش جدا شدم تو کوچه ها الکی قدم میزدم به ادمها نگاه میکردم به زن و شوهرها که دست همدیگرو گرفته بودن به دختر پسرها که عاشقانه کنار هم قدم میزدن هزار تا ارزو داشتم هزار تا رویا هزارتا حرف نگفته تو گلوم بود اما باید راحت از کنارشون میگذشتم و فراموششون میکردم دلم میخواست برگردم و اخرین بار نگاهش کنم اصلا نه برگردم عقب تر برگردم اون روزها که قرار سینما گذاشت برای بار اول 🌸میگفتم نمیام مثل الان خوردش میکردم کاش هیچ وقت جواب ایمیلشو نمیدادم کاش کاش هنوزم وقتی بهش فکر میکنم یا براتون مینویسم بغضم میگیره 🌸 🍂🌸🍂 🍃🍂🌸🍃🍂🌸