eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.1هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چهارشنبه بهمن ماهتون 🤍سرشـاراز مهـر الهـی 🌸در این روز معنوی 🤍 از خـدا 🌸برای تک تکتون میخواهم 🤍شاخه های آرزوهاتون پربار 🌸درخت عمرتون پر ثمر 🤍و میوه های 🌸زندگیتون خوش رنگ باشه 🤍روزتون زیبا و در پنـاه خـدا 🕯شهادت جانگداز امام 🖤علی النقی الهادی تسليت باد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
⭕️ 🔅 : 🔸 افْضَلُ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ اِلَى اللّه ِ بَعْدَ المَعْرِفَةِ بِهِ الَصَّلاةُ وِ بِرُّ الْوالِدَيْنِ وَ تَرْكُ الْحَسَدِ وَالُعْجبِ وَالفَخْرِ ؛ 🔹 پس از خداشناسى، برترين كارى كه بنده به وسيله آن به خداوند نزديك مى شود عبارت است از: نماز، نيكى به پدر و مادر، و ترك حسد و خودپسندى و فخرفروشى. 📚 تحف العقول، ص 391 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 ✨ ✨ 🔹 کسی که از صحنه کاری غایب باشد، اما به آن کار(چه نیک و چه بد )راضی باشد،همچون کسی است که در صحنه ی عمل حاضر بوده و آن را انجام داده است. 📖 بحارالانوار ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 🔸: 🔹مـؤمن [به سه چـيز] مـحتاج است: ۱ ـ توفيق الهى، كه كارها را بخوبى به پيش ببرد. ۲ ـ واعظ درونى كه هر لحظه او را پند و انذار دهد. ۳ ـ پذيرش نصحيت از كسى كه او را پند مى ‏دهد. (تحف العقول، ص ۷۲۹) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💢 چهار نکته درباره 🚫 یعنی بریدن از خویشان- یکی از گناهان کبیره ️ است. ☝ اگر خویشان کنند انسان نمی تواند قطع رحم کند مگر اینکه در، صله رحم مفسده ای نظیر ذلت او باشد. ❌ خویشاوندانی که قطع رحم با آنان شامل کسانی است که در مراتب می شوند: مانند پدر، مادر، برادر و ... 👌 قطع رحم با ارحامی که آشکارا اگر موجب تنبیه آنها باشد، لازم است. 📚 : ۱. توضیح المسائل مظاهری ص ۴۳۷ ۲. رساله دانشجویی ص ۳۱۷ ۳. جامع المسائل فاضل ج ۱ ص ۲۴۳ س ۹۴۱ ۴. احکام دو دقیقه ای محمود اکبری ج ۳ ص ۱۴۲ 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ ✨كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا ﴿۳۶﴾ ✨همانا گوش و چشم و قلب ✨همه مورد پرسش واقع خواهد شد(۳۶) 📚سوره مبارکه الإسراء✍بخشی از آیه ۳۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌹 امام هادی علیه السلام:  شخص‌ شکرگزار ، به‌ سبب‌ شکر ، سعادتمندتر است‌ تا به‌ سبب‌  نعمتى‌ که‌ باعث‌ شکر شده‌ است‌ .  زیرا نعمت‌ کالاى‌ دنیاست‌ و شکرگزارى‌ ،نعمت‌ دنیا و آخرت‌ است‌ . 📚تحف‌ العقول‌ ، ص‌ ۵۱۲ ▪السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَن ▪ ِعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الزَّكِيَّ الرَّاشِدَ  @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
توبه روزی حکیمی با اصحابش در کشتی نشسته بودند. کشتی دیگر می‌ آمد و گروهی از اهل طرب در آنجا عیش‌ و‌ نوش می‌ کردند. شاگردان ذوالنون گفتند ای شیخ، دعا کن تا کشتی آنها غرق شود تا شومی آنها رفع شود. حکیم برپای خاست و دست‌ ها را بلند کرد و گفت بار خدایا، چنان که این گروه را در این جهان، عیش خوش داده‌ ای، اندر آن جهان نیز عیش خوش بده. مریدان متعجب شدند. چون کشتی پیش‌ تر آمد و اهل طرب چشم شان بر ذوالنون افتاد، به گریه افتادند و بساط عیش‌ و‌ نوش را جمع کردند و به خدای بازگشتند. حکیم، شاگردان را گفت عیش خوش آن جهان، یعنی توبه در این جهان! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
خداوند روزی می دهد از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند، چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 🌸 🌸 یکی از عرب بنام (شَن) مدتی بود به دنبال عاقله‌ای می‌گشت تا هم شان او باشد. ولی موفق به یافتن چنان شخصی نمی شد. 🌸 در یکی از با مردی همراه شد در بین راه به او گفت : کجا میروی؟ مرد گفت : به محل . چون هر دو مشترک بود با هم به راه افتادند. مقداری راه که رفتند، از آن مرد پرسید : 🌸 تو حمل می کنی یا من تو را حمل کنم؟ آن مرد گفت : ای نادان من و تو هردو ایم‌ چگونه من تو را بردارم یا تو مرا؟ 🌸( شَن )چیزی نگفت و ساکت شد. در بین راه به روستائی رسیدند که از محصول درو شده در کنار آن به چشم می‌خورد! 🌸 مرد پرسید : به نظر تو این محصول شده یا نه؟ آن مرد گفت: عجب هستی !!! محصول شده را می‌بینی و می گوئی خورده شده یا نه ؟!! 🌸چیزی نگفت و به راه خود ادامه دادند. چون وارد روستا شدند ای را بر دوش مردم دیدند که به سوی می بردند. ( شَن )از دوستش پرسید: به نظرت او این مرده است یا زنده؟ 🌸 آن مرد گفت : من تر از تو ندیده‌ام!!!! مرده ای را روی مردم مشاهده می کنی و از حیات و ممات او سوال می کنی !؟ 🌸 مرد ساکت ماند. بالاخره به مقصد رسیدند و مرد عاقل کرد تا از دوست همسفرش جدا شود . اما او اجازه نداد و گفت : که باید به خانه ام بیائی و او را به خانه برد . 🌸چون به خانه رسید به دخترش که (طبقه) نام داشت گفت : بسیار نادانی با خود آورده‌ام که واقعاً احمقانه در بین راه مطرح می‌کرد!! 🌸 دختر گفت : چه سوال هایی می پرسید ؟ تمام سوالات آن مرد را بیان داشت . دختر گفت: ای پدر این تنها نیست بلکه بسیار عاقل است و سوالهای او را اینک برایت می گویم ... 🌸 اما اینکه پرسید: تو مرا بر یا من تورا منظورش این بود : که با من میزنی یا با تو حرف بزنم!؟ تا راه را متوجه نشویم! 🌸 اما این که پرسید: این محصول را فروخته و پول آنرا خورده اند یا نه ، منظورش این بود که آیا این محصول را فروش کرده اند یا نه؟ 🌸 و منظورش از سوال سوم این بود : که آیا این مرده است یا نه ، این بود که آیا این را هست که او را زنده دارد یا نه؟ 🌸 آن مرد نزد بازگشت و گفت: می‌خواهی جواب را بگویم ؟ 🌸آنگاه را مطرح کرد. گفت : این از تو نیست راستش را بگو که چه کسی این جوابها را داده؟ 🌸میزبان گفت : همانجا (شَن) گفت : آنچه خواستم اینک یافتم و رسماً از دخترت می کنم و همانجا آن دختر را به گرفت و به بازگشت....🌺 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
ارزش خاک ميهن برای ناصرالدين شاه! هدیه گوشه‌ای از ایران به اعليحضرت تزار همه روسيه! اسناد قرارداد مورخ ۲۷ ماه می ۱۸۹۳ روسيه و ايران، ۹ جولای همين سال ميان دو دولت مبادله شد و در اروپا (نه در تهران!) انتشار يافت!. به موجب اين قرارداد، ناصرالدين شاه قاجار منطقه مرزي «فيروز» را به «اعليحضرت تزار همه روسيه!» بخشيده بود و خط مرزي دو كشور به سود روسيه تغيير يافته بود. اين ناحیه اينک در جمهوري ترکمنستان واقع شده است. منطقه فرارود (شمال رود جیحون = آمودریا) در یک رشته عملیات نظامی هشت ساله (از ۱۸۷۳ تا ۱۸۸۱) به تصرف کائوفمان ـ ژنرال آلمانی نژاد روسیه درآمد و برغم تاجیک و پارسی زبان بودن میلیونها تن از ساکنان منطقه، ترکستان روسیه نامیده شد. روسها که با لندن بر سر تقسیم آسیای میانه و آسیای جنوبی میان خود به سازش دست یافته بودند.. سپس ایران را مجبور به امضای قرارداد ۲۱ سپتامبر ۱۸۸۱ و برسمیت شناختن وضعیت تازه و از دست دادن سرزمین‌ها ازجمله مرو، اشک آباد (عشق آباد)، سرخس و ... و تحویل آنها تا سال ۱۸۸۴ به روسیه کردند و خواستند که تا رود اترک عقب برود!. قبلا، دولت تهران که با تهدید نظامی روسیه رو به رو بود از دعاوی خود در بخارا و سمرقند انصراف داد و در ماه می ۱۸۹۳ (طبق تقاضا، و بدون تهدید نظامی) منطقه فیروز هم از دست رفت. قاجارها از ايل مغولي «قجر» و از اعقاب قاجار نويان ـ اميرزاده مغول بودند که با چنگيز به آسيای ميانه آمده بود. از رفتار خانها و سلاطين قاجار که در کتب تاريخ و يادداشت های رجال معاصرشان مندرج است چنين برمي آيد که جز نفع شخص خود و ارضاء نفس در انديشه اموری ديگر نبودند و کوشش آنان تنها اين بود که بر مسند قدرت باقی بمانند! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
تعهد ، غیرت ، شجاعت نگهبانى كه استاندار وهمراهان را به باغ شاهزاده ماهان راه نداد!؟ حدود ظهر بود كه تصميم گرفتيم به ماهان برويم وضمن بازديد از باغ شاهزاده كه باز سازى ان در دستور كار قرار داشت ومتاسفانه در استانه تخريب و ويرانى قرار گرفته بود ساعاتى رادر فضای ارام و دلنشينش سپری كنيم پيكان ابى شخصى اقاى مرعشى كه معمولا در سفرهاى تفريحى و غير دولتى استفاده مى شد ما را به باغ رساند با كوبيدن درب اصلى باغ نگهبانى كه در بام عمارت ورودى قرار داشت با صدای بلند گفت فصل برداشت ميوه است وكسى حق ورود به باغ را ندارد اقای مرعشی استاندار با خنده وسلام واحوالپرسى خطاب به نگهبان گفت برادر اقايون از روساى استان ومن هم راننده ايشان هستم درب را باز كن براى بازديد امده اند نگهبان گفت به قيافتون هم نميخوره بلف نزن اگر اومديد ميوه بخوريد بريد باغهاى ديگه اينجا باغ مردم و ميوه بيت المال است ومن هم اجازه نميدم حتى يك دانه ميوه هم بخوريد! اقای مرعشى كه با زبانش مار را از سوراخ بيرون مي كشد وهمين زبانش هم هست كه گاه به عرش و انگاه كه به زخم زبان بدل مى شود به فرشش كوبيده !؟ همه راه هاى ممكن وحتى پيشنهاد يك ماه حقوق در ازاى باز كردن در را بى نتيجه ميديد رو به اقای اخلاقى نيا ( نماينده وقت قائم مقام رهبرى در دانشگاه هاى كرمان ) كرد وگفت حاج اقا شما عمامه اتان را بگذاريد شايد به احترام وترس از شما درب را باز كند واجازه ورود بدهد! حالا ديگر همه ما از پيكان پياده وبا خنده صحنه مذاكره سخت حاكم كرمان ونگهبان باغ را تماشا ميكرديم. نگهبان وقتی حجت الاسلام اخلاقى نيا را با عبا و عمامه ديد با خنده گفت اين لباسها رو از كجا اوردين وبعد ادامه داد امروز هر كى ميخواد خلافى بكنه واز دست مأمورا در بره از اين لباس سوء استفاده ميكنه چند وقت پيش يه قاچاقچى رو دستگيركردن كه لباس روحانیت رو پوشيده بوده بريد خجالت بكشيد. حسين اقا اينبار دومين برگ خود را در مذاكره سخت با نگهبان رو كرد وبا اشاره به اسحاق گفت برادر ايشان اقاى اسحاق جهانگيرى نماينده جيرفت هستندو نگهبان بلافاصله گفت همين سياه سوله وخطاب به اسحاق گفت بچه بمى !؟از خنده روده بر شده بوديم اقاى مرعشى كه كم كم عصبانى شده بود با اشاره به حسين اقا اسكندری گفت ايشان قائم مقام استاندار و بنده حسين مرعشى استاندار كرمان هستم وبا تحكم ادامه داد درب را باز كن نگهبان با كمال خونسردى گفت اگر تو استاندار كرمان هستى من هم ميرحسين موسوى نخست وزير هستم برو دنبال كارت بچه ! ميوه باغ شاهزاده خوردنى نيست اقای مرعشى كه بد جورى مستاصل شده بود خطاب به نگهبان گفت چه كسى به تو بگويد درب را باز ميكنی؟ نگهبان گفت، اقاى بخشدار ماهان همان كسى كه من را مامور حفاظت از باغ وميوه هاى بيت المال كرده ! حدود نيم ساعت طول كشيد تا توانستيم بخشدار را پيدا و به باغ وارد شويم!! حاج اقا اخلاقی نيا كه در سخنورى ونويسندگى و سواد و روشنفكرى وساده زيستى و به روز بودن نمونه است وقتى در باغ با هم قدم مى زديم گفتند خدا كند همه ما تعهد وغيرت وشهامت اين نگهبان درحفظ بيت المال واموال مردم را داشته باشيم وفراموش نكنيم روز حساب را، روزی كه امدنش قطعى است. مظفر اسكندری زاده بخشی از دل نوشته های غريبی دهم تير ماه سال ١٣٩٤ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
*✨﷽✨* *📚 * *🌹روزی واعظی به مردمش می گفت:* *✍ای مردم! هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید،* *می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه می‌رود.* *🔰جوان ساده و پاکدل، که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود. چون این سخن از واعظ شنید، بسیار خوشحال شد. هنگام بازگشت به خانه، دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت...* *روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد. آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند. روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند. واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد.* *چون به رودخانه رسیدند، جوان "دعا" گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت، اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت...* *جوان گفت: "ای بزرگوار!تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین می‌کنم پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!* *واعظ، آهی کشید و گفت: حق،* *همان است که تو می گویی،** *اما دلی که تو داری، من ندارم*. *📚حکایت ها وداستانهای آموزنده* @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان