هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
🔹 #خاکشیرقاتلکبدچرب !
طب سنتی مصرف خاکشیر را
برای پاکسازی کبد توصیه میکند.
هر روز صبح 2 قاشق غذاخوری
خاکشیر رو در 2 لیوان آب بجوشانید،
ناشتا میل کنید و تا نیم ساعت چیزی نخورید.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 سلام
یکشنبه اسفند ماهتون
پر از زیبایی
روزتون پر انرژی
چهره تون شاد و خندون
لبتون پر از تبسم
قلب تون پر از نور الهی
و زندگیتون پر ازبرکت
رحمت و نعمت الهی
💖 یکشنبه تون معطر به عطر الهی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
📚حکایت بسیار شنیدنی
استاد حجت الاسلام تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان از زبان خود ایشون شنیدیم آیت الله کشمیری میفرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زندهس یا مرده و کجا دفنه، ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زندهس یا مرده، گفت مرده.
آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود. این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلاً فاطمه. ولی این شخص می فهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک! آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهراء (سلام الله علیها)، به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس، دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یِکَم جا خورد و کمی عقب رفت چند بار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟
اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن، به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هر جای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه!!!. *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#اتزریق_نرژی_مثبت😍
✨من قوی ام چون ضعفهای خودم را میدانم.
✨من زیبا هستم چون از عیبهایم آگاهم.
✨من عاقلم چون ازاشتباهم درس میگیرم.
✨من عاشقم چون نفرت راحسڪردهام و میتوانم بخندم
#خدایاسپاسگزارم❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگو خدا چرا من !
پروردگارا!
کسی که در دامان تو پناه گرفت،
طعم بی پناهی را نمی چشد
هر کس که مدد از تو گرفت، بی یاور نمی ماند
آن که به تو پیوست،تنها نمی شود
📖@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∞♥∞
ببینید چه زیبا ما باید عبادت ڪنیم...🕋🕊
#امام_زمان♥
#استاد_رائفی_پور🍃
#پیشنهاد_دانلود👌🏻
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📚#داستان_آموزنده
🔆چه كنم با شرم؟
🍃مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله عليه و آله آمد وگفت: (( يا رسول الله!گناهان من بسيار است . آيا در توبه به روى من نيز باز است؟
🍃 پيامبر (ص) فرمود: آرى، راه توبه بر همگان، هموار است . تو نيز از آن محروم نيستى .
🍃مرد حبشى از نزد پيامبر (ص)رفت . مدتى نگذشت كه بازگشت و گفت:
🍃يا رسول الله!آن هنگام كه معصيت مىكردم، خداوند، مرا مىديد؟
🍃پيامبر (ص) فرمود: آرى، مىديد مرد حبشى، آهى سرد از سينه بيرون داد و گفت:
🍃 توبه، جرم گناه را مىپوشاند؛ چه كنم با شرم آن؟
👈 در دم نعرهاى زد و جان بداد
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
🔶اگر راز بهترین زندگی را داشتن رو میخواهی بسم الله...
💠 امام على عليه السلام:
🔹 زندگى آن كس از همه بهتر است كه مردم در پرتوِ احسان و كمك او زندگى كنند.
📗ميزان الحكمه ج8 ص345
#احسانونیکوکاری
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎حضرت فاطمه زهرا عليها السلام :
🔹 هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد ، خداوند عزّ و جلّ بهترين كارى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد
📚ميزان الحكمه، جلد 4، صفحه 49
#عبادتخالصانه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
☝️📰 #عکس_نوشته📰☝️
#احکام_شرعی #احکام_خمس
تعیین ابتدای سال خمسی چگونه است؟
➖〰➖〰➖〰➖〰
#خمسنفقه‼️میزان نفقه
۱. نفقۀ زن که بر شوهر واجب است، چه مقدار است؟
۲. آیا #نفقه ای که زن از شوهر دریافت می کند، در صورتی که تا پایان #سالخمسی باقی بماند، #خمسدارد؟
✅ج:
۱) #نفقۀواجب_زن عبارت است از هر آنچه زن به طور متعارف به آن احتیاج دارد، مانند غذا و وسایل مورد نیاز آن، لباس، مسکن، هزینۀ درمان بیماری های متعارف و نظافت و ... به مقدار و کیفیتی که برای امثال او متعارف است.
۲) نفقه خمس ندارد، هر چند احتیاط مستحب است كه اگر از #مخارجسال زياد بيايد، خمس آن پرداخت شود.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً (۴)
✨و هركس از خدا پروا كند
✨براى او در كارش آسانى قرار مىدهد(۴)
📚 سوره مبارکه طلاق✍آیه ۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
شخصی ﺑﺎ یک ﺟﻤﻠﻪ همسرش را ﺭﻧﺠﺎند و سپس ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ. اﺯ ﺭاﻩ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝهمسرش ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ. اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ. ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: برای ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ دهی؛ﺟﻮاﻥ ﺑﺎﺷﻮﻕ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ
ﭘﻴﺮ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﮔﻔﺖ: اﻣﺸﺐ ﺑﺎلشتی اﺯ ﭘﺮ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﻛﻦ ،ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﻼﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ای ﻳﻚ ﭘﺮ ﺑﮕﺬاﺭ ﺗﺎ ﭘﺮﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﻛﺮﺩی ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ
ﺟﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭا ﺑﻪ آن کار ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ. اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ اﺯ ﺳﺮﻣﺎی ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮد تا بالاخره کار تمام شد. ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩی ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺣﺎﻻ ﭼﻪ ﻛﻨﻢ
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﻭﻟﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ. اﻭ ﺑﺎ ﺳﺮاسیمگی ﮔﻔﺖ: اﻳﻦ ﻏﻴﺮ ممکن اﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭی اﺯ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺩ ﭘﺮاﻛﻨﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ. ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﺜﻞ اﻭﻟﺶ نمیشود
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ! ﻛﻠﻤﺎتی ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میکنی ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻫﺎیی ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ...ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭﺑﺮاﺑﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩاﺭی دقت کن!
✅مواظب باشیم با حرفمامون دلی رو نشکنیم
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
✍#حکایت_گرگ_و_لک_لک
گرگی پاره استخوانی در گلویش گیر کرده بود.
پاره استخوان امانش را بریده بود و گرگ نای نفس کشیدن نداشت.
گرگ درمانده به هر در می زد و بدنبال کسی می گشت که استخوان را از گلویش بیرون کشد تا اینکه به لک لک رسید.
گرگ از لک لک خواست تا او را نجات دهد و در مقابل پاداشی به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ فرو نمود و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت: همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برایت کافیست و پاداش تو همین است که زنده ای
حکایت ما آدمهاست وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﺮﯾﻒ میگفت :
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ .. ﺑﻌﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺯ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻢ. ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ 17/5 ﮔﺮﻓﺖ ...
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻤﺘﺮ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ 15 ﮔﺮﻓﺖ.
ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ؛ ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ " ﮐﻠﯿﺪ" ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺁﺭﯼ ! ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﯿﺮ ﺗﺮﯾﻢ ﺗﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻛﻨﻴﻢ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ خوبی ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
حاکم از بهلول پرسید :
مجازات دزدی چیست؟
بهلول گفت :
اگر دزد سرقت را شغل خود کرده
باشد دست او قطع می شود
اما اگر بخاطر گرسنگی باشد
باید دست حاکم قطع گردد!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
✍#حکایت_عاقبت_دغل
مرد ثروتمندی گله ای گوسفند داشت.
شبها شیر گوسفندان را می دوشید و در آن آب می ریخت و می فروخت.
روزی چوپان گله به او گفت: ای مرد، در کارت خیانت نکن که آخر و عاقبت خوشی ندارد.
اما آن مرد به حرف چوپان توجه نکرد.
یک روز که گوسفندانش در کنار رودخانه مشغول چرا بودند، ناگهان باران تندی درگرفت و سیلی بزرگ روان شد و همه گوسفندان را باخود برد.
مرد ثروتمند گریه و زاری کرد و بر سر و روی خود زد که خدایا، من چه گناهی کرده ام که این بلا بر سرم آمد؟
چوپان گفت: ای مرد، آن آبها که در شیر می ریختی اندک اندک جمع شد و گوسفندانت را برد.
آری دوستان
سزای کسی که کم فروش و گران فروشی می کند، همین است...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
بیطاری از خر کور یاد گرفته
هر وقت كسی از روی نابلدی به كاری دست بزند و باعث خرابی و نابودی آن كارشود، مثل فوق را دربارهاش میگویند.
بیطاری بود كه كارش بیشتر معالجه چشم خر بود. هرگاه خری مبتلا به چشم درد میشد و از چشمش آب میریخت، او را پیش بیطار میبردند. او هم بلافاصله میلی در چشم خر میكشید و به صاحبش وعده خوب شدنش را
میداد و از این راه مبلغ هنگفتی میگرفت. نتیجه چی بود؟ خر بیچاره را كور كردن.
یك روز یک آدم بیچاره كه از درد چشم رنج میبرد، آوازه شهرت بیطار را از فرسنگها راه دور شنیده بود به راه افتاد تا خود را به محكمه او برساند. چشم بیطار كه به مریض افتاد طمع براو غالب شد كه پول زیادی از طرف بگیرد. مرد را به داخل محكمه تاریک خود برد و به خیال اینكه چشم آدم هم حكم چشم خر را دارد همان میلی را كه در چشم خرها میكشید توی چشم آن مرد بیچاره هم كشید، كه ناگهان مرد از درد شروع به ناله كرد: « آی به دادم برسید، كور شدم!» و گریان و نالان چشمش را گرفت و به طرف آبادی خود به راه افتاد در بین راه چند نفر به او رسیدند پرسیدند: « كجا بودی؟ پیش چه حكیمی رفتهای؟» وقتی آن مرد بدبخت نام و نشونی حكیم را داد فهمیدند حكیم از خدا بی خبر همان میلی را كه در چشم خرها میكشید توی چشم این بابا هم كشیده و باعث كوری او شده. گفتند: «بابا، مگر او را نمیشناختی؟ یارو بیطاری از خر كور یاد گرفته.»
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
حاکمی به مردمش گفت : صادقانه مشکلات را بگویید
حسنک بلند شد و گفت :
گندم و شیر که گفتی چه شد؟
مسکن چه شد؟
کار چه شد؟
حاکم گفت : ممنونم که مرا آگاه کردی، همهچیز درست میشود!
یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت : صادقانه مشکلاتتان را بگویید
کسی چیزی نگفت؛
کسی نگفت گندم چه شد و شیر چه شد؛
از میان جمع یک نفر زیر لب گفت :
حسنک چه شد!!؟؟
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚حکایت بسیار شنیدنی
استاد حجت الاسلام تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان از زبان خود ایشون شنیدیم آیت الله کشمیری میفرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زندهس یا مرده و کجا دفنه، ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زندهس یا مرده، گفت مرده.
آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود. این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلاً فاطمه. ولی این شخص می فهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک! آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهراء (سلام الله علیها)، به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس، دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یِکَم جا خورد و کمی عقب رفت چند بار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟
اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن، به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هر جای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه!!!. *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
پيرمرد هر بار كه می خواست اجرت
پسرک واكسی كر و لال را بدهد،
جملهای را برای خنداندن او بر روی
اسكناس می نوشت.
اين بار هم همين كار را كرد.
پسرک با اشتياق پول را گرفت و
جملهای را كه پيرمرد نوشته بود،خواند.
روی اسكناس نوشته شده بود:وقتی
خيلی پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن.
پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس
را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند.
پشت اسكناس نوشته شده بود:
كلک، تو كه هنوز پولدار نشدی!
پسرک خنديد با صدای بلند؛هر
چند صدای خنده خود را نمیشنيد...
🌹اگر می خواهی خوشبخت باشی
🌹براي خوشبختی ديگران بكوش...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚حکایت خواندنی
امام جعفر صادق (علیه السلام)فرمودند
دو مرد وارد مسجد شدند، یکی از آنها عابد بود و دیگری گنهکاروقتی که از مسجد بیرون آمدند،
مرد گنهکار، مؤمن راستین بیرون آمد
ولی مرد عابد، فاسق و گنهکار بیرون آمد! از این رو که عابد وقتی وارد مسجد شد، به عبادت خود می بالید و در اندیشه خود به عبادتش مغرور بود، ولی گنهکار در فکر پشیمانی از گناه و طلب آمرزش گناهانش از خدا بود.
خداوند به حضرت داود (ع) خطاب کرد:
(بشر المذنبین و انذر الصدیقین)
[گناهکاران را مژده بده و درستکاران راستگو را بترسان] حضرت داود (ع) عرض کرد:
چگونه گناهکاران را مژده بدهم و درستکاران را بترسانم
خداوند فرمود: به گناهکاران مژده بده که من پذیرای توبه و بخشنده گناه هستم و درستکاران را بترسان که به اعمال خود، مغرور و خودبین نشوند.
زیرا بنده ای نیست که او را به پای حسابرسی بکشم، مگر اینکه بر اثر ناخالصی های عبادتش به هلاکت بیفتد
📚اصول کافی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#داستانک
روزی دست پسر بچهای در گلدان کوچکی گیر
کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان
خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما
پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست
پسر را از گلدان خارج کنند. گلدان گرانقیمت بود،
اما پدر تصمیم گرفته بود که آن را بشکند. قبل از
این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت:
«دستت را باز کن، انگشتهایت را به هم
بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن.
آن وقت فکر میکنم دستت بیرون میآید.»
پسر گفت: «میدانم اما
نمیتوانم این کار را بکنم.»
پدر که از این جواب پسرش شگفتزده
شده بود پرسید: «چرا نمیتوانی؟»
پسر گفت: «اگر این کار را بکنم سکهای که
در مشتم است، بیرون میافتد.»
شاید شما هم به سادهلوحی این پسر بخندید، اما
واقعیت این است که اگر دقت کنیم میبینیم
همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کمارزش،
چنان میچسبیم که ارزش داراییهای پرارزشمان
را فراموش میکنیم و در نتیجه آنها را از دست
میدهیم !!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⁉کسی چه می داند...
زنی که توی تاکسی اشک هایش را با پشت دستش پاک می کند و دست راننده که دستمال بهش می دهد را رد می کند غمگین تر است، یا زنی که حتی پیازهای تکه تکه شده هم اشک هایش را در نمی آورد...
⁉کسی چه میداند؛
مردی که پشتش را می کند به زنی و چشم روی هم می گذارد عاشق تر است یا مردی که برای خوشبخت تر شدنِ زنی چشم روی خوشبختی خودش می بندد...
⁉کسی چه می داند؛
زنی که مشتش را پر از قرص می کند و از بالای پل ارتفاع را می سنجد بیشتر از زندگی بریده، یا مردی که پتو را کنار میزند و بی هیچ دلیلی چشم باز می کند و چای سرد و تلخ را سر می کشد و در را خودش پشت سرش می بندد...
❣این شهر
صندلی های مترو
گوشه های پارک ها
اتوبان های پر از ماشین های تک سرنشین با شیشه بالاکشیده ، پر است از کسانی که ظاهرشان یک حالی را میرساند و توی دلشان یک حال دیگر است...
❣زیر این آسمانِ آبیِ دود گرفته
پر از کسانی است که تو نمیتوانی از لبخندشان خوشیشان را بفهمی، اشکهایشان را نمی توانی بگذاری به پای دردِ جانشان، زندگیشان از هزار مردگی بدتر است و از بس تظاهر کرده اند روزی سه بار خودشان نبودن را توی دستشویی بالا می آورند...
❣اینجا روی ِ این زمینِ متزلزلِ گرد ظاهر آدمها نشان هرچیز که فکرش را بکنی هست، جز حالِ واقعیشان... ما ولی ظاهر زندگی آدمها را میبینیم و برایِ باطنِ زندگیِ خودمان آه می کشیم... .
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔘 داستان کوتاه
باورش برایم سخت است!
اینکه از نگاه مردم قضاوت میشوم،
آنها یک حرف را در چند ثانیه میزنند و من ساعت ها جلوی آینه فقط نگاه خودم میکنم؛
دیروز بود، داشتم از خیابان رد میشدم
دونفر از کنارم عبور کردند و ناخودآگاه صدایشان را شنیدم؛
یکی از آنها میگفت چقدر دماغش بزرگ است،
چه قد کوتاهی دارد،اصلا کفش هایش به لباسش نمیخورد آنها رفتند
ولی تا ساعت ها جملات آن دونفر بارها در ذهنم مرور شد؛
اصلا از آن لحظه به بعد اعتماد به نفسم را از دست دادم،
میدانم که نباید برایم مهم باشد
اما مگر دست من است؟
آن روز به هر سختی که بود سر به زیر به خانه برگشتم،دیگر یادم نمیاید آن کفش ها را پوشیده باشم!
آن روز ساعت ها خودم را نگاه کردم و تمام معایبم را نوشتم.
کمی با خودم حرف زدم و درد و دل کردم
و خودم را قانع کردم که حرف ها و رفتار های مردم برایم مهم نباشد.
فردایش به خیابان رفتم؛
لباس هایی را که دوست داشتم پوشیدم سرم را بالا گرفتم و با اعتماد به نفس راه رفتم دیگر حرف های مردم برایم اهمیتی نداشت خودم بودم،خود واقعی من!
کاش یاد بگیریم که آدم ها یک حریم خصوصی دارند،
کاش یاد بگیریم که درباره همه چیز نظر ندهیم،
کاش برای یکدیگر احترام قائل باشیم؛
این روز ها دنیا و این جهان یک مشکل بزرگ دارد؛
و آن هم این است که آدم ها بدون فکر کردن و بدون تحقیق کردن هر حرفی را میزنند.
ولی یادتان باشد ممکن است شما از روی شوخی یا حتی از روی دلسوزی حرفی را بزنید
ولی همان حرف ممکن است یک آدم را به سمت تنهایی و به سمت افسردگی هدایت کند،
پس مراقب حرف زدن های خودمان باشیم
پس تا وقتی از ما نظر نخواستن سکوت کنیم!
گاهی سکوت کردن سخت است ولی لطفا برای اینکه دلی را نشکنید سکوت کنید.
✍ #پیمان_چینی_ساز
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸چند روز دیڪَه
امروز پارسال میشود
امروزها
سالهاست ڪه میرود
و ما همیشه
چشممان دنبال فرداست!
قدر لحظه ها
را بدانید و شاد باشید.
شکوفه های بهار در راهند 🌸🍃
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh