eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.9هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
15.6هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو بر خلق خوش و خوی محمد (ص) صلوات بر عطر گل روی محمد (ص) صلوات در گلشن سر سبز رسالت گویید بر چهره گل بوی محمد (ص) صلوات 🍃💚اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃💚مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃💚وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو بر خلق خوش و خوی محمد (ص) صلوات بر عطر گل روی محمد (ص) صلوات در گلشن سر سبز رسالت گویید بر چهره گل بوی محمد (ص) صلوات 🍃💚اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃💚مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃💚وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✾ ✾ ✾ ════💝══   سہ شنبہ شدُ و پَرزدم سوی تو شدَم سائل ديدن روی ِتو بہ اِذنْ چهارده نور پاڪ جهان شدم جان نثار امام زمان عج دوباره سه شنبه و دلتنگ جمکران شدم...!!🍃 السلام علیک یاصاحب عصروزمان عج❣ 🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
یا حسین❤️ اول صبح به سمت حرمت روکردم دست بر سینه سلامی به تو دادم ارباب سر صبحی شده و باز دلم دلتنگ است☀️ السلام ای سبب سینه تنگم ارباب💔 السلام عليك يا اباعبدالله الحسین❤️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ کسانی که گفتند پروردگار ما الله است سپس بر این ایمان پایداری کردند هیچ ترس و یأس و اندوهی به خود راه ندهند زیرا آنها اهل بهشتند و به پاس عملکرد خویشان جاودانه در آن خواهند ماند 📖(سوره مباركه الاحقاف آيات ١٣ و ١٤) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: 💫☀️ای داود! کسی را در خانهٔ خود ساکن می‌کنم و نماز او را قبول می‌کنم که در مقابل من فروتنی کند از برای عظمتِ من، روز خود را با یاد من شب کند و نفس خود را از خواهش‌هایِ دنیا بازدارد و برای رضایِ من شکم گرسنگان را سیر کند و جای دهد غریبی را و بلارسیده را رحم کند. 💢چنین کسی نور او در آسمان چون خورشید تابان می‌درخشد و چون مرا بخواند در جواب او لبیک می‌گویم و چون از من سؤال کند عطایش می‌کنم و مَثَل او در میان مردم، مانند بهشت است که هرگز نهرهای آن خشک نمی‌شود و میوه‌هایش نمی‌پوسد. 📚معراج السعاده (ملا احمد نراقی) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👌4 قاشق چای خوری عسل، یک قاشق چای خوری پودر دارچین و 3 فنجان آب گرم را با هم بجوشانید. وبعداز ولرم شدن عسل را اضافه کنید 3 یا 4 بار در روز میل کنید. 👌مصرف مداوم این معجون راز عمر طولانی شما خواهد بود. 🔴فوروارد کنید برای عزیزانتون🌺 واونایی که دوست دارین عمرشون طولانی باشه🔴 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ارزش قلب به عشق 🌹ارزش سخن به صداقت ❤️ارزش چشم به پاکی 🌹ارزش به وفاست ❤️و ارزش تـو ای 🌹به انـدازه تـمام دنیـاست... ❤️تقدیم به قلب مهربون شما 🌹سه‌شنبه تون زیبا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم💜 من شایستگی لذت بردن از زندگی را دارم. هرچه می‌خواهم می‌طلبم ﻭ با شادی و خوشی، پذیرای آن هستم. پروردگارا سپاسگزارم❣ 🌹تقدیم به شما دوستان مهربان🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 اگر پرنده بودم..... بالیدن را از همان ابتدای تولد در لانه می اموختم..انگونه که هم پای عشق نهایت را تجربه کنم.... 👆 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✍🏼 گویند دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و رفت! در راه با پروردگار سخن می‌گفت: ای گشاینده گره‌های ناگشوده! عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای. در همین حال ناگهان گره‌ای از گره‌هایش باز شد و گندم‌ها به زمین ریخت! او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز که این گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ نشست تا گندم‌ها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه‌ها روی ظرفی از طلا ریخته‌اند! ندا آمد که: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتــاح راه💚 《 مولانـــــا 》 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
شبی آقا محمد خان قاجار نتوانست از زوزه شغالان بخوابد. صبح که از خواب برخاست، مشاورانش را فراخواند و از آن ها کیفری بایسته برای شغالان طلب کرد. هر یک کیفری سخت را برای شغالان پیشنهاد کردند، اما او هیچ یک را نپسندید و مجازاتی سخت‌تر را برای شغالان جست وجو می کرد. دستور داد تمامی شغالانی را که در آن حوالی یافت می شد بیابند و زنده به حضورش آورند. وقتی شغالان را به حضورش آوردند، بر گردن تمامی آن ها زنگوله‌ای آویخت و آن ها را دوباره در صحرا رها کرد. طعمه‌ها از صدای زنگوله شغالان می‌گریختند و هیچ یک نمی توانستند طعمه‌ای شکار کنند. چند روزی بدین نحو سپری شد تا همگی از گرسنگی مُردند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فقیری از بازار عبور می کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد. هنگام رفتن صاحب دکان گفت : تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی. مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا می گذشت. از بهلول کمک خواست. بهلول به آشپز گفت : آیا این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت : نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت : ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت : این چه طرز پول دادن است؟ بهلول گفت : مطابق عدالت است کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند. 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
👌حکایت این روزای ما !!! در زمان یکی از شاهان شایعه شد که شاه مرده است. شاه دستور داد که عامل شایعه پراکنی را پیدا کنند. عامل را که یک پیر زن بود پیدا کردند و نزد پادشاه بردند. پادشاه به پیرزن گفت: چرا شایعه مرگ مرا درست کرده ای، در حالی که من زنده هستم!؟ پیرزن پاسخ داد: من از اوضاع مملکت به این نتیجه رسیدم که شما دار فانی را وداع گفته اید. چون هرکسی هرکاری که دلش بخواهد انجام می دهد. قاضی رشوه می گیرد‌. داروغه به همه زور میگوید و باج خواهی می کند. کاسب ها هم که کم فروشی و گران فروشی می کنند. هیچ دادخواهی هم پیدا نمیشود و هیچکس به فکر مردم نیست و مردم به حال خود رها شده اند. لاجرم فکر کردم که شما در قید حیات نیستید و مملکت صاحب ندارد... 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
روزی فقیری با لباس چر کین به نزد پادشاهی در آمد! پادشاه از آمدن او روی در هم کشید. یکی از نزدیکان پادشاه گفت: ای بی ادب! این مقدار هم نمی‌دانستی که با لباس کثیف نزد سلاطین آمدن عیب است؟!  فقیر در پاسخ گفت: با لباس چرکین از پیش پادشاهان برگشتن، عیب دو چندان است!  پادشاه را این سخن خوش آمد و او را خلعت فراوان بخشید http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 🌼🌿🌼🌿🌼🌿
سفر شگفت‌انگیز امام صادق علیه‌السلام با کشتیِ که پرچم آن منقش به نام حضرت مهدی عجل‌الله فرجه بود... داودبن‎کثیر رقّّی گوید: وارد شهر مدینه شده و به محضر امام صادق -علیه السلام- شرفیاب گردیدم، هنگامی‌که در مجلس ایشان جای گرفتم شروع به گریه نمودم. امام صادق«علیه السلام» فرمود: «داود! چه‌چیز باعث گریه‌ی تو شده است»؟ عرض کردم: «ای پسر رسول خدا«ص» عدّه‌ای به ما می‌گویند: خداوند به شما اهل بیت پیامبر فضیلتی خاص غیر از آنچه به دیگران نیز داده، عنایت نکرده و برتری خاصی به شما غیر از آنچه به دیگران بخشیده، نداده است»؟! امام فرمود: «نفرین شده‌ها دروغ گفته‌اند». آنگاه برخاست و با پای خویش ضربه‌ای به دیوار خانه زد. و خطاب به آن فرمود: «به قدرت خدا به‌ وجود آی»! ناگهان یک کشتی از یاقوت سرخ به‌ وجود آمد که در وسطش مروارید سفیدی قرار داشت و بر بالای کشتی، پرچم سبزی بود که بر رویش نوشته شده بود: «خدایی جز خدای یگانه نیست، محمّد -صلی الله علیه و آله- رسول خداست و قائم -عجل الله تعالی فرجه الشریف- دشمنان را به هلاکت خواهد رساند و مؤمنان را برخواهد انگیخت و خداوند او را به‌وسیله‌ی فرشتگان یاری خواهد ساخت». و در وسط کشتی چهار صندلی از انواع گوهرها بود که امام صادق «ع» بر یکی از آن‌ها نشست و مرا بر یکی از آن‌ها و فرزندشان موسی (امام کاظم (علیه السلام)) را بر یکی و فرزند دیگرشان اسماعیل را بر یکی دیگر از آن‌ها نشاند و خطاب به کشتی فرمود: «به برکت خداوند عزّوجلّ به راه بیافت». کشتی در دریایی خروشان که سفیدتر از شیر و شیرین‌تر از عسل بود به حرکت درآمد و میان کوه‌هایی از مروارید و یاقوت روان شدیم تا به جزیره‌ای رسیدیم که در میانش گنبدهایی از مروارید سفید بود و فرشتگان گرداگرد آن‌ها حلقه زده بودند و ندا می‌دادند: «خوش آمدی! خوش آمدی! ای پسر رسول خدا «صلوات الله و سلامه علیه و اله »! امام صادق«علیه السلام» فرمود: «این‌ها گنبدهای امامان از خاندان و نسل محمّد -صلی الله علیه و آله- هستند، هرگاه یکی از ایشان از دنیا برود نزد این گنبدها بیاید تا فرا رسیدن آن زمانی‌ که خداوند در قرآن فرموده است: «سپس شما را بار ديگر بر آن‌ها چيره مى‌كنيم و شما را به‌وسيله‌ی اموال و فرزندان كمك خواهيم‌ كرد؛ و نفرات شما را بيشتر از دشمن قرار مى‌دهيم.(اسراء/۶) 📗تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۸، ص۹۴ 📗مسند الإمام الصادق، ج۱، ص۱۲۵ 📗بحار الأنوار،ج ۴۷، ص ۱۵۹ 📗دلایل الإمامهًْ، ص۲۹۴ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔥 زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟ شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن! زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت : چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید.. و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم و آن زن گفت :کمی صبر کن نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟! شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. در حال حاضر شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد و اطلاع دیگری از وی در دسترس نیست! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 🏷دو درويش در راهی با هم می‌رفتند. يكی بی‌پول بود و ديگری پنج دينار داشت. درویش بی‌پول، بی‌باک می‌رفت و به هر جايی که می‌رسيدند، چه ايمن بود و چه ناامن، به آسودگی می‌خوابيد و به چيزی نمی‌انديشيد. اما ديگری مدام در بيم و هراس بود كه مبادا پنج دينار را از كف بدهد. بر چاهی رسيدند كه جای دزدان و راهزنان بود. اولی بی‌پروا دست و روی خود را شست و زير سايه‌ی درختی آرميد. در همين حين متوجه شد که دوستش با خود چه كنم چه كنم می‌كند! برخاست و از او پرسيد: اين چندين چه كنم برای چيست؟ گفت: ای جوانمرد! با من پنج دينار است و اينجا ناامن است و من جرات خفتن ندارم. مرد گفت: اين پنج دينار را به من دِه تا چاره‌ی تو كنم. پس پنج دينار را از وی گرفت و در چاه انداخت و گفت: رَستی از چه كنم چه كنم! ايمن بنشين، ايمن بخسب، و ايمن برو، که آدم فقير، دژی‌ست كه نمی‌توان فتحش كرد. به کانال ما بپیوندید🔽 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📝 شیری در بیشه ای می زیست و روباهی دور و برش می پلکید و از مانده خوراکش روزگار می گذرانید. شیر به بیماری کچلی دچار شد و بسی تلاش می کرد اما به شکاری دست نمی یافت. روباه از شیر پرسید: یا سلطان دلیل ناتوانیت چیست؟ شیر پاسخ داد: بیماری کچلی گریبانم را گرفته است و دارویی جز مغز خر ندارد. روباه گفت: دوای دردت را می شناسم و آن را برایت می آورم. پس روباه به دنبال خری رفت که بار فراوان بر پشتش حمل می کرد و پریشان بود. روباه از خر پرسید: چرا زار و نزار می بینمت؟ خر پاسخ داد: کارم زیاد است و خوراکم کم روباه گفت: پس چرا اینجا مانده ای؟ خر پاسخ داد: راهی برای فرار ندارم. کجا بروم که آدمی دیگر در بندم نکند و گرسنگی ام ندهد؟ روباه گفت: با من بیا تا به جایی دور و سرسبز برویم که خوراک فراوان دارد و ماده خری زیبا و بی همتا نیز در آنجا می چرد. پس خر به دنبال روباه راه افتاد و رفتند تا به کمین گاه شیر رسیدند. شیر بر خر جهید اما ناکام ماند و خر از دام او فرار کرد و خود را نجات داد. شیر به روباه گفت: اگر یک بار دیگر خر را به اینجا بیاوری، جان از دستم به در نمی برد. پس روباه به سراغ خر رفت و به او گفت: چرا فرار کردی!؟ آن ماده خر از شور و شوقی که داشت بر تو جهید. اگر نرم برخورد کرده بودی همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت. نره خر که این حرف را شنید، و عر عر کنان به سمت بیشه دوید. پس اینبار شیر بر او جهید و در یک چشم به هم زدنی خر را درید و به روباه گفت: پزشکان سفارش کرده اند که چیزی نخورم مگر اینکه خود را شسته و پاکیزه کرده باشم. پس چشم از لاشه خر بر ندار تا بروم خودم را بشورم و باز گردم. و چون شیر به حمام رفت، روباه به خوردن مغز خر مشغول شد. شیر که بازگشت، شکارش را جستجو کرد و از روباه پرسید: پس مغز خر کجا رفت!؟ روباه پاسخ اش داد: اگر این خر مغز داشت که پس از رها شدن از چنگ تو، بار دیگر به دام نمی افتاد. آری دوستان... هرگز یک اشتباه را دوبار تکرار نکنید... 👈 کانال حکایت نامه @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺎﻩ ﻋﺒﺎﺱ ﮐﺒﯿﺮ ﺩﺭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻋﺎﻟﻢ ﺯﻣﺎﻧﻪ " ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﺋﯽ" ﺭﺳﯿﺪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻭﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ " ﺍﺻﺎﻟﺖ ﺫﺍﺗﯽ ِ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﺷﺎﻥ " ؟ ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﻈﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺷﺮﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ " ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﺍﺭﺟﺢ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺷﺎﻩ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ! ﺑﺤﺚ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﯿﭽﯿﮏ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻨﺎﭼﺎﺭ ﺷﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺣﺮﻓﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺳﯽ ﻧﺸﺎﻧﺪ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺷﯿﺦ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﻡ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ ﺳﻔﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻭﺑﺮﻗﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻬﻤﺎﻧﺨﺎﻧﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﺷﻤﻊ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ ! ﺩﺭﻫﻨﮕﺎﻡ ِ ﺷﺎﻡ ، ﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﯽ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺦ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﺍﺯ " ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎ ﺍﻫﻞ ﺭﺍ ﺍﻫﻞ ﻭ ﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﻫﻤﻴﺖ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﺍﺳﺖ ﺷﯿﺦ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ِ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﺮﻁ ﺣﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﻡ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ!!! ﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺷﯿﺦ ﺳﺨﺖ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯿﺴﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﺜﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﺮﻭﺯ!!! ﮐﺎﺭ ِ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﮐﺘﺴﺎﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻭﻣﻤﺎﺭﺳﺖ ﻭﺗﻤﺮﯾﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺷﯿﺦ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﻩ ﻋﺒﺎﺱ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺩﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ . ﻟﺬﺍ ﺷﯿﺦ ﻓﮑﻮﺭﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ . ﺍﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﯿﺪﺭﻧﮓ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺷﺪ ﭼﻬﺎﺭ ﺟﻮﺭﺍﺏ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﻮﺵ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻬﺎﺩ ....... ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻃﺒﻖ ﻗﺮﺍﺭ ﻗﺒﻠﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺭﻓﺖ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﻫﻤﺎﻥ . . . . . . ﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭﺍﻧﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺗﺎﮐﯿﺪﯼ ﺑﺮ ﺻﺤﺖ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺩﯾﺪ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﯿﺦ ﺭﺟﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﯿﺦ ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﻨﮕﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﺎ ﺷﺪ ﯾﮏ ﮔﺮﺑﻪ ﺑﻪ ﺷﺮﻕ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﻏﺮﺏ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺎﻝ ﻭﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺟﻨﻮﺏ ............ ﻭﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺷﯿﺦ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﭘﺸﺖ ﺷﺎﻩ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻬﺮﯾﺎﺭﺍ ! ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺻﺎﻟﺖ ِ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻮﺵ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﮔﺮﭼﻪ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﻫﻢ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ" ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ! ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎ " ﺗﺮﺑﻴﺖ " ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﻫﻠﻲ ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻲ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻮﺵ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﺍﺻﻞ ﻭ ” ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺷﻴﺮ ِ ﻧﺎ ﺍﻫﻞ ﻭﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺩﺭﻧﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ . @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻 ✍حضرت عيسى(ع) با اصحاب خود نشسته بودند که هیزم‌شکنی از کنار آنها گذشت. حضرت عیسی(ع) به اطرافیان فرمودند: این هیزم شکن به زودی خواهد مُرد ✍پس از مدتی، هیزم‌شکن با كوله‌بارى از هيزم برگشت. اصحاب به حضرت عیسی گفتند: شما خبر داديد كه اين مَرد به زودی مى‌ميرد ولی او را زنده مى‌بينيم. ✍حضرت عيسى(ع) به آن هیزم‌شکن فرمودند: هيزمت را زمین بگذار وقتی هيزم را باز كردند، ناگهان مارى سیاه كه سنگى در دهان گرفته بود را دیدند. ✍حضرت عيسى از هیزم‌شکن پرسيدند: امروز چه عملی انجام دادی که این بلا از تو دفع شد؟ هیزم‌شکن پاسخ داد: دو عدد نان داشتم. فقيرى دیدم؛ يكى از نان‌ها را به فقیر دادم. 📚عده الداعی و نجاح الساعی، صفحه۸۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍌خواص میوه های زرد رنگ: 🍋 لیموترش: دشمن عفونت 🍋 لیموشیرین: رفع التهاب+ادرار آور 🍍 آناناس: درمان فشار خون 🍈 زردآلو: محافظ قلب 🥑 انبه: تقویت دستگاه گوارش 🍌 موز: عضله ساز @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ مغرور نباشیم وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد، وقتی میمیرد مورچه،او را میخورد شرایط به مرور زمان تغییر میکند پس خوب باشیم و خوبی کنیم... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸زندگی آرام است 🌼مثل آرامش یک خواب بلند 🌸زندگی شیرین است 🌼مثل شیرینی یک روز قشنگ 🌸زندگی رویایی است 🌼مثل رویای یک کودک ناز 🌸زندگی زیباست 🌼مثل زیبایی یک غنچه ی باز 🌸زندگی تیک تیک این ساعتهاست 🌼زندگی چرخش این عقربه هاست 🌸زندگی راز دل مادر من، مادر تو 🌼زندگی پینه ی دست پدر است 🌸زندگی مثل زمان در گذر است 🌼زندگی آب روانیست روان میگذرد 🌸آنچه تقدیر منو توست همان میگذرد 🌼زندگی کن زندگی دیدن لبخند خداست @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 دلم آشفتـــــه و غم بی امان است که غم ازدوری صاحب زمان است سه شنبه شور و حالم فرق دارد دلم مهمــــــان صحن جمکران است 🌼 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh